لطفا صبرکنید
بازدید
21868
21868
آخرین بروزرسانی:
1394/08/09
کد سایت
fa45918
کد بایگانی
55609
نمایه
استدلال امام علی(ع) به واقعه غدیر برای ولایت
اصطلاحات
غدیر خم ، عید غدیر
گروه بندی اصطلاحات
مکانها و مناطق
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا خود امام علی(ع) برای اثبات ولایت و امامت خویش به واقعه غدیر استدلال میکردند؟
پرسش
آیا حضرت امیر المؤمنین علی(ع) در جایی به واقعه غدیر استدلال کردهاند مبنی بر اینکه امامت از آن ایشان است؟ روایتی یا حدیثی که مورد قبول اجماع مسلمانان باشد. مفصلاً توضیح بفرمایید.
پاسخ اجمالی
جریان واقعه غدیر در منابع شیعه و سنی به تواتر نقل شده است.[1] در همین راستا روایاتی نقل شده است که خود امام علی(ع) نیز به این واقعه برای اثبات امامت و ولایت خویش استناد فرمودند:
منابع شیعه:
1. حضرت علی(ع) در گفتگو با اصحاب شورا فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم؛ آیا در بین شما کسی غیر از من هست که رسول خدا(ص) در روز غدیر به امرِ خداوند متعال او را [به ولایت] منصوب و سپس در مورد او فرموده باشد: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه؟!». همه گفتند: نه.[2]
2. حضرت علی(ع) در گفتگویی خطاب به ابوبکر فرمود: «تو را به خداوند سوگند میدهم که بگوئی؛ آیا طبق حدیث رسول خدا(ص) در روز غدیر من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟» گفت: بلکه شما.[3]
3. در ایام خلافت عثمان بن عفان؛ علی(ع) را در مسجد مشاهده کردم، جمعی نشسته بودند و بحث علمی مطرح بود و از عفّت، سخن به میان آمد. سپس صحبت قریش به میان آمد و فضل آنها و سابقه قریش و هجرتش با رسول خدا(ص) و آنچه آنحضرت در مورد قریش فرموده بود ... . علی(ع) در مورد انتصاب خویش به خلافت به امر الهی توسط پیامبر خدا (ص) فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم که بگوئید؛ آیا رسول خدا مرا در غدیر خم برای خلافت نصب نفرمود، و این خطبه را نخواند و نفرمود که ای مردم! خداوند متعال مرا به رسالتی مبعوث فرموده که سینهام تنگ شده و گمان میکنم که مردم مرا تکذیب کنند. پس خداوند مطلبی فرموده که باید ابلاغ کنم یا اینکه مرا عذاب میکند. بعد فرمود: ای مردم! آیا میدانید که خداوند متعال مولای من است و من مولای مؤمنان هستم و من از خود مردم به ایشان سزاوارترم، همه گفتند: آری یا رسول الله. سپس فرمود: یا علی! بایست، پس من ایستادم. سپس فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. سلمان بلند شد و عرض کرد یا رسول الله ولایت علی، چگونه ولایتی است، پیامبر(ص) فرمود: ولایتی همانند ولایت من، پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا".[4] پس رسول خدا(ص) فرمود: الله اکبر بر اتمام نبوّت من و اتمام دین خدا به ولایت علی(ع) بعد از من سپس ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله آیا این آیات اختصاص به علی دارد. رسول خدا(ص) فرمود: بله به علی و اوصیاء من تا روز قیامت اختصاص دارد. آن دو نفر گفتند: یا رسول الله آن اوصیاء را بیان فرما. پیامبر فرمود: علی، برادرم و وزیرم و وارث و وصی و جانشین من در امتم و ولی و سرپرست هر مؤمنی بعد از من میباشد. سپس فرزندش حسن سپس حسین، سپس 9 نفر از فرزندان حسین، یکی بعد از دیگری. قرآن با ایشان است و ایشان با قرآن هستند. هیچکدام از دیگری جدا نمیشوند تا اینکه بر حوض بر من وارد شوند». همه حاضران گفتند: به خدا که ما شنیدیم و به آنچه تو گفتی شهادت میدهیم و آن روز نیز شاهد بودیم.[5]
4. جابر بن عبدالله انصارى میگوید: على بن ابیطالب(ع) براى ما خطبه خواند پس خداى را ستود و بر او ثنا خواند سپس فرمود: «اى مردم! جلو همین منبر چهار فرد برجسته از یاران پیغمبر(ص) حضور دارند. انس بن مالک، براء بن عازب، اشعث بن قیس کندى و خالد بن یزید بجلى! سپس روى به انس کرده و فرمود: اى انس! اگر از رسول خدا شنیدى که میفرمود: به هر کس که مولا منم [این] على است مولاى او و آنگاه امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خدا میخواهم که تو را نکشد تا به بیمارى پیسى آنچنان دچار شوى که عمامهات هم آنرا نپوشاند. اما تو اى اشعث! اگر شنیدى ... و آنگاه امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند میخواهم که تو را نکشد تا هر دو چشمت را کور گرداند. اما تو اى خالد بن یزید! اگر از رسول خدا شنیدى ... آنگاه امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند خواستارم که تو را نکشد جز با مرگ دوران جاهلیت. اما تو اى براء بن عازب! اگر شنیدى از رسول خدا ... آنگاه امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند خواستارم که تو را نمیراند مگر همانجا که از آن مهاجرت کردى».
جابر بن عبد الله انصارى میگوید: به خدا سوگند! انس را دیدم دچار پیسى شده بود و میخواست با عمامهاش آنرا بپوشاند ولى عمامهاش آنرا نمیپوشاند. اشعث بن قیس را دیدم که از هر دو چشم نابینا شده بود و او میگفت: ستایش خدایى را سزاست که نفرین امیر المؤمنین على بن ابیطالب(ع) را درباره کورى من در دنیا قرار داد و به من نفرین عذاب آخرت نکرد که گرفتار عذاب میشدم و اما خالد بن یزید مرد و خانوادهاش که خواستند دفنش کنند در خانه خالد گورش را کندند و همانجا به خاکش سپردند قبیله کنده که این خبر را شنیدند با اسب و شتر آمدند و اسبان و شتران را بر در خانه خالد پى کردند تشریفات مرگ خالد به آئین زمان جاهلیت انجام گرفت و اما براء بن عازب، معاویه او را فرماندار یمن کرد و در یمن مُرد.[6]
منابع اهل سنت:
5. احمد بن حنبل(م 241ق) در مسند: حضرت على(ع) مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود: «سوگند میدهم هر مرد مسلمانى که غدیر خُم را به خاطر دارد و سخنى را که در آن روز از رسول خدا(ص) شنیده است، از جا برخیزد». سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند - ابو نعیم گفته است که افراد بسیارى شهادت دادند - و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا دست على(ع) را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود:
«آیا میدانید که من شایستهتر به مؤمنان از خود آنها میباشم؟» همگى فرمایش رسول خدا(ص) را تصدیق کردند. رسول خدا فرمود: «هر کس من مولای او هستم، این [علی] مولای او است، پروردگارا! دوست على را دوست بدار، و دشمن على را دشمن بدار». ابو طفیل گفت: از میان جمع در حالى بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتى میکردم، و در بازگشت از اجتماع مردم، به دیدار «زید بن ارقم» رفتم و به او گفتم: از على چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم! «زید» گفت: آنچه را که شنیدى انکار مکن! به دلیل آنکه، آنچه را که استماع کردهاى من خود از رسول خدا(ص) شنیدهام.[7]
6. ابوبکر بزار (م 292ق) در البحر الزخار: ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ، سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده است که؛ هر سه به اتفاق هم گفتند که شنیدیم حضرت على(ع) سوگند میداد که؛ «هر کسى از شما از پیغمبر اکرم(ص) در روز غدیر خم آنچه را درباره من فرموده، شنیده است، شهادت خود را اعلام نماید». سیزده تن از حاضران از جای خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند که از آنحضرت شنیدیم، فرمود: «آیا من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آنها نیستم؟» مردم فرموده آنحضرت را تصدیق کردند....».[8]
7. در سیره حلبیه نقل شده که علی(ع) به همین حدیث احتجاج فرمود که: «هر کس [این جمله رسول خدا را: «من کنت مولاه...»] شنیده، بلند شود و شهادت دهد که پیامبر(ص) در روز غدیر این حقایق را گفته است. به نقلی، 17 و به نقلی 30 نفر از اصحاب بلند شدند و گواهی دادند.[9]
منابع شیعه:
1. حضرت علی(ع) در گفتگو با اصحاب شورا فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم؛ آیا در بین شما کسی غیر از من هست که رسول خدا(ص) در روز غدیر به امرِ خداوند متعال او را [به ولایت] منصوب و سپس در مورد او فرموده باشد: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه؟!». همه گفتند: نه.[2]
2. حضرت علی(ع) در گفتگویی خطاب به ابوبکر فرمود: «تو را به خداوند سوگند میدهم که بگوئی؛ آیا طبق حدیث رسول خدا(ص) در روز غدیر من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟» گفت: بلکه شما.[3]
3. در ایام خلافت عثمان بن عفان؛ علی(ع) را در مسجد مشاهده کردم، جمعی نشسته بودند و بحث علمی مطرح بود و از عفّت، سخن به میان آمد. سپس صحبت قریش به میان آمد و فضل آنها و سابقه قریش و هجرتش با رسول خدا(ص) و آنچه آنحضرت در مورد قریش فرموده بود ... . علی(ع) در مورد انتصاب خویش به خلافت به امر الهی توسط پیامبر خدا (ص) فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم که بگوئید؛ آیا رسول خدا مرا در غدیر خم برای خلافت نصب نفرمود، و این خطبه را نخواند و نفرمود که ای مردم! خداوند متعال مرا به رسالتی مبعوث فرموده که سینهام تنگ شده و گمان میکنم که مردم مرا تکذیب کنند. پس خداوند مطلبی فرموده که باید ابلاغ کنم یا اینکه مرا عذاب میکند. بعد فرمود: ای مردم! آیا میدانید که خداوند متعال مولای من است و من مولای مؤمنان هستم و من از خود مردم به ایشان سزاوارترم، همه گفتند: آری یا رسول الله. سپس فرمود: یا علی! بایست، پس من ایستادم. سپس فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. سلمان بلند شد و عرض کرد یا رسول الله ولایت علی، چگونه ولایتی است، پیامبر(ص) فرمود: ولایتی همانند ولایت من، پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا".[4] پس رسول خدا(ص) فرمود: الله اکبر بر اتمام نبوّت من و اتمام دین خدا به ولایت علی(ع) بعد از من سپس ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله آیا این آیات اختصاص به علی دارد. رسول خدا(ص) فرمود: بله به علی و اوصیاء من تا روز قیامت اختصاص دارد. آن دو نفر گفتند: یا رسول الله آن اوصیاء را بیان فرما. پیامبر فرمود: علی، برادرم و وزیرم و وارث و وصی و جانشین من در امتم و ولی و سرپرست هر مؤمنی بعد از من میباشد. سپس فرزندش حسن سپس حسین، سپس 9 نفر از فرزندان حسین، یکی بعد از دیگری. قرآن با ایشان است و ایشان با قرآن هستند. هیچکدام از دیگری جدا نمیشوند تا اینکه بر حوض بر من وارد شوند». همه حاضران گفتند: به خدا که ما شنیدیم و به آنچه تو گفتی شهادت میدهیم و آن روز نیز شاهد بودیم.[5]
4. جابر بن عبدالله انصارى میگوید: على بن ابیطالب(ع) براى ما خطبه خواند پس خداى را ستود و بر او ثنا خواند سپس فرمود: «اى مردم! جلو همین منبر چهار فرد برجسته از یاران پیغمبر(ص) حضور دارند. انس بن مالک، براء بن عازب، اشعث بن قیس کندى و خالد بن یزید بجلى! سپس روى به انس کرده و فرمود: اى انس! اگر از رسول خدا شنیدى که میفرمود: به هر کس که مولا منم [این] على است مولاى او و آنگاه امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خدا میخواهم که تو را نکشد تا به بیمارى پیسى آنچنان دچار شوى که عمامهات هم آنرا نپوشاند. اما تو اى اشعث! اگر شنیدى ... و آنگاه امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند میخواهم که تو را نکشد تا هر دو چشمت را کور گرداند. اما تو اى خالد بن یزید! اگر از رسول خدا شنیدى ... آنگاه امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند خواستارم که تو را نکشد جز با مرگ دوران جاهلیت. اما تو اى براء بن عازب! اگر شنیدى از رسول خدا ... آنگاه امروز به جانشینى من گواهى ندهى از خداوند خواستارم که تو را نمیراند مگر همانجا که از آن مهاجرت کردى».
جابر بن عبد الله انصارى میگوید: به خدا سوگند! انس را دیدم دچار پیسى شده بود و میخواست با عمامهاش آنرا بپوشاند ولى عمامهاش آنرا نمیپوشاند. اشعث بن قیس را دیدم که از هر دو چشم نابینا شده بود و او میگفت: ستایش خدایى را سزاست که نفرین امیر المؤمنین على بن ابیطالب(ع) را درباره کورى من در دنیا قرار داد و به من نفرین عذاب آخرت نکرد که گرفتار عذاب میشدم و اما خالد بن یزید مرد و خانوادهاش که خواستند دفنش کنند در خانه خالد گورش را کندند و همانجا به خاکش سپردند قبیله کنده که این خبر را شنیدند با اسب و شتر آمدند و اسبان و شتران را بر در خانه خالد پى کردند تشریفات مرگ خالد به آئین زمان جاهلیت انجام گرفت و اما براء بن عازب، معاویه او را فرماندار یمن کرد و در یمن مُرد.[6]
منابع اهل سنت:
5. احمد بن حنبل(م 241ق) در مسند: حضرت على(ع) مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود: «سوگند میدهم هر مرد مسلمانى که غدیر خُم را به خاطر دارد و سخنى را که در آن روز از رسول خدا(ص) شنیده است، از جا برخیزد». سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند - ابو نعیم گفته است که افراد بسیارى شهادت دادند - و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا دست على(ع) را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود:
«آیا میدانید که من شایستهتر به مؤمنان از خود آنها میباشم؟» همگى فرمایش رسول خدا(ص) را تصدیق کردند. رسول خدا فرمود: «هر کس من مولای او هستم، این [علی] مولای او است، پروردگارا! دوست على را دوست بدار، و دشمن على را دشمن بدار». ابو طفیل گفت: از میان جمع در حالى بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتى میکردم، و در بازگشت از اجتماع مردم، به دیدار «زید بن ارقم» رفتم و به او گفتم: از على چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم! «زید» گفت: آنچه را که شنیدى انکار مکن! به دلیل آنکه، آنچه را که استماع کردهاى من خود از رسول خدا(ص) شنیدهام.[7]
6. ابوبکر بزار (م 292ق) در البحر الزخار: ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ، سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده است که؛ هر سه به اتفاق هم گفتند که شنیدیم حضرت على(ع) سوگند میداد که؛ «هر کسى از شما از پیغمبر اکرم(ص) در روز غدیر خم آنچه را درباره من فرموده، شنیده است، شهادت خود را اعلام نماید». سیزده تن از حاضران از جای خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند که از آنحضرت شنیدیم، فرمود: «آیا من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آنها نیستم؟» مردم فرموده آنحضرت را تصدیق کردند....».[8]
7. در سیره حلبیه نقل شده که علی(ع) به همین حدیث احتجاج فرمود که: «هر کس [این جمله رسول خدا را: «من کنت مولاه...»] شنیده، بلند شود و شهادت دهد که پیامبر(ص) در روز غدیر این حقایق را گفته است. به نقلی، 17 و به نقلی 30 نفر از اصحاب بلند شدند و گواهی دادند.[9]
[1]. ر. ک: «مدارک حدیث غدیر»، سؤال 1953.
[2]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص 136، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[3] . شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 550، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[4]. مائده، 3.
[5] . هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 758 - 759، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1405ق.
[6]. الخصال، ج 1، ص 219.
[7]. شیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد، مسند احمد، تحقیق: الأرنؤوط، شعیب، مرشد، عادل و دیگران، اشراف: ترکی، عبد الله بن عبد المحسن، ج 32، ص 55 – 56، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.
[8]. بزار عتکی، أبو بکر أحمد بن عمرو، مسند البزار(البحر الزخار)، ج 3، ص 34 – 35، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، چاپ اول، 1988 – 2009م.
[9]. حلبی، ابوالفرج نور الدین على بن ابراهیم، سیره حلبیه، ج 3، ص 384 – 385، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1427ق.
نظرات