لطفا صبرکنید
بازدید
9093
9093
آخرین بروزرسانی:
1393/06/12
کد سایت
fa44776
کد بایگانی
55012
نمایه
دخالت خداوند در زندگی انسان
طبقه بندی موضوعی
توحید در افعال|ارتباط انسان با جهان
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
با آنکه در قرآن گفته شده که این خود مردم هستند که مختارانه سرنوشت خود را مشخص میکنند، اما در مواردی میبینیم که خدا مستقیماً دخالت میکند؟
پرسش
در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.
پاسخ اجمالی
رابطه خداوند نه مانند رابطه بنا با ساختمان است که از نظر وجودی کاملاً بیگانه نسبت به هم هستند. چنانکه رابطه خداوند با اجزای عالم مانند ارتباط برخی از اجزای عالم نسبت به برخی دیگر نیست که رابطه به صورت مستقیم و بدون واسطه باشد و خداوند بدون واسطه در تمام جزئیات عالم دخالت کند، بلکه دخالت خداوند در جهان آفرینش و زندگی انسان از واسطهها و در اختیار گرفتن عوامل مخصوص و به صورت تسخیر نیروها است. آیات متعددی از قرآن کریم در عین پذیرش نقش و فاعلیت موجودات، همه افعال را به خدا نسبت میدهد. توحید حقیقی این است که در عین پذیرش نقش و فاعلیت مخلوقات، خداوند را همه کاره بدانیم.
پاسخ تفصیلی
برای تبیین رابطه خدا با انسان و دخالت خداوند در زندگی انسان، بهتر است ابتدا رابطه خداوند را با کل عالم و جهان مخلوق مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا انسان عضو و بخشی از جهان هستی است. درک و فهم رابطه خداوند با عالم مخلوقات نیازمند دقت و تأمل لازم و کافی است؛[i] چراکه رابطه خداوند نه مانند رابطه بنا با ساختمان است که از نظر وجودی کاملاً بیگانه نسبت به هم هستند که حتی با از بین رفتن بنا کوچکترین خللی در موجودیت ساختمان به وجود نمیآید. چنانکه رابطه خداوند با اجزای عالم مانند ارتباط برخی از اجزای عالم نسبت به برخی دیگر نیست -که رابطه به صورت مستقیم و بدون واسطه باشد و خداوند بدون به کارگیری ابزار و وسایل در تمام جزئیات عالم دخالت کند- بلکه دخالت خداوند در جهان آفرینش و زندگی انسانها از طریق واسطهها و در اختیار گرفتن عوامل مخصوص و به صورت تسخیر نیروها است. یکی از حکیمان در این زمینه میگوید: «ذات متعالی خداوند برتر از آن است که بیواسطه، فاعلِ فعلِ جزئیِ متغیر، باشد و هر کس چنین نسبتی به خداوند دهد، یا حقیقت ربوبیت و معنای الاهیت را نشناخته: «وما قدروا الله حق قدره» و یا به معنای فاعلیت و تأثیر، آگاهی پیدا نکرده است و نمیداند که وجود هر معلولی نسبت به فاعل قریب او مانند وجود اشعه و روشنائی نسبت به روشنائی بخش، و کلام نسبت به متکلم است، نه مثل وجود ساختمان نسبت به بَنّا است. هر کس که در علم و حکمت الاهی که برتر از علوم طبیعی است ثابت قدم و استوار باشد شکی ندارد که همۀ موجودات ـ بدون دخالت زمان و مکان ــ فعل خداوند هستند، ولی با تسخیر نیروها و نفوس و طبایع، خداوند زنده کننده و میراننده و روزی دهنده و هدایتگر و گمراه کننده است، ولی مباشر و واسطهی برای زنده کردن، فرشتهای است که اسم او اسرافیل است؛ برای میراندن فرشتهای است که اسم او عزرائیل است که ارواح را از بدنها و بدنها را از غذاها، و غذاها را از خاک میستاند؛ برای روزی فرشتهای است که اسم او میکائیل است که مقدار و وزن غذاها را میداند؛ برای هدایت فرشتهای است که اسم او جبرئیل است؛ و ... برای هر یک از این فرشتگان یاران و لشکریانی است از نیروهایی که مسخر دستورات خداوند هستند؛ همچنین نسبت به بقیهی افعال خداوند سبحان. اگر خداوند خود فاعل مستقیم و مباشر برای هر کار پست میبود، باید ایجاد و خلقت این واسطههایی که به دستور او به سوی خلق نازل میشوند، بیهوده و عبث باشد؛ خداوند برتر از آن است که در مملکت خود موجودی بیهوده و بیکار بیافریند.[ii]
به بیان دیگر فاعلیت خداوند در عرض فاعلیت موجودات دیگر نیست؛ بلکه در طول آنها است. به بیان دقیقتر باید گفت: بر اساس حکمت متعالیه، فاعلیت و علیت به تجلی و تشأن بر میگردد.[iii] بر این اساس در حالیکه فاعلیت و نقش همه موجودات پذیرفته شده است، در عین حال خداوند فاعل همه افعال است.
آیات متعددی از قرآن کریم در عین پذیرش نقش و فاعلیت موجودات، همه افعال را به خدا نسبت میدهد و میفرماید: «آن هنگام که تیر انداختی تو تیر نینداختی، خداوند بود که تیر انداخت».[iv] در این آیه شریفه در حالیکه تیر انداختن را به پیامبر اکرم(ص) نسبت میدهد، در عین حال تیر انداختن را از پیامبر(ص) سلب میکند و به خداوند نسبت میدهد. و در جای دیگر میفرماید: «شما چیزی را اراده نمیکنید، مگر اینکه خداوند اراده کرده باشد».[v]
اینگونه تعبیر که از یک سو فاعلیت و نقش مخلوقات را اثبات، و از سوی دیگر آنرا نفی میکند، برای بیان این حقیقت است که انسانها و دیگر موجودات در فاعلیت خود مستقل نیستند. بنابراین توحید حقیقی این است که در عین پذیرش نقش و فاعلیت مخلوقات، خداوند را همه کاره بدانیم.
بهترین نمونه عینی برای تبیین رابطه فاعلیت خداوند و فاعلیت دیگر مخلوقات، فاعلیت نفس و فاعلیت بدن است که در عین پذیرش نقش بدن، فاعل همه حرکات و افعال بدن، نفس است و در حقیقت بدن و افعال بدن، تجلی نفس است؛ یعنی نفس در مرتبه بدن تجلی کرده است.
نکته اساسی که باید به آن توجه داشت؛ این است که خداوند متعال جهان آفرینش و زندگی انسان را به گونهای مستحکم و دقیق آفرید که در نظر ابتدایی چنین مینماید که گویا مخلوقات این جهان و انسان در افعال و اموری که به آنها واگذار شده است، مستقل و بینیاز از دیگری هستند؛ به همین جهت از نظر قرآن کریم، انسانهایی خداشناس و خدابین هستند که دارای خرد و اندیشهای باشند که از پوسته ظاهری جهان هستی عبور کنند و به حقیقت و واقعیت جهان آفرینش که همان عین نیاز به حضرت حق است برسند.[vi]
در مورد داستان حضرت خضر و کشتن نوجوان رجوع شود به: پاسخهای 139 و ۱۴۴.
به بیان دیگر فاعلیت خداوند در عرض فاعلیت موجودات دیگر نیست؛ بلکه در طول آنها است. به بیان دقیقتر باید گفت: بر اساس حکمت متعالیه، فاعلیت و علیت به تجلی و تشأن بر میگردد.[iii] بر این اساس در حالیکه فاعلیت و نقش همه موجودات پذیرفته شده است، در عین حال خداوند فاعل همه افعال است.
آیات متعددی از قرآن کریم در عین پذیرش نقش و فاعلیت موجودات، همه افعال را به خدا نسبت میدهد و میفرماید: «آن هنگام که تیر انداختی تو تیر نینداختی، خداوند بود که تیر انداخت».[iv] در این آیه شریفه در حالیکه تیر انداختن را به پیامبر اکرم(ص) نسبت میدهد، در عین حال تیر انداختن را از پیامبر(ص) سلب میکند و به خداوند نسبت میدهد. و در جای دیگر میفرماید: «شما چیزی را اراده نمیکنید، مگر اینکه خداوند اراده کرده باشد».[v]
اینگونه تعبیر که از یک سو فاعلیت و نقش مخلوقات را اثبات، و از سوی دیگر آنرا نفی میکند، برای بیان این حقیقت است که انسانها و دیگر موجودات در فاعلیت خود مستقل نیستند. بنابراین توحید حقیقی این است که در عین پذیرش نقش و فاعلیت مخلوقات، خداوند را همه کاره بدانیم.
بهترین نمونه عینی برای تبیین رابطه فاعلیت خداوند و فاعلیت دیگر مخلوقات، فاعلیت نفس و فاعلیت بدن است که در عین پذیرش نقش بدن، فاعل همه حرکات و افعال بدن، نفس است و در حقیقت بدن و افعال بدن، تجلی نفس است؛ یعنی نفس در مرتبه بدن تجلی کرده است.
نکته اساسی که باید به آن توجه داشت؛ این است که خداوند متعال جهان آفرینش و زندگی انسان را به گونهای مستحکم و دقیق آفرید که در نظر ابتدایی چنین مینماید که گویا مخلوقات این جهان و انسان در افعال و اموری که به آنها واگذار شده است، مستقل و بینیاز از دیگری هستند؛ به همین جهت از نظر قرآن کریم، انسانهایی خداشناس و خدابین هستند که دارای خرد و اندیشهای باشند که از پوسته ظاهری جهان هستی عبور کنند و به حقیقت و واقعیت جهان آفرینش که همان عین نیاز به حضرت حق است برسند.[vi]
در مورد داستان حضرت خضر و کشتن نوجوان رجوع شود به: پاسخهای 139 و ۱۴۴.
[i]. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: پاسخ 43540(رابطه خداوند با جهان هستی).
[ii]. صدر المتألهین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 8، ص 118 - 119، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م.
[iii]. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، ص767 – 769، قم، ازهراء، ۱۳۷۲ش.
[iv]. «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ رَمَى». انفال، 17.
[v]. «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیما». انسان، 30.
[vi]. «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ». آل عمران، 190.
نظرات