لطفا صبرکنید
بازدید
9458
9458
آخرین بروزرسانی:
1397/12/07
کد سایت
fa90750
کد بایگانی
96643
نمایه
مقدار قطع شدن دست دزد
طبقه بندی موضوعی
Laws and Jurisprudence|فقه و احکام|امام جواد ع
اصطلاحات
سرقت ، دزدی
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
چه مقداری از دست دزد باید قطع شود؟
پرسش
آیا تنها باید چهار انگشت دزد بریده شود و کف دست و انگشت شست او باقی بماند؟
پاسخ اجمالی
روایاتی که در مورد حد سارق(دزد) وارد شدهاند بیان میکنند که قطع دست دزد،[1] باید به گونهای باشد که مقداری از دست او برای وضو و سجده باقی باشد. [2] در یکی از این روایات میخوانیم:
سارقی نزد معتصم(خلیفه عباسی)[3] اقرار به دزدى کرده بود و از خلیفه درخواست کرد که حد را بر او اجرا نماید. ابن ابی داود گفت به دلیل اطلاق دست بر انگشتها و کفها، در آیه «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکمْ وَ أَیدِیکمْ»[4] دستها تا مچ باید قطع شود. گروهى از دانشمندان حرف او را قبول کردند. دسته دیگر گفتند: از آنجا که خداوند فرمود: «وَ أَیدِیکمْ إِلَى الْمَرافِقِ»؛[5] (هنگام وضو دستهاى خود را تا آرنج بشویید) معلوم مىشود، دست شامل آرنج نیز مىشود. اما امام جواد(ع) فرمود: دست دزد باید از آخر انگشتان قطع شود و کف دست باقى بماند؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو(صورت، دو دست، دو زانو و دو پا) صورت میگیرد. اگر دست او را از مچ یا آرنج قطع کنند، دیگر دستى باقی نخواهد ماند تا سجده نماید و خداوند فرمود: «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ»،[6] سجدهگاه مخصوص خدا است. منظورش همین هفت موضع است که با آن سجده میکنند: «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً».[7] آنچه اختصاص به خدا داشته باشد قطع نمیشود. معتصم حرف امام(ع) را پسندید و دستور داد دست دزد را از انتهاى انگشتان دست قطع کنند و کف دست را باقى بگذارند.[8]
سخن امام(ع) این است که در مورد قطع دزد، کاری نشود که او هیچ چیزی از کف دستش را برای زمین گذاشتن هنگام سجود نداشته باشد.
لذا فقها به قطع دست راست دزد از مفصل انگشتهای چهارگانه فتوی دادهاند، به نحوى که براى او انگشت ابهام و کف دست باقی بماند، تا بتواند با آن وضو و نماز بىمشقت را انجام بدهد.[9]
در پایان، بیان این نکته نیز لازم است که در سجده، کف دست به علاوه انگشتها باید بر زمین گذاشته شود و این روایت نشانگر آن نیست که در شرایط عادی نیز میتوان انگشتان را بر روی زمین نگذاشت و به کف دست بسنده کرده و به سجده رفت، بلکه روایت ناظر به آن است که در قطع دست دزد باید به گونهای عمل شود که حداقل میزان سجده در دست باقی بماند.
سارقی نزد معتصم(خلیفه عباسی)[3] اقرار به دزدى کرده بود و از خلیفه درخواست کرد که حد را بر او اجرا نماید. ابن ابی داود گفت به دلیل اطلاق دست بر انگشتها و کفها، در آیه «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکمْ وَ أَیدِیکمْ»[4] دستها تا مچ باید قطع شود. گروهى از دانشمندان حرف او را قبول کردند. دسته دیگر گفتند: از آنجا که خداوند فرمود: «وَ أَیدِیکمْ إِلَى الْمَرافِقِ»؛[5] (هنگام وضو دستهاى خود را تا آرنج بشویید) معلوم مىشود، دست شامل آرنج نیز مىشود. اما امام جواد(ع) فرمود: دست دزد باید از آخر انگشتان قطع شود و کف دست باقى بماند؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو(صورت، دو دست، دو زانو و دو پا) صورت میگیرد. اگر دست او را از مچ یا آرنج قطع کنند، دیگر دستى باقی نخواهد ماند تا سجده نماید و خداوند فرمود: «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ»،[6] سجدهگاه مخصوص خدا است. منظورش همین هفت موضع است که با آن سجده میکنند: «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً».[7] آنچه اختصاص به خدا داشته باشد قطع نمیشود. معتصم حرف امام(ع) را پسندید و دستور داد دست دزد را از انتهاى انگشتان دست قطع کنند و کف دست را باقى بگذارند.[8]
سخن امام(ع) این است که در مورد قطع دزد، کاری نشود که او هیچ چیزی از کف دستش را برای زمین گذاشتن هنگام سجود نداشته باشد.
لذا فقها به قطع دست راست دزد از مفصل انگشتهای چهارگانه فتوی دادهاند، به نحوى که براى او انگشت ابهام و کف دست باقی بماند، تا بتواند با آن وضو و نماز بىمشقت را انجام بدهد.[9]
در پایان، بیان این نکته نیز لازم است که در سجده، کف دست به علاوه انگشتها باید بر زمین گذاشته شود و این روایت نشانگر آن نیست که در شرایط عادی نیز میتوان انگشتان را بر روی زمین نگذاشت و به کف دست بسنده کرده و به سجده رفت، بلکه روایت ناظر به آن است که در قطع دست دزد باید به گونهای عمل شود که حداقل میزان سجده در دست باقی بماند.
[2]. ر. ک: بروجردی، حسین،جامع أحادیث الشیعة، ج 30، ص 910، تهران، انتشارات فرهنگ سبز، 1386 ش.
[3]. ر. ک: «اسامی و مدت زمان حکومت خلفا»، 51244.
[4]. نساء 43.
[5]. مائده 6.
[6]. جن 18.
[7]. جن 18.
[8]. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 319، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[9]. بهجت، محمد تقی، جامع المسائل، ج 5، ص 203، قم، دفتر معظمله، چاپ دوم، 1426ق.
نظرات