لطفا صبرکنید
19339
- اشتراک گذاری
در مورد اینکه الزامات اخلاقی از کجا شکل گرفتهاند، دیدگاهها و مبانی گوناگونی ابراز شده و بر اساس نظام اخلاقی ما، هر یک از منابع یاد شده جهتی خاص از اخلاق را تحکیم میورزند و گوشهای از باغ جان را آباد میکنند؛ عقل پایههای اصلی اخلاق و التزام و عدم التزام به آنرا برای ما بیان میکند، مثلا میگوید: اخلاق باید باشد و گر نه نمیتوان زیست مسالمتآمیز و ایدهآلی داشت و... یا در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تبیین میکند؛ قرآن لایههای نهانی و ظریف اخلاق را برای ما بیان میکند؛ آل البیت(سنت) اصول اخلاقی را در لباس عمل بر ما عرضه میکنند، حدود و مرزهای آنرا که عقل و وحی بر آن حکم کردهاند، برای ما با عمل و بیان خود میشکافند و به آن حلاوت میبخشند؛ فتوحات قلبی و پرتو افکنیهای دل درها، مرزها و لایههای ژرف و نورانیتری از اخلاق را بر روی ما میگشاید و باعث میشود ما با جان و چشم دل اخلاق و واقعیت اعمال خود را درک و لمس کنیم.
دربارهی منشأ پیدایش حکم اخلاقی و اینکه احکام اخلاقی از کجا سرچشمه میگیرد؛ آیا حاکم در مسائل اخلاقی طبیعت است؟ یا عقل، یا جامعه؟ یا خدا و یا عامل دیگر؟، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است.[1]
طبیعی است که ما هر مبنایی را در نظام اخلاقی خود اخذ کنیم، برای به دست آوردن دستورات و الزامات اخلاقی منابع خاصی برابر با نظام اخلاقی خود خواهیم داشت. به عبارت دیگر، بین نظام اخلاقی و منابع اخلاقی رابطهی منطقی و تناسبی عقلانی برقرار است؛ نمیتوان در یک سیستم اخلاقی خاص هر الزامی اخلاقی را از جایی بیرون کشید و یا بر آن تحمیل کرد.[2]
برای اینکه نقش هر یک از منابع یاد شده به درستی تبیین شود، ابتدا در باره جایگاه عقل و نقل(قرآن و سنت) به صورت کلی، سپس در مورد هر کدام از منابع یاد شده، یعنی عقل، قرآن، سنت و شهود جداگانه به بحث خواهیم پرداخت:
جایگاه عقل و نقل در اخلاق
در مورد جایگاه عقل و نقل(قرآن و سنت)، در پیشینهی اندیشهی اسلامى شاهد سه رویکرد هستیم: نقل محورى، عقل مدارى و بالاخره راهى میانه آن دو.
- برابر با دیدگاه نخست، هرگونه داورى دربارهی خوبى و بدى به دست خداوند است؛ از اینرو خوب چیزى است که شارع بدان امر و بد نیز چیزى است که او از آن نهى میکند؛ زیرا چنین کارى از توان عقل بیرون است.[3]
در این نگرش که در میان اهلسنت گروههاى اهلحدیث، حشویه و حنابله و در میان شیعه جریان اخباریگرى را در بر میگیرد، عقل تنها خادم دین و ابزارى است جهت فهم مفاهیم و مقاصد آن.[4]
- به باور دیدگاه دوم، عقل به تنهایى و بینیاز از شرع به تشخیص خوب و بد توانمند است. این نگرش که به جریان «خردگرایى افراطى» شهرت یافته، همواره با جریان خردستیز نخست، در چالش بوده و متأسفانه به دلیل ناکامى در رویارویى با آن - به دلیل دخالت مستقیم حاکمان وقت-، پیامدهاى بدى را در عرصهی اندیشهی اسلامى بر جاى گذاشت.[5]
- در کنار دو رویکرد نارساى یاد شده، درباره شناخت خوب و بد و مرزبندى آن در حوزهی اخلاق، نگرش میانهی سومى وجود دارد که جریان پایهدار عقلى شیعى، یعنى نمونه درست و میانهروى از عقلگرایى اسلامى را تشکیل میدهد.
در بررسى این دیدگاه، هر چند کوتاه یادآورى نکاتى بایسته است:
الف) راههاى شناخت انسان - در افراد معمولی و بدون در نظر گرفتن وحی و شهود-، منحصر در حس و عقل است.
ب) ادراک حسى به وسیلهی حواس ظاهرى و در اثر پیوند با جهان مادى خارجى به دست میآید. برد این ادراک بسیار محدود است؛ از اینرو نمیتوان انتظار داشت که به وسیلهی آن بتوانیم مسیر صحیح زندگى را در همهی ابعادش بشناسیم.[6] علاوه بر اینکه حس هم در خیلی جاها خطا میکند و قادر به تشخیص نیست.
ج) ادراک عقلى نیز تنها وسیلهاى براى درک سلسله مفاهیم کلى و بدیهیات اولیه است. اینها نیز براى شناخت و تعیین مسیر زندگى کارآیى ندارد. بیشترین توان چنین شناختهایى آن است که بتواند یک سلسله مسائل فلسفى محض مانند وجود خداى متعال را اثبات کند.[7]
د) با وجود نارساییهاى یاد شده در فرآیند راههاى شناخت پیشین و ناتوانى آنها در تعیین برنامهی دقیق زندگى به گونهاى که موجب سعادت و کمال اخروى و ابدى شود از یکسو، و حکیم بودن خداوند که معنا ندارد انسان را براى دستیابى به سعادت ابدى از راه اعمال اختیارى آفریده، ولى شناختهاى لازم را در اختیار او قرار ندهد، از دیگر سو، این نتیجه به دست میآید که حکمت الهى اقتضا میکند که شناخت لازم را در اختیار همهی انسانها قرار دهد و راهى را معین کند که به پایه آن، انسان بتواند هدف و چگونگى رسیدن به آنرا بشناسد، و اینراه، چیزى جز راه وحى و نبوت نیست.[8]
قرآن کریم نیز بدین حقیقت اشاره کرده آنجا که میفرماید: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على الله حجة بعد الرسل»؛[9] ما پیامبرانى مژده و بیم دهنده فرستادیم تا از آن پس مردم را بر خداوند حجتى نباشد.
هـ) از نگاهى دیگر، رویکرد نارسایى عقل در ترسیم خطوط زندگى را بدین سان میتوان یادآور شد که خاستگاه خوب و بد و تشخیص آنها نه صرفا عواطف و احساسات آدمى است، و نه قرارداد محض، و نه امر الهى است، بلکه مفاهیمى حقیقى و خارجیاند. البته نه به صورت مفاهیم ماهوى که داراى ما به ازاى عینى و مستقل باشند، بلکه از قبیل مفاهیم فلسفى هستند که منشأ انتزاع خارجى دارند؛ یعنى درست مانند این دیدگاه درباره زیبایى حسى که حقیقت زیبایى را همان تناسب میان دو چیز میداند، آن هم تناسب میان دو حقیقت عینى و خارجى و نه وابسته به ذوق و سلیقهی افراد، در حوزه اخلاق و تشخیص خوب و بد نیز چنین است؛ یعنى در سنجش میان دو حقیقت عینى و خارجى که یکطرف، فعل اختیارى انسان است و طرف دیگر کمال واقعى و عینى او است، میگوییم هر کارى که به کمال مطلوب انسان منتهى شده و در خدمت رسیدن به آن قرار گیرد خوب، و هر کارى که انسان را از آن دور سازد، بد است؛ از اینرو خوبى یا بدى فعل اختیارى انسان پس از تأمل عقلانى با سنجش و مقایسهی میان آن رفتار و کمال مطلوب به دست آمده و تابع میل و سلیقه و قرارداد ما نیست.
تا اینجا، هر چند معیار تشخیص خوب و بد، عقل شناخته شد، اما از آنجا که ما در تشخیص کمال با مشکل روبرو هستیم و از طرفی رابطهی افعال با نتایج آنها در بسیاری از موارد بر ما معلوم نیست؛ چون هر کسی ممکن است کمال نهایی را چیزی بپندارد، مثلاً ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سهگانه؛ غضبیه، شهویه و عاقله میداند و... .
خلاصه اینکه تضمینى وجود ندارد که عقل انسان کمال مطلوب را درست شناخته یا پیوند میان افعال اختیارى آدمى با آنرا درست درک کند؛ یعنى به درستى بداند که فلان کار خاص، چه تأثیرى در رسیدن به کمال مطلوبش دارد؟ آیا او را به آن نزدیک میکند یا از آن دورتر میسازد. این است که براى دور ماندن از خطاهاى احتمالى دوگانهی مزبور، یعنى تشخیص هدف مطلوب و نیز راه منتهى به آن، باید به دامان شرع و پیام الهى پناه آورد.[10]
خلاصه آنچه عقل از رابطهی بین افعال و کمال نهایی به دست میآورد یک مفاهیم کلی است که برای تعیین مصداقها و دستورهای اخلاقی چندان کارایی ندارد. مثلاً با کمک عقل میفهمیم عدل خوب است یا پرستش حسن است، اما عدل در هر موردی چه اقتضاء دارد و چگونه رفتاری در هر موردی عادلانه است، عقل راه روشنی پیش پای ما نمیگذارد. یا عقل میگوید خداوند و صاحب نعمت را باید پرستش و ستایش کرد، اما چطور و چگونه؟ اینها را دیگر عقل به تنهایی قادر به قضاوت نیست.
پس از این بیان کلی، اینک به بیان هر یک از منابع یاد شده میپردازیم.
عقل
براساس آنچه بیان شد، هر چند عقل براى دستیابى به نتایج درست، در مورد تکالیف اخلاقى، به یارى وحى نیازمند است، ولی این به معنای بیفایده بودن عقل نیست؛ چون عقل دارای کارکردهای مفید و متعددی است که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
عقل و معناداری گزارههای اخلاقی
در اینکه مفهوم گزارهها همیشه در طول تاریخ ثابت و غیر قابل تغییرند(یعنی حقایق اگر حقایقاند برای همیشه حقیقتاند و اگر نیستند برای همیشه دروغاند)، و یا اینکه معنای آنها عوض میشود(یعنی یک قضیه در طول زمان خودش تغییر میکند)، نظر اندیشمندان مسلمان این است که گزارههای اخلاقی همواره یک مفهوم ثابت داشته و دارند؛ این یک بحث عقلی است و به طور طبیعی مرجع در شناخت این مهم که آیا مفاهیم اخلاقی مطلقاند یا نسبی، و یا به عبارتی ثابتاند یا متغیر، عقل میباشد.
عقل پیشوانه استنتاج تمام گزارهها
ما از جهت معناداری گزارههای اخلاقی و همچنین بعد از به دست آوردن یک حکم اخلاقی از کتاب و سنت، در ضرورت و وجوب عمل به آن، باز به عقل نیازمندیم. مثلا میگوییم؛ شرع گفته احترام به پدر و مادر واجب است و کسی که به آنها احترام نگذارد گرفتار عذاب دنیوی و اخروی خواهد شد. این یک قیاس عقلی است هر چند مقدمهی آن از شرع به دست آمده است. همچنین عقل اصل التزام به اخلاق را برای ما مبرهن میسازد که اگر اخلاق نباشد جامعه و روابط اجتماعی به سردی میگراید و نمیتوان زیست مسالمتآمیز و ایدهآلی داشت.
بنابر این، منبعیت عقل در اخلاق، به این است که عقل در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف میکند.
علاوه بر اینکه ایمان شخص مؤمن باید بر پایهی شناخت عقلى واقعى و استدلال استوار باشد.[11]
قرآن
قرآن به عنوان منبع اصلی شناخت دین مطرح است. در قرآن کریم این مطلب چند بار تذکر داده شده است که باری تعالی خطاب به مردم میفرماید: «رسول من، به شما چیزی را آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمیتوانستید به آنها پی ببرید و به آنها علم پیدا کنید: «یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون».[12] خداوند تبارک و تعالی در این آیه نفرمود: «علمکم ما لم تعلموا»؛ (چیزی را به شما آموخت که شما نمیدانستید)؛ بلکه فرمود: چیزی را به شما آموخت که شما راهی برای شناخت آن نداشتید؛ یعنی مطالبی آورد که این مطلب از دسترس اداراکات متعارف شما خارج است؛ حس بشر؛ وهم بشر، خیال بشر و عقل بشری راهی به آنها نداشت. گاهی این تعبیر در قرآن بعد از اینکه خداوند حکمی را بیان کرده آورده شده است؛ یعنی ابتدا حکمی را آورده و بعد این عبارت و یا آیهی به این مضمون که شما نمیتوانستید این احکام و دستورات را با عقل خودتان درک کنید.[13] و این نشان آن است که عقل بشری قادر نیست و نبوده که تمام نیازهای انسان را جوابگو باشد، و اگر کتابهای آسمانی نبود بشر با عقل خود به هیچ وجه نمیتوانست به بسیاری از واقعیات دست پیدا کند.
این کتاب مانند طبیعت تکوینی، بسیاری از رموز را در خود نهفته دارد، ولی با این تفاوت که این جهان تشریعی است و بر خلاف جهان تکوینی، زبانی هم برای بازگویی اسرار خود دارد و سالها است که با زبان گویای خود، بشر را به بهترین راهها دعوت کرده و میکند.
بنابر این، عقل ما را به قسمتی از حقایق هدایت و راهبری میکند. از جمله چیزهایی که عقل ما به آن حکم میکند این است که من نسبت به درک بسیاری از چیزها ناتوانم؛ چون مقدمات درک آن در اختیار من نیست؛ به همین دلیل عقل، دست ما را در دست کتاب خالق خود میگذارد و میگوید از اینجا به بعد را، گر طالبید به رهبری این کتاب پیش بروید.
خلاصه هرچند عقل در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف میکند، اما برای تعیین مصداقهای اخلاقی و نکات ریز و ظریف اخلاق، نیازمند قرآن و سنت هستیم.
سنت
با وجود اینکه سنت نیز یکی از منابع شناخت دین و از جمله اخلاق است، ولی باید توجه داشت که سنت در حقیقت تفسیر و شرح قرآن است؛ چه این سنت اقوال و سخنان معصومان باشد و چه افعال و رفتار آن بزرگواران؛ سنت در هر حال بیانگر مفاد آیات قرآن و توضیح و شرح آیات است؛ چون قرآن بر جامعیت خود شهادت داده است که آنچه بشر تا روز قیامت به آن نیاز دارد، من آنرا بیان کردهام.[14]
البته باید برای بهرهبردای از این منبع عظیم تشریعی و برای استخراج قوانین آن، روش شناخت آنرا داشته باشیم.
قوانین چگونگی استفاده و بهرهبرداری از قرآن را باید در سنت جستوجو کرد.
بدون تردید قرآن بدون سنت برای سعادت بشر کافی نخواهد بود؛ چون اولا: قرآن سرشار از قوانین کلی است و چگونگی استفاده و بهرهبرداری از قرآن را باید در سنت جستوجو کرد. ثانیا: تنها قانون خوب نمیتواند تأمین کننده سعادت باشد، بلکه اجرای دقیق و ماهرانه را هم میطلبد. به نظر میرسد معرفی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)، در قرآن به عنوان اسوه، اشارهای دقیق به این مطلب باشد که قانون عالی نیازمند مجری فهیم و دقیق است؛ قانون تا متلبس به عمل نشده کسی از شیرینی و ارزش آن اطلاع ندارد، ولی وقتی مجریان آن با درک درست از قانون و موقعیت قانون، آنرا به نحو احسن در جامعه پیاده کردند و همه به چشم خود شاهد ثمرات مبارک آن بودند آن وقت همه به بزرگی و ظرافت آن پی خواهند برد.
شهود
راه اشراق و شهود راه سومی است که در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد؛ تو گویی ظاهربینان به کمک حس، متفکران به مدد استدلال، و روشنبینان به یاری الهام و اشراق، از جهان بالا به کشف حقایق میپردازند.[15]
شهود یک واقعیتشناسی نوری است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست. به عبارتی، جنبههای تجربی به وسیلهی حواس و جنبههای عقلانی به واسطهی اندیشهی منطقی و ریاضی و جنبههای ماورای حس و استدلال با الهام و اشراق شناخته میشود.
در میان دانشمندان غربی «الکسیس کارل» از جمله افرادی است که برای شهود ارزش خاصی قائل شده است. او مینویسد: بیقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست، و نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا، از خصایص دیگری نظیر اشراق برخوردارند. با اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است مییابند و روابط مجهول بین قضایا که ظاهراً با هم ارتباط ندارند را میبینند و گره از مجهولات را به فراست درمییابند. به این ترتیب گاهی شناسایی دنیای خارج و از جمله اصول اخلاقی از راههای دیگری به جز عقل، وحی و ... برای ما میسر است.
امروزه علم «متافیزیک» عهدهدار مطالعهی چنین زوایایی از وجود و روح آدمی است و به خصوص جنبهای از وجود انسانی که هنوز خوب شناخته نشده است مطالعه میکند؛ یعنی علت روشنبینی فوق العاده برخیها را برای ما مدلل میسازد.[16]
این حقیقت که گاهی یک رشته حقایق و امور پنهان از حس به ضمیر انسانی القاء و الهام میشود و چنان فضای ذهن انسان روشن میگردد که انسان یقین پیدا میکند که آنچه را دریافته است صحیح و قطعی است؛ یعنی واقعیت شیء کشف شده را میبیند، واقع چنان بر او مشهود است که برای انسان هیچ جای تردید باقی نمیماند.
البته از آنجا که آنچه برای انسان کشف میشود تنها گوشهای از واقعیت و چه بسا به دلیل تنگناهای روحی و پندارها و باورهای اشتباه، شاید ماهیت شیء کشف شده را خوب نتوانیم درک کنیم. به عبارتی، ماهیت شیء الهام شده در روح و ذهن ما اثر معکوس داشته باشد، به همین جهت باید توجه نمود که در علم شهودی و یافتههای درونی نیز، امکان خطا و کذب وجود دارد؛ از اینرو، پی بردن به صدق و کذب مکاشفات و دریافتهایی که صدقشان ضروری نباشد، نیازمند معیار و بررسی خاص خود میباشد.[17]
شهود آنچنانکه در مکاتب غربی، مانند مکتب «توماس رید»[18] یا کسانی، مثل «آکویناس و آگوستین»[19] مطرح است، در مکتب اخلاقی ما طرح نشده است. ما شهود را در علم عرفان مورد بحث و بررسی قرار میدهیم و آنرا یکی از مسائل آن علم میدانیم.
به هر حال میتوانیم از طریق تهذیب نفس و شهود، به معنایی که در عرفان اسلامی آمده است، مفاهیم اخلاقی را کشف و شهود کنیم، مثلاً انسانی با چشمدل، خود را و همهی موجودات عالم را نیازمند و فقر محض مییابد.
خدای متعال در مورد انسانهایی که با اخلاص و با تکیه بر دین او در پی شناخت بیشتر اویند، میفرماید: «آنان که در خصوص ما مجاهدت نمایند، البته آنها را به راههای خود هدایت میکنیم. و البته خداوند با نیکوکاران است.[20]
همچنین امام صادق(ع) میفرماید: «هر کس به آنچه که میداند عمل کند، کفایت شود او را از آنچه که ندانسته باشد».[21]
برای اینکه این مسئله خوب تبیین شود، به اجمال اشارهای کلی به عرفان اسلامی میافکنیم، عرفان اسلامی به دو بخش عملی و نظری تقسیم میشود؛ عرفان نظری در مورد تفسیر هستی یعنی خدا، جهان و انسان میپردازد و زمینهها و مسائل نظری و علمی این موارد را مورد بحث قرار میدهد. عرفان از این جهت مانند فلسفه است. بخش دیگر آن، عرفان عملی است و مانند اخلاق است که میخواهد انسان را تغییر دهد و به جلو ببرد؛ بخش عملی عرفان توضیح میدهد برای اینکه انسان به قلهی رفیع انسانیت، یعنی توحید برسد، باید بداند از کجا آغاز و چه منازلی را به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ میدهد و چه وارداتی به او وارد میشود. و البته همهی این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلاً اینراه را طی کرده و از رسم و راه منزلها آگاه است صورت گیرد، و اگر همت انسان کاملی بدرقه راه او نباشد خطر گمراهی در کمین او است:
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی[22]
نتیجه اینکه؛ اخلاق در سه حوزهی: معنا بخشی، استخراج و استنباط احکام گزارههای اخلاقی، و درک واقعیت اعمال و کمک در ضمانت اجرایی، به منابع یاد شده نیازمند است. اگرچه ممکن است این نیازمندی به هر یک از منابع متفاوت باشد یعنی؛ در هر سه حوزه به یک منبعی احتیاج داشته باشد اما نیازمندی آن به منبع دیگر فقط در یک یا دو حوزهی خاص، باشد.
[1]. «منشأ صفات اخلاقی»، 44853؛ « اخلاق مبتنی بر دین )»، 7078؛ «عوامل مؤثر بر تحولات اخلاقی از دیدگاه قرآن»، 52513؛ « نقش ایمان در اتحاد و همدلی افراد جامعه»، 49711.
[2]. هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسش ها، ص 95، قم، خانه خرد، چاپ سوم، 1382ش.
[3] زابینه اشمیتکه، اندیشه هاى کلامى علامه حلى، ترجمه، نمایی، احمد، ص 116، بنیاد پژوهش هاى اسلامى رضوى، 1378ش.
[4]. مرتضوى، عباس، علم و عقل از دیدگاه مکتب تفکیک، ص 189، مرکز جهانى علوم اسلامى، 1381ش.
[5]. همان.
[6]. مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، (راه و راهنماشناسى)، ج 4 و 5، ص 10، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382ش.
[7]. همان، ص 11.
[8]. همان، ص 15.
[9]. نساء، 165.
[10]. مصباح یزدى، محمد تقى، فلسفه اخلاق، ص 80- 82، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381ش.
[11]. مارتین مکدرموت، اندیشه هاى کلامى شیخ مفید، ص 71، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک گیل شعبه دانشگاه تهران، 1363ش.
[12]. بقره، 151.
[13]. باورها و پرسشها، ص 48.
[14]. «و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء». نحل، 89.
[15]. الکسیس کارل، انسان موجود ناشناخته، ص 135- 137، به نقل از، سبحانی، جعفر، آگاهی سوم، ص 50.
[16]. همان.
[17]. جوادی آملی، عبد الله، شریعت در آینه معرفت، ص 137، قم، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم، 1372ش.
[18]. شهریاری، حمید، فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مک اینتاید، ص 215، تهران، سمت، چاپ اول، 1385ش.
[19]. همان، ص 155- 156.
[20]. عنکبوت، 69.
[21]. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، محقق، مصحح، حسینی، هاشم، ص 416، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.
[22]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، ج 2، ص 85- 87، تهران، چاپ سیزدهم، 1373ش.