جستجوی پیشرفته
بازدید
49364
آخرین بروزرسانی: 1394/12/09
خلاصه پرسش
این سخن نیچه که؛ «از لحظه‌ای که بشر توانست وقایع را با عقل و علم ثبت و ضبط کند؛ دیگر: هیچ معجزه‌ای تحقق پیدا کرد و نه پیامبری ظهور کرد»؛ چگونه نقد می‌شود؟
پرسش
نیچه می‌گوید: «از لحظه‌ای که بشر توانست وقایع را با عقل و علم ثبت و ضبط کند؛ دیگر: نه عصا مار شد، نه دریا شکافته شد، نه ماه به دو نیم تقسیم شد، نه کودکی بدون پدر متولد شد، نه مرده‌ای زنده شد، نه انسانی در دل ماهی رفت، نه شتری از دل کوه بیرون آمد، نه آتشی گلستان شد، نه انسانی با حیوانات سخن گفت، نه کسی سوار بر قالیچه‌ای پرواز کرد و نه پیامبری ظهور کرد». این سخنان نیچه چگونه نقد می‌شود؟
پاسخ اجمالی
با قطع نظر از قائل این مطالب و این‌که به واقع؛ نیچه چنین گفته است یا نه، درباره مطالب مطرح شده باید گفت:
1. خاتمیت به معنای اعلام «پایان دوره وحی و دین» و «آغاز دوره عقل و علم» نیست. بلکه به این معنا است که بعد از دین اسلام، وحی جدید و دین تازه‌ای از سوی خداوند برای بشر نازل نمی‌شود؛ نه این‌که با خاتمیت، دیگر بشر اصلاً به وحی نیاز نداشته باشد.
2. چنین نیست که معجزاتی که در طول تاریخ گزارش شده، برای مردم آن زمان؛ یعنی مردم جاهلی که به اسرار خلقت و علل طبیعى حوادث، آگاهی نداشتند، معجزه بوده باشد، و اکنون که علم و عقل بشری توسعه پیدا کرده است، دیگر معجزه نباشد؛ چون ما نمی‌گوییم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عوامل طبیعى مجهول است، تا گفته شود هرجا که جهل تبدیل به علم شد، معجزه هم از معجزه ‌بودن و از حجیت می‌افتد؛ بلکه می‌گوییم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عامل غیر عادی است به گونه‌ای که هیچ‌گاه مغلوب عامل دیگری واقع نمی‌شود.
3. در این‌که عقل از نگاه دین داراى جایگاه خاصى است، تردیدى وجود ندارد؛ مهم تبیین دامنه و قلمرو عقل است. نیروى عقل، فقط قادر به درک یک سلسله مفاهیم کلى و روابط بین آنها است. عقل درمی‌یابد که مسائل جزئى را نمی‌فهمد و در این موارد، احتیاج به راهنماى غیبى و معصوم دارد. علم و دانش بشر هم، محدود است و با تمام پیشرفت‌هایی که در تمام دانش‌ها نصیب بشر شده، هنوز آنچه را که می‌دانیم در برابر آنچه نمی‌دانیم همانند قطره‌ای در برابر دریا است. بنابراین، عقل با وجود منزلت والایی که دارد نمی‌تواند جایگزین وحی شود؛ بلکه باید در کنار آن باشد.
 
پاسخ تفصیلی
با قطع نظر از قائل این مطالب و این‌که به واقع؛ نیچه چنین گفته است یا نه،[1] درباره مراد و مقصود از این جملات، احتمالات گوناگونی وجود دارد:
1. پیامبر جدیدی بعد از پیامبر اسلام(ص) دیگر ظهور نکرد و باب معجزات بسته شد.
این سخن با این معنا و مقصود، درست است و همان مسئله ختم نبوت و خاتمیت اسلام است. اما باید توجه داشت که اوّلاً: علت ختم نبوت و سرّ خاتمیت، تنها بلوغ فکری و پیشرفت علمی بشر نبوده، بلکه مجموعه‌ای از چند علت است.[2] ثانیاً: درست است که باب معجزات جدید بسته شده، اما این‌طور نیست که در عصر حاضر معجزه‌ای نباشد، بلکه «قرآن» برترین معجزه پیامبر خاتم(ص) معجزه موجود و جاودان است. بنابراین، انسان معاصر، از معجزه محروم نیست.[3] کرامات اولیای الهی - که از نظر ماهیت با معجزات انبیای الهی هم‌سنخ هستند - نیز هم‌چنان رُخ می‌دهند.[4]
2. با پیشرفت علم و تکامل عقل، دیگر بشر نیازی به دین و وحی ندارد! ولی پیش از آن، بشر نیاز به آن داشت، از این‌رو؛ انبیا با معجزاتی ظاهر شدند. این دیدگاه معتقد است دین و وحی متعلّق به دوران طفولیت بشر (دوران رشدنایافتگی بشر) بوده است و با رشد و شکوفایی عقل بشر و دستاوردهای علمی وسیع، عقل جای وحی را می‌گیرد.[5]
چنین دیدگاهی صحیح نیست؛ زیرا این مطلب را نتیجه می‌دهد که خاتمیت به معنای اعلام «پایان دوره وحی و دین» و «آغاز دوره عقل و علم» است؛ یعنی در گذشته، به هدایت وحی نیاز بوده است، اما با ظهور اسلام و خاتمیت آن، دیگر باب نیاز به وحی بسته شده است![6] در حالی که خاتمیت وحی (خاتمیت دین اسلام) به این معنا است که بعد از دین اسلام، وحیِ جدید و دین تازه‌ای از سوی خداوند برای بشر نازل نمی‌شود و انسان با وجود اسلام تا قیامت از منبع وحیانی جدید بی‌نیاز است؛ نه این‌که با خاتمیت، دیگر اصلاً به وحی نیاز نداشته باشد.[7]
نقدهای دیگری نیز بر این دیدگاه وارد است، که در پاسخ احتمال سوم خواهد آمد.
3. با پیشرفت علوم بشری و با وجود عقل؛ انسان نیازی به دین و وحی ندارد و انبیای گذشته و معجزات پیشین نیز درست نبوده و گرایش به آنها، ناشی از جهل مردم بوده است. طبق این دیدگاه؛ از زمانی که بشر توانست ضابطه‌ها و قوانین طبیعت را بفهمد و اسباب طبیعی را کشف کند و در نتیجه علم بشری پیشرفت کرد و عقل انسان تکامل پیدا کرد، دیگر معجزه‌ای رُخ نداده و پیامبری معجزه نیاورده است. معجزاتی هم که در طول تاریخ گزارش شده بودند، سراسر خرافات و اوهام است که بخاطر جهل مردم معجزه خوانده شده‌اند. بنابراین، با تکامل عقل و علم بشری، نیازی به دین، وحی، نبوت و نبی نیست و سرّ آنچه معجزه خوانده می‌شد، روشن شده است.
در این دیدگاه که از سوی خردگرایان دین‌ستیز مطرح می‌شود، بر علم و عقل بشری تکیه شده و از سویی، وقوع معجزه و ظهور پیامبری الهی به طور کلی در همه زمان‌ها انکار شده و از سوی دیگر، گمان شده است که بشر با عقل و علم، بی نیاز از وحی و نبوت است و عقل و علم برای او کافی است. مکتب دئیسم نیز به یک خالق الهى براى جهان اعتراف مى‌کند اما هر نوع وحى الهى را رد می‌کند و اعتقاد دارد عقل بشر به تنهایى کافى است برای این‌که یک زندگى دینى و با اصول اخلاقى صحیح فراهم کند. [8]
پاسخ مطلب اول(انکار معجزه)
چنین نیست که با پیشرفت علم و تکامل عقل بشر، دیگر معجزاتی که در طول تاریخ واقع شده است، سرّ آن روشن شده باشد و دیگر معجزه نباشد. چنین نیست که آن معجزات برای مردم آن زمان؛ یعنی مردم جاهلی که به اسرار خلقت و علل طبیعى حوادث، آگاهی نداشتند، معجزه بوده باشد، اما اکنون که علم و عقل بشری توسعه پیدا کرده است، دیگر معجزه نباشد؛ چون ما نمی‌گوییم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عوامل طبیعى مجهول است، تا گفته شود هر جا که جهل تبدیل به علم شد، معجزه هم از معجزه ‌بودن و از حجیت می‌افتد؛ بلکه می‌گوییم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عامل غیر عادی (غیر مادی و غیر متعارف) است به گونه‌ای که هیچ‌گاه مغلوب عامل دیگری واقع نمی‌شود و همواره قاهر و غالب است؛ یعنی انجام آن برای غیر نبی، میسور نیست.[9] برای نمونه؛ بهبود یافتن یک جذامى به دست مسیح(ع) از این جهت معجزه است که عامل آن، امرى غیر عادی است که هرگز مغلوب نمی‌شود؛ یعنى کسى دیگر، این کار را نمی‌تواند انجام دهد. این منافات ندارد که از راه معالجه و دوا (طریق عادی) هم بهبودى آن فرد حاصل بشود؛ چون بهبودى از راه معالجه و دارو، امری عادی است (نه غیر عادی) به گونه‌ای که ممکن است مغلوب و مقهور راه و سببی قوی‌تر از خود گردد؛ مثلاً طبیب دیگری نیز بتواند بهتر از طبیب اول معالجه کند.[10] به تعبیر دیگر؛ هر چه علم پیشرفت کند، در نهایت می‌تواند به اسباب ظاهری و عادی دست‌ پیدا کند اما اسباب غیر عادی هیچ‌گاه در چنگ علم و عقل بشری نمی‌افتد و مغلوب واقع نمی‌شود.[11]
باید توجه داشت؛ معجزه با کارهاى نوابغ جهان و اکتشافات حیرت‌انگیز علمى قابل مقایسه نیست. به طور مثال؛ یک کودک نابغه ممکن است سخنرانى فصیح و پرمحتوایى داشته باشد؛ این یک نبوغ است، از این‌رو؛‌ ممکن است کودک دیگرى همانند او پیدا شود، ولى این‌که یک طفل نوزاد، زبان به سخن بگشاید و با فصاحت سخن بگوید آن‌چنان که درباره حضرت عیسی(ع) رخ داده است[12] این یک معجزه الهی است که هرگز فرد عادی بدون اتصال به قدرت غیبی الهی، توان انجام آن‌را ندارد. همچنین ممکن است دانشمندى با یک اکتشاف جدید علمى و داروهاى مخصوص بتواند درخت میوه‌اى را که در هفت سال به ثمر می‌رسد در چند ماه به ثمر برساند؛ چنین دانشمندى به یک کشف بزرگ نائل شده ولى دانشمند نابغه دیگرى نیز ممکن است عملى مشابه او انجام دهد؛ امّا اگر در یک لحظه درخت خشکیده‌اى بارور گردد و همراه با دعوى نبوّت و تحدّى باشد، این یک معجزه الهى است.[13]
توجه به این نکته نیز ضروری است که؛ باید «معجزات» را از «خرافات، اوهام و امور نامعقول» تفکیک کرد؛ معجزه، خارق عادت است نه خارق عقل (محال عقلی). معجزه یک دلیل قاطع و حجت منطقی برای اثبات صدق دعوی نبوت آورنده آن است و این چنین نیست که دلیل اقناعی برای اذهان ساده و عامیانه و متناسب با دوره کودکی بشر باشد.
پاسخ مطلب دوم و سوم (کفایت عقل و علم بشری و بی‌نیازی از وحی و نبوت)
با تأمّل در تعالیم اسلام (قرآن کریم و روایات) اهمیت و منزلت عقل نمایان می‌شود. در دین اسلام، تعقل مبناى ایمان قرار گرفته و قرآن، همواره انسان را به تفکر و تدبر و پرهیز از تقلید کورکورانه فرا می‌خواند و پلیدى را از آن غیر اهل تعقل می‌داند: «یجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یعْقِلُون‏».[14] در روایات اسلامى، عقل، محبوب‌ترین مخلوق نزد خداوند و معیار پاداش و کیفر انسان‌ها و حجت و رسول باطنى معرفى شده است.[15]
بنابراین، در این‌که عقل از نگاه دین داراى جایگاه خاصى است، تردیدى وجود ندارد؛ مهم تبیین دامنه و قلمرو عقل است. کافى است خرد خویش را به داورى بنشانیم تا روشن شود که خود عقل، واقع‌بینانه معترف است که بسیارى از حقایق و واقعیات عالم از دسترس او  به دورند. به اتفاق همه حکیمان، نیروى عقل، فقط قادر به درک یک سلسله مفاهیم کلى و روابط بین آنها است. عقل درمی‌یابد که مسائل جزئى را نمی‌فهمد و در این موارد، احتیاج به راهنماى غیبى و معصوم دارد و شارع حکیم باید راهنمایى جامعه انسانى را به عهده گیرد.[16]
عقل انسان مثل نور‌افکن قوی است، اما وحی و پیامبران همچون یک خورشید عالم‌تاب هستند؛ آیا کسی می‌تواند بگوید من با داشتن یک نورافکن قوی چه احتیاجی به خورشید دارم؟ بنابراین، عقل با وجود منزلت والایی که دارد نمی‌تواند جایگزین وحی (نقل وحیانی) شود؛ بلکه باید در کنار آن باشد.
ما باید بدانیم که علم و دانش بشر محدود است و با تمام پیشرفت‌هایی که در تمام علوم و دانش‌ها نصیب بشر شده، هنوز آنچه را که می‌دانیم در برابر آنچه نمی‌دانیم همانند قطره‌ای در برابر دریا است. افزون بر آن، یافته‌های علمی در بسیاری از موارد با ثبوت، تعیین و قطعیت همراه نیست و از حد فرضیه تغییر‌پذیر فراتر نمی‌رود.
پاسکال می‌گوید: «آخرین اقدام عقل، اقرار به این است که بی‌نهایت چیزها وجود دارد که از حیطه تصرف آن خارج است و اگر چنین اقراری نکند ناشی از ضعف اوست. اگر امور طبیعی از حیطه تصرف عقل خارجند، پس چه گویند در باب امور فوق طبیعت».[17]
کریس موریسون طبیب و روان‌شناس معروف در کتاب خود چنین می‌نویسد: «وقتى درباره فضاى نامتناهى یا زمان بی‌آغاز و انجام یا نیروى شگرفى که درون هسته اتم ذخیره شده یا به عوالم نامحدود که منظومه‌هاى بی‌شمار و سیّارات و ثوابت بی‌حساب در آن شناورند یا به قدرت تشعشع سیّارات یا به قوه جاذبه زمین و قوانین دیگرى که نظام عالم بسته به وجود آن است، می‌اندیشیم، آن وقت به حقارت وجود خود و نقصان دانش خویش پى می‌بریم». ویلیام جیمز می‌گوید: «علم ما همچون قطره‌اى است ولى جهل ما همچون یک دریاى عظیم».  فلاماریون می‌گوید: «من می‌توانم ده سال از مجهولات سؤال کنم ولى شما هیچ‌یک از آنها را نمی‌توانید جواب دهید». الکسیس کارل نیز می‌گوید: «به خوبى واضح است که یارى و کمک تمام علومى که انسان را مورد مطالعه قرار داده‌اند به جایى نرسیده است و هنوز شناسایى ما از خود، نقائص زیادى در بر دارد».[18]
این نکته نیز در خور توجه است که؛ آیا این‌که انسان با نیروی شگرف علمی خود، توانسته است خیلی از مجهولات طبیعی را روشن کند، می‌تواند مجهولات دینی، فرامادی و فرادنیایی خود را نیز حل کرده، از دین بی‌نیاز باشد؟
علامه طباطبایی(ره) در این‌باره نوشته است: «پیشرفت انسان در یک قسمت از معلومات، کافی برای قسمت دیگر نبوده و مجهولات دیگر انسان را حل نمی‌کند. درست است که علوم طبیعی، چراغی است روشن که بخشی از مجهولات را از تاریکی در آورده و برای انسان، معلوم ساخته است، ولی این چراغ برای رفع هر تاریکی، سودی نمی‌بخشد. از فن روان‌شناسی، حل مسائل فلکی را نمی‌توان توقّع داشت. از یک پزشک، حل مشکلات یک مهندس راه، بر نمی‌آید و بالأخره علومی که از طبیعت بحث می‌کند، اصلاً از مسائل ماوراء الطبیعه و مطالب معنوی و روحی، بیگانه بوده و توانایی بررسی مقاصدی را که انسان با نهاد و فطرت خدادادی خود، خواستار کشف آنها است، ندارد. خلاصه مسئله‌ای که مربوط به ماوراء الطبیعه است، اگر از فنون طبیعی سؤال شود، جوابش سکوت است؛ نه مبادرت به نفی و انکار؛ زیرا فنی که موضوع بحث آن ماده است، نسبت به امور غیر مادی، ساکت است و فنی که در موضوعی بحث نمی‌کند، حق هیچ‌گونه اظهار نظر مثبت و منفی را در آن ندارد».[19]
در پایان،‌ توصیه میشود برای آگاهی بیشتر در این مباحث، کتاب «وحی و نبوت» و کتاب «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی؛ جلد اول (انسان و ایمان)» استاد شهید مرتضی مطهری مطالعه شود. هم‌‌چنین خوب است در ابعاد نیاز بشر به دین و وحی تامل و دقت شود.[20]
 

[1]. نگارنده، این جملات را در آثار نیچه نیافته است.
[3]. ر. ک: سبحانی تبریزی، جعفر، الإلهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ج ‏3، ص 103، قم، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة، چاپ سوم، 1412ق.
[4]. ر. ک: همان، ص 69؛ تهانوى‏، محمد على‏، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ‏1، ص 730، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون‏، چاپ اول، 1996م.
[5]. از جمله معتقدان این دیدگاه عبارتند از: سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص 131 - 141، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ اول، 1370ش؛ سروش، عبدالکریم، ریشه در آب است (نگاهى به کارنامه کامیاب پیامبران)، فصلنامه کیان، شماره 29، تهران، 1375ش، ص 2 – 17؛ لاهوری، محمد اقبال، بازسازی اندیشه دینی در اسلام، ترجمه: بقایی، محمد، ص 197 - 201، تهران، فردوس، چاپ اول، 1379ش؛ شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج 30، اسلام‌شناسی؛ درس‌های دانشگاه مشهد، ص 63 - 64، تهران، چاپخش، چاپ یازدهم، 1393ش.
[6]. ر. ک: مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج 3، ص 44 - 56، تهران، صدرا، چاپ ششم، 1371ش.
[7]. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص 178 - 180، قم، اسراء، چاپ سوم، 1387ش.
[8]. ر.ک: شهرستانى، محمد بن عبد الکریم ، ‏الملل و النحل، ج ‏2، ص 601 - 606، قم، الشریف الرضی‏، چاپ سوم، 1364ش؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ‏1، ص320؛ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه: خرمشاهى، بهاءالدین، ص 71 - 80، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول، 1362ش؛ مرتضى کریمى‌، آشنایى با مکتب دئیسم‌، ماهنامه معرفت، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، شماره 74، بهمن 1382ش؛ یوسفیان، حسن، شریفى، احمد حسین، عقل و وحى، ص 62 - 65، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اول، 1383ش.
[9] . سبحانی تبریزی، جعفر، محاضرات فی الإلهیات، تلخیص: گلپایگانى‏، على ربانى، ص 266، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ یازدهم، 1428ق.
[10]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن‏، ج ‏1، ص 43 - 44، قم، مکتبة النشر الإسلامی‏، چاپ پنجم، 1417ق.
[11]. محاضرات فی الإلهیات، ص 263.
[12]. ر. ک: مریم، 29 – 34.
[13]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج ‏7، ص 269، تهران،‌ دار الکتب الاسلامیه‏، چاپ نهم، 1386ش.
[14]. یونس، 100.
[15]. کلینى، محمد بن یعقوب‏، کافی، ج ‏1، ص 23، قم، دار الحدیث‏، چاپ اول، 1429ق.
[16]. عقل و وحى، ص 87 – 88.
[17]. برونسویک، لئون، پاسکال: اندیشه‌ها و رسالات، ترجمه: مشایخى، رضا، ص 356، تهران، ابن‌سینا، چاپ اول، 1351ش.
[18]. به نقل از: پیام قرآن، ج ‏1، ص 120.
[19]. طباطبایی، سیدمحمد حسین، فرازهایی از اسلام، جمع‏آوری و تنظیم، آیت اللهی، سید مهدی، ص 8، قم، جهان آرا.
[20]. ر.ک:
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها