لطفا صبرکنید
بازدید
23028
23028
آخرین بروزرسانی:
1398/03/09
کد سایت
fa78850
کد بایگانی
96296
نمایه
منظور از «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» در آیه 54 سوره بقره
طبقه بندی موضوعی
تفسیر|تاريخ بزرگان
اصطلاحات
بنی اسرائیل|خودکشی ، انتحار
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|فرقهها، مذهبها، گروهها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
بعد از گوسالهپرستی بنی اسرائیل، خداوند به آنان فرمان داد که «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»! آیا این آیه، خودکشی آنان را مجاز اعلام میکند؟!
پرسش
با سلام؛ در قرآن به گروهی از افراد بیایمان امر شده است که خودکشی کنید. ولی در اسلام خودکشی گناه است. تفسیر این آیه چیست و این مسئله چگونه قابل توجیه است؟
پاسخ اجمالی
تعبیر «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» در داستان قوم بنی اسرائیل قطعاً به معنای خودکشی نیست، بلکه به معنای کشتن گروهی، به وسیله گروه دیگر است؛ یعنی با بازگشت بنى اسرائیل به گوسالهپرستی، خداوند متعال دستور داد، گروهی از آنان، گروه دیگر را به قتل برسانند، تا توبه آنها قبول شود. البته کسانى که گوساله نپرستیدند محکوم به قتل نبودند، بلکه مأمور به قتل گوسالهپرستان بودند.
گفتنی است برخی از مفسران میگویند: معناى آیه این است که همه آماده کشتهشدن شوید و این آمادگى، گویى کشتن خود آنها است.
بعضی نیز معتقدند؛ منظور از کشتن در اینجا، کشتن نفس اماره به وسیله شمشیر ریاضت و بازداشتن آن از لذتها است.
گفتنی است برخی از مفسران میگویند: معناى آیه این است که همه آماده کشتهشدن شوید و این آمادگى، گویى کشتن خود آنها است.
بعضی نیز معتقدند؛ منظور از کشتن در اینجا، کشتن نفس اماره به وسیله شمشیر ریاضت و بازداشتن آن از لذتها است.
پاسخ تفصیلی
تعبیر «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» در داستان قوم بنی اسرائیل - وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُم -،[1] قطعا به معنای خودکشی نیست، بلکه به معنای کشتن گروهی، به وسیله گروه دیگر است، و این نوع تعبیر در قرآن که برادران دینى و همکیشان را به کلمه «انفسکم» تعبیر کند، بسیار است؛ مانند آیات «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً»؛[2] چرا هنگامى که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغى بزرگ و آشکار است؟!
«وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ»؛[3] و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید.
بنابر این، بنى اسرائیل مأمور شدند که گروهی از آنان، گروه دیگر را به قتل برسانند تا توبه آنها قبول شود.
در اینکه چه کسى مأمور شد بنی اسرائیل را بکشد و چگونگی این قتل میان مفسران اختلاف است.
برخی میگویند؛ کسانى که گوساله نپرستیدند محکوم بقتل نبودند، بلکه مأمور به قتل گوسالهپرستان بودند؛ یعنی بیگناهان مأمور بودند گناهکاران را بکشند،[4] و این هم اگر چه بسیار مشکل بود؛ زیرا بسا افرادی مأمور به قتل فرزند، پدر، برادر و یا سایر بستگان خود میشدند، ولى در امر دین این ملاحظات وجود ندارد؛ چنانچه در جهاد مسلمانان با کفار و مشرکان بسا این اتفاقات رخ میداد.[5]
بعضى میگویند: موسى(ع) فرمان داد که همه غسل کنند، کفن بپوشند و در صف بایستند و هارون با 12 هزار افرادى که به گوسالهپرستى گرایش پیدا نکرده بودند آمد و آنان در حالیکه شمشیر در دست داشتند شروع بکشتن کردند، تا هفتاد هزار نفر کشته شد و خدا از گناه بقیّه گذشت.
برخی گفتهاند: آنان دو صف شده و هر کدام دیگرى را میزدند تا هفتاد هزار کشته شدند.
قول دیگر آن است که آنان را تاریکى شدید فرا گرفت و شروع به کشتن همدیگر کردند، تا وقتى هوا روشن شد و معلوم گردید که هفتاد هزار نفر کشته شدهاند.
نقل شده است در حالیکه بنى اسرائیل یکدیگر را میکشتند موسى و هارون(ع) براى آنان دعا و طلب آمرزش مینمودند تا وحى آمد که دیگر همدیگر را نکشند و توبه باقیماندگان پذیرفته شد.
ابن جریح میگوید: علّت اینکه خدا فرمان داد بنى اسرائیل همه یکدیگر را بکشند، این بود که اگر چه دسته اى از آنان گوساله نپرستیده و آنرا کارى باطل و زشت دانسته بودند، ولى گناه این دسته آن بود که دیگران را از گوسالهپرستى نهى و منع نکردند؛ لذا این فرمان سخت که عذاب و عقوبت شرک دستهاى و سکوت دیگران بود، به آنان متوجّه شد که همدیگر را بکشند و مردمى که با دیدن آن همه آیات توحید باز به کفر و شرک گراییدند بدون تردید سزاوار چنین شکنجه و عقوبتى بودند.[6]
برخی معتقدند؛ ظاهر آیه شریفه و آیات قبل این است که این خطابها و انواع گناهانى که از بنى اسرائیل در این آیات شمرده، همه آنها به همه بنى اسرائیل نسبت داده شده، در حالیکه میدانیم آن گناهان از بعضى از بنی اسرائیل سر زده؛ دلیلش آن است که بنى اسرائیل جامعهاى بودند، که قومیت در آنها شدید بود، چون یک تن بودند، در نتیجه اگر عملى از بعضى سر میزد، همه بدان راضى میشدند، و عمل عدهای را به همه نسبت میدادند، و گرنه همه بنى اسرائیل گوساله نپرستیدند، و همه آنان پیامبران خداى را نکشتند، و سایر گناهان را همگى مرتکب نشدند. بنابر این جمله «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»، قطعا خطاب به همه نیست، بلکه منظور آنهایی هستند که گوساله پرستیدند، چنانکه آیه: «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ»، (شما با گوسالهپرستى خود به خویشتن ستم کردید)، نیز بر این معنا دلالت دارد. و جمله «فَتابَ عَلَیْکُمْ»، دلالت بر این دارد که بعد از آن کشتار، توبه شان قبول شده، و در روایات هم آمده است که توبه ایشان قبل از کشته شدن همه مجرمان نازل شد.[7]
از اینجا میفهمیم، که امر به کشتن یکدیگر، امرى امتحانى بود؛ نظیر امر به کشتن ابراهیم، اسماعیل(ع)، فرزند خود را، که قبل از کشته شدن اسماعیل خطاب آمد: «یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»، (اى ابراهیم تو دستورى را که در خواب گرفته بودى، انجام دادى).[8]
در داستان موسى(ع) هم آنجناب فرمان داده بود که «به سوى آفریدگارتان توبه کنید، و یکدگر را بکشید که این در نزد پروردگارتان، برای شما بهتر است»، خداى سبحان هم همین فرمان او را امضاء کرد، و کشتن بعض را کشتن کل به حساب آورده، توبه را بر آنان نازل کرد: «فَتابَ عَلَیْکُمْ».[9]
البته برخی از مفسران میگویند؛ از جمله «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» که در این آیه آمده، استفاده میشود که أهل یک دین و مذهب حکم یک نفس و یک تن واحد را دارند. آنچه که به نفع و یا ضرر یکى از آنان باشد به و نفع و ضرر دیگران نیز خواهد بود. و چون عدهاى از آن افرادى که گوسالهپرست بودند و به دست پسر و برادران و خویشاوندان خود کشته میشدند؛ لذا مثل این بود که قاتلان، نفس خویشتن را میکشتند. بدین جهت است که آیه شریفه میفرماید: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ».[10]
گفتنی است جبائى و ابن اسحاق میگویند: معناى آیه این است که همه آماده کشته شدن شوید و این آمادگى گویى کشتن خود آنها است.[11]
بعضی از مفسران نیز معتقدند؛ منظور از کشتن، کشتن نفس اماره به وسیله شمشیر ریاضت و باز داشتن آن از لذتها است.[12]
بنابر این با فرض پذیرش این کشتار دست جمعی باید گفت؛ بیگمان پرستش گوساله سامرى، کار کوچکى نبود، ملتى که بعد از مشاهده آن همه آیات خدا و معجزات پیامبر بزرگشان موسى(ع) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان، به کلى اصل اساسى توحید و آیین خدا را زیر پا گذارده بتپرست شوند. اگر این موضوع براى همیشه از مغز آنها ریشه کن نشود، وضع خطرناکى به وجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى بویژه بعد از مرگ موسى، ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود، و سرنوشت آیین او به کلى به خطر افتد، در اینجا باید شدت عمل به خرج داده شود، و هرگز تنها با پشیمانى و اجراى صیغه توبه بر زبان، نباید قناعت گردد؛ لذا فرمان شدیدى از طرف خداوند، صادر شد که در تمام طول تاریخ پیامبران مثل و مانند ندارد، و آن اینکه ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دست جمعى گروه کثیرى از گنهکاران به دست خودشان صادر شد.
ممکن است چنین تصور شود که این توبه؛ چرا باید با این خشونت انجام گیرد؟ آیا ممکن نبود خداوند توبه آنها را بدون این خونریزى قبول فرماید؟
پاسخ به این سؤال از آنچه بیان شد روشن میشود؛ زیرا مسئله انحراف از اصل توحید و گرایش به بتپرستى مسئله سادهاى نبود که به این آسانى قابل گذشت باشد، آن هم بعد از مشاهده آن همه معجزات روشن و نعمتهاى بزرگ خدا.
در حقیقت همه اصول ادیان آسمانى را میتوان در توحید و یگانهپرستى خلاصه کرد، تزلزل این اصل مساوی با از میان رفتن تمام مبانى دین است، اگر مسئله گوسالهپرستى ساده تلقى میشد، شاید سنتى براى آیندگان میشد، بویژه اینکه بنى اسرائیل به شهادت تاریخ، مردمى لجوج و بهانهجو بودند؛ لذا باید چنان درسی به آنها داده شود که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و کسى هرگز بعد از آن به فکر بتپرستى نیفتد، و شاید جمله «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ» (این کشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است)، اشاره به همین معنا باشد.[13] بنابر این، این حکم بر خلاف قواعد دینى و عقلى و خلاف حکمت نبوده است.
«وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ»؛[3] و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید.
بنابر این، بنى اسرائیل مأمور شدند که گروهی از آنان، گروه دیگر را به قتل برسانند تا توبه آنها قبول شود.
در اینکه چه کسى مأمور شد بنی اسرائیل را بکشد و چگونگی این قتل میان مفسران اختلاف است.
برخی میگویند؛ کسانى که گوساله نپرستیدند محکوم بقتل نبودند، بلکه مأمور به قتل گوسالهپرستان بودند؛ یعنی بیگناهان مأمور بودند گناهکاران را بکشند،[4] و این هم اگر چه بسیار مشکل بود؛ زیرا بسا افرادی مأمور به قتل فرزند، پدر، برادر و یا سایر بستگان خود میشدند، ولى در امر دین این ملاحظات وجود ندارد؛ چنانچه در جهاد مسلمانان با کفار و مشرکان بسا این اتفاقات رخ میداد.[5]
بعضى میگویند: موسى(ع) فرمان داد که همه غسل کنند، کفن بپوشند و در صف بایستند و هارون با 12 هزار افرادى که به گوسالهپرستى گرایش پیدا نکرده بودند آمد و آنان در حالیکه شمشیر در دست داشتند شروع بکشتن کردند، تا هفتاد هزار نفر کشته شد و خدا از گناه بقیّه گذشت.
برخی گفتهاند: آنان دو صف شده و هر کدام دیگرى را میزدند تا هفتاد هزار کشته شدند.
قول دیگر آن است که آنان را تاریکى شدید فرا گرفت و شروع به کشتن همدیگر کردند، تا وقتى هوا روشن شد و معلوم گردید که هفتاد هزار نفر کشته شدهاند.
نقل شده است در حالیکه بنى اسرائیل یکدیگر را میکشتند موسى و هارون(ع) براى آنان دعا و طلب آمرزش مینمودند تا وحى آمد که دیگر همدیگر را نکشند و توبه باقیماندگان پذیرفته شد.
ابن جریح میگوید: علّت اینکه خدا فرمان داد بنى اسرائیل همه یکدیگر را بکشند، این بود که اگر چه دسته اى از آنان گوساله نپرستیده و آنرا کارى باطل و زشت دانسته بودند، ولى گناه این دسته آن بود که دیگران را از گوسالهپرستى نهى و منع نکردند؛ لذا این فرمان سخت که عذاب و عقوبت شرک دستهاى و سکوت دیگران بود، به آنان متوجّه شد که همدیگر را بکشند و مردمى که با دیدن آن همه آیات توحید باز به کفر و شرک گراییدند بدون تردید سزاوار چنین شکنجه و عقوبتى بودند.[6]
برخی معتقدند؛ ظاهر آیه شریفه و آیات قبل این است که این خطابها و انواع گناهانى که از بنى اسرائیل در این آیات شمرده، همه آنها به همه بنى اسرائیل نسبت داده شده، در حالیکه میدانیم آن گناهان از بعضى از بنی اسرائیل سر زده؛ دلیلش آن است که بنى اسرائیل جامعهاى بودند، که قومیت در آنها شدید بود، چون یک تن بودند، در نتیجه اگر عملى از بعضى سر میزد، همه بدان راضى میشدند، و عمل عدهای را به همه نسبت میدادند، و گرنه همه بنى اسرائیل گوساله نپرستیدند، و همه آنان پیامبران خداى را نکشتند، و سایر گناهان را همگى مرتکب نشدند. بنابر این جمله «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»، قطعا خطاب به همه نیست، بلکه منظور آنهایی هستند که گوساله پرستیدند، چنانکه آیه: «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ»، (شما با گوسالهپرستى خود به خویشتن ستم کردید)، نیز بر این معنا دلالت دارد. و جمله «فَتابَ عَلَیْکُمْ»، دلالت بر این دارد که بعد از آن کشتار، توبه شان قبول شده، و در روایات هم آمده است که توبه ایشان قبل از کشته شدن همه مجرمان نازل شد.[7]
از اینجا میفهمیم، که امر به کشتن یکدیگر، امرى امتحانى بود؛ نظیر امر به کشتن ابراهیم، اسماعیل(ع)، فرزند خود را، که قبل از کشته شدن اسماعیل خطاب آمد: «یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»، (اى ابراهیم تو دستورى را که در خواب گرفته بودى، انجام دادى).[8]
در داستان موسى(ع) هم آنجناب فرمان داده بود که «به سوى آفریدگارتان توبه کنید، و یکدگر را بکشید که این در نزد پروردگارتان، برای شما بهتر است»، خداى سبحان هم همین فرمان او را امضاء کرد، و کشتن بعض را کشتن کل به حساب آورده، توبه را بر آنان نازل کرد: «فَتابَ عَلَیْکُمْ».[9]
البته برخی از مفسران میگویند؛ از جمله «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» که در این آیه آمده، استفاده میشود که أهل یک دین و مذهب حکم یک نفس و یک تن واحد را دارند. آنچه که به نفع و یا ضرر یکى از آنان باشد به و نفع و ضرر دیگران نیز خواهد بود. و چون عدهاى از آن افرادى که گوسالهپرست بودند و به دست پسر و برادران و خویشاوندان خود کشته میشدند؛ لذا مثل این بود که قاتلان، نفس خویشتن را میکشتند. بدین جهت است که آیه شریفه میفرماید: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ».[10]
گفتنی است جبائى و ابن اسحاق میگویند: معناى آیه این است که همه آماده کشته شدن شوید و این آمادگى گویى کشتن خود آنها است.[11]
بعضی از مفسران نیز معتقدند؛ منظور از کشتن، کشتن نفس اماره به وسیله شمشیر ریاضت و باز داشتن آن از لذتها است.[12]
بنابر این با فرض پذیرش این کشتار دست جمعی باید گفت؛ بیگمان پرستش گوساله سامرى، کار کوچکى نبود، ملتى که بعد از مشاهده آن همه آیات خدا و معجزات پیامبر بزرگشان موسى(ع) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان، به کلى اصل اساسى توحید و آیین خدا را زیر پا گذارده بتپرست شوند. اگر این موضوع براى همیشه از مغز آنها ریشه کن نشود، وضع خطرناکى به وجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى بویژه بعد از مرگ موسى، ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود، و سرنوشت آیین او به کلى به خطر افتد، در اینجا باید شدت عمل به خرج داده شود، و هرگز تنها با پشیمانى و اجراى صیغه توبه بر زبان، نباید قناعت گردد؛ لذا فرمان شدیدى از طرف خداوند، صادر شد که در تمام طول تاریخ پیامبران مثل و مانند ندارد، و آن اینکه ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دست جمعى گروه کثیرى از گنهکاران به دست خودشان صادر شد.
ممکن است چنین تصور شود که این توبه؛ چرا باید با این خشونت انجام گیرد؟ آیا ممکن نبود خداوند توبه آنها را بدون این خونریزى قبول فرماید؟
پاسخ به این سؤال از آنچه بیان شد روشن میشود؛ زیرا مسئله انحراف از اصل توحید و گرایش به بتپرستى مسئله سادهاى نبود که به این آسانى قابل گذشت باشد، آن هم بعد از مشاهده آن همه معجزات روشن و نعمتهاى بزرگ خدا.
در حقیقت همه اصول ادیان آسمانى را میتوان در توحید و یگانهپرستى خلاصه کرد، تزلزل این اصل مساوی با از میان رفتن تمام مبانى دین است، اگر مسئله گوسالهپرستى ساده تلقى میشد، شاید سنتى براى آیندگان میشد، بویژه اینکه بنى اسرائیل به شهادت تاریخ، مردمى لجوج و بهانهجو بودند؛ لذا باید چنان درسی به آنها داده شود که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و کسى هرگز بعد از آن به فکر بتپرستى نیفتد، و شاید جمله «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ» (این کشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است)، اشاره به همین معنا باشد.[13] بنابر این، این حکم بر خلاف قواعد دینى و عقلى و خلاف حکمت نبوده است.
[1]. بقره، 54.
[2]. نور 12،
[3]. حجرات، 11.
[4]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 1، ص 238، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[5]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 34، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 238.
[7]. ر. ک: عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 81، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
[8]. صافات، 105.
[9]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 189، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[10]. نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج 1، ص 134، تهران، اسلامیة، چاپ اول، 1398ق.
[11]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 238.
[12]. ابن عربی، ابو عبدالله محیی الدین محمد، تفسیر ابن عربی، تحقیق، رباب، سمیر مصطفی، ج 1، ص 34، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[13]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 255- 256، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
نظرات