لطفا صبرکنید
بازدید
4934
4934
آخرین بروزرسانی:
1395/11/06
کد سایت
fa76074
کد بایگانی
92962
نمایه
مفهوم یا حقیقت وجود در براهین اثبات خدا
طبقه بندی موضوعی
مبدأ شناسی
اصطلاحات
وجود و ماهیت
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فلسفی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
با اینکه مفهوم «وجود» مانند مفاهیم «طول» یا «جرم» یک مفهوم کمیتی است و واحد دارد، چگونه برای اثبات خداوند از «برهان واجب الوجود» استفاده میگردد؟
پرسش
باسلام؛ در فلسفه اسلامی برای اثبات وجود خدا گفته میشود که اصل و حقیقت وجود قطعاً وجود دارد؛ و چون عدم در وجود راه ندارد، پس مقدار وجود واجب الوجود نامحدود است و چون واجب الوجود نامحدود است یگانه باید یگانه باشد، اما اخیراً اشکالی به ذهنم رسیده. برای اینکه مطلب بالا صحیح باشد اول باید اثبات شود که مفهوم وجود، مانند مفاهیم طول یا جرم یک مفهوم کمیتی نیست و واحد ندارد .مثلاً جهان مادی با اینکه ذاتش مادی است و برای مادی بودن معلول چیز دیگری نیست اما از لحاظ چیزی که برایش ذاتی است یعنی مقدار ماده(جرم) محدود است؛ چون جهان از مقدار زیادی ذره بنیادی ساخته شده است و مقدار این ذرات در هر جسم مقدار ماده آنرا مشخص میکند، اما کل این ذرات که جهان ماده را به وجود میآورند از لحاظ مقدار محدوداند، یا اینکه هر جسمی جرم مخصوص خود را دارد که ذاتی آن جسم است، اما در کل هر جسمی از لحاظ جرم محدود است؛ یعنی قرار نیست اگر یک مفهوم برای یک چیزی ذاتی بود آن چیز از لحاظ آن مفهوم ناقص و محدود نباشد.
از طرفی ذرات بنیادی که سازنده اجساماند باید ازلی و ابدی باشند. البته منظورم از ذرات بنیادی ذرات شناخته شده امروزی نیست؛ چون ممکن است در آینده ذرات دیگری هم شناخته شوند منظورم همان ذرات اولی است که از اجزاء ساخته نشده باشند که حتما باید وجود داشته باشند؛ چون در غیر این صورت تسلسل در اجزاء سازنده یک جسم به وجود میآید، حال اگر مفهوم وجود مانند مفهوم جرم باشد میتوان گفت که وجود برای این ذرات ذاتی است و این ذرات برای وجود معلول چیز دیگری نیستند، هر چند که از لحاظ وجودی و کمالی محدود باشند، همانطور که جرم داشتن برای اجسام ذاتی است و اجسام برای جرم داشتن به علتی خارج از خود نیاز ندارند، اما اجسام از لحاظ جرم محدودند.
پاسخ اجمالی
اندیشمندان الهی برای اثبات وجود خداوند برهانهای متعددی اقامه کردهاند که برخی از آنها در پاسخهای این سایت موجود است؛[1] یکی از آن برهانها، «برهان وجوب و امکان» است و این برهان نیز دارای تقریرها و بیانات متعددی است؛ برای نمونه دو تقریر از آنرا نقل میکنیم:
1. یقیناً در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ما (که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود (یا همان خداوند) است.[2]، [3]
2. «واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمیپذیرد و نابودی برنمیدارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بیهیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی بدون واقعیت نمیشود؛ و چون این جهان و اجزایش اینگونه نیستند و نفی پذیر میباشند؛ از این جهت این جهان به یک واقعیت نفی ناپذیر تکیه میکند و با وجود آن است که واقعیت دارد و اگر آن نباشد این جهان و اجزایش هم نخواهند بود، البته نه به این معنا که واقعیت، با اشیا یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پارههایی از واقعیت جدا شده و به اشیا بپیوندند، بلکه مانند نور است که اجسام تاریک با آن روشن و بی آن، تاریکاند».[4]، [5]
در این براهین، وجود خداوند، از راه حقیقت وجود، اثبات میشود، نه از راه مفهوم وجود؛ یعنی وقتی سخن سوفسطائیان مبنی بر عدم وجود حقیقت و پوچ بودن همه چیز رد شد، و اثبات شد که عالم تمام پوچ نیست و حقیقتی وجود دارد، حال بحث را میبرند روی نفس واقعیت و حقیقت که آیا واقعیت میتواند در درون خود با عدم و نیستی ترکیب شده باشد؟ آیا میتوان برای نفس واقعیت زمان یا مکانی را در گذشته فرض کرد که نبوده است؟ یا زمانی و مکانی را در آینده فرض کرد که در آن وحقیقت وجود موجود نباشد؟
بنابراین، اولاً: براهین اثبات خداوند منحصر در برهان وجوب و امکان نیست، و شاید بهترین برهان، برهان فطرت و شناختن خداوند از راه فطرت و دل باشد.[6]
ثانیاً: در برهان امکان و وجوب، حقیقت وجود مد نظر است، نه مفهوم وجود.
1. یقیناً در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ما (که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود (یا همان خداوند) است.[2]، [3]
2. «واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمیپذیرد و نابودی برنمیدارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بیهیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی بدون واقعیت نمیشود؛ و چون این جهان و اجزایش اینگونه نیستند و نفی پذیر میباشند؛ از این جهت این جهان به یک واقعیت نفی ناپذیر تکیه میکند و با وجود آن است که واقعیت دارد و اگر آن نباشد این جهان و اجزایش هم نخواهند بود، البته نه به این معنا که واقعیت، با اشیا یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پارههایی از واقعیت جدا شده و به اشیا بپیوندند، بلکه مانند نور است که اجسام تاریک با آن روشن و بی آن، تاریکاند».[4]، [5]
در این براهین، وجود خداوند، از راه حقیقت وجود، اثبات میشود، نه از راه مفهوم وجود؛ یعنی وقتی سخن سوفسطائیان مبنی بر عدم وجود حقیقت و پوچ بودن همه چیز رد شد، و اثبات شد که عالم تمام پوچ نیست و حقیقتی وجود دارد، حال بحث را میبرند روی نفس واقعیت و حقیقت که آیا واقعیت میتواند در درون خود با عدم و نیستی ترکیب شده باشد؟ آیا میتوان برای نفس واقعیت زمان یا مکانی را در گذشته فرض کرد که نبوده است؟ یا زمانی و مکانی را در آینده فرض کرد که در آن وحقیقت وجود موجود نباشد؟
بنابراین، اولاً: براهین اثبات خداوند منحصر در برهان وجوب و امکان نیست، و شاید بهترین برهان، برهان فطرت و شناختن خداوند از راه فطرت و دل باشد.[6]
ثانیاً: در برهان امکان و وجوب، حقیقت وجود مد نظر است، نه مفهوم وجود.
نظرات