لطفا صبرکنید
32418
- اشتراک گذاری
عرفان حضرت علی (ع) و ائمه اطهار عرفانی جدای از اسلام و قرآن نبوده، بلکه حقیقت اسلام و باطن شریعت است. از این دیدگاه عرفان حقیقی همه جوانب زندگی اعم از ظاهر و باطن و فردی و اجتماعی را شامل می شود؛ از همین رو بسیار دشوار است که بین سخنان حضرت علی (ع) در نهج البلاغه و غیر نهج البلاغه قائل به تفکیک مباحث عرفانی از سایر مباحث باشیم. و حال آن که می بینیم که آن حضرت در هر شرایطی به بحث عرفان تکیه داشته اند؛ چون ریشه تمامی بدبختی های ظاهری و باطنی بشر در فقدان معرفت او است و جز عرفان حقیقی و معرفة الله به معنای واقعی کلمه راه نجاتی نیست.
شخصیت علی (ع) به عنوان امام عارفان در طول تاریخ بیشترین اثر را در شکل گیری عرفان اسلامی داشته و بزرگ ترین عرفای اسلامی آن حضرت را قطب همه عارفان دانسته اند و این تأثیر حتی به قبل از گرد آوری نهج البلاغه بر می گردد.
با این حال نهج البلاغه به عنوان منبع سرشاری از مباحث عرفانی در بعد نظری و عملی مورد توجه محققان بسیاری واقع شده است و از آن جا که سراسر نهج البلاغه حاوی مواعظی است که بنیاد محبت دنیا را بر می اندازد، مطالعه آن به خودی خود باعث بیداری و حصول زهد و ورع و ترک عصیان خداوند می گردد که مقدمه واجب عرفان محسوب می شود.
در پاسخ به این سوال سعی شده است به بخش های مختلف آن به طوری که از نظمی منطقی برخوردار باشد پرداخته شود که در ضمن سه بخش زیر ارائه می شود:
1. عرفان ائمه
عرفان ائمه در یک کلام باطن شریعت اسلام است که بر محور شخصیت امامان (ع) تحقق یافته است و امامت در ذات خود همان مقام انسان کامل است که مظهر اسما و صفات الاهی است. عرفان ائمه عالی ترین مکتب الاهی است که تمامی جنبه های زندگی انسانی را در بر می گیرد و صراط المستقیم سیر و سلوک انسان برای رسیدن به کمال خلافة اللهی محسوب می شود.
برای تشخیص عرفان ائمه از عرفان های کاذب یا ناقص، کافی است که بدانیم عرفان ائمه چه چیزهایی نیست؟ عرفان ائمه؛ عرفانی بر اساس عشق و معرفت بوده است. در این مکتب امور ماورای طبیعی هرچند بسیار ظاهر شده، اما هیچ گاه به عنوان یک هدف مورد توجه نبوده است. بنابراین ائمه با عرفان های دجالی که در عصر آنان نیز بوده، هیچ بهایی نداده و با آن مقابله کرده اند.
مشخصه دیگری که در عرفان ائمه یک اصل اساسی است، همان اتحاد شریعت و طریقت و حقیقت است، به این معنا که این عرفان باطن شریعت بوده و کمال آن محسوب می شود. در این عرفان احکام و عبادات شرع از غنا و عمق بیشتری برخوردار می شوند و حقیقت آنها آشکار می شود؛ نه این که به بهانه فسق و اباحی گری شریعت به کناری نهاده شوده و فاقد ارزش و جایگاه عملی باشد.
همچنین عرفان ائمه عرفانی مسئول و اهل مجاهده است و نسبت به اجتماع خود دارای رسالتی به مراتب بیشتر است و اوج این عرفان، مقام شهادت بوده و عارفی که عرفان او برگرفته از انوار ائمه (ع) باشد، در واقع یک شهید زنده است.
از جنبه اثباتی، بحث از عرفان اسلامی در صورت اصیل آن که همان عرفان بر گرفته از ائمه است، در این مجال امکان پذیر نیست و تنها می توان یک شروع و آغازی درست را برای دست یابی به این عرفان ارائه کرد و بسیاری از عرفای بزرگ بوده اند که به این مباحث پرداخته اند. همچنین در بعد عملی نیاز به ارتباط با فردی واصل در عرفان ائمه، خود یک اصل اساسی محسوب می شود.
2. عرفا و حضرت علی (ع)
هرچند که نهج البلاغه دریای بیکرانی از عرفان است، اما تأثیر اصلی علی (ع) در عرفان علاوه بر آن، به دلیل شخصیت و روح عرفانی آن حضرت بوده است. همچنین بسیاری از مطالب عرفانی در سایر سخنان علی (ع) بوده که در نهج البلاغه ثبت نشده است.
به عنوان مثال کلمات علی (ع) خطاب به کمیل که در مورد حقیقت سؤال کرده است، در بحث عرفان حیرت آور است، ولی به اقتضای این که جزو خطبه های حضرت محسوب نمی شود در نهج البلاغه نیامده است. همچنین است دعای کمیل و سایر مناجات ها و ادعیه که منبع سرشار عرفان اسلامی محسوب می شود.
بنابراین، دقت به این مسئله ضروری است که نهج البلاغه شامل بخشی از خطبه های آن حضرت است که اکثراً هم در مقام انذار و بیدار کردن مردمانی ایراد شده است که حتی تحمل عدالت آن حضرت را نداشتند! چه رسد به این که همگی اهل ارادت عرفانی نسبت به آن حضرت باشند. هرچند در مواردی خاص آن حضرت درباره مقامات عرفانی خود از باب اتمام حجت برای همگان بیاناتی داشته اند، ولی در طول تاریخ به دلیل مخالفت یا از باب تقیه کمتر این مباحث گرد آوری شده است و آن عده از عرفا و محدثینی هم که این مباحث عالی عرفانی را در مورد آن حضرت گردآوری کرده اند، مورد اتهام غلو و سایر اتهامات واقع شده اند. بنابراین، توجه به این سیر تاریخی را به عنوان مقدمه پژوهش در باب عرفان علی (ع) نباید از نظر دور داشت.
به طور کلی این مطلب در سیره تمام ائمه بوده است که همواره برای خود اصحاب سرّ داشته اند و برای آنان مطالبی را فرموده اند که تأثیر عملی آن در پیدایش عرفان اسلامی بسیار زیاد بوده است و اکثر قریب به اتفاق سلسله های عرفانی هم به یکی از این افراد ختم می شود. [1]
بنابراین، در عین این که نهج البلاغه منبع عظیمی از عرفان و معرفت محسوب می شود و در طول تاریخ مورد توجه بسیاری واقع شده است، ولی تأثیری که عرفا از علی (ع) گرفته اند حتی به قبل از گرد آوری نهج البلاغه بر می گردد و در دوره های بعدی هم این تأثیر پذیری، محدود به نهج البلاغه نبوده است. از جمله؛ ابن عربی متأثر از مقامات باطنی علی (ع) بوده و آن حضرت را باطن تمامی پیامبران دانسته است، [2] همچنان که خود آن حضرت در روایت مشهوری خطاب به سلمان فرموده اند: "معرفتی بالنورانیة معرفة الله عزوجل و معرفة الله عزوجل معرفتی بالنورانیة و هو الدین الخالص"؛ [3] که روایت مفصلی در باب عرفان اسلامی محسوب می شود.
عارف نامی جهان اسلام جلال الدین رومی معتقد است که شمس تبریزی برای وی تجلی علی (ع) بوده و به اشاره آن حضرت در مسیر مولوی قرار گرفته است. وی در اشعار مختلفی به این مطلب اشاره می کند، از جمله:
ای شاه شاهان جهان الله مولانا علی
ای نور چشم عاشقان الله مولانا علی
ای شمس تبریزی بیا بر ما مکن جور و جفا
رخ را به مولانا نما الله مولانا علی [4]
و این گفته مشهور ایشان که:
این کفر نباشد سخن کفر نه این است
تا هست علی باشد و تا بود علی بود
سرّ دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان
شمس الحق تبریز که بنمود علی بود [5]
همچنین عطار نیشابوری خطبه ای از حضرت علی (ع) را از ابن عباس نقل می کند که به مطالبی مشابه در مورد آن حضرت اشاره دارد:
چنین کردند دانایان حکایت
ز عبد الله عباس این روایت
که در جنگ جمل آن شاه مردان
میان هر دو صف این شیر غران
ستاده بود وصف خویش می کرد
دل آن کافران را ریش می کرد
اول گفتا منم شاه دو عالم
پناه جملگی آفاق و آدم
ظهور اولین و آخرینم
من از انوار رب العالمینم
منم بر هرچه می بینی همه شاه
به فرمان من از ما هیست تا ماه [6]
عطار در اکثر آثار خود، به ویژه در کتاب "مظهر العجائب" که مدعی است به اشاره حضرت علی (ع) این کتاب را تألیف کرده است، سخنان عمیقی در تبیین عرفان اسلامی ذکر کرده است که مباحث باطنی امامت محسوب می شود.
این شناخت عرفا از علی (ع) و تأثیر پذیری که از ایشان داشته اند امری ورای نقل و کتاب و تحقیق بوده و ما به ذکر مطالبی از همین سه عارف سترگ اسلامی یعنی ابن عربی و عطار و مولوی اکتفا کردیم و الا بی شمارند عارفانی که آشکارا یا از پس اشاره و تلویح به همین مطالب اشاره داشته اند.
ما می دانیم که علی (ع) فرصت و مجال آن را نیافت تا این معارف را آشکار نماید و مردم آن عصر این نیاز را احساس نکردند و حتی تحمل عدالت ظاهری او را هم نداشتند، اما حضور این روح با عظمت الاهی همواره و در هر عصری سایه افکن بوده و همه عرفا چه به صورت نقلی و حصولی و چه به لحاظ باطنی و روحی و چه از حیث طریقتی خود را منتسب به تعالیم ایشان دانسته اند.
3. نهج البلاغه و عرفان
سخنان بسیاری از حضرت علی (ع) در مباحث عرفانی نقل شده است که بخشی از آنها در نهج البلاغه گرد آوری شده است. البته تذکر این نکته ضروری است که تفکیک مطالب عرفانی از سایر مباحث دینی اساساً چندان جایگاهی در مکتب اهل بیت ندارد؛ چرا که این نوع عرفان همه جوانب ظاهر و باطن و شریعت و طریقت و حقیقت را شامل می شود. با این حال از باب رعایت دیدگاه مخاطب می توان کلمات معصومین را دارای مراتب و درجاتی دانست که البته از این دیدگاه مباحث مربوط به معرفت الله و طریقه وصول به آن که همان مباحث عرفانی است، از ویژه گی خاصی برخوردار خواهد بود.
سراسر نهج البلاغه حاوی مواعظی است که بنیاد محبت دنیا را بر می اندازد و باعث حصول زهد و ورع و ترک عصیان خداوند می گردد که مقدمه واجب عرفان محسوب می شود و علاوه بر آن بسیاری از مطالب دقیق عرفانی در باب توحید، خداشناسی، علم معاد و قیامت و ... در نهج البلاغه ذکر شده است. از جمله خطبه اول نهج البلاغه در باب توحید برترین بیان عرفانی در این بحث است که فصل الخطاب در مباحث مربوط به توحید عرفانی محسوب می شود.
برای آشنایی با نمونه ای از سخنان علی (ع) در نهج البلاغه در باب عرفان نظری و عملی می توانید به سوال 6709 (سایت: 6913) ، با عنوان عرفان نظری و عملی در نهج البلاغه، در همین سایت مراجعه کنید.
[1] مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، بخش عرفان.
[2] قال: سر الانبیاء و امام العالم، شرح فصوص الحکم، محمد داوود قیصری رومی، ص54، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اول، 1375هـ ش
[3] "إنه لا یستکمل أحد الایمان حتى یعرفنی کنه معرفتی بالنورانیة فاذا عرفنی بهذه المعرفة فقد امتحن الله قلبه للایمان وشرح صدره للاسلام وصار عارفا مستبصرا ، ومن قصر عن معرفة ذلک فهو شاک ومرتاب . ... معرفتی بالنورانیة معرفة الله عزوجل ومعرفة الله عزوجل معرفتی بالنورانیة وهو الدین الخالص "، بحار الانوار، ج26، ص1
[4] کلیات شمس تبریزی، ص1188، چاپخانه سپهر ، تهران
[5] قمشه اى، محمد رضا، رساله اى درباره ولایت، ذیل فص شیثى.
[6] عطار نیشابوری، سی فصل، ص 22، چاپ قدیم.