لطفا صبرکنید
بازدید
26551
26551
آخرین بروزرسانی:
1396/01/25
کد سایت
fa78313
کد بایگانی
95752
نمایه
منظور از «عتل زنیم» در آیه 13 سوره قلم
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
اصطلاحات
زنا ، روابط نامشروع
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
منظور از «عتل زنیم» در آیه 13 سوره قلم چیست؟
پرسش
در آیه 13 سوره قلم منظور از زنیم چه کسی است؟
پاسخ اجمالی
قرآن کریم در بیان اوصاف منافقان و تکذیب کنندگان رسالت پیامبر اکرم(ص)، پس از آنکه از صفات عیبجویی، سخنچینى، مانع کار خیر بودن، تجاوز و گناهکاری آنان یاد میکند، در توصیفی برای این تبهکاران میفرماید: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ»؛[1] و پس از آن (همه صفات زشت) خشن، و سنگدل و بیاصل و ریشه است.
در این آیه دو صفت دیگر از اوصاف منافقان بیان شده است:
1. «عتل»: عتل به کسى میگویند که بسیار غذا میخورد، و همه چیز را به سوى خود میکشد، و دیگران را از آن باز میدارد.[2] البته در تفسیری از امام صادق(ع) نقل شده است که مراد از «عتل» در این آیه به معناى فردی است که بسیار کفران نعمت میکند.[3]
2. «زنیم»: زنیم از ریشه «زنم» است که واژه «زنمه» نیز از همان ریشه میباشد. زنمه به قسمتى از گوش گوسفند میگویند که آویزان است، گویى جزء گوش نیست و تنها به آن آویزان است. و مراد از «زنیم» در این آیه، فردی است که اصل و نسب روشنى ندارد، و او را به قومى نسبت میدهند، در حالىکه از آنها نیست؛[4] یعنی زنا زادهای که منسوب به قومى است که در نسب واقعاً از آنها نیست.[5]
شعبى میگوید: «زنیم» کسى است که به بدى و شرارت شهرت داشته و هرگاه از شرّ و بدى یاد شود، مردم ناخودآگاه او را به یاد میآورند.[6]
امام على(ع) میفرماید: زنیم کسی است که ریشه و اصالت خانوادگى ندارد.[7]
از رسول خدا (ص) در معنای «عتل زنیم» سؤال شد، فرمود: «سیرى ناپذیر، بد خلق، پرخور، پرنوش و ستمگر است».[8]
بیشتر مفسران معتقدند که این آیه در شأن ولید بن مغیره[9] و یا أخنس بن شریق[10] نازل شده است.
نیز گفته شده است که از عبارت «بعد ذلک» که در این آیه موجود است، برداشت میشود که دو ویژگی اخیر(عتل) و (زنیم) از سایر رذائلى که برای منافقان و مخالفان پیامبر(ص) برشمرده شده، بدتر است.[11]
و ظاهراً این جمله اشاره به آن دارد که شخص مورد نظر، آن قدر داراى صفات خبیث است که دیگر جا ندارد در امر حق از او اطاعت شود: «وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهین»،[12] و بر فرض هم که از آن خبائث صرف نظر شود، وى فردى تندخو، خشن و بیاصل و نسب است که اصلاً نباید در جوامع بشرى به مانند او اعتنا شود، و باید از هر جامعهاى طرد شود، و افراد جامعه نه به سخن او گوش دهند و نه در عملى پیرویش کنند.[13]
اما از طرفی به نظر میرسد این صفات مقصود بالذات نباشند، بلکه در حقیقت کنایههایى از صفاتى است که به اخلاق آدمى پیوستگى دارد. گواه این ادعا چیزى است که در خصوص ریشه کلمه و معنای آن در کتابهاى لغت آمده است؛ لذا به نظر میرسد که این کلمه بسیارى از صفات شر و باطل را شامل میشود، و انسان در آن هنگام «عتل» است که انحراف او بسیار بزرگ بوده باشد و صفات بد یکدیگر را براى فرو فرستادن او به حضیض بدى و گناهکارى به مدد بخوانند، و همین امر است که سیاق قرآنى به آن اشاره کرده و «عتل» را از آخرین صفات خوانده و آشکار کرده است که پس از فراهم آمدن بسیارى از صفات بد در انسان پدید میآید: «بعد ذلک».[14]
در این آیه دو صفت دیگر از اوصاف منافقان بیان شده است:
1. «عتل»: عتل به کسى میگویند که بسیار غذا میخورد، و همه چیز را به سوى خود میکشد، و دیگران را از آن باز میدارد.[2] البته در تفسیری از امام صادق(ع) نقل شده است که مراد از «عتل» در این آیه به معناى فردی است که بسیار کفران نعمت میکند.[3]
2. «زنیم»: زنیم از ریشه «زنم» است که واژه «زنمه» نیز از همان ریشه میباشد. زنمه به قسمتى از گوش گوسفند میگویند که آویزان است، گویى جزء گوش نیست و تنها به آن آویزان است. و مراد از «زنیم» در این آیه، فردی است که اصل و نسب روشنى ندارد، و او را به قومى نسبت میدهند، در حالىکه از آنها نیست؛[4] یعنی زنا زادهای که منسوب به قومى است که در نسب واقعاً از آنها نیست.[5]
شعبى میگوید: «زنیم» کسى است که به بدى و شرارت شهرت داشته و هرگاه از شرّ و بدى یاد شود، مردم ناخودآگاه او را به یاد میآورند.[6]
امام على(ع) میفرماید: زنیم کسی است که ریشه و اصالت خانوادگى ندارد.[7]
از رسول خدا (ص) در معنای «عتل زنیم» سؤال شد، فرمود: «سیرى ناپذیر، بد خلق، پرخور، پرنوش و ستمگر است».[8]
بیشتر مفسران معتقدند که این آیه در شأن ولید بن مغیره[9] و یا أخنس بن شریق[10] نازل شده است.
نیز گفته شده است که از عبارت «بعد ذلک» که در این آیه موجود است، برداشت میشود که دو ویژگی اخیر(عتل) و (زنیم) از سایر رذائلى که برای منافقان و مخالفان پیامبر(ص) برشمرده شده، بدتر است.[11]
و ظاهراً این جمله اشاره به آن دارد که شخص مورد نظر، آن قدر داراى صفات خبیث است که دیگر جا ندارد در امر حق از او اطاعت شود: «وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهین»،[12] و بر فرض هم که از آن خبائث صرف نظر شود، وى فردى تندخو، خشن و بیاصل و نسب است که اصلاً نباید در جوامع بشرى به مانند او اعتنا شود، و باید از هر جامعهاى طرد شود، و افراد جامعه نه به سخن او گوش دهند و نه در عملى پیرویش کنند.[13]
اما از طرفی به نظر میرسد این صفات مقصود بالذات نباشند، بلکه در حقیقت کنایههایى از صفاتى است که به اخلاق آدمى پیوستگى دارد. گواه این ادعا چیزى است که در خصوص ریشه کلمه و معنای آن در کتابهاى لغت آمده است؛ لذا به نظر میرسد که این کلمه بسیارى از صفات شر و باطل را شامل میشود، و انسان در آن هنگام «عتل» است که انحراف او بسیار بزرگ بوده باشد و صفات بد یکدیگر را براى فرو فرستادن او به حضیض بدى و گناهکارى به مدد بخوانند، و همین امر است که سیاق قرآنى به آن اشاره کرده و «عتل» را از آخرین صفات خوانده و آشکار کرده است که پس از فراهم آمدن بسیارى از صفات بد در انسان پدید میآید: «بعد ذلک».[14]
[1]. قلم، 13.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 546، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[3]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 380، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[4]. المفردات فی غریب القرآن، ص 383.
[5]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 10، ص 502، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 30، ص 605، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 502.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 29، ص 71، بیروت، مؤسسه التاریخ، چاپ اول، بی تا.
[11]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 15، ص 31، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[12]. قلم، 10.
[13]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص: 372 قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[14]. ر. ک: مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، گروه مترجمان، ج 16، ص 224- 225، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1377ش.
نظرات