لطفا صبرکنید
25641
- اشتراک گذاری
این سه واژه، اگر چه از نظر مفهومی تفاوت هایی با هم دارند، چنانکه در پاسخ تفصیلی بدان می پردازیم، اما در بسیاری از موارد در مصداق خارجی با یکدیگر جمع می شوند؛ از این رو مرز بندی دقیقی بین آنان نیست.
بنابراین، این مفاهیم در خارج نمی توانند جدای از هم تحقق پذیرند، بدین معنا که بسیاری از اموری که انسان به آن عقیده دارد وابسته به احکام و اخلاقیات است که در تعریفی که برای دین نیز کردند، این معنا لحاظ شده است: دین مجموعهاى وحیانى و عقلانى از عقاید، اخلاق و مقرّرات(احکام) است که نظر به اداره زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد.
این سه واژه، اگر چه از نظر مفهومی تفاوت هایی با هم دارند، اما در بسیاری از موارد در مصداق خارجی با یکدیگر جمع می شوند؛ از این رو مرز بندی دقیقی بین آنان نیست.
معنای اخلاق
واژه "اخلاق" جمع "خُلق" به معناى خوی ها، سرشت و سجیه است. در کتاب هاى لغت، واژه خُلق با واژه "خَلق" هم ریشه دانسته شده است؛ خُلق یعنى صورت باطنى انسان و خَلق یعنى شکل و صورت ظاهرى انسان. هر یک از این دو، صورتى زیبا یا زشت دارند که یکى به چشم سر دیده مىشود و دیگرى به دیده بصیرت. [1]
رایج ترین معناى اصطلاحى اخلاق در میان دانشمندان اسلامى عبارت است از: صفات و ویژگی هاى پایدار در نفس، که موجب مى شوند کارهایى متناسب با آن صفات، به طور خود جوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل، از انسان صادر شود. [2]
مرحوم نراقى در تعریف اخلاق مىگوید: اخلاق، ملکهاى نفسانى است که موجب مىشود کارها به آسانى و بدون نیاز به تفکر و اندیشه از انسان صادر شود. [3] ، [4]
اگر این ملکه و حالت نفسانى به گونهاى باشد که کارهاى زیبا و پسندیده از آن صادر شود، آن را اخلاق خوب نامند و اگر افعال زشت و ناپسند از آن صادر گردد، آن را اخلاق بد گویند.
از این رو، اخلاق به خوب و بد یا فضایل و رذایل تقسیم مىشود. فضایل اخلاقى، ویژگی هاى اخلاقى پسندیده همه انسان ها هستند و رذایل براى همگان ناپسند شمرده مىشوند.
معنای عقیده
این کلمه از ریشه "عقد" است که در گره زدن و جمع کردن اطراف و سر و ته اجسام سفت و سخت به کار مى رود. مثل گره زدن طناب و بهم پیوستن اجزای بنا و ساختمان، سپس به طور استعاره در معانى و مفاهیم نیز به کار رفته است؛ مثل عقد البیع: پیمان خرید و فروش بستن و هر عهد و پیمانى غیر از آن. [5]
در لسان العرب آمده است: این کلمه از ریشه عقد به معنای گره زدن، نقیض "حل" که به به معنای باز کردن است. همچنین به معنای عهد و پیمان معنا شده است. و از این قبیل است: "یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود"، که مراد از عقود، عهود می باشد. [6]
معنای أحکام
حکم اصلش منع و باز داشتن براى اصلاح است و به همین جهت به لگام و دهانه حیوان، "حکمة" می گویند.
(الحُکْمُ) بالشّیء- یعنى در باره آن چیز حکم شود به همان صورتی که هست، خواه دیگرى را به آن حکم وادار کنى یا نکنى، در هر دو حال حکم است (حکم مثبت و منفى) یا (امر و نهى). [7]
با توجه به معانی این کلمات، در ارتباط بین اخلاق با عقائد و أحکام می توان چنین گفت؛ بین این معانی رابطه تنگاتنگ وجود دارد و هر کدام از این مفاهیم وجودش از دیگری جدا نیست و یک نوع رابطه التزامی و عقلی بین آنان حاکم است.
در چیستی دین و تعریفی که از آن کرده اند گفته شده است: دین مجموعهاى وحیانى و عقلانى از عقاید، اخلاق و مقرّرات (احکام) است که نظر به اداره زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد. آموزههاى دینى در بخش اعتقادى، مسائل مربوط به صفات خدا، توحید، نبوّت، وحى و معاد را مىکاود. در بخش اخلاق، به تعالیمى می پردازد که در پى کسب فضائل و رفع رذائل اخلاقىاند، و سرانجام، واپسین بخش آن، ویژه مناسک و اعمال و احکام است؛ یعنى مقرّرات دینى که رفتار انسان با خود، خدا و اجتماع را به بررسى مىگذارد. [8]
حال با توجه به این تعریف، معلوم می شود که صفات اخلاقی و احکام نمی توانند به صورت مستقل و جدای از عقائد انسان جایگاهی داشته باشند.
بخش وسیعى از احکام و دستورات اسلام؛ مانند، پرداخت خمس و زکات و صدقات، وجوب نجات جان مؤمن، عیادت، تشییع جنازه، حقوق فراوان برادرى، همسایگى، زیارت مؤمنان و برآوردن حاجات آنان و غیره، بر ضرورت همدردى و اهمیت آن دلالت دارد، به گونهاى که اگر شخصى فاقد این خصلت ارزشمند باشد در واقع بسیارى از اخلاق و احکام اسلامى را زیر پا نهاده و از ایمان فاصله گرفته است. گاه بىدردى و بى تفاوتى به جایى مىرسد که شخص را از زمره مسلمانان خارج مىسازد؛ چنان که رسول اکرم (ص) مىفرماید: "لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً أَوْ ضَرَّهُ أَوْ مَا کَرَه"؛ [9] هر کس مسلمانى را بفریبد یا به او ضرر برساند و حیله بزند، از ما نیست.
همچنین فرموده است: "مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِع"؛ [10] هر کس سیر بخوابد در حالى که همسایهاش گرسنه باشد، به خدا و روز قیامت ایمان نیاورده است.
از مجموع آنچه بیان شد، معلوم گردید که این سه واژه، اگر چه از نظر مفهوم اختلاف با هم دارند، ولی از نظر وجود خارجی جدای از یکدیگر نیستند.
نمایه مرتبط:
تفاوت اخلاق و علم اخلاق، 12617 (سایت: 12316) .
[1] راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 297، دار العلم، الدار الشامیة،دمشق بیروت، 1412ق.
[2] ملا محسن، فیض کاشانى، المحجة البیضاء، ج 6، ص 95، دفتر انتشارات اسلامى، 1417 ق.
[3] ملا مهدى، نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 55، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا.
[4] اقتباس از پاسخ، 12617 (سایت: 12316) .
[5] المفردات فی غریب القرآن، ص 576.
[6] ر:ک، ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 3، ص 296 و 297، دار صادر، بیروت، 1414 ق.
[7] ا لمفردات فی غریب القرآن، ص 248.
[8] پژوهشکده تحقیقات اسلامى، فرهنگ شیعه، ص 364، زمزم هدایت، بیتا.
[9] حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص 42، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1404 ق.
[10] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 668، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.