
لطفا صبرکنید
55
- اشتراک گذاری
«حروف جاره» یا «حروف جر» حرفهایی هستند که تنها بر سر اسم درمی آیند، و اگر بر سر اسمى درآیند، آنرا مجرور میکنند. حروف جر بنابر نظر مشهور، هفده حرفاند که یکی از آنها، حرف جر «لام» است.
ادیبان عرب، معانی فراوانی برای این حرف جر اعلام کردهاند که البته ممکن است برخی از آنها به نحوی با هم مشابه باشند.
به عنوان نمونه، بر اساس نظر صاحب مغنى اللبیب، حرف جر «لام» 22 معنا دارد:
- استحقاق، مانند: «الحمد للّه». خداوند مستحق ستایش است.
- اختصاص، نظیر: «الجنة للمؤمنین»؛ بهشت به افراد باایمان اختصاص دارد.
- ملک، مثل: «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض». تمام آنچه در آسمان و زمین است، در ملکیت خداوند است.
- تملیک، مانند: «وهبت لزید دینارا». دیناری را به ملکیت زید درآوردم.
- شبه تملیک، مانند: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً». خداوند همسرانی مانند خودتان را برای شما قرار داد.
- تعلیل، نظیر: «لِإیلافِ قُرَیْش». برای انس گرفتن قریش (با این سرزمین).
- تأکید نفى که از آن به «لام جحود»(لام انکار) یاد میکنند. و آن عبارت است از «لام»ی که مسبوق به «کان» منفى باشد، مانند: «لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ». به هیچ وجه خداوند آنها را نخواهد بخشید.
- به معناى «الى»، مانند: «بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى لَها». مترادف با «أوحی إلیها». زیرا خدا به سوی زمین وحی فرستاده.
- به معناى «على»، مثل: «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً».[1] مترادف با «یخرّون علی الأذقان». بر روی چانههاشان به سجده میافتند.
- به معناى «فى»، مانند: «وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ». مترادف با «فی یوم القیامة». ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا خواهیم کرد.
- به معناى «عند»، مانند: «کتبته لخمس خلون من ...». مترادف با «عند خمس خلون»؛ این را هنگامی نوشتم که پنج روز از ... گذشته بود.
- به معناى «بعد»، مثل: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ». مترادف با «بعد دلوک الشمس». نماز را بعد از زوال خورشید برپادار.
- به معناى «مع»، نظیر: «فلمّا تفرّقنا کانّى و مالکا/ لطول اجتماع لم نبت لیلة معا».مترادف با «مع طول»؛ بعد از آنکه از هم جدا شدیم، من و مالک با وجود مدت زیادی که با هم بودیم، گویا یک شب را نیز با هم به سر نبردیم!
- به معناى «من» مثل: «سمعت له صراخا». مترادف با «سمعت منه». از او فریادی شنیدم.
- تبلیغ، مانند: «قلت له». سخنم را به او رساندم. به او گفتم.
- به معناى «عن»، مثل: «قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا». مترادف با «عن الذین آمنوا». کافران در مورد مؤمنان گفتند.
- به معنای صیرورت و به آن «لام عاقبت» میگویند، مانند: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً». آل فرعون، موسی را از آب برداشتند تا عاقبتش آن شود که او دشمن و مایه اندوهی برایشان شود.
- قسم و تعجب با هم، مثل: «للّه یبقى على الایّام ذو حید». سوگند به خدا ... در طول زمان باقی خواهد ماند!
- تعجّب بدون قسم، مانند: «یا للماء». عجب آبی است!
- تعدیه، مانند: «فهب لى من لدنک ولیّا»( خدایا فرزندی به من هدیه کن).
فعل «هب» متعدی به یک مفعول است، که در این عبارت و با استفاده از لام، دارای مفعول دوم شده است).
- زائده برای تأکید، مانند: «ردف لکم» که مترادف «ردفکم» است؛ یعنی در کنارتان باشد. نزدیکتان باشد.
- به معناى تبیین. کاربرد لام در این قسمت، آن است که به عنوان نمونه به واسطه آن، مشخص میشود کلمهای که در نگاه اول، فاعل به نظر میآید، در واقع مفعول است، مانند: «ما احبنّى لفلان»؛ چقدر من فلانی را دوست دارم!
در این مثال «لام» دلالت دارد بر اینکه کلمه متصل به فعل «أحبّ»، مفعول بوده و «یاء» فاعل آن است.[2]
[1]. ر. ک: «سجده بر چانه».
[2]. ر. ک: ذهنی تهرانی، سید محمد جواد، قواعد صرف و نحو و روش تجزیه و ترکیب، ج 1، ص 143- 144، قم، مؤلف، چاپ اول، 1371ش.