لطفا صبرکنید
26060
- اشتراک گذاری
جلوگیری و ممانعت از عملی شدن خواستهی پیامبر گرامی اسلام(درخواست آوردن قلم و دوات برای نوشتن وصیت قبل از وفاتشان) از وقایع مشهور در تاریخ است که از آن به اسامی مختلفی؛ نظیر واقعهی "یوم الخمیس"، یا واقعهی "قلم و دوات" یاد شده است. سکوت حضرت علی(ع) در این حادثه دلیلی بر نفی اصل وقوع آن نیست، بلکه باید دید که دلیل آن چه بود، و آیا این سکوت منافاتی با شجاعت آنحضرت دارد یا نه؟
با مروری به واقعهی «قلم و دوات» که در کتب تاریخی و غیر آن آمده است به نکاتی برخورد میکنیم:
- شخصی پیامبر(ص) را متهم به هذیانگویی کرد، پیامبری که قرآن دربارهی او میفرماید: «از روی هوا و از پیش خود صحبت نمیکند و فقط وحی ما را به شما ابلاغ میکند. امر وصایت هم از مهمترین امور مربوط به رسالت است.
- شروع نزاع و مشاجره در بالین رسول خدا(ص) و با بیماریای که ایشان داشتند کار صحیحی نبود که شروع شد و هرگونه اظهار نظر مخالف آن شخص باعث تشدید این مشاجره و رنجش بیشتر رسول خدا(ص) میشد.
- عدهای با آن شخص که منع از کتابت وصیت رسول خدا(ص) کرد مخالفت کردند، ولی دامنهی مشاجره بالا گرفت و توسط او و همراهانش پذیرفته نشد و پیامبر(ص) همه را از بالین خود دور کرد. بنابر برخی روایات در مصادر برادران اهلسنت، این شخص عمر بن الخطاب بود![1]
- ولایت علی(ع) و حقانیت او آن قدر روشن و واضح بود که هیچکس در وصی بودن او تردیدی نداشت و سکوت حضرت علی(ع) در منزل پیامبر(ص) فقط به دلیل رعایت مصالحی بود که گذشت. البته بعد از واقعهی سقیفه، چندین بار به سلب حق خود اعتراض کرد، ولی به دلیل رعایت مصالح اسلام و مسلمانان سالها سکوت کرد و با حکومتها به عنوان مشاوری امین همکاری نمود.
[1]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، محقق، الناصر، محمد زهیر بن ناصر، ج 1، ص 34، ح 114، باب کتابه العلم، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق.
جلوگیری و ممانعت از عملی شدن خواستهی پیامبر(ص) مبنی بر آوردن قلم و دوات برای نوشتن وصیت قبل از وفاتشان از وقایع مشهور در تاریخ است که از آن به اسامی مختلفی؛ نظیر واقعهی "یوم الخمیس"، یا واقعهی "قلم و دوات" یاد شده است که به طور متواتر در متون حدیثی برادران اهلسنت آمده است، و سکوت حضرت علی(ع) در این قضیه دلیلی بر نفی اصل وقوع آن نیست، بلکه باید دید که دلیل آن چه بود. و آیا این سکوت منافاتی با شجاعت آنحضرت دارد، یا برای حفظ مصالح اسلام(همان مصالحی که برای آن از خواسته خود صرف نظر کرد) بوده و هیچ منافاتی با شجاعت بینظیر آنحضرت ندارد؟
خوب است برای روشن شدن مطلب ابتدا اصل ماجرا را که معروف به واقعهی «قلم و دوات»، و یا واقعهی «یوم الخمیس»، «روز پنج شنبه» است، بیان کنیم:
امام بخاری سرسلسلهی محدثان اهلسنت و صاحب صحیح بخاری از ابن عباس چنین روایت میکند:
نزدیکی وفات رسول الله(ص) بود که عدهای از جمله عمر بن خطاب در منزل پیامبر(ص) حاضر بودند، حضرت(ص) فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید، عمر بن خطاب گفت: "درد بر پیامبر(ص) غلبه کرده است، نزد ما کتاب خداوند است که ما را کفایت میکند"!. اهلبیت و افراد داخل خانه رسول الله(ص) اختلاف کردند، عدهای همنظر عمر و عدهای مخالف وی بودند. چون اختلاف و نزاع زیاد شد پیامبر(ص) فرمود: از بالین من دور شوید شایسته نیست نزد من مشاجره و نزاع شود.[1]
بخاری از ابن عباس در جای دیگر نقل میکند: تمام مشکلات و بدبختیها از زمانی آغاز شد که پیامبر(ص) به دلیل نزاع و درگیری در خانهاش آن وصیت آخر را نکرد.[2]
این واقعه در روز پنجشنبه یعنی چهار روز پیش از درگذشت پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاد جالب است که بدانیم پیامبر برای از بین بردن هرگونه مخالفتی با ولایت علی(ع) عدهای از جمله ابوبکر، عمر،[3] ابوعبیده جراح، عبدالرحمن بن عرف، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید، قتاده بن نعمان، سلمه بن اسلم بن حریش،[4] و عثمان،[5] را همراه سپاه اسامه به دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) فرستاد با اینکه خالی کردن مرکز حکومت در آستانهی وفات پیامبر از نیروهای نظامی در ظاهر به صلاح نبود و چه بسا ممکن بود تازه اسلامها، همسایهها و قبایل اطراف سر به شورش بردارند، ولی تنها امری که این تصمیمگیری را در نظر پیامبر(ص) منطقی جلوه میداد، دور ساختن مخالفان جانشینی امام علی(ع) از مدینه بود. تشکیل این سپاه چند روز قبل از وفات پیامبر(ص) و به دستور ایشان بود و فرمود: خدا لعنت کند کسی را که از سپاه اسامه تخلف کرده و با او همراه نشود.[6] در مقابل یاران و موافقان جانشینی علی(ع)؛ مانند عمار و مقداد و سلمان از حضور در سپاه معاف شدند و هیچ نامی از علی(ع) در این سپاه نبود.[7]
با تمام این مقدمات با شایعهی خبر وفات پیامبر(ص) عدهای از سپاه جدا شده و به مدینه بازگشتند و در منزل پیامبر جمع شدند و واقعهی روز پنجشنبه اتفاق افتاد.
تاریخ از کسانی نام میبرد که در مقابل عمر اعتراض کردند، جابر بن عبدالله انصاری از آن جمله است.[8]
با مروری دوباره بر حدیث ابن عباس و روایت وی از آن واقعه روشن میشود که نزاع و درگیری در آن موقعیت و با اوضاع و احوال پیامبر(ص) هرگز کار صحیحی نبود، و علت نوشته نشدن وصیت پیامبر(ص) نیز همین درگیری و نزاع بود.
اگر عمر بن خطاب چنین اعتراضی نمیکرد و در محضر رسول الله(ص) مشاجره و نزاع صورت نمیگرفت، آنگاه حضرت(ص) وصیت خود را مینوشت.
حال علت وارد نشدن علی(ع) به این نزاع و مشاجره روشن میشود. پیامبری که روح تعالیمش بر وحدت و تألیف قلوب بود،[9] سزاوار نبود که این نزاع و درگیری را شدت بخشد. علاوه بر اینکه کسانی که گفتار پیامبر(ص) را قبول نکردند و او را به هذیانگویی به جهت غلبهی درد متهم کردند، چه تضمینی وجود داشت که کلام علی(ع) را قبول کنند؟ علاوه بر اینکه عدهای از صحابی بزرگ؛ مانند جابربن عبدالله انصاری با این موضعگیری خلیفهی دوم مخالفت کردند، ولی با پافشاری گروه مخالف، مغلوب شدند. پس در آن موقعیت هرگونه اظهار نظر منفی یا مثبتی که به نزاع و مشاجره در نزد پیامبر(ص) دامن میزد قطعا اشتباه بود. البته امر وصایت علی(ع) امر پوشیده و ناگفتهای نبود؛ چراکه بارها و بارها پیامبر(ص) بر آن تأکید کرده بود، به طوری که همگان بر آن واقف بودند و حجت شرعی بر آنان تمام شده بود.
سیوطی در تاریخ الخلفاء این احادیث را جمع کرده است. از آن میان جملهی «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ » را از ترمذی از ابی سریحه، یا زید بن ارقم نقل میکند، و جملهی «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه» را از احمد بن حنبل و طبرانی به طریق ابن عمر، مالک بن الحوریث، جریر، سعد بن ابی وقاص، ابی سعید خدری، أنس، ابن عباس و .. نقل میکند.
همچنین جملهی «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی »، را از احمد بن حنبل و طبرانی به طرق مختلف نقل میکند.[10]
البته چون هنوز چند ماهی از واقعهی بزرگ "غدیر خم" نگذشته بود و امکان نداشت در آن فاصلهی اندک کسی آن واقعهی عظیم را فراموش کند، امام علی(ع) لازم ندید به این مشاجره وارد شود و در منزل رسول خدا(ص) به جهت رعایت حال آنحضرت و عدم جسارت به مقام نبوت ساکت بود؛ اما بعد از آن از گفتن حق خودداری نکرد، بلکه چنانکه احمد در مسند (1/155) و طبری در تاریخش (2/466) و دیگران از جمله ابن کثیر و ابن هشام آوردهاند، ابتداءً برای اظهار نارضایتی از این تصمیم در مورد خلافت، به اتفاق عدهای در خانه فاطمه(س) تحصن کرد، و دیگر آنکه به مسجد رفت و مردم را قسم داد که آیا واقعهی غدیرخم را شاهد نبودند؟ عدهی زیادی (یا 30 نفر) این مطلب را شهادت دادند.[11] و تا جایی که وحدت امت اسلامی خدشهدار نشود و خونی ریخته نشود در راه احقاق حق خود نهایت تلاش را انجام داد.
چه بسا پایداری علی(ع) بر این اعتراضات موجب اختلافات داخلی گسترده و از بین رفتن اصل درخت نوپای اسلام که به تازگی پیامبر و رهبر خود را از دست داده و دشمنان غدار در صدد فرصتی برای ضربهزدن به آن بودند، میشد. چنانکه که در تاریخ آمده است با وفات پیامبر(ص) عدهی زیادی از قبائل عرب از پرداخت زکات سر باز زده و مرتد شدند. [12]
آری امام علی(ع) همواره نگران هدر رفتن زحمات طاقتفرسای پیامبر اکرم(ص) بود و خود و خانوادهاش را فدای حفظ مصالح اسلام میکرد تا اسلام باقی مانده و به دست نسلهای بعدی برسد. از اینرو، سالها سکوت کرد و با حکومتهای بعد از رسول خدا(ص) به عنوان مشاوری امین همکاری نمود.
[1]. همان.
[2]. همان، ج 1، ص 34، ح 114، باب کتابة العلم؛ ج 7، ص 120، ح 5669، باب قول المریض قوموا عنی؛ ج 9، ص 111، ح 7366، باب کراهیة الخلاف؛ عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، ج 1، ص 148 و 559؛ ج 2، ص 43، تهران، موسسة البعثه، چاپ چهارم، 1412ق.
[3]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 113، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 146، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج 2، ص 350، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1414ق؛ ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 4، ص 16، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق؛ صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد،ج 6، ص 250، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
همچنین ر. ک: «فرماندهی اسامه و مسئلۀ خلافت»، 3307؛ «فرار خلفای سهگانه از جنگهای زمان پیامبر خدا(ص)»، 89957؛ «چگونگی به خلافت رسیدن سه خلیفۀ اول»، 2297؛ «نجنگیدن ابوبکر در جنگها»، 48856.
[4]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 146؛ ر. ک: «تخلف از جیش اسامه»، 111285.
[5]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 97، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ حموی، محمد بن اسحاق، انیس المؤمنین، ص 55، تهران، بنیاد بعثت، 1363ش؛ ابن عطیه- جمیل حمود، ابهى المراد، ج 2، ص 290، بیروت، موسسة الاعلمی، چاپ اول، 1423ق.
[6]. شهرستانى، الملل و النحل، تحقیق، بدران، محمد، ج 1، ص 30، قم، الشریف الرضی، چاپ سوم، 1364 ش.
[7]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 146.
[8]. هیثمی، مجمع الزوائد، ج 4، ص 390؛ ج 8، ص 609.
[9]. آیات متعددی از قرآن مسلمانان را به وحدت و عدم نزاع و مشاجره دعوت می کند: آیه 46 از سوره انفال که می فرماید: با هم نزاع نکنید پس شکست می خورید و عزت خود را از دست می دهید.
[10]. سیوطى، عبدالرحمن بن ابىبکر، تاریخ الخلفاء، محقق، صالح، ابراهیم، ص 200، دمشق، دار البشائر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن حنبل، احمد بن محمد، فضائل الصحابة، محقق، عباس، وصىالله بن محمد، ج 2، ص 700، قاهره، دار ابن الجوزی، چاپ چهارم، 1430ق.
[11]. عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، ج 1، ص 499، تهران، موسسة البعثة، چاپ چهارم، 1412ق.
[12]. همان، ص 243.