لطفا صبرکنید
571
بر اساس تعدادی از گزارشها، گروهی از صحابه پیامبر اسلام(ص) پیش از رحلت آنحضرت، در خانه کعبه، پیمانی بستند که هدف نهاییاش به چالش کشیدن خلافت امام علی(ع) بعد از پیامبر(ص)، و ایجاد مانع از اینکه حکومت اسلامی تحت نظر ایشان ادامه مسیر دهد.[1]
گزارش دیگری نیز حاکی از آن است که آن افراد همپیمان، تصمیم خود را در کاغذ و صحیفهای نیز نگاشتند. و گفته شده است که این پیمان در محرم سال دهم هجرت توسط سعید بن عاص نگاشته شد و ابو عبیده جراح آنرا در کعبه دفن کرد.[2]
گزارش این پیمان، همچنین حواشی و جزئیات آن در منابع مختلف، به صورت پراکنده وجود دارد، که باید یک به یک مورد بررسی سندی و محتوایی قرار گیرد که این پاسخ در حال حاضر در صدد آن نیست.
به هر حال، در برخی از منابع شیعی این پیمان «صحیفه ملعونه» نامیده شد. دلیل این نامگذاری مخالفت محتوای آن با دهها روایت است. مانند روایت غدیر که بر اساس آن، پیامبر(ص) جانشین خود را معرفی فرمود. و مانند حدیث ثقلین که -علاوه بر قرآن کریم، اهل بیت و خانواده پیامبر(ص)- مهمترین مرجع دینی مسلمانان معرفی شده است.
بر اساس گزارشهای یاد شده، این پیمان شامل بندهای مختلف بود:
- اینکه با هدف گمراه نشدن مسلمانان تنظیم شده است.
- تأکید بر اینکه اکثریت مسلمانان با چنین تصمیمی موافقاند.
- پیامبر(ص)، برای خود جانشین انتخاب نکرد و موضوع حکومت را به خود مردم واگذار کرده است.
- نزدیکی خویشاوندی با پیامبر(ص)، دلیل بر خلافت نمیشود.
- کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) برای هدایت کافی است و هر کس به آنها مراجعه کند گمراه نخواهد شد.
و ...
متن پیماننامه بر اساس یکی از گزارشها
با آنکه در منابع شیعی، نوعی تواتر معنوی بر شکلگیری چنین پیمانی وجود دارد؛ اما در برخی از آنها تنها به اصل انعقاد آن اشاره شد و هیچ گفتوگویی از متن آن نشده است،[3] ولی منابعی نیز وجود دارند که متنهای مفصلی از آنچه در این پیمان نگاشته شده را ارائه نمودهاند که تنها به ترجمه مختصر یکی از این گزارشها میپردازیم:
به نام خدای بخشاینده بخشایشگر
این سندی است که مهاجرین و انصار از صحابه پیامبر(ص) -که خداوند در کتابش و از زبان حضرتشان به ستایش آنان پرداخته - در مورد آن، اتفاق نظر دارند.
آنان بعد از تلاش و همفکری به این نتیجه رسیده و این صحیفه را نگاشتند و هدفشان در این کار، توجه به حفظ اسلام و راهنمایی مسلمانان نسلهای آینده و برجا گذاشتن سندی برای آنان بود.
اما بعد، خداوند به منت و کرم خویش، محمد(ص) را برای تبلیغ دینی که مورد رضایتش بود به سوی تمام مردم فرستاد، و حضرتشان این وظیفه خدایی را به خوبی انجام داد و پیامهای خداوند را به مردم رساند و اطاعتش را بر آنان واجب کرد، و بعد از کاملشدن دین و مشخصشدن واجبات و روشنشدن سنتها، خداوند صلاح دید که او را به سوی خود بازگرداند.
از اینرو پیامبر(ص) را با احترام و بدون آنکه جانشینی برای خود قرار داده باشد، قبض روح نمود، و ادامه حکومت اسلامی را بر عهده مسلمانان گذاشت تا حاکمی مورد اعتماد برای خود برگزینند و میدانیم که بر اساس قرآن، رسول خدا(ص) بهترین الگو برای مسلمانان است:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ».[4]
رسول خدا(ص) کسی را جانشین قرار نداد تا مبادا حکومتی موروثی در یک خانواده شکل بگیرد و مسلمانان دیگر نتوانند به آن مقام برسند، و مبادا قدرتی برای ثروتمندان انباشته شود، و مبادا جانشینش بگوید که برای همیشه، تنها فرزندان من باید خلیفه باشند.
پس بر مسلمانان واجب است که بعد از درگذشت هر خلیفه، افرادی دانشمند و مصلحتاندیش را گردهم آورند و آنان بعد از مشورت، فردی را به خلافت برگزینند؛ زیرا مردم هر زمانی بهتر میدانند که چه حاکمی برای آنان بهتر است؛ از اینرو اگر فردی ادعا کند که پیامبر(ص) فرد مشخصی را به خلافت برگزید، سخنش نادرست و خلاف نظر صحابه و اکثریت مسلمانان است!
همچنین اگر کسی ادعا کند که خلافت را از پیامبر(ص) به ارث برده، سخن گزافی را بر زبان آورده؛ زیرا حضرتشان فرمود که ما پیامبران ارثی - جز صدقه - برجای نمیگذاریم.
و اگر کسی ادعا کند که تنها یک فرد، شایستگی خلافت - که مقام جایگزینی برای نبوت است - را دارد، دروغ میگوید؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود که تمام اصحاب من مانند ستارگانی هستند که از هر کدامشان پیروی کنید، هدایت خواهید شد.
اگر کسی ادعا کند که چون من از نزدیکان پیامبر(ص) بودم، خودم و فرزندانم تا روز قیامت شایسته خلافتیم، سخنش صحیح نیست؛ چرا که خداوند میفرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ».[5]
و نیز پیامبر(ص) فرمود که مسلمانان با هم برابر بوده و باید در برابر دشمنانشان متحد باشند.
پس هر کس به قرآن و پیامبر(ص) ایمان دارد، در راه صحیح گام برمیدارد، و هر کس در مقابل آنان قرار گیرد، در مقابل قرآن و حقیقت و اکثریت مسلمانان قرار گرفته و باید کشته شود؛ زیرا کشته شدن او به صلاح جامعه اسلامی است؛ چون پیامبر(ص) فرمود هر فردی که در صدد تفرقه میان امت اسلامی باشد، جزایش مرگ است؛ از اینرو او - هر کسی که هست - باید کشته شود؛ زیرا وحدت کلمه، رحمت خدا است و تفرقه، عذاب خدا. و اکثریت امت اسلامی هیچگاه در راه گمراهی گام برنمیدارند و در مقابل دشمنان متحدند، و تنها افرادی را میتوان خارج از امت اسلام به شمار آورد که از آنان دوری گزیده و با آنان دشمنی ورزیده و به دشمنانشان کمک برسانند که چنین افرادی از نظر پیامبر(ص) شایسته کشتهشدن میباشند.[6]
به عنوان نتیجه پایانی میگوییم:
- بسیار بعید به نظر میرسد آنچه در ماجرای کنار گذاشتن امام علی(ع) رخ داد، به صورت کاملا اتفاقی و بدون هیچ نقشه قبلی انجام شده باشد.
- حتی اگر فردی در وجود چنین صحیفهای - از اساس و یا با برخی تفاصیل و شاخ و برگها - تردیدی داشته باشد؛ اما رویکردها، گفتارها و رفتارهای برخی صحابه بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) و موضعگیریهای آنان در برابر امام علی(ع) و اهلبیت(ع)، تا حد زیادی مشابه با آن چیزی بود که در گزارشهای مرتبط با این پیمان وجود دارد.
[1]. ر. ک: هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق، مصحح، انصاری زنجانی خوئینی، محمد، ج 1، ص 589-591، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1405ق.
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 28، ص 104- 105، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 4، ص 545، حدیث 28، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق .
[4]. احزاب، 21.
[5]. حجرات، 13.
[6]. بحار الأنوار، ج 28، ص 103- 104.