لطفا صبرکنید
21643
- اشتراک گذاری
حکما و متکلمان برای اثبات صفات خدا راه هایی را مطرح نمودند. ادله عقلی و مطالعه در آفاق، از جمله این روش ها است. در این استدلال ها با توجه به نفی بیهوده گی خلقت و نیز استناد به حرکت جهان براساس نظم به سوی یک هدف غایی حکمت خداوند اثبات می گردد.
توجه به این نکته ضروری است که معرفت پیدا کردن به صفات خدا اگرچه قابل مقایسه با ادراک محسوسات نیست. اما شناخت آنها امر محال و دست نیافتنی نمی باشد. به همین دلیل دانشمندان اعم از حکما و متکلمان برای شناخت و اثبات صفات خدا راه و روش هایی را فراروی ما قرار داده اند. مسلماً بهره گیری از این روش ها ما را به نتیجه مطلوب خواهد رساند. ما در ضمن این بحث به این روش ها اشاره خواهیم کرد.
لکن قبل از پرداختن به اصل موضوع که اثبات حکمت خداوند باشد شایسته است نکاتی که ما را در فهم بیشتر مطالب یاری می رساند، مطرح شود.
نکته نخست پیرامون بی نیازی خداوند است. همان گونه که می دانید نیازمندی از ویژگی های وجودات ممکن است؛ زیرا ممکنات در حدوث و بقا نیازمند به علت (علت محدثه و علت مبقیه ) می باشند. اما بعد از اثبات وجوب وجود برای خدا و نفی امکان از او مسئله نقص و نیاز نیز در مورد او منتفی می شود.
نکته دوم آن است که خداوند کار قبیح انجام نمی دهد. برای اثبات این امر می توان به چند دلیل اشاره نمود:
دلیل اوّل: خداوند متعال داعى بر فعل قبیح ندارد، و هر فاعلى که داعى بر فعل قبیح یا بر اخلال به واجب نداشته باشد، وقوع فعل قبیح از او محال است، پس صدور کار قبیح یا اخلال به واجب از خداوند محال است.
امّا اثبات صغرا: شخصی که فعل قبیح انجام میدهد داراى یکى از دواعى و انگیزههاى ذیل است:
1. فردى لا ابالى و بیباک است؛ یعنى باکى از ملامت دیگران ندارد، باکى از عذاب جهنم ندارد و خود را ملزم ننموده که مردى پارسا باشد، این انگیزه در ذات حق نیست؛ زیرا خداوند عبث کارى نیست که به هر کارى تن دهد.
2. انسانى جاهل و نادان است؛ یعنى از قبح و زشتى کار قبیح آگاه نیست، لذا مرتکب مىشود. این انگیزه هم در مورد خداوند مفهومى ندارد؛ زیرا که خداوند عالم على الاطلاق بوده و چیزى بر او مجهول نیست.
3. به قبح کار عالم است، ولى نیازمندى او را به ارتکاب قبیح وا مىدارد؛ مانند کسى که بر شرب خمر مضطر مىشود. این انگیزه هم در ذات حق نیست؛ زیرا خداوند غنى مطلق است و نیاز به هیچ وجه در ساحت قدس او راه ندارد.
4. قبح کار را مىشناسد، ولى مجبور مىشود که آن را انجام دهد؛ مثلاً ستمگرى وى را مجبور مىسازد. این انگیزه نیز در مورد خداوند مرده است؛ زیرا نیرو و قدرتى برتر و بالاتر از او وجود ندارد تا او را بر انجام کارى مجبور و وادار سازد، بلکه او فعال ما یشاء و فعال ما یرید در هستى است. پس خداوند متعال بر فعل قبیح یا اخلال به واجب داعى ندارد.
امّا اثبات کبرا: خداوند فاعل مختار است و فاعل مختار تا قادر بر چیزى نباشد و داعى بر آن هم نداشته باشد علّت تامه نشده و تا علت تام نشود صدور فعل محال است. حال نسبت به فعل قبیح اگرچه قدرت که یک رکن تأثیر است وجود دارد، ولى انگیزه که رکن دیگر باشد وجود ندارد، لذا صدور قبیح از خدا محال است. این مسئله نسبت به امور قبیح است و امّا نسبت به اموری که حسن و داراى مصلحت هستند خداوند هم قادر است و هم داعى دارد.[1]
معانی حکمت
حکمت در لغت به معنای عدل، اتقان و ... به کار میرود. از نظر لغوی به کسی حکیم گفته میشود که در انجام دادن امور و افعالش در نهایت اتقان باشد.[2]
حکمت در اصطلاح نیز به دو معنا آمده است:
1. شناخت حقایق اشیا آن گونه که هستند.
2. انجام فعلى بر وجه احسن و اکمل و مطابق مصالح کل هستى و خلقت، حال خداوند متعال به هر دو معنا حکیم است؛ زیرا که معرفت او به اشیا کامل ترین معارف است و افعال او هم در نهایت درجه استحکام و اتقان است.[3]
اما دلایل اثبات صفت حکمت برای خداوند از چند راه میسر است:
الف. دلیل عقلى
از معانی حکمت این است که افعال خداوند دارای غایت معقول و منطقی میباشند. هر فعلى که براى مقصد و غرض معینى انجام نگیرد، نزد تمام عقلا عبث و بیهوده به حساب مىآید و فعل عبث نزد عقلا قبیح محسوب می شود و قبلاً ثابت شد که کار قبیح بر مولاى حکیم محال است، پس کار عبث بر خداوند استحاله وقوعى دارد.[4]
اما این که گفته می شود افعال خداوند غرض دارد به این معنا نیست که غرض به ذات خداوند بازگشت می کند؛ زیرا همان گونه که گفته شد ذات خداوند کامل است و نیازی به این افعال ندارد و در واقع بازگشت این غرض ها به مخلوقات است. توضیح بیشتر این که گاهى فاعل فعلى را که انجام مىدهد، غرض به خود ذات بر مىگردد و گاهى براى منفعت رسانى به دیگران کارى را انجام مىدهد، اگر غرض او نوع اوّل باشد غرض استکمالى بوده و بر ذات حق ناروا است؛ زیرا که نشانه نقص و کمبود فاعل است و خداوند تعالی منزه از آن است، ولى اگر از نوع ثانى باشد عین کمال و ناشى از کمال فاعل است.
2. خداوند دارای یک سری اوصاف است که ما آنها را به اوصاف جمال و کمال می شناسیم؛ مانند عالم بودن، قادر بودن، خیرخواه، و ... بنابر این، از وجودی که متصف به این صفات است باید نظام احسن و حکیمانه صادر گردد، در غیر این صورت باید گفت که خداوند فاقد این صفات است، در صورتی که این گونه نیست و خداوند تبارک و تعالی پیوسته متصف به این صفات است.
ب. مطالعه در آفاق و انفس
خداوند همواره انسان ها را دعوت به تأمل و تدبر در جهان هستی و در خویشتن می نماید و یکی از راه های درک و شناخت را این امر می داند.[5]
در این زمینه باید گفت: فعل همان گونه که دلالت بر فاعل دارد، بر خصوصیات او نیز دلالت می کند؛ یعنی پس از ملاحظه ویژگی های شیء به صفات فاعل آن شیء نیز خواهیم رسید. در واقع می توان از اثر پی به مؤثر برد. ملاحظه و تأمل در جهان هستی و پدیده های این عالم اتقان، نظم و مناسبات دقیق میان تمام اجزای آن را می توان به وضوح مشاهده کرد. مشاهده پدیده ها و سیر تکاملی آنها به شکلی هدف دار با توجه به تفاوت موجود میان اجزای مجموعه هستی از جهات مختلف،[6] ما را به خالقی عالم قادر و حکیم رهنمون می سازد.
تنوّع در حیات دلیل دیگرى است بر حکمت و علم و قدرت خدا. با وجود یک هدف کلى که مقصد و مقصود کل حیات است، هر شیء نیز براى خود داراى هدفى است که براى وصول به آن هدف آفریده شده است، ولى همراه دیگر اشیا راه تکامل مىپیماید؛ مثلاً زمین با باران سیراب مىشود. آب همان آب است و زمین همان زمین، ولى گیاهی که به واسطه این آب از زمین می روید در رنگ و طعم و فایده و نیز از حیث هدفى که در خلقت خود تعقیب مىکند با گیاهان دیگر تفاوت دارد. هر گیاهی براى هدفى معین به وجود آمده و با سایر انواع گیاهان راه تکامل مىپوید.[7]
بنابراین، با توجه به آنچه اشاره شد چه به لحاظ ادله عقلی و مؤیدات دیگر باید گفت: حکمت خداوند به معناى رساندن موجودات به کمال لائقشان است. همچنین حکیم بودن خداوند به معناى این است که فعلش غایت دارد نه ذات حق. و در نهایت حکمت هر مخلوقى غایتى است نهفته در ذات آن مخلوق و این که مىگوییم خدا حکیم است؛ یعنى مخلوقات را به سوى غایات طبیعى آنها سوق مىدهد.[8]
[1]محمدی علی، شرح کشف المراد، ص 213، دار الفکر، قم، چاپ چهارم، 1378 ش.
[2]ابن منظور، جمال الدین، لسان العرب، ج12، ص 140، دار صادر، بیروت، چاپ اول 1410 ق.
[3]شرح کشف المراد، ص 196.
[4]همان، ص 216.
[5] انعام، 99؛جاثیة 3.
[6] روم، 22.
[7] تفسیر هدایت، ج 3، ص 130، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
[8]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، ص 194، انتشارات صدرا، تهران.