لطفا صبرکنید
بازدید
10372
10372
آخرین بروزرسانی:
1393/01/06
کد سایت
fa41358
کد بایگانی
50655
نمایه
تعریف عقل
طبقه بندی موضوعی
شیعه و دیگر مذاهب|آراء شناسی|کلیات
اصطلاحات
عقل (اندیشه)|اشاعره
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|فرقهها، مذهبها، گروهها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
علمای اشاعره عقل را چگونه تعریف نمودهاند؟
پرسش
با سلام، علمای اشاعره عقل را چگونه تعریف نمودهاند؟ لطفاً چند تعریف را در این زمینه بیان کنید.
پاسخ اجمالی
متکلمان اشاعره تعریف جدیدی از عقل ارائه نکردند، بلکه مباحث آنها در کتابهای کلامی در تبیین استدلالها نظیر مباحث فلاسفه است.[1]
برای عقل معانی متعددی بیان کردند. برخی عقل را بر چهار معنا اطلاق مىکنند.
معناى اوّل: عقل جوهرى مجرّدی است که آنرا به اجسام، تعلّق تدبیر و تصرّف نباشد. این تعریف فلاسفه است و مدّعای آنان این است که: عقل اوّل اعظم ملائکه و از مبدعات است. به تفسیرى دیگر میگویند که عقل ماهیّتى مجرّد از مادّه و علائق به ماده دارد؛ و به این معنا بر خداوند متعال و بر ملائکه اطلاق میکنند. البته متکلّمان متقدّم این معنا را قبول ندارند.
معنای دوم: عقل نیرویی نظرى است؛ یعنی نیرویی از نیروهای نفس است که به واسطه او نفس از معلولات به مجهولات میرسد. این نیرو دارای چهار مرتبه است:
مرتبه اول؛ صرف استعداد است، که اطفال نیز در ابتدای خلقت از آن برخوردارند. و آنرا عقل هیولانى خوانند.
مرتبه دوم؛ حصول علم به نظریّات به گونهای که هر وقت بخواهد که نظریات را حاضر کند، بتواند. و آنرا عقل بالفعل گویند.
مرتبه چهارم؛ حصول نظریّات، بر وجهى که بالفعل حاصل باشد. و آنرا عقل مستفاد گویند. این معناى دوم نیز مصطلح فلاسفه و حکیمان است.[2]
معناى سوم: عقلى که مناط تکلیف است، و جنون در مقابله آن است، و آن اصطلاح عامه مردم است. معتزله آنرا به نیرویی تفسیر کردهاند که به سبب آن حسن و قبح افعال معلوم میشود و به این وسیله میان خیر و خیّر تمییز داده میشود. بعضى از اشاعره گفتهاند: عقل که مناط تکلیف است، علم است. و بهترین تفسیر براى عقل به معناى سوم آن است که عقل نیرویی غریزی در نفس است که در صورت سلامتی آلات و ابزار ادراکی علم به ضروریّات را به دنبال خواهد داشت.
معناى چهارم: عقل معاش. این معنا نیز معنای عقل در نظر عموم مردم است؛ زیرا در عرف، هرگاه لفظ عقل را بکار ببرند ذهن آنان به عقل معاش سبقت میگیرد. بهترین تفسیرى که از این معنای چهارم عقل کردند، آن است که: عقل نیرویی غریزی در نفس است که شناخت مصالح و عمل به مقتضای آنها را به دنبال میآورد.[3]
برای عقل معانی متعددی بیان کردند. برخی عقل را بر چهار معنا اطلاق مىکنند.
معناى اوّل: عقل جوهرى مجرّدی است که آنرا به اجسام، تعلّق تدبیر و تصرّف نباشد. این تعریف فلاسفه است و مدّعای آنان این است که: عقل اوّل اعظم ملائکه و از مبدعات است. به تفسیرى دیگر میگویند که عقل ماهیّتى مجرّد از مادّه و علائق به ماده دارد؛ و به این معنا بر خداوند متعال و بر ملائکه اطلاق میکنند. البته متکلّمان متقدّم این معنا را قبول ندارند.
معنای دوم: عقل نیرویی نظرى است؛ یعنی نیرویی از نیروهای نفس است که به واسطه او نفس از معلولات به مجهولات میرسد. این نیرو دارای چهار مرتبه است:
مرتبه اول؛ صرف استعداد است، که اطفال نیز در ابتدای خلقت از آن برخوردارند. و آنرا عقل هیولانى خوانند.
مرتبه دوم؛ حصول علم به نظریّات به گونهای که هر وقت بخواهد که نظریات را حاضر کند، بتواند. و آنرا عقل بالفعل گویند.
مرتبه چهارم؛ حصول نظریّات، بر وجهى که بالفعل حاصل باشد. و آنرا عقل مستفاد گویند. این معناى دوم نیز مصطلح فلاسفه و حکیمان است.[2]
معناى سوم: عقلى که مناط تکلیف است، و جنون در مقابله آن است، و آن اصطلاح عامه مردم است. معتزله آنرا به نیرویی تفسیر کردهاند که به سبب آن حسن و قبح افعال معلوم میشود و به این وسیله میان خیر و خیّر تمییز داده میشود. بعضى از اشاعره گفتهاند: عقل که مناط تکلیف است، علم است. و بهترین تفسیر براى عقل به معناى سوم آن است که عقل نیرویی غریزی در نفس است که در صورت سلامتی آلات و ابزار ادراکی علم به ضروریّات را به دنبال خواهد داشت.
معناى چهارم: عقل معاش. این معنا نیز معنای عقل در نظر عموم مردم است؛ زیرا در عرف، هرگاه لفظ عقل را بکار ببرند ذهن آنان به عقل معاش سبقت میگیرد. بهترین تفسیرى که از این معنای چهارم عقل کردند، آن است که: عقل نیرویی غریزی در نفس است که شناخت مصالح و عمل به مقتضای آنها را به دنبال میآورد.[3]
[1]. ر .ک: ایجى، میر سید شریف، شرح المواقف،(تمام مباحث کتاب)، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1325ق.
[2]. حکماء نیز گفتهاند که نفس را هفت مرتبه است: 1. عقل هیولانى . 2 عقل بالملکة . 3 عقل بالفعل . 4 عقل مستفاد . 5 محو . 6 طمس . 7 محق . با این توضیح که در نظر حکیمان نفس به اعتبار آنکه قابلیت تحصیل کمالات را دارد آن را «عقل هیولانى»؛ و به جهت که هر گاه یک سلسله معقولات اولى و علوم اولیه را بدست آورد که به وسیله آنها مى تواند معقولات ثانیه و علوم اکتسابی را کسب کند «عقل بالملکه»؛ و به این جهت که هر وقت از راه اکتساب علوم (به فکر یا حدس) قدرت بر استنباط معقولات ثانیه و علوم مکتسبه پیدا کند، آن را «عقل بالفعل»؛ و به اعتبار حضور و حصول خود آن علوم و عقول مکتسبه عندالنفس که از عقل فعال استفاده کرده است «عقل مستفاد» می گویند. «محو»، مقام توحید افعالى است. «طمس»، مقام توحید صفاتى است. «محق»، مقام توحید ذاتى است. اقتباس از پاسخ 2332(رابطۀ میان نفس، روح، جان، عقل، ذهن و فطرت).
[3]. ر. ک: خواجه رشید الدین فضل الله همدانى، اسئله و اجوبه رشیدى، ص 430 - 432، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان، 1371 ش.
نظرات