لطفا صبرکنید
بازدید
9473
9473
آخرین بروزرسانی:
1397/07/10
کد سایت
id22825
کد بایگانی
45584
نمایه
گفتگوى حضرت ابراهیم(ع) با مشرکان درباره حقیقت خداوند
طبقه بندی موضوعی
تفسیر|صفات و زندگی پیامبران|ابراهیم
اصطلاحات
حضرت ابراهیم (ع)|ملکوت
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|پیامبران
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
ابراهیم(ع) در جستوجوی گمگشتهای به نام خدا، ابتدا به سراغ طبیعت رفت، پس چرا در نهایت معتقد به خداوندی ماورای طبیعی شد؟
پرسش
در داستان حضرت ابراهیم(ع) آمده؛ آنحضرت به دنبال حقیقت (خدا) به طبیعت رفته بود، ولی بیان نشد که چگونه باری تعالی را به عنوان خدا پیدا کرد؟ به عبارت دیگر؛ در این داستان یک جوری پرش به خدا شده است و اعتقاد به خداوندی خداوند پیدا شده است؟ در حالی که وی رفته به سراغ طبیعت؛ مانند خورشید، ماه و... .
پاسخ اجمالی
حضرت ابراهیم، هیچگاه خدا را در طبیعت جستوجو نمیکرد، بلکه نظر به آنکه یکى از شیوههاى احتجاج و استدلال، اظهار همراهى با عقیده باطل در مراحل اولیه و سپس ردّ کردن آن در مراحل بعدی است و از سویی نیز بیدارکردن فطرتها، فعال کردن اندیشهها و توجّه به احساسات، از بهترین شیوههاى تبلیغ است؛ لذا حضرتشان برای بیدارکردن قوم گمراهش از این راه استفاده نموده است.
مجادله و گفتوگوى حضرت ابراهیم با مشرکان، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث، براى رد عقیده طرف مقابل بود، نه اینکه آنچه گفته، عقیده قلبى او باشد؛ زیرا چنین شرکی - حتی در مراحل اولیه - با عصمت پیامبران منافات دارد. اینکه همواره ابراهیم، عبارت «هذا رَبِّی» را در برابر جامعه ابراز میداشته و نه در خویشتن خویش و نیز گفتن کلمه«یا قَوْمِ»، همه نشانی از آن است که چنین استدلالهایی برای قانعکردن خودش نبوده، بلکه آنرا میتوان تبلیغی آرام و گام به گام برای جامعه به شمار آورد؛ به همین دلیل است که در نهایت، وقتى غروب ستاره، ماه و خورشید را میبیند، میگوید: «من از شرک شما بیزارم»، و نمیگوید از «شرک خودم»!
به علاوه در قرآن میخوانیم: «و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین [و حکومت مطلقه خداوند بر آنها] را به ابراهیم نشان دادیم؛ [تا به آن استدلال کند،] و اهل یقین گردد»،[1] سپس آیه بعدی «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَاى کَوْکَباً...»[2] با حرف «فاء» آغاز میشود؛ و این یعنى آنکه نتیجه آن ملکوت و یقین گذشته، استفاده از چنین استدلالی برای راهنمایی بشر بود.
موجودى که طلوع و غروب دارد، محکوم قوانین است نه حاکم بر آنها. ابراهیم(ع)، ابتدا موقّتاً پذیرش آنرا اظهار میکند تا بعد با استدلال ردّ کند.[3]
حضرت ابراهیم(ع) چند نمونه از «آفلین»(غروبکنندگان) را به عنوان خدا اعلام میکند سپس آن نتیجهگیری که از ابتدا در ذهنش بود را به مردم اعلام میکند که «لا اُحِبُّ الْآفِلین»[4](غروبکنندگان را دوست ندارم!). به دیگر سخن؛ حضرت ابراهیم(ع) میگوید: من به دنبال خدایی هستم که افول و زوالی نداشته باشد، بر این اساس هر آنچه در طبیعت مادی است از جمله ستاره، ماه و خورشید، زوالپذیر هستند و باید به دنبال خدایی ماورای طبیعت بود.
مجادله و گفتوگوى حضرت ابراهیم با مشرکان، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث، براى رد عقیده طرف مقابل بود، نه اینکه آنچه گفته، عقیده قلبى او باشد؛ زیرا چنین شرکی - حتی در مراحل اولیه - با عصمت پیامبران منافات دارد. اینکه همواره ابراهیم، عبارت «هذا رَبِّی» را در برابر جامعه ابراز میداشته و نه در خویشتن خویش و نیز گفتن کلمه«یا قَوْمِ»، همه نشانی از آن است که چنین استدلالهایی برای قانعکردن خودش نبوده، بلکه آنرا میتوان تبلیغی آرام و گام به گام برای جامعه به شمار آورد؛ به همین دلیل است که در نهایت، وقتى غروب ستاره، ماه و خورشید را میبیند، میگوید: «من از شرک شما بیزارم»، و نمیگوید از «شرک خودم»!
به علاوه در قرآن میخوانیم: «و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین [و حکومت مطلقه خداوند بر آنها] را به ابراهیم نشان دادیم؛ [تا به آن استدلال کند،] و اهل یقین گردد»،[1] سپس آیه بعدی «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَاى کَوْکَباً...»[2] با حرف «فاء» آغاز میشود؛ و این یعنى آنکه نتیجه آن ملکوت و یقین گذشته، استفاده از چنین استدلالی برای راهنمایی بشر بود.
موجودى که طلوع و غروب دارد، محکوم قوانین است نه حاکم بر آنها. ابراهیم(ع)، ابتدا موقّتاً پذیرش آنرا اظهار میکند تا بعد با استدلال ردّ کند.[3]
حضرت ابراهیم(ع) چند نمونه از «آفلین»(غروبکنندگان) را به عنوان خدا اعلام میکند سپس آن نتیجهگیری که از ابتدا در ذهنش بود را به مردم اعلام میکند که «لا اُحِبُّ الْآفِلین»[4](غروبکنندگان را دوست ندارم!). به دیگر سخن؛ حضرت ابراهیم(ع) میگوید: من به دنبال خدایی هستم که افول و زوالی نداشته باشد، بر این اساس هر آنچه در طبیعت مادی است از جمله ستاره، ماه و خورشید، زوالپذیر هستند و باید به دنبال خدایی ماورای طبیعت بود.
نظرات