لطفا صبرکنید
بازدید
32879
32879
آخرین بروزرسانی:
1398/04/25
کد سایت
fa1799
کد بایگانی
102
نمایه
علت قیام نکردن امام حسین(ع) در زمان معاویه
طبقه بندی موضوعی
امام حسین ع|امام حسین قبل از امامت|قیام امام حسین ع
اصطلاحات
معاویه ، معاویة بن أبی سفیان
گروه بندی اصطلاحات
شخصیتها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
چرا امام حسین(ع) در زمان معاویه قیام نکرد؟
پرسش
چرا امام حسین(ع) در زمان معاویه قیام نکرد؟
پاسخ اجمالی
مهمترین علت قیام نکردن امام حسین(ع) در زمان معاویه، وفاداری و احترام به پیمانى بود که برادر و امامش(امام حسن) در زمان حیات خود با معاویه بسته بود و معاویه تظاهر به احترام به آن پیمان میکرد.
البته عوامل دیگری نیز در این مسئله دخیل بودند؛ مانند:
1. از آنجا که معاویه سیاستمدار زیرکی بود و جانب ظاهر را تا حدودى نگاه داشته و فساد درونى دستگاه حکومتش چندان بر عموم مردم هویدا نبود، لکن یزید جوانى خام و بیتجربه بود که فساد و غوطهور بودنش در هوسرانى و شهوت و میمون و سگ بازى و...، بر خاص و عام هویدا بود.
2. در صورت پیشدستى امام(ع) به قیام در زمان معاویه، این امکان براى معاویه بود تا آثار نهضت حسینى(ع) را لوث نموده و با تبلیغات نافذ و گستردهاى که داشت، خود را صاحب حق جلوه دهد.
3. عدم اعلام حمایت مردمى گسترده از امام(ع) در زمان معاویه از دیگر عوامل به شمار میآید.
البته عوامل دیگری نیز در این مسئله دخیل بودند؛ مانند:
1. از آنجا که معاویه سیاستمدار زیرکی بود و جانب ظاهر را تا حدودى نگاه داشته و فساد درونى دستگاه حکومتش چندان بر عموم مردم هویدا نبود، لکن یزید جوانى خام و بیتجربه بود که فساد و غوطهور بودنش در هوسرانى و شهوت و میمون و سگ بازى و...، بر خاص و عام هویدا بود.
2. در صورت پیشدستى امام(ع) به قیام در زمان معاویه، این امکان براى معاویه بود تا آثار نهضت حسینى(ع) را لوث نموده و با تبلیغات نافذ و گستردهاى که داشت، خود را صاحب حق جلوه دهد.
3. عدم اعلام حمایت مردمى گسترده از امام(ع) در زمان معاویه از دیگر عوامل به شمار میآید.
پاسخ تفصیلی
وضعیت حکومت و موضعگیرى مردم و موقعیت امام حسین(ع) با حکومت در زمان معاویه با زمان یزید از جهات عدیدهاى متفاوت بود که اهم آن از این قرار است:
1. امام حسن مجتبى(ع) در زمان حیات و دوران امامتشان، هنگامى که از یارى مردم در جنگ با معاویه مأیوس گشته و فرماندهى لشکر ایشان(ع) توسط معاویه به واسطه تطمیع یا تهدید، از جنگ کنارهگیرى کردند، براى حفظ اسلام و کیان جامعه اسلامى و حفظ جان یاران باقى مانده و امتحان و اتمام حجت بر معاویه و مردم، تن به صلحى ناخواسته دادند. اگرچه مفاد صلح نامه امورى بود که جنگ برای آنها پیگیرى میشد، از جمله:
الف) ممنوعیت معاویه از اذیت و آزار علویان؛
ب) شروط مالى، از جمله برگرداندن حقوق مالیه غصب شده، به علویان و انصار و خواص امام على (ع)؛
ج) منع معاویه از سبّ و لعن امام على بن ابیطالب(ع) در مجامع عمومى؛
د) منع معاویه از استفاده از لقب «امیرالمؤمنین» براى خود؛
هـ) منع او از تعیین جانشینى براى خود مثل یزید و... .[1]
امام حسین(ع) پس از شهادت امام حسن(ع)، به احترام پیمانى که آن امام در شرایط زمانی خاص با معاویه بسته بود، از درگیرى مستقیم و خونین با معاویه اجتناب مینمود؛[2] و به اقدامات امام و برادر خویش احترام میگذاشت، لکن پس از مرگ معاویه، جایى براى احترام به این پیمان باقى نماند؛ زیرا با شهادت امام حسن(ع) و مرگ طرف دوم پیمان نامه، مدت قرارداد به اتمام رسید.
2. معاویه، خود نیز از رویارویى خونین با حسنین(ع) فرار میکرد و از تبعات ریخته شدن خون آن بزرگواران واهمه داشت و براى حفظ حکومت خود، ناچار به تحمل وجود آن دو بزرگوار بود، و دیگران را نیز از رویارویى علنى منع میکرد و از تبعات آن بر حذر میداشت؛ لذا حتى در جریان، گرفتن بیعت براى یزید به عنوان خلیفه پس از خود، در مورد امام حسین(ع) متوسل به زور و شمشیر نگشت و به یزید هم سفارش کرد که از این امر پرهیز نماید، لکن یزید چون جوانى خام و بیتجربه و مغرور بود به این وصیت عمل نکرد و در اولین روزهاى خلافتش به حاکم مدینه دستور داد که یا از حسین(ع) بیعت بگیرد و یا سر او را از تن جدا کند.
و این شیوه یزید بود که سبب رویارویى مستقیم و خونین او با امام حسین(ع) گردید؛ زیرا امام(ع) حتى به قیمتى که در کربلا پرداخت، حاضر به بیعت با یزید نگردید. و همین عمل ناپخته یزید، سبب شد که دودمان آل ابوسفیان بر باد رود.[3]
3. معاویه سیاستمدار ماهرى بود و جانب ظاهر را در مجامع عمومى نگاه میداشت و فساد درونى او و حکومتش بر عوام مخفى مانده بود و مردم او را مسلمان و خلیفه رسول الله(ص) میانگاشتند و مروّج اسلام به حساب میآوردند، لکن یزید این مهارت را نداشت و فساد و شهوترانى و بولهوسى او بر خاص و عام روشنتر از آفتاب بود و علناً اظهار کفر و الحاد و افتخار به شرک پدران و اجدادش میکرد و براى پیامبر(ص) نیز هیچ احترامى را نگه نمیداشت؛ لذا ادامه وضعیت صلح در زمان یزید، به معناى تأیید آن همه فساد آشکار و در نتیجه انحراف بیشتر عامه مردم بود،[4] و ادامه حکومت یزید به منزله وداع با اسلام و نابودى شریعت به حساب میآمد.[5]
4. قبلاً اشاره شد که معاویه با زرنگى خاصى از رویارویى با امام حسین(ع) اجتناب میکرد، حال اگر امام(ع) در زمان معاویه، پیشدستى نموده و از جانب ایشان قیامى شروع میشد، براى معاویه، به واسطه تبلیغات گسترده و نافذى که داشت، این امکان وجود داشت تا قیافه حق به جانب به خود گرفته و مردم را فریفته و آثار نهضت حسینى(ع) را لوث نموده و واقعه را به نفع خود پایان بخشد و حکومت بنی امیه استمرار بیشترى بیابد. اما از آنجا که یزید، فسادش آشکار و تجربه سیاسیاش اندک بود، خود در مقابله با امام(ع) پیشدستى کرد و پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش نیز این فرصت و این مهارت را نداشت تا آثار نهضت را محو نماید و هر چه در این راه بیشتر کوشید، تأثیرى وارونه داشت و بر روشنگرى مردم بیشتر افزود و بیشتر خود را رسوا نمود تا بالأخره حکومت آل امیه را به نابودى کشانید. این تفاوت فاحش بین این دو حاکم و سیاستمدار، امرى نبود که بر امامى دور اندیش مثل امام حسین(ع) مخفى باشد.
5. در زمان معاویه، از طرف مردم، دعوت علنى و فراگیرى براى قیام و استمداد از امام(ع) براى مبارزه با ظلم و فسادهاى امویان صورت نگرفت و اعلام حمایتها و دعوتهاى محدوده که ابراز میشد، براى مبارزه با سیاستهاى نیرنگ بازى چون معاویه، کافى نبود، لکن پس از مرگ معاویه، با به حکومت رسیدن یزید و آشفته شدن وضعیت اداره بلاد اسلامى، مردم کوفه به خروش آمده و هزاران نامه امضا شده که با شترها حمل میشدند، به خدمت امام حسین(ع) فرستاده شد و از ایشان براى رهبرى قیام بر علیه امویان و اداره امت اسلامى دعوت رسمى و علنى به عمل آمد.
پس از مرگ معاویه و مردن طرف قرارداد صلح، و به حکومت رسیدن شخصى ظاهر الفساد(یزید)، و با حصول این تقاضاى گسترده از جانب مردم، جایى براى قیام نکردن امام حسین(ع) و رد کردن درخواست مردم باقى نماند، و اگر امام(ع) این دعوت را اجابت نمیکردند و به جانب عراق حرکت می نمودند، - در نظر عوام - این عمل به منزله بیاعتنایى به سرنوشت امت اسلامى و سرانجام دین اسلام و بیاعتنایى به دادخواست مظلومان براى مبارزه با فساد و ظلم گذاشته میشد و تبعات آن جبرانناپذیر بود، اما خروج امام(ع) در ایام حج به طور علنى و آشکار و آن وقایع جگرسوز عاشورا و عملیات شنیع امویان با کشتههاى آل رسول الله(ص) و اسیران آن خاندان، ماهیت حکومت امویان را بر همگان هویدا نمود، به گونهاى که حجت را بر تمامى حقیقتجویان و حقطلبان در طول تاریخ از آن زمان تاکنون و تا دنیا، دنیا است، تمام کرد و جایى براى تحریف تاریخ خلفاى غاصب باقى نگذاشت و هر چه خصم در محو آثار آن بیشتر میکوشد، ثمرات آن نهضت؛ یعنى احیای شریعت ناب محمدى(ص) تا روز قیامت، بیشتر چشمگیر میشود و به راستى امام حسین(ع) با قیامش چراغ هدایت و کشتى نجات امت اسلامى گردید و اینک بر ما است که زینبوار(س) و سجادگونه(ع) از زحمات ائمه(ع) پاس بداریم و مرام آنان را در سوگواریها و سایر مراسمهاى مذهبى به دنیاى طالب حق و حقیقت بنمایانیم.[6]
1. امام حسن مجتبى(ع) در زمان حیات و دوران امامتشان، هنگامى که از یارى مردم در جنگ با معاویه مأیوس گشته و فرماندهى لشکر ایشان(ع) توسط معاویه به واسطه تطمیع یا تهدید، از جنگ کنارهگیرى کردند، براى حفظ اسلام و کیان جامعه اسلامى و حفظ جان یاران باقى مانده و امتحان و اتمام حجت بر معاویه و مردم، تن به صلحى ناخواسته دادند. اگرچه مفاد صلح نامه امورى بود که جنگ برای آنها پیگیرى میشد، از جمله:
الف) ممنوعیت معاویه از اذیت و آزار علویان؛
ب) شروط مالى، از جمله برگرداندن حقوق مالیه غصب شده، به علویان و انصار و خواص امام على (ع)؛
ج) منع معاویه از سبّ و لعن امام على بن ابیطالب(ع) در مجامع عمومى؛
د) منع معاویه از استفاده از لقب «امیرالمؤمنین» براى خود؛
هـ) منع او از تعیین جانشینى براى خود مثل یزید و... .[1]
امام حسین(ع) پس از شهادت امام حسن(ع)، به احترام پیمانى که آن امام در شرایط زمانی خاص با معاویه بسته بود، از درگیرى مستقیم و خونین با معاویه اجتناب مینمود؛[2] و به اقدامات امام و برادر خویش احترام میگذاشت، لکن پس از مرگ معاویه، جایى براى احترام به این پیمان باقى نماند؛ زیرا با شهادت امام حسن(ع) و مرگ طرف دوم پیمان نامه، مدت قرارداد به اتمام رسید.
2. معاویه، خود نیز از رویارویى خونین با حسنین(ع) فرار میکرد و از تبعات ریخته شدن خون آن بزرگواران واهمه داشت و براى حفظ حکومت خود، ناچار به تحمل وجود آن دو بزرگوار بود، و دیگران را نیز از رویارویى علنى منع میکرد و از تبعات آن بر حذر میداشت؛ لذا حتى در جریان، گرفتن بیعت براى یزید به عنوان خلیفه پس از خود، در مورد امام حسین(ع) متوسل به زور و شمشیر نگشت و به یزید هم سفارش کرد که از این امر پرهیز نماید، لکن یزید چون جوانى خام و بیتجربه و مغرور بود به این وصیت عمل نکرد و در اولین روزهاى خلافتش به حاکم مدینه دستور داد که یا از حسین(ع) بیعت بگیرد و یا سر او را از تن جدا کند.
و این شیوه یزید بود که سبب رویارویى مستقیم و خونین او با امام حسین(ع) گردید؛ زیرا امام(ع) حتى به قیمتى که در کربلا پرداخت، حاضر به بیعت با یزید نگردید. و همین عمل ناپخته یزید، سبب شد که دودمان آل ابوسفیان بر باد رود.[3]
3. معاویه سیاستمدار ماهرى بود و جانب ظاهر را در مجامع عمومى نگاه میداشت و فساد درونى او و حکومتش بر عوام مخفى مانده بود و مردم او را مسلمان و خلیفه رسول الله(ص) میانگاشتند و مروّج اسلام به حساب میآوردند، لکن یزید این مهارت را نداشت و فساد و شهوترانى و بولهوسى او بر خاص و عام روشنتر از آفتاب بود و علناً اظهار کفر و الحاد و افتخار به شرک پدران و اجدادش میکرد و براى پیامبر(ص) نیز هیچ احترامى را نگه نمیداشت؛ لذا ادامه وضعیت صلح در زمان یزید، به معناى تأیید آن همه فساد آشکار و در نتیجه انحراف بیشتر عامه مردم بود،[4] و ادامه حکومت یزید به منزله وداع با اسلام و نابودى شریعت به حساب میآمد.[5]
4. قبلاً اشاره شد که معاویه با زرنگى خاصى از رویارویى با امام حسین(ع) اجتناب میکرد، حال اگر امام(ع) در زمان معاویه، پیشدستى نموده و از جانب ایشان قیامى شروع میشد، براى معاویه، به واسطه تبلیغات گسترده و نافذى که داشت، این امکان وجود داشت تا قیافه حق به جانب به خود گرفته و مردم را فریفته و آثار نهضت حسینى(ع) را لوث نموده و واقعه را به نفع خود پایان بخشد و حکومت بنی امیه استمرار بیشترى بیابد. اما از آنجا که یزید، فسادش آشکار و تجربه سیاسیاش اندک بود، خود در مقابله با امام(ع) پیشدستى کرد و پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش نیز این فرصت و این مهارت را نداشت تا آثار نهضت را محو نماید و هر چه در این راه بیشتر کوشید، تأثیرى وارونه داشت و بر روشنگرى مردم بیشتر افزود و بیشتر خود را رسوا نمود تا بالأخره حکومت آل امیه را به نابودى کشانید. این تفاوت فاحش بین این دو حاکم و سیاستمدار، امرى نبود که بر امامى دور اندیش مثل امام حسین(ع) مخفى باشد.
5. در زمان معاویه، از طرف مردم، دعوت علنى و فراگیرى براى قیام و استمداد از امام(ع) براى مبارزه با ظلم و فسادهاى امویان صورت نگرفت و اعلام حمایتها و دعوتهاى محدوده که ابراز میشد، براى مبارزه با سیاستهاى نیرنگ بازى چون معاویه، کافى نبود، لکن پس از مرگ معاویه، با به حکومت رسیدن یزید و آشفته شدن وضعیت اداره بلاد اسلامى، مردم کوفه به خروش آمده و هزاران نامه امضا شده که با شترها حمل میشدند، به خدمت امام حسین(ع) فرستاده شد و از ایشان براى رهبرى قیام بر علیه امویان و اداره امت اسلامى دعوت رسمى و علنى به عمل آمد.
پس از مرگ معاویه و مردن طرف قرارداد صلح، و به حکومت رسیدن شخصى ظاهر الفساد(یزید)، و با حصول این تقاضاى گسترده از جانب مردم، جایى براى قیام نکردن امام حسین(ع) و رد کردن درخواست مردم باقى نماند، و اگر امام(ع) این دعوت را اجابت نمیکردند و به جانب عراق حرکت می نمودند، - در نظر عوام - این عمل به منزله بیاعتنایى به سرنوشت امت اسلامى و سرانجام دین اسلام و بیاعتنایى به دادخواست مظلومان براى مبارزه با فساد و ظلم گذاشته میشد و تبعات آن جبرانناپذیر بود، اما خروج امام(ع) در ایام حج به طور علنى و آشکار و آن وقایع جگرسوز عاشورا و عملیات شنیع امویان با کشتههاى آل رسول الله(ص) و اسیران آن خاندان، ماهیت حکومت امویان را بر همگان هویدا نمود، به گونهاى که حجت را بر تمامى حقیقتجویان و حقطلبان در طول تاریخ از آن زمان تاکنون و تا دنیا، دنیا است، تمام کرد و جایى براى تحریف تاریخ خلفاى غاصب باقى نگذاشت و هر چه خصم در محو آثار آن بیشتر میکوشد، ثمرات آن نهضت؛ یعنى احیای شریعت ناب محمدى(ص) تا روز قیامت، بیشتر چشمگیر میشود و به راستى امام حسین(ع) با قیامش چراغ هدایت و کشتى نجات امت اسلامى گردید و اینک بر ما است که زینبوار(س) و سجادگونه(ع) از زحمات ائمه(ع) پاس بداریم و مرام آنان را در سوگواریها و سایر مراسمهاى مذهبى به دنیاى طالب حق و حقیقت بنمایانیم.[6]
[1]. ر. ک: امین عاملى، سید محسن، امام حسن و امام حسین(ع)، ص 54 و 70.
[2]. همان، ص 148.
[3]. ر. ک: محدثى، جواد، فرهنگ عاشورا، ص 27 - 38 و 428 - 430.
[5]. فرهنگ عاشورا، ص 482 - 484؛ امام حسن و امام حسین (ع)، ص 276 - 282.
[6]. براى مطالعه بیشتر، ر. ک: بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2؛ ابن عساکر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 2؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 44؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 3؛ ابن قتیبة دینورى، الامامة و السیاسة؛ شیخ مفید، الارشاد؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى؛ مسعودى، مروج الذهب، اصفهانى، مقاتل الطالبین؛ آل یاسین، محمد حسن، الامام الحسن بن على(ع).
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات