لطفا صبرکنید
20330
قرآن کریم در آیهای به موضوع دنیاپرستى افرادی میپردازد که خود را از بزرگان ادیان الهی گذشته میدانستند و سپس یک قانون کلى را در مورد ثروتاندوزان مطرح کرده و بیان میدارد: «کسانى که طلا و نقره را جمعآورى و انباشته میکنند و آنها را در راه خدا انفاق نمینمایند، آنها را به عذاب دردناکى بشارت ده».[1]
واژهی «یکنزون» که در این آیه آمده، از مادهی «کنز» به معنای گذاشتن چیزی روی هم و محفوظ داشتن آن است.
به عنوان نمونه، «کنزت التّمر فى الوعاء»؛ یعنى خرما را در ظرفی محفوظ داشتم.[2]
سپس مشتقات ریشه «کنز» برای گردآورى و نگهدارى و پنهان نمودن اموال و یا اشیای گرانقیمت نیز مورد استفاده قرار گرفته است. بنابر این، در مفهوم لغت «کنز» جمعآورى، نگاهدارى و گاهى پنهان کردن نیز نهفته است.
در این زمینه باید گفت؛ از آنروز که جامعههاى انسانى شکل گرفتند، مسئلهی مبادلهی فرآوردههاى مختلف در میان انسانها رواج داشت؛ هر کس مازاد احتیاجات خود را از فرآوردههاى کشاورزی، دامى و ... را در معرض فروش قرار میداد، ولى در آغاز، مبادلهها همواره به صورت مبادلهی جنس به جنس بود؛ زیرا پول اختراع نشده بود، اما مبادلهی جنس به جنس مشکلات فراوانى ایجاد میکرد؛ زیرا چه بسا افراد میخواستند مازاد نیاز خود را بفروشند، ولى چیز دیگرى در آن زمان، مورد نیازشان نبود تا آنرا به عوض بردارند؛ از اینرو مایل بودند تا ثروت خود را به چیزى تبدیل کنند که هرگاه بخواهند بتوانند با استفاده از آن، اجناس مورد نظر خویش را فراهم سازند، از اینجا بود که مسئلهی اختراع «پول» مطرح شد.
پیدایش «صنعت نقره» و از آن مهمتر «صنعت طلا» به این فکر تحقق بخشید و این دو فلز به ترتیب پول ارزان قیمت و گرانقیمت را تشکیل دادند و به وسیله آنها گردش معاملات رونق بیشتر و چشمگیرترى پیدا کرد.
بنابر این، فلسفهی اصلى پول همان گردش کاملتر و سریعتر چرخهاى مبادلات اقتصادى است، و آنها که پول را به صورت «گنجینه» پنهان میکنند نه تنها موجب رکود اقتصادى و زیان به منافع جامعه میشوند، بلکه عمل آنها درست بر ضد فلسفهی پیدایش پول است.
آیهی مورد بحث به صراحت، ثروتاندوزى و گنجینهسازى اموال را تحریم کرده و به مسلمانان دستور میدهد که اموال خویش را در راه خدا، و در مسیر بهرهگیرى بندگان خدا به کار اندازند، و از اندوختن و ذخیره کردن و خارج ساختن آنها از گردش معاملات به شدت بپرهیزند، که در غیر این صورت باید منتظر عذاب دردناکى باشند.
این عذاب دردناک البته تنها کیفر شدید روز رستاخیز نیست، بلکه در این دنیا نیز بر اثر بهم خوردن موازنهی اقتصادى و پیدایش اختلافات طبقاتى، بحرانهایی به وجود میآید که دامان فقیر و غنى و دارا و ندار را میگیرد.
اگر در گذشته، مردم به اهمیت این دستور اسلامى به خوبی آشنا نبودند، اما امروزه به خوبى میتوانیم به دلیل آن پى ببریم؛ زیرا نابسامانیهایى که دامن بشر را، بر اثر ثروتاندوزى گروهى خودخواه و بیخبر، گرفته و به شکل آشوبها و جنگها و خونریزیها ظاهر میشود بر کسی پوشیده نیست.[3]
گفتنی است که در مورد آیهی مورد بحث، میان مفسران گفتوگو است که آیا هرگونه گردآورى ثروت اضافه بر نیازمندیهاى فوری زندگى، «کنز» و «گنج» محسوب میشود، و طبق آیهی فوق حرام است؟ یا اینکه این حکم، مربوط به آغاز اسلام و قبل از نزول حکم زکات بود و سپس با نزول حکم زکات برداشته شد؟ و یا اینکه اصولا آنچه واجب است پرداختن زکات سالانه است، نه غیر آن. بنابر این، هرگاه انسان اموالى را جمعآورى کند و هر سال مرتبا مالیات اسلامى آن، یعنى زکات را بپردازد، مشمول آیه فوق نخواهد بود؟
در بسیارى از روایات که در منابع شیعه و اهلسنت وارد شده، تفسیر سوم به چشم میخورد. به عنوان نمونه از پیامبر(ص) نقل شده است: «هر مال که زکات آنرا بپردازى کنز نیست».[4]
همچنین نقل شده است هنگامى که آیهی فوق نازل شد کار بر مسلمانان مشکل گردید و گفتند با این حکم، دیگر هیچیک از ما نمیتواند چیزى براى فرزندان خود ذخیره کند و آینده آنها را تأمین نماید ... سرانجام از پیامبر سؤال کردند، پیامبر(ص) فرمود: «خداوند زکات را واجب نکرده است، مگر برای اینکه باقیمانده اموال شما براى شما پاک و پاکیزه باشد؛ لذا قانون ارث را در باره اموالى که بعد از شما میماند قرار داده است».[5] یعنى اگر گردآورى مال به کلى ممنوع بود قانون ارث موضوعیت نداشت.
با اینحال، اما روایات دیگرى را در منابع اسلامى مشاهده میکنیم که مضمون آن به ظاهر با تفسیر فوق همخوان نیست. مانند این حدیث که از امام علی(ع) نقل شده است:«هر چه از چهار هزار (درهم) بیشتر باشد «کنز» است، خواه زکاتش را بپردازند یا نه».[6]
همچنین امام صادق(ع)فرمود: «شیعیان ما فعلا آزادند که از آنچه در دست دارند در راه خیر انفاق کنند. (و باقیمانده براى آنها حلال است)، اما هنگامى که «قائم» ما قیام کند تمام کنزها و ثروتهاى اندوخته را تحریم خواهد کرد تا همه را نزد او آرند و از آن در برابر دشمنان کمک گیرد و این مفهوم کلام خدا است که در کتابش فرمود: «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ ...».[7]
در شرح حال «ابوذر» نیز کرارا و در بسیارى از کتب این مطلب نقل شده است که او هنگامی که در سرزمین شام بود، این آیه را هر صبح و هر شب در برابر معاویه میخواند و با صداى بلند فریاد میزد: «به گنجاندوزان بشارت ده که هم پیشانى آنها را با این اموال داغ میکنند و هم پهلوها و هم پشتهایشان را تا سوزش گرما، در درون وجود آنها به حرکت درآید».[8]
همینطور استدلال «ابوذر» به آیهی فوق در برابر «کعب الاحبار» نشان میدهد که او معتقد بود این آیه تنها مخصوص مانعان زکات نیست، بلکه غیر آنها را نیز شامل میشود.[9]
بنابر این، از بررسى و جمعبندی احادیث یاد شده به ضمیمه خود آیه میتوان چنین نتیجه گرفت که در شرایط عادى و معمولى، یعنى در مواقعى که جامعه در وضع ناگوار و خطرناکى نیست و مردم از زندگانى عادى بهرهمندند، پرداختن زکات کافى است و باقیمانده کنز محسوب نمیشود، اما در غیر این صورت، سزاوار نیست که یک مسلمان، انبوهی از ثروت را ذخیره کند، در حالی که دیگران از فقر مطلق رنج میبرند.
البته باید توجه داشت که اصولا با رعایت موازین و مقررات اسلامى در درآمدها، اموال به صورت فوق العاده متراکم نمیشود؛ زیرا اسلام آن قدر قید و شرط براى آن قائل شده است که تحصیل چنین مالى غالبا غیر ممکن است و اگر هم مالی وجود داشته باشد به صورت پول نقد نبوده، بلکه در قالب فعالیتهای اقتصادی مانند صنعت، کشاورزی، حمل و نقل و ... نمود مییابد که خود باعث اشتغال به کار افراد بسیاری شده و آنان را از فقر میرهاند.
به هر حال، در برخی زمانها و هنگامى که حفظ مصالح جامعه اسلامى ایجاب کند، حکومت اسلامى میتواند محدودیت و سقفی را براى جمعآورى اموال مشخص کند - آنچنان که در روایت امام على(ع) خواندیم- و یا به کلى همه اندوختهها و ذخیرههاى مردم را براى حفظ موجودیت جامعه اسلامى مطالبه کند - آنچنان که در روایت امام صادق(ع) در باره زمان قیام قائم آمده است.- گفتنی است که این موضوع تنها در اختیار حکومت اسلامى است و او است که میتواند چنین تصمیمى را در مواقع لزوم بگیرد.[10]
در هر صورت مقصود از آیه با توجه به فراز «و لاینفقونها فی سبیل الله»، شامل تمام کسانی خواهد شد که ثروت را انباشته و حق و حقوق آنرا پرداخت نمیکنند، و نیز آن را در مسیر تولید و یا هر فعالیت عام المنفعهای قرار نداده و تنها از راههای نامشروع و یا به ظاهر مشروع در صدد افزایش آن میباشند، بدون آنکه زحمتی و یا مدیریت کلانی در مورد آن کشیده باشند.
[1]. توبه، 34. «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ».
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 727، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412ق.
[3]. مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 392 و 393، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374 ش.
[4]. لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ» قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَالٌ تُؤَدَّى زَکَاتُهُ فَلَیْسَ بِکَنْزٍ وَ إِنْ کَانَ تَحْتَ سَبْعِ أَرَضِینَ، وَ کُلُّ مَالٍ لَا تُؤَدَّى زَکَاتُهُ فَهُوَ کَنْزٌ وَ إِنْ کَانَ فَوْقَ الْأَرْضِ. شیخ طوسى، امالی، 519، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق. «اى مال ادیت زکاته فلیس بکنز». ابن کثیر دمشقى اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 122، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلى بیضون، چاپ اول، 1419ق.
[5]. «إن اللّه لم یفرض الزکاة إلا لیطیب بها ما بقی من أموالکم و إنما فرض المواریث من أموال تبقى بعدکم»، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 123. در کتاب" امالى شیخ" از پیامبر(ص) نیز همین مضمون نقل شده است که" هر کس زکات مال خود را بپردازد باقیمانده آن کنز نیست.؛ امالی، 519.
[6]. «روی عن علی(ع) ما زاد على أربعة آلاف فهو کنز أدی زکاته أو لم یؤد و ما دونها فهو نفقه». طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 5، ص 40، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[7]. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مُوَسَّعٌ عَلَى شِیعَتِنَا أَنْ یُنْفِقُوا مِمَّا فِی أَیْدِیهِمْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا حَرَّمَ عَلَى کُلِّ ذِی کَنْزٍ کَنْزَهُ حَتَّى یَأْتِیَهُ بِهِ فَیَسْتَعِینَ بِهِ عَلَى عَدُوِّهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیم». کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج4، ص 61، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 213 و 214، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
[9]. همان.
[10]. ر. ک: تفسیر نمونه، ج 7، ص 394 – 397.