جستجوی پیشرفته
بازدید
9246
آخرین بروزرسانی: 1393/08/08
خلاصه پرسش
آیا مقصود از این روایت: «آن‌گاه که خدا انجام کارى را خواهد، عقل را از بندگانش بردارد و کارش را عملى سازد و وقتی کارش را به انجام رسانید عقل را به بندگانش برگرداند»، چیست؟ این با اختیار انسان منافات ندارد؟
پرسش
وقتی خداوند بر انجام کاری که باید صورت پذیرد اراده کند، عقل بندگان را از کار می‌اندازد تا کار انجام شود، همین که آن کار صورت پذیرفت، عقل را بر می‌گرداند، آن وقت است که فرد می‌گوید، چگونه این طور شد؟ و از کجا شد؟ حضرت رضا(ع): «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَمْراً سَلَبَ الْعِبَادَ عُقُولَهُمْ فَأَنْفَذَ أَمْرَهُ وَ تَمَّتْ إِرَادَتُهُ فَإِذَا أَنْفَذَ أَمْرَهُ رَدَّ إِلَى کُلِّ ذِی عَقْلٍ عَقْلَهُ فَیَقُولُ کَیْفَ ذَا وَ مِنْ أَیْنَ ذَا»؛ این حدیث با جبر و اختیار چگونه قابل توجیه است؟ عقل را خدا از کار می‌اندازد و بعداً مؤاخذه هم می‌کند!
پاسخ اجمالی
این روایت؛ ناظر به یک مطلب صحیحی است که منافاتی با اصل علیت عمومی و عمومیت قضا و قدر و جبر و اختیار ندارد. این روایت و مشابه آن، ناظر به نظام کلّى عالم و مجموع علل و اسباب اعمّ از مادّى و معنوى است؛ ناظر به مواردى است که علل و اسباب معنوى علل و اسباب مادّى را تحت الشّعاع قرار می‌دهد.
 
پاسخ تفصیلی
از اعتقادات مسلّم شیعیه امامیه این است که خداوند انسان را مختار آفریده و مسئولیت کارهایی که انجام می‌دهد به عهده او است. اما روایاتی مانند آنچه در سؤال آمده که ظاهر آن حکایت از جَبر دارد مقصود دیگری در آن لحاظ شده که لازم است در آن دقت شود.
در این روایت چنین آمده است: «آن‌گاه که خدا انجام کارى را خواهد، خرد را از بندگانش بردارد و کارش را عملى سازد و خواسته‌اش به اتمام رسد و وقتی کارش را به انجام رسانید خرد هر صاحب خرد را به او برگرداند، پس او خواهد گفت: چگونه این طور شد؟ و از کجا شد؟».[1]
استاد مرتضی مطهری(ره) بعد از نقل روایت مزبور، دو اشکال مطرح نموده و سپس به پاسخ آن می‌پردازد:
1. این روایت با اصل علیت که مورد تأیید روایات نیز می‌باشد منافات دارد؛ مانند این روایت که؛ امام صادق(ع) فرمود: «خداوند خوددارى و پرهیز نموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد پس براى هر چیزى سبب و وسیله‌اى قرار داد و براى هر سبب شرح و گشایشى مقرّر داشت و براى هر شرحى نشانه‌اى [دانشى‏] گذاشت و براى هر نشانه درى گویا نهاد. عارف حقیقى کسى است که این در را شناخت و نادان حقیقى کسى است که به این در نادان گشت، این در گویا رسول خدا(ص) و ما هستیم».[2]
اگر چه خدا قادر است که امور جهان را بدون علل و اسباب فراهم آورد، چنانچه عیسى(ع) را بدون پدر ایجاد می‌کند و آتش را بدون اسباب معمولى بر ابراهیم(ع) سرد و سلامت می‌نماید، ولى به طور عموم و کلى عادتش بر این جارى گشته که امور جهان را با وسائل و اسبابى مخصوص جریان دهد و فراهم آورد، و ترتیب اسباب در این حدیث شریف چنان است که خدا براى سعادت و نجات مردم سببى قرار داده که آن معرفت و اطاعت خدا و رسول است و براى این سبب شرحى قرار داده که آن مقررات و قوانین دینى است و براى این شرح نشانه یا دانشى گذاشته که آن قرآن است و براى قرآن در گویائى مقرّر داشته که آن پیامبر خدا و ائمه معصومین هستند، پس هر کسی بخواهد به سعادت و نجات برسد باید این طرق را بپیماید.[3]
2. آنچه در روایت مورد بحث آمده؛ با عمومیّت قضا و قدر، و با این‌که هیچ چیزى خارج از حوزه قضا و قدر نیست و قرآن کریم با کمال صراحت آن‌را تأیید می‌کند، منافات دارد.[4]
اگر همه چیز و همه جریانات به قضا و قدر الهى است، پس لحظه‌اى نیست که قضا و قدر الهى نباشد. پس «اگر قضا و قدر بیاید» یعنى چه؟ پس این حدیث علاوه بر این‌که با اصل علّیت عمومى (اشکال اول) مناقض است، با عمومیّت قضا و قدر (اشکال) نیز مناقض است؛ زیرا به این مطلب دلالت دارد که قضا و قدر الهى در مواقع خاص و استثنایى پا به میان می‌گذارد و اگر استثنائاً پا به میان گذاشت همه چیز از کار می‌افتد، عقل‌ها از سرها می‌پرد، چشم‌ها کور می‌شود، دواها از اثر می‌افتد و ... .
سپس ایشان در پاسخ از اشکال دوم می‌گوید: اشکالات مطرح شده وارد نیست؛ زیرا روایت، ناظر به یک مطلب صحیحی است که منافاتی با اصل علیت عمومی و  عمومیت قضا و قدر ندارد، این روایت و مشابه آن، ناظر به نظام کلّى عالم و مجموع علل و اسباب اعمّ از مادّى و معنوى است؛ ناظر به مواردى است که علل و اسباب معنوى علل و اسباب مادّى را تحت الشّعاع قرار می‌دهد و علل و اسباب را تنها در ابعاد مادّى نباید محصور کرد.
نظام أتمّ، از مجموع علل و اسباب آشکار و نهان تشکیل شده است. همان طورى که علل مادّى و محسوس، بعضى بعض دیگر را خنثى می‌کنند و از کار می‌اندازند، در مواقع خاصّى تحت تأثیر علل معنوى نیز از کار می‌افتند.
کسى که تنها علل مادّى و محسوس را می‌بیند خیال می‌کند سبب منحصر به همین چیزها است؛ نمی‌داند که هزاران علل و اسباب دیگر نیز ممکن است به حکم‏ قضا و قدر الهى در کار باشند و آن‌گاه که آن علل و اسباب پا به میان گذاشتند، اسباب و علل مادّى را خنثى و بی‌اثر می‌کنند.
در قرآن کریم نیز این مطلب به بیانى بلیغ‌تر و رساتر از آنچه در زبان اخبار و احادیث آمده است بیان شده است؛ خداوند درباره جریان جنگ بدر مى‏فرماید: «و در آن هنگام [که در میدان نبرد،] با هم رو به رو شدید، آنها را به چشم شما کم نشان می‌داد؛ و شما را [نیز] به چشم آنها کم می‌نمود؛ تا خداوند، کارى را که می‌بایست انجام گیرد، صورت بخشد؛ [شما نترسید و اقدام به جنگ کنید، آنها هم وحشت نکنند و حاضر به جنگ شوند، و سرانجام شکست بخورند!] و همه کارها به خداوند باز می‌گردد».[5]
این جریان یکى از موارد تقدّم پیدا کردن علل معنوى بر علل مادّى است.
هنگامى که قومى در اثر گام برداشتن در راه درستى و صلاح، شایستگى تأیید و نصرت پیدا کنند و قومى دیگر برعکس مستحقّ خذلان و نابودى گردند، نظام متقن و أتمّ و اکمل جهان، قوم اوّل را با همه کمبود وسایل و تجهیزات مادّى تحت حمایت خود قرار می‌دهد و قوم دوّم را با همه وسایل و اسباب مادّى به زوال محکوم می‌کند.
قرآن کریم می‌فرماید: «... و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا براى هر چیزى اندازه‌اى قرار داده است!».[6]
در این آیه کریمه با این‌که با جمله «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً» به نظام عالم و این‌که هیچ چیز به گزاف صورت نمی‌گیرد و هر چیز در مرتبه خود قرار دارد، تصریح شده؛ یعنى نظام اسباب و مسبّبات به رسمیّت شناخته شده است، در عین حال می‌فرماید: خداوند فرمان خود را به نتیجه می‌رساند؛ یعنى آن‌جا که پاى روابط معنوى و تأییدات غیبى به میان می‌آید، جریان دیگرى پیش می‌آید و علل و اسباب ظاهرى بی‌اثر می‌گرداند.[7]
 

[1]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 442، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 183، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ترجمه و شرح: مصطفوی، سید جواد، ج ‏1، ص 259، تهران، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، چاپ اول، 1369ش.
[4]. رک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 1، ص 368 – 372، قم، انتشارات صدرا، چاپ اول.
[5]. أنفال، 44.
[6]. طلاق، 3.
[7]. ر. ک: مجموعه آثار، ج1، ص 408 – 411.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها