لطفا صبرکنید
25705
- اشتراک گذاری
الف. موضوع معرفت شناسی؛ خود معرفت، شناخت، ابزار و روش های شناخت است، ولی موضوع در فلسفه علم، چیستی علم است از این جهت که هویتی مجموعی دارد.
ب. نسبت معرفت شناسی به فلسفه علم؛ همان طوری که در کتاب های معرفت شناسی تطبیقی بیان شده، عموم و خصوص مطلق است؛ به این معنا که معرفت شناسی را به دو بخش معرفت شناسی مطلق و مقید تقسیم می کنند و فلسفه علوم به نوعی، معرفت شناسی مقید است.
ج. فلسفهٔ علم نسبت به بسیاری از شاخههای دیگرِ فلسفه بسیار تازه و جوان است. اگر برخی از اظهارِ نظرهای ارسطو، و فرانسس بیکن در قرن شانزدهم، و تعداد اندکی از متفکران قرن نوزدهم؛ مانند جان استوارت میل و هرشل را استثنا کنیم، بحثهای جدی آن به طور متمرکز و مفصل اولین بار در قرن بیستم توسط پوزیتویست های منطقی گسترش داده شد.
مقدمه
برای روشن شدن مطلب لازم است توضیح مختصری در مورد فلسفه علم و معرفت شناسی و تعریف هر کدام بیان شود و سپس به بیا ن تفاوت و نسبت بین آنها پرداخته شود.
معرفت شناسی که بخشی از فلسفه است به معنای شناخت معرفت است؛ یعنی این که ما چگونه می توانیم شناخت پیدا کنیم. در تعریف معرفت شناسی می گویند: معرفت شناسی شاخه ای از فلسفه است که در آن درباره شناخت های انسان و ارزش یابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث می شود.[1] بنابراین، موضوع معرفت شناسی را مطلق شناخت می دانند، و آن را بر اساس گستره قلمرو آن دو قسم کرده اند:
1. معرفت شناسی مطلق
2. معرفت شناسی مقید[2]
منظور از معرفت شناسی مطلق؛ آن دسته از نظریه های معرفت شناسی است که به حوزه خاصی از علوم اختصاص ندارد، بلکه همه حوزه های شناخت را در بر می گیرد، و منظور از معرفت شناسی مقید آن دسته از نظریه های معرفتی است که به قلمرو خاصی اختصاص دارد و شامل همه معرفت های بشری نمی شود.[3]
مهم ترین مسائل معرفت شناسی مطلق از این قرار است: معیار معرفت صادق و مطابق با واقع چیست؟ یا صدق چیست؟ یا چگونه گزاره های صادق را از کاذب تشخیص دهیم؟ و مسائلی از این قبیل.[4]
اما در مورد فلسفه علم نکته مهمی که باید گفته شود این است که هنوز توافق کاملی درباره چیستی فلسفه علم وجود ندارد، اما با مطالعه آثار فیلسوفان علم، میتوان چهار دیدگاه کلی را در تعریف فلسفه علم و وظیفه آن به شرح زیر بیان داشت:[5]
الف. صورت بندی جهان بینی کلان و سازگار بر نظریههای علمی
ب. ظاهر ساختن پیش فرضها و تمایلات باطنی دانشمندان در طرح و داوری نظریههای علمی
ج. تحلیل و تشریح مفاهیم و نظریههای علمی
د. مطالعه درباره چیستی علم و پاسخ به پرسشهایی از قبیل:
1. چه مشخصههایی تحقیق علمی را از دیگر انواع پژوهش متمایز میسازد؟
2. دانشمندان در مطالعه طبیعت از چه مفاهیم و روشهایی باید تبعیت کنند؟
3. برای آن که یک تبیین علمی صحیح باشد، چه شرایطی باید احراز شود؟
4. قوانین و اصول علمی از نظر معرفتی چه جایگاهی دارند؟ و ...[6]
و این که موضوع در فلسفه علم خود علم و چیستی علم از یک جهت و حیثیت خاصی است.[7]
حال با توجه به این مقدمه به بیان تمایز بین معرفت شناسی و فلسفه علم می پردازیم.
معرفت شناسی با علوم دیگر از جهاتی شباهت دارد؛ از جمله شباهت از جهت ساختار و یا شباهت از لحاظ روش و یا حتی شباهت در موضوعات و مسائل.
از جمله این دانش هایی که به معرفت شناسی شباهت دارند؛ می توان به روان شناسی فلسفی، علم شناسی فلسفی و فلسفه علوم اشاره کرد که ما در این جا به تفاوت معرفت شناسی با فلسفه علم می پردازیم.[8]
فلسفه علوم اعم از علوم تجربی و حتی علوم اجتماعی، از همل دانش های مذکور به معرفت شناسی نزدیک تر است. به گونه ای که یافتن تمایز بین معرفت شناسی و فلسفه علوم مشکل است. با نگاهی گذرا به مسائل فلسفه علوم می توان دید که بخش عمده از آنها، از مسائل معرفت شناسی تکون یافته است. به عنوان نمونه در فلسفه علوم تجربی این مسائل مطرح می شود که معیار صدق و کذب گزارهای تجربی چیست؟ و یا این که آیا حواس به تنهایی توان کشف حقیقت را دارد ؟ و ... حال با توجه به نمونه های مذکور، آیا می توان تفاوتی بین معرفت شناسی و فلسفه علوم تجربی احساس کرد؟ با دقت در مسائل هر دو دانش در می یابیم که بسیاری از آنها یکی هستند. لذا به این نتیجه می رسیم که بخش عمده فلسفه علم مباحث معرفت شناسی است. اما تمایز آنها چنان که اشاره شد به مطلق و مقید بودن آنها است؛ چون در فلسفه علوم به مباحث خاصی پرداخته می شود و نسبت به معرفت شناسی محدودتر است؛ لذا معرفت شناسی را به دو بخش مطلق و مقید تقسیم می کنند و فلسفه علوم را از نوع معرفت شناسی مقید می دانند در مقابل خود معرفت شناسی؛ چون گستردگی بیشتری دارد و به عنوان یک معرفت شناسی مطلق لحاظ می شود.[9]
نتیجه این که معرفت شناسی و فلسفه علوم بسیار به هم نزدیک هستند، ولی در معرفت شناسی ما به طور مطلق در مورد شناخت بحث می کنیم، اما در فلسفه علم به طور خاص بحث می کنیم و رابطه بین آنها عام و خاص مطلق است. به این معنا که معرفت شناسی اعم از فلسفه علم است.
اما در مورد این که از چه زمانی فلسفه علم به عنوان یک علم مطرح شد، می توان گفت: فلسفهٔ علم نسبت به بسیاری از شاخههای دیگرِ فلسفه، بسیار تازه و جوان است. اگر برخی از اظهارِ نظرهای ارسطو، و فرانسس بیکن در قرن شانزدهم، و تعداد اندکی از متفکران قرن نوزدهم؛ مانند جان استوارت میل و هرشل را استثنا کنیم، بحثهای جدی آن به طور متمرکز و مفصل اولین بار در قرن بیستم توسط پوزیتویست های منطقی گسترش داده شد.[10]
[1] مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج1، ص 153، نشر بین الملل، چاپ هفتم، 1386.
2. حسین زاده، محمد، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، ص 15، قم، موسسسه امام خمینی، چاپ دوم، 1385.
[3] . همان، ص 16.
[4] . همان، ص17.
[5]. جان لازی، در آمدی تاریخی بر فلسفه علم، ترجمه، علی پایا، ص 16، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1362.
[6] . حبیبی، رضا، درآمدی بر فلسفه علم، ص 47، موسسه امام خمینی، چاپ دوم، 1387.
[7] . همان، ص 52.
[8] . پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، ص 29.
[9] . همان، ص 34.
[10] . در آمدی تاریخی بر فلسفه علم، ص 4.