لطفا صبرکنید
بازدید
33106
33106
آخرین بروزرسانی:
1392/04/17
کد سایت
fa25329
کد بایگانی
30242
نمایه
تاریخچه فقه و فقاهت در شیعه
طبقه بندی موضوعی
اجتهاد و تقلید|اجتهاد و مرجعیت در اسلام
اصطلاحات
صفویه
گروه بندی اصطلاحات
فرقهها، مذهبها، گروهها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
فقاهت و مرجعیت شیعه از چه زمانی شروع شده است؟
پرسش
تاریخچه فقاهت در اسلام مخصوصاً بحث مرجع تقلید که از کی شروع شده است؟ (با توجه به شبههای که این مسئله ساخته دوران صفوی است).
پاسخ اجمالی
مسئله تقلید و رجوع عالم به جاهل امری عقلی بوده و منحصر به زمان، مکان و دانش خاصی نیست، بلکه تمام عاقلان اگر در کاری متخصّص نباشند به متخصّص آن رجوع میکنند.
همچنین قرآن و سایر منابع اسلامی، همچنین سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) دلالت بر ترغیب رجوع به راویان احادیث و اسلام شناسان حتی در زمان حضور معصومان(ع)، میکند، و این امر در زمان غیبت امام مهدی(عج) خود را بیشتر نشان داده است. شواهد تاریخی از صدر اول بر آن دلالت داشته و نقش بیبدیل علمای شیعه در همه دورانها غیر قابل انکار است.
همچنین قرآن و سایر منابع اسلامی، همچنین سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) دلالت بر ترغیب رجوع به راویان احادیث و اسلام شناسان حتی در زمان حضور معصومان(ع)، میکند، و این امر در زمان غیبت امام مهدی(عج) خود را بیشتر نشان داده است. شواهد تاریخی از صدر اول بر آن دلالت داشته و نقش بیبدیل علمای شیعه در همه دورانها غیر قابل انکار است.
پاسخ تفصیلی
۱. طبق آموزههای اسلام کسب معارف دینی بویژه اصول دین بر هر شخصی واجب است و قرآن کریم در موارد متعددی انسان را به علم فرا خوانده، همانطور که به تفکر ترغیب کرده است. فقاهت به معنای عام نیز امری است که خداوند نه تنها بر آن ترغیب نموده، بلکه ترک آنرا مذمت کرده: «چرا از هر فرقهای دستهای کوچ نمیکنند تا اینکه در دین آگاهی یابند».[1]
از طرفی تربیت شاگردان فقیه و آگاه، در زمان ائمه(ع) و ارجاع مردم به آنان از همان صدر اول آغاز گشته و ائمه اطهار(ع) بعضاً مردم را به شاگردان خود ارجاع میدادند. در این باره روایاتی وجود دارد؛ از جمله امام علی(ع) به قثم بن عباس مینویسد: «صبح و شام بنشین و برای مردم سؤال کننده فتوا بده و جاهل را آگاه و با عالم مذاکره کن».[2]
این دسته از روایات، امر ارجاع به غیر امام معصوم(ع) تا قبل از غیبت امام مهدی(عج) را روشن میکند و اینکه ارجاعات ائمه(ع) به شاگردان مورد اطمینان امری شایع بوده است. در زمان غیبت امام مهدی(عج)، این روایت معروف از آنحضرت است که فرمود: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ»؛[3] اما راجع به حوادثی که اتفاق میافتد پس در آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید؛ چون آنهایند که حجت من بر شما بوده و من حجت خدا بر آنان خواهم بود.
بر اساس این روایت؛ تکلیف مردم در عصر غیبت امام مهدی(عج) روشن شده و مراد از راویان حدیث که در روایت آمده همان کسانی هستند که در اثر سر و کار داشتن زیاد با روایات و منابع دینی، توانایی استخراج احکام دینی را دارند.
مراجع دینی به عنوان کارشناسان این فن بوده، و مراجعه به کارشناس امری عقلی و در همه شئونات زندگی بشر لازم بوده و اختصاص به احکام دین ندارد، بلکه در تمامی رشتهها و نیازمندیها، وضعیت به همین صورت است؛ یعنی یا باید هر کس خود پزشک باشد یا به پزشک مراجعه کند و یا خود باید مکانیک باشد و یا در امور فنی به مکانیک مراجعه نماید و... .
حال، اگر در زمینه احکام فقهی کسی خود کارشناس باشد نیازی نیست - بلکه جایز نیست - تقلید کند؛ ولی کسی که متخصص فن نیست باید رجوع به عالم کند؛ زیرا این دستور عقلای عالم و مورد پذیرش همه خردمندان است.
خداوند نیز در ارشاد و تأکید بر آن فرموده است: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[4] اگر نمیدانید از دانایان بپرسید.
امام صادق(ع) فرمود: «علما وارثان پیامبرانند؛ چون پیامبران از خود درهم و دینار باقی نگذاشتند، بلکه احادیثی را به میراث گذاشتند. کسی که بخشی از آنرا فراگیرد، همانا بهرهای فراوان برده است. پس بنگرید که دانش خود را از چه کسی میگیرید؟ همانا در میان ما (اهل البیت) در هر نسلی، عدالت پیشگانی هستند که علوم ما را از تحریف غلوّ کنندگان و شبهههای شبهه افکنان و تأویلات نابجای جاهلان، حفظ میکنند».[5]
همچنین امام باقر(ع) فرموده است: «علم را از حاملان آن فراگیرید و آنرا به برادرانتان بیاموزید همانطور که علما آنرا به شما آموختند».[6]
۲. مرجع تقلید به کسی گفته میشود که متخصّص در مسائل فقهی باشد؛ یعنی سعى و تلاش فراوان در راه استخراج احکام دین از منابع آن[7] کرده باشد، به نحوی که این امر برای او ملکهای را به وجود آورده باشد که به راحتی بتواند مسائل را از منابع آنها استخراج کرده و ارائه نماید که معمولاً نتیجه آنرا در کتابی با نام «توضیح المسائل» گردآوری میکند. مرجع تقلید شرایط دیگری مانند تقوا و پارسایی و آگاهی لازم از مسائل جهان اسلام و تشیع را نیز باید داشته باشد.
همانطور که گذشت تقلید در مذهب شیعه از عصر امامان(ع) آغاز شد که پیروانشان را به راویان حدیث و یاران نزدیک خود، ارجاع میدادند و گاهی یاران خود را به حضور در مساجد و مراکز عمومی برای فتوا دادن و ارشاد مردم تشویق میکردند.[8] که این امر، احیاناً به علت فاصله زیاد میان شهرها، فراهم نبودن امکانات ضروری برای مسافرت مردم و دشواری دسترسی به امام معصوم(ع) بود. در عصر غیبت صغرا نیاز به تقلید در احکام شرعی بیشتر احساس شد و بنابر روایتی که از امام مهدی(عج) نقل شد مرجع شناخت احکام در موضوعات جدید را فقیهانی معرّفی فرموده که دارای شرایطی هستند و مردم باید از آنها تقلید کنند، و این امر اختصاص به زمان خاصی ندارد.
تقلید در کتابهای اصول فقه از قرن چهارم هجری به عنوان یک اصطلاح فنّی تعریف شد.[9] اولین کسی که در میان شیعیان مقام مرجعیت خاص و عام را یافت، شیخ طوسی در قرن پنجم بود؛ لذا وی را «شیخ الطائفة» نامیدند، و نظرات فقهی او مورد رجوع علمای دیگر نیز بود، اگرچه قبل از شیخ طوسی در قرن چهارم نیز اشخاصی مانند استادش شیخ مفید مرجع عام مردم و پناهگاه آنان در امر دینی و معنوی بودند. همچنین اشخاصی؛ مانند ابن ابی عقیل عمانی، ابن ولید، بویژه شیخ صدوق(ره) بر طبق روایات و با حفظ متن روایات برای مردم کتاب فتوایی مینویسند، شیخ صدوق به تقلید از کتاب «طبیب من لا یحضره الطبیب»؛ (پزشک کسی که پزشک در دسترس او نیست)، کتاب «فقیه من لا یحضره الفقیه»؛ (مرجع و عالِم کسی که عالِم در دسترس او نیست)، را مینویسد، و همواره علمای شیعه خود را متعهد به پاسخگویی به مسائل شیعیان و گاهی حتی سائر مذاهب اسلامی میدانستند و در هیچ برههای از زمان این امر تعطیل نگردید، اما اوج آن در زمان شیخ طوسی(ره) بود؛ چون گرچه پاسخگویی به مسائل مردم امری عادی و ملموس بود، ولی چون حکومتها معمولاً سنی مذهب بودند علما و کتابهای آنها علاوه بر مسائل عبادی عام به امور جزئی و مسائل جدید نیز میپرداختند تا اینکه -به گفته شیخ طوسی در اول کتاب مبسوط[10]- به شیعه طعنه زدند که شما در مسائل فرعی جدید مطلبی ندارید؛ لذا خود وی دست به کار شده و کتاب «المبسوط» را که بیشتر به فروع ریز فقهی پرداخته به نگارش در میآورد و با توجه به عظمت شیخ چندین قرن علما از سفره پر نعمت وی بهره بردند و کمتر کسی بر خلاف نظر او چیزی میگفت تا زمان ابن ادریس حلّی(ره) که این سد شکسته شد و فقها جرأت کردند نظرات شیخ طوسی را به چالش علمی بکشانند.
باز در همین دوران است که کتابی مانند «شرائع الاسلام» نگاشته میشود و هنوز هم که هنوز است کتابی به زیبایی و دستهبندی و تفکیک فروع از اصول به مانند آن نگاشته نشده است. بعد از آن شهید اول و دوم هستند که به صورتی روانتر فقه استدلالی و فتوایی را مخلوط کرده و کتابهایی مانند لمعه و شرح آنرا در دسترس همگان قرار دادند. و در هر دورهای از زمان، فقیهی طراز اول زعامت شیعه را به عهده داشته و هیچ زمانی نبوده که مرجعیتی عام برای مردم وجود نداشته باشد. از شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی و ابن ادریس گرفته تا علامه حلی، شهیدین، مقدس اردبیلی، شیخ بهائی، مجلسی اول و مجلسی دوم و تا فقهای قرون اخیر مانند شیخ انصاری، صاحب جواهر و بسیاری از فقهای نامدار دیگر که هرکدام مانند کوهی استوار مرجع و ملجأ و پناهگاه شیعیان بوده و هستند.
بله در دوران صفویه با حضور علمای مهاجر از جبل عامل لبنان، در دربار صفویه(از جمله پدر شیخ بهائی حسین بن عبد الصمد عاملی (918 - 985)[11]) گرایشی به ایجاد تمرکز در روحانیت شکل گرفت و علمایی پدیدار شدند که شهرتی فراتر از منطقه خود داشتند. نه اینکه مرجعیت در آن زمان شروع شده باشد؛ زیرا همانطور که گذشت نقل و عقل این امر را مردود میشمارند. بله! دفاع هماهنگی حکومتها همانطور که برای اهل سنت در طول تاریخ موجب تقویت آنان شده در زمان صفویه هم برای علمای شیعه فرصتی را فراهم آورد که قبل از آن فراهم نبود نه اینکه علما وابسته به آنان بودهاند.[12] و با مراجعه به تاریخ، صحت این امر روشنتر میشود و شاهد آن هم شکوفایی و بروز علمای شیعه در هر زمانی بوده است که نقطه اوج این تمرکز در دوران اقامت آیت الله بروجردی(ره) در حوزه علمیه قم شکل گرفت.
از طرفی تربیت شاگردان فقیه و آگاه، در زمان ائمه(ع) و ارجاع مردم به آنان از همان صدر اول آغاز گشته و ائمه اطهار(ع) بعضاً مردم را به شاگردان خود ارجاع میدادند. در این باره روایاتی وجود دارد؛ از جمله امام علی(ع) به قثم بن عباس مینویسد: «صبح و شام بنشین و برای مردم سؤال کننده فتوا بده و جاهل را آگاه و با عالم مذاکره کن».[2]
این دسته از روایات، امر ارجاع به غیر امام معصوم(ع) تا قبل از غیبت امام مهدی(عج) را روشن میکند و اینکه ارجاعات ائمه(ع) به شاگردان مورد اطمینان امری شایع بوده است. در زمان غیبت امام مهدی(عج)، این روایت معروف از آنحضرت است که فرمود: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ»؛[3] اما راجع به حوادثی که اتفاق میافتد پس در آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید؛ چون آنهایند که حجت من بر شما بوده و من حجت خدا بر آنان خواهم بود.
بر اساس این روایت؛ تکلیف مردم در عصر غیبت امام مهدی(عج) روشن شده و مراد از راویان حدیث که در روایت آمده همان کسانی هستند که در اثر سر و کار داشتن زیاد با روایات و منابع دینی، توانایی استخراج احکام دینی را دارند.
مراجع دینی به عنوان کارشناسان این فن بوده، و مراجعه به کارشناس امری عقلی و در همه شئونات زندگی بشر لازم بوده و اختصاص به احکام دین ندارد، بلکه در تمامی رشتهها و نیازمندیها، وضعیت به همین صورت است؛ یعنی یا باید هر کس خود پزشک باشد یا به پزشک مراجعه کند و یا خود باید مکانیک باشد و یا در امور فنی به مکانیک مراجعه نماید و... .
حال، اگر در زمینه احکام فقهی کسی خود کارشناس باشد نیازی نیست - بلکه جایز نیست - تقلید کند؛ ولی کسی که متخصص فن نیست باید رجوع به عالم کند؛ زیرا این دستور عقلای عالم و مورد پذیرش همه خردمندان است.
خداوند نیز در ارشاد و تأکید بر آن فرموده است: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[4] اگر نمیدانید از دانایان بپرسید.
امام صادق(ع) فرمود: «علما وارثان پیامبرانند؛ چون پیامبران از خود درهم و دینار باقی نگذاشتند، بلکه احادیثی را به میراث گذاشتند. کسی که بخشی از آنرا فراگیرد، همانا بهرهای فراوان برده است. پس بنگرید که دانش خود را از چه کسی میگیرید؟ همانا در میان ما (اهل البیت) در هر نسلی، عدالت پیشگانی هستند که علوم ما را از تحریف غلوّ کنندگان و شبهههای شبهه افکنان و تأویلات نابجای جاهلان، حفظ میکنند».[5]
همچنین امام باقر(ع) فرموده است: «علم را از حاملان آن فراگیرید و آنرا به برادرانتان بیاموزید همانطور که علما آنرا به شما آموختند».[6]
۲. مرجع تقلید به کسی گفته میشود که متخصّص در مسائل فقهی باشد؛ یعنی سعى و تلاش فراوان در راه استخراج احکام دین از منابع آن[7] کرده باشد، به نحوی که این امر برای او ملکهای را به وجود آورده باشد که به راحتی بتواند مسائل را از منابع آنها استخراج کرده و ارائه نماید که معمولاً نتیجه آنرا در کتابی با نام «توضیح المسائل» گردآوری میکند. مرجع تقلید شرایط دیگری مانند تقوا و پارسایی و آگاهی لازم از مسائل جهان اسلام و تشیع را نیز باید داشته باشد.
همانطور که گذشت تقلید در مذهب شیعه از عصر امامان(ع) آغاز شد که پیروانشان را به راویان حدیث و یاران نزدیک خود، ارجاع میدادند و گاهی یاران خود را به حضور در مساجد و مراکز عمومی برای فتوا دادن و ارشاد مردم تشویق میکردند.[8] که این امر، احیاناً به علت فاصله زیاد میان شهرها، فراهم نبودن امکانات ضروری برای مسافرت مردم و دشواری دسترسی به امام معصوم(ع) بود. در عصر غیبت صغرا نیاز به تقلید در احکام شرعی بیشتر احساس شد و بنابر روایتی که از امام مهدی(عج) نقل شد مرجع شناخت احکام در موضوعات جدید را فقیهانی معرّفی فرموده که دارای شرایطی هستند و مردم باید از آنها تقلید کنند، و این امر اختصاص به زمان خاصی ندارد.
تقلید در کتابهای اصول فقه از قرن چهارم هجری به عنوان یک اصطلاح فنّی تعریف شد.[9] اولین کسی که در میان شیعیان مقام مرجعیت خاص و عام را یافت، شیخ طوسی در قرن پنجم بود؛ لذا وی را «شیخ الطائفة» نامیدند، و نظرات فقهی او مورد رجوع علمای دیگر نیز بود، اگرچه قبل از شیخ طوسی در قرن چهارم نیز اشخاصی مانند استادش شیخ مفید مرجع عام مردم و پناهگاه آنان در امر دینی و معنوی بودند. همچنین اشخاصی؛ مانند ابن ابی عقیل عمانی، ابن ولید، بویژه شیخ صدوق(ره) بر طبق روایات و با حفظ متن روایات برای مردم کتاب فتوایی مینویسند، شیخ صدوق به تقلید از کتاب «طبیب من لا یحضره الطبیب»؛ (پزشک کسی که پزشک در دسترس او نیست)، کتاب «فقیه من لا یحضره الفقیه»؛ (مرجع و عالِم کسی که عالِم در دسترس او نیست)، را مینویسد، و همواره علمای شیعه خود را متعهد به پاسخگویی به مسائل شیعیان و گاهی حتی سائر مذاهب اسلامی میدانستند و در هیچ برههای از زمان این امر تعطیل نگردید، اما اوج آن در زمان شیخ طوسی(ره) بود؛ چون گرچه پاسخگویی به مسائل مردم امری عادی و ملموس بود، ولی چون حکومتها معمولاً سنی مذهب بودند علما و کتابهای آنها علاوه بر مسائل عبادی عام به امور جزئی و مسائل جدید نیز میپرداختند تا اینکه -به گفته شیخ طوسی در اول کتاب مبسوط[10]- به شیعه طعنه زدند که شما در مسائل فرعی جدید مطلبی ندارید؛ لذا خود وی دست به کار شده و کتاب «المبسوط» را که بیشتر به فروع ریز فقهی پرداخته به نگارش در میآورد و با توجه به عظمت شیخ چندین قرن علما از سفره پر نعمت وی بهره بردند و کمتر کسی بر خلاف نظر او چیزی میگفت تا زمان ابن ادریس حلّی(ره) که این سد شکسته شد و فقها جرأت کردند نظرات شیخ طوسی را به چالش علمی بکشانند.
باز در همین دوران است که کتابی مانند «شرائع الاسلام» نگاشته میشود و هنوز هم که هنوز است کتابی به زیبایی و دستهبندی و تفکیک فروع از اصول به مانند آن نگاشته نشده است. بعد از آن شهید اول و دوم هستند که به صورتی روانتر فقه استدلالی و فتوایی را مخلوط کرده و کتابهایی مانند لمعه و شرح آنرا در دسترس همگان قرار دادند. و در هر دورهای از زمان، فقیهی طراز اول زعامت شیعه را به عهده داشته و هیچ زمانی نبوده که مرجعیتی عام برای مردم وجود نداشته باشد. از شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی و ابن ادریس گرفته تا علامه حلی، شهیدین، مقدس اردبیلی، شیخ بهائی، مجلسی اول و مجلسی دوم و تا فقهای قرون اخیر مانند شیخ انصاری، صاحب جواهر و بسیاری از فقهای نامدار دیگر که هرکدام مانند کوهی استوار مرجع و ملجأ و پناهگاه شیعیان بوده و هستند.
بله در دوران صفویه با حضور علمای مهاجر از جبل عامل لبنان، در دربار صفویه(از جمله پدر شیخ بهائی حسین بن عبد الصمد عاملی (918 - 985)[11]) گرایشی به ایجاد تمرکز در روحانیت شکل گرفت و علمایی پدیدار شدند که شهرتی فراتر از منطقه خود داشتند. نه اینکه مرجعیت در آن زمان شروع شده باشد؛ زیرا همانطور که گذشت نقل و عقل این امر را مردود میشمارند. بله! دفاع هماهنگی حکومتها همانطور که برای اهل سنت در طول تاریخ موجب تقویت آنان شده در زمان صفویه هم برای علمای شیعه فرصتی را فراهم آورد که قبل از آن فراهم نبود نه اینکه علما وابسته به آنان بودهاند.[12] و با مراجعه به تاریخ، صحت این امر روشنتر میشود و شاهد آن هم شکوفایی و بروز علمای شیعه در هر زمانی بوده است که نقطه اوج این تمرکز در دوران اقامت آیت الله بروجردی(ره) در حوزه علمیه قم شکل گرفت.
[1]. توبه، 122.
[2]. قطب الدین راوندی، سعید بن عبداللّٰه، فقه القرآن، محقق و مصحح: حسینی، سید احمد، ج ۱، ص ۳۲۷، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، چاپ دوم، 1405ق.
[3]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 484، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1395ق.
[4]. نحل، 43.
[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 32، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[6]. همان، ص 35.
[8]. «وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ لِلْمُسْتَفْتِی وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاکِرِ الْعَالِمَ»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 101، ص 268، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ ر.ک: «اجتهاد در شیعه»، سؤال 796؛ «نقش حدیث بر فقه»، سؤال 26534.
[9]. گرجی، ابوالقاسم، ادوار اصول الفقه، ص 38، نشر میزان، تهران، چاپ اول، 1385ش.
[10]. ر.ک: شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، المبسوط فی فقه الإمامیة، محقق و مصحح: کشفی، سید محمد تقی، ج 1، ص 2، المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، تهران، چاپ سوم، 1387ق.
[11]. حسینى جلالى، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج 1، ص 811، انتشارات دلیل ما ، قم، 1422ق.
نظرات