لطفا صبرکنید
11770
- اشتراک گذاری
نافع بن هلال که در زمره یاران امام علی(ع) نیز به شمار میآمد[1] یکی از شهدای برجسته در میان شهدای کربلا است که در روز عاشورا در راه مکتب و هدف امام حسین(ع) به فیض شهادت رسید. جملی،[2] بجلی[3] و مرادی[4] به عنوان ادامه نام این شهید در منابع ذکر شده است. برخی نیز نام وی را هلال بن رافع ذکر کردهاند[5] که گویا سهو قلمی بود.
در برخی از منابع متأخر گزارش شده است که نافع در سه جنگ امام علی(ع) نیز شرکت داشت[6] که باید با مراجعه به منابع کهن مورد بررسی قرار گیرد.
به هر حال در جریان قیام حسینی، نافع به همراه چند تن دیگر از کوفه حرکت کرد و در منزلگاه «عذیب الهجانات»[7] به کاروان حسینی رسیدند،[8] اما حر بن یزید ریاحی مانع از پیوستن آنان به امام(ع) شد و گفت: این چند نفر کوفى جزو کسانى نیستند که با شما آمدهاند؛ لذا من باید آنها را دستگیر کرده و یا بازگردانم. امام(ع) قبول نکرد و فرمود: همانگونه که از خودم دفاع میکنم از ایشان نیز دفاع خواهم کرد، ایشان از یاران من هستند و تو قول دادى تا زمانى که نامه(ابن زیاد) به تو نرسید، هیچ تعرّضى به من نکنى و اگر به پیمانی که بین من و تو است پایبند نمانی، با تو خواهم جنگید! حرّ نیز آنها را رها کرد.[9]
قبل از عاشورا
قبل از روز عاشورا که تشنگى بر امام حسین(ع) و یارانش فشار آورد، حضرتشان برادرش عباس(ع) را فراخواند و سى سوار و بیست پیاده با بیست مشک فرستاد تا شبانه آب بیاورند. نافع بن هلال جملى با پرچم پیشاپیش آنها بود. (در کنار رودخانه) عمرو بن حجاج زبیدى (از فرماندهان سپاه عمر بن سعد) از او پرسید: کیستى و براى چه آمدهاى؟ نافع گفت: «آمدهایم از این آب بنوشیم.» عمرو بن حجاج گفت بنوش، نوش جانت! نافع گفت: نه! تا حسین و این گروه از یارانش که میبینى تشنه باشند، من یک قطره نخواهم نوشید. اما عمرو مانع شد و گفت به خدا قسم، راهى براى رساندن آب به آنان نیست و ما را اینجا گذاشتهاند تا از دسترسی آنان به آب جلوگیری کنیم. وقتی یاران نافع نزدیک شدند نافع به پیادگان گفت مشکها را پر کنید و آنها نیز مشکها را پر کردند. عمرو بن حجاج و یارانش خواستند مانع شوند. ابوالفضل(ع) و نافع بن هلال به آنها حمله بردند و درگیرى اندکى رخ داد. یکى از یاران عمرو بن حجاج، که از طایفه صداء بود بر اثر ضربه نافع بن هلال زخمی شد و پس از مدتی بر اثر همان زخم از دنیا رفت.[10]
سخنرانی در حمایت از امام حسین(ع)
بعد از سخنرانی امام حسین(ع)، نافع بیعت خود را به آنحضرت(ع) اعلام نمود: «یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ جَدَّک رَسُولَ اللَّهِ لَمْ یقْدِرْ أَنْ یشْرِبَ النَّاسَ مَحَبَّتَه ...»؛ ای پسر رسول خدا، شما میدانى که جد شما پیامبر خدا(ص) نتوانست محبت خود را در دل مردم جاى دهد و نتوانست عموم مردم را به آنچه که دوست داشت باز گرداند. بعضى از آنان افراد منافقى بودند که ظاهرا آنحضرت(ص) را یارى کردند، ولى در باطن در حق او مکر میکردند، به نحوى با رسول خدا(ص) ملاقات میکردند که از عسل شیرینتر بود، ولى پشت سر، با آن بزرگوار رفتارهایى انجام میدادند که از حنظل تلختر بود. تا اینکه خدا آنحضرت را قبض روح نمود. پدرتان حضرت امیر(ع) نیز در چنین وضعیتی گرفتار بود، اما گروهى براى یارى کردن او قیام نمودند و در رکابش با ناکثین و قاسطین و مارقین کارزار نمودند، تا اینکه مرگ آن بزرگوار فرا رسید و به رحمت و رضوان خدا پیوست. تو امروز نزد ما همان حالت را داری. پس کسى که پیمانشکنى نماید و بیعت خود را بردارد، ضررى جز بر خود نمیزند، خدا از او بینیاز است، تو ما را در حالى راهنمایى کن که هدایت و آزاد باشیم. اگر صلاح میدانى ما را به مشرق بفرست و اگر صلاح میدانی به مغرب! به خدا قسم که ما از قضا و قدر پروردگار خود باکى نداریم و از ملاقات خداى خود بیزار نیستیم. ما طبق نیت و بصیرت خود دوست تو را دوست و دشمن تو را دشمن میداریم.[11]
چگونگی شهادت نافع
در روز عاشورا نافع بعد از زهیر بن قین و قبل از جنادة بن حارث انصاری به میدان رفت.[12] او نام خود را بر تیرهایی که داشت نگاشته بود و آن تیرهای نشاندار را به سمت دشمن پرتاب میکرد و همزمان این رجز را میخواند:
«انا الجملی، انا على دین على» نام من جملی است و بر دین امام علی هستم.[13]
وی با اینگونه اشعار حماسی به سمت میدان رفت:
«أَنَا الْغُلَامُ الْیمَنِی الْبَجَلِی دِینِی عَلَى دِینِ حُسَینِ بْنِ عَلِی
أَضْرِبُکمْ ضَرْبَ غُلَامٍ بَطَلٍ وَ یخْتِمُ اللَّهُ بِخَیرٍ عَمَلِی»؛[14]
من جوانى یمنى و از قبیلهی بجیله هستم. دین من همان دین حسین بن على است. مانند جوانی شجاع با شما ستیز خواهم کرد. خدا کار و سرنوشت مرا به بهترین وجهی تمام کند.
همچنین وی اینگونه رجز میخواند:
«أرمی بها معلمة أفواقها و النفس لا ینفعها أسواقها
مسمومة تجری لها أحقابها لتملأن أرضها رشاقها»؛[15]
با تیرهایی تیراندازى میکنم که قابل شناسایی هستند. و نفس را حرصورزى سودى نمیبخشد.تیرهایم مسموماند و بالهایشان آنها را میبرند. تا پرتابشان زمین را پرکنند. سپس آن قدر تیر انداخت تا تیرهایش تمام شد و نبرد با شمشیر را آغاز کرد.
همچنین او میگفت:
«إن أقتل الیوم و هذا عملی و ذاک رأیی أو ألاقی أملی»؛
اگر امروز کشته شوم و عملم این باشد و آن اندیشهام، به آرزویم خواهم رسید».
سرانجام نافع بعد از کشتن دوازده[16] و به نقلی هفتاد نفر[17] از یاران عمر بن سعد آنچنان مجروح شد که دو بازویش شکست و اسیر شد. شمر بن ذى الجوشن او را اسیر کرد و فرمان داد تا او را به سوى عمر بن سعد ببرند. عمر به نافع گفت اى نافع! چه چیز وادارت کرد که با خودت چنین کنى؟! نافع در حالیکه خون بر صورتش روان بود، گفت: پروردگارم مىداند که چه میخواستم. سپس گفت: به خدا غیر از آنانی که زخمیشان کردم دوازده نفر از شما را کشتم و خودم را نکوهش نمیکنم که چرا این کار را کردم! اگر قدرتی در ساق و بازویم باقی مانده بود مرا اسیر نمیکردید. شمر به عمر گفت: خدا کارت را ردیف کند! او را بکش! عمر به شمر گفت: تو او را آوردهاى اگر میخواهى خودت خونش را بریز. شمر شمشیر خویش را کشید. نافع به او گفت: به خدا اگر از مسلمانان بودى چنین بیباک نبودى که با به گردن گرفتن خون ما به نزد خدا بروى. سپس گفت حمد خدایی که مرگ ما را به دست بدترین مخلوقاتش قرار داد. سرانجام شمر او را به شهادت رساند.[18]
در زیارت ناحیه و همچنین در زیارت امام حسین(ع) در نیمه شعبان بر این شهید درود فرستاده شده است: «السَّلَامُ عَلَى نَافِعِ بْنِ هِلَالٍ الْبَجَلِی الْمُرَادِی»،[19] «السَّلَامُ عَلَى نَافِعِ بْنِ هِلَال».[20]
[1]. رسان، فضیل بن زبیر، تسمیة من قتل مع الحسین ع، ص 154، قم، آل البیت ع، چاپ دوم، 1406ق.
[2]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الابواب(رجال طوسی)، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 106، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1427ق.
[3]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 103، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[4]. تسمیة من قتل مع الحسین ع، ص 154.
[5]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج 5، ص 109 – 110، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج 2، ص 713، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1409ق.
[6]. سماوی، شیخ محمد بن طاهر، ابصار العین فی أنصار الحسین(ع)، ص 147، قم، دانشگاه شهید محلاتی، چاپ اول، 1419ق.
[7]. نام آبگیری در چهار میلى قادسیه بود که کاروانهاى حج کوفه در آنجا منزل میکردند.
[8]. ابومخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، محقق، مصحح، یوسفی غروی، محمد هادی، ص 173، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417ق.
[9]. همان.
[10]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 412 – 413، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[11]. الفتوح، ج 5، ص 83. (در این منبع از این شهید با نام هلال یاد شده است).
[12]. همان، ج 5، ص 109 – 110.
[13]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 441.
[14]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب ع، ج 4، ص 104، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.
[15]. الفتوح، ج 5، ص 109 – 110.
[16].ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة،ج 8، ص 184، بیروت، دار الفکر، 1407 ق.
[17]. مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 4، ص 103.
[18]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 441.
[19]. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 493، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1419ق.
[20]. همان، ج 2، ص 713.