لطفا صبرکنید
17093
- اشتراک گذاری
جدای از بحث سندی، حدیث توجیه صحیح داشته و قابل پذیرش است، با بیانی که تقدیم میشود.
واژه صلاة در اصل به معنای تمایل، توجه، ثناء و تمجید است که با توجه به فاعل آن، مصداق معین پیدا میکند؛ مثلا نماز بنده نسبت به خدا به معنای عبادت و عرض نیاز به درگاه او است، اما نماز خداوند نسبت به بندهاش؛ یعنی توجه و رحمت او به بنده، رفع حاجات، بخشش گناه و اعطای کمالات به او است.
عرش نیز مخلوق خدا است، پس چیزی نیست که خدا برای موجودیت خود به او نیازمند باشد، بلکه مقصود این است که این عرش تجلی حمد خدا است. چنان که شأن و هویت هر مخلوقی همین است که تجلی و آیت اوست.
ابتدا لازم است متذکر شویم حدیثی به این مضمون در کتاب کافی [1] آمده است که از نظر سند چندان اعتبار ندارد. [2] اما تبیین محتوایی این حدیث به این بیانی است که تقدیم می کنیم:
واژه صلاة [3] در اصل به معنای تمایل، توجه، ثناء و تمجید است که با توجه به فاعل آن، مصداق معین پیدا میکند؛ مثلا نماز بنده نسبت به خدا به معنای عبادت و عرض نیاز به درگاه او است، اما نماز خداوند نسبت به بندهاش؛ یعنی توجه و رحمت او به بنده، رفع حاجات، بخشش گناه و اعطای کمالات به او است. چنان که در خود حدیث مزبور است: "...سبقت رحمتی غضبی..." نیز در قرآن کریم است: "ان الله و ملائکته یصلّون علی النبی..."، یعنی رحمت خود را شامل حال پیامبر میکند.
اما صلاة خدا نسبت به خود خدا، به معنای حمد او نسبت به خود او است؛ [4] توضیح این که منشاء حمد، معرفت به محمود است، پس عمق حمد نیز بسته به عمق و گستردگی معرفت به محمود خواهد بود و از آن جا که تنها ذات اقدس الاهی است که درکی به عمق بینهایت نسبت به خود دارد، پس عمیقترین حمدها را نسبت به خود خواهد داشت، و اگر دقت شود در حقیقت معنای اول تجلی معنای دوم است. و از آن جا که هر چه غیر او است مخلوق او است و مخلوق او مظهر و تجلی او است، پس هر حمدی از جانب مخلوق، تجلی حمد او است حتّی حمد کافر نیز در حقیقت حمد خدا است. آن کس که چیزی را حمد میکند، زیبایی و کمالی را در آن مشاهده کرده که مدح و حمد آن را میکند، زیبایی و کمالی که در حقیقت مظهر کمال خدا است؛ هرچند شخص کافر توجه به این حقیقت ندارد و بدون خودآگاهی حمد خدا میکند، لذاست که در قرآن فرمود: " سبَّحَ لله ما فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الاَرضِ"؛ [5] هرآنچه در آسمان و زمین هست تسبیح خدا میکند. و این شامل آن کافر هم میشود.
اما در مورد عرش باید گفت: خداوند هیچگونه نیازی به هیچ چیز و هیچ کس ندارد، بلکه هر چه غیر خدا موجود است، مخلوق او و نیازمند به او است. بنابراین، عرش به حکم این که غیر خدا است، مخلوق خدا و یکی از تجلیات او است و به این معنا نیست که مکانی باشد تا خداوند روی آن قرار داشته و مشغول کاری باشد!
درباره مفهوم واژه عرش مفسران قرآن با استعانت از آیات و روایات وارده، از امامان معصوم (ع) احتمالاتی را بیان کرده اند که در زیر عنوان می شود:
برخی احتمال داده اند، عرش و کرسی یک چیز است با دو نام، عرش به اعتبار دلالت برای اریکه سلطنت و قدرت و کرسی به اعتبار برتری و سریر حکمران و مقر فرمانروایی، هر دو تعبیر کنایی است، از مقامی که امر تدبیر جهان از آن ناشی می شود. [6]
عرش به معنای تخت و سریر، چهار بار در قرآن به کار رفته است (یوسف،100؛ نحل، 23، 38، 42). به عرش الاهی در قرآن مجید 21 یک بار اشاره شده است. این اشارات غالباً استعاری است و آیات عرش از متشابهات مهم قرآن است. [7]
اما معانی محتمل در باره عرش الاهی عبارت اند از:
1. شاید منظور از عرش همان مقام سلطنت و تدبیر الاهی باشد، به ویژه که غالباً بعد از واژه ی عرش در قرآن کریم، لفظ تدبیر یا نظایر و مصادیق آن آمده است؛ مانند: "ثم استوی علی العرش یدبر الامر..."؛ [8] سپس بر تخت قرار گرفت و به تدبیر کار (جهان) پرداخت.
یعنی منظور از کلمه عرش که در لغت به معناى تخت سلطنت است، مقام مالکیت خداى تعالى، و کنایه است از اینکه او هر تصرفى که بخواهد مىتواند در مملکتش که سراپاى عالم است بکند، و هر حکمى را که بخواهد به هر نحوى که بخواهد براند [9] .
2. احتمال دوم این است که عرش نام موجودی خاص و حقیقی باشد؛ مانند: "... و هو رب العرش العظیم"؛ [10] و او صاحب عرش بزرگ است که خدای متعال با تعبیر "رب العرش" توصیف می شود. از ظاهر این آیه، چنین بر می آید که عرش موجودی است که خدا رب اوست.
اراده این معنا با توجه به آیه "الذین یحملون العرش و من حوله..."؛ [11] فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند. بعید نیست که عرش یک موجود حقیقی باشد.
3. احتمال سوم در معنای عرش، جمع بین دو معنا و تفصیل آیات است؛ یعنی در برخی از آیات عرش موجود حقیقی و در برخی دیگر معنای عرش تعبیر کنایی است. [12]
علامه طباطبائی در معنای عرش می گوید: عرش حقیقتی از حقایق خارجی است. "ثم استوی علی العرش" در عین این که مثالی است که احاطه ی تدبیر خدا را در ملکش مجسم می سازد، بر این هم دلالت دارد که در این میان حقیقتی هم در کار هست و آن عبارت است از همان مقامی که زمام جمیع امور در آن جا متراکم و مجتمع می شود. از ظاهر آیه (7، سوره مؤمن؛ 17، سوره حاقه و 74 سوره زمر) بر می آید که عرش حقیقتی از حقایق خارجی است. [13]
بر حسب آنچه را که از روایات وارده در معنای عرش استفاده می شود این است که عرش یک موجود حقیقی است و حاملانی برای آن ذکر شده است. از امام صادق درباره عرش و کرسی سؤال شد، آن حضرت در جواب فرمود: "ان للعرش صفات کثیرة مختلفة له فی کل سبب وضع فی القرآن صفة علی حده..." [14] عرش، صفات کثیر و مختلفى دارد، در هر جاى قرآن به هر مناسبتى که اسم عرش برده شده، صفات مربوط به همان جهت ذکر شده است، مثلا در جمله "رب العرش العظیم" عرش عظیم به معناى ملک عظیم است، در جمله "الرحمن على العرش استوى" به این معنا است که خداوند احاطه به ملک خود دارد و این همان علم به چگونگى اشیا است. این کلمه اگر با کرسى ذکر شود معنایش غیر معناى کرسى خواهد بود؛ زیرا عرش و کرسى دو در از بزرگ ترین درهاى غیب و خود آنها نیز از غیب بوده و در غیب بودن مثل هم می باشند، با این تفاوت که کرسى، در ظاهرى غیب است و طلوع هر چیز بدیع و تازهاى از آن جا و پیدایش همه اشیا از آن در است و عرش در باطنى آن است؛ یعنى علم به کیفیت موجودات و هستى آنها و قدر و حد و مکان آنها، همچنین مشیت و صفت اراده و علم الفاظ و حرکات و ترک و علم به آغاز موجودات و انجام آنها همه از آن در است .
پس عرش و کرسى دو در مقرون به هم هستند، جز این که ملک عرش، غیر از ملک کرسى و علم آن غیبتر و نهانتر از علم کرسى است... . [15]
شیخ صدوق در شرح جمله: "ثم العرش فی الوصل متفرد من الکرسی"، می گوید: عرش مقدم بر کرسی است و مؤثر در اوست بدون واسطه، عرش و کرسی دو موجود از موجودات ملکوتیند که از ادراک غایب هستند. [16]
از رسول خدا روایت شده است که "ان الشمس و القمر و النجوم خلقن من نور العرش"؛ [17] خورشید، ماه و ستارگان از نور عرش پروردگار آفریده شده اند. [18]
بنابر این محدوده تحت عرش یعنی آنچه که تحت مالکیت خدا است؛ یعنی محدوده عالم وجود و آفرینش الاهی؛ چنان که امام خمینی (ره) در سرالصلاة میفرماید: عالم وجود و تحقق یعنی دائره آفرینش الاهی که همان عرش الاهی است محل عبادت مخلوقات است؛ سرّ آن هم همین است که خداوند خود را حمد و ستایش میکند و این ستایش در فعل خدا که عالم آفرینش است تجلی مییابد و به نمایش گزارده میشود و به عبارتی عالَم، محل تجلّی کمالات و زیباییهای خداوند است. [19]
[1] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌفَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ عُرِجَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ مَرَّتَیْنِ فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِیلُ مَوْقِفاً فَقَالَ لَهُ مَکَانَکَ یَا مُحَمَّدُ فَلَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفاً مَا وَقَفَهُ مَلَکٌ قَطُّ وَ لَا نَبِیٌّ إِنَّ رَبَّکَ یُصَلِّی فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ وَ کَیْفَ یُصَلِّی قَالَ یَقُولُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی فَقَالَ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ قَالَ وَ کَانَ کَمَا قَالَ اللَّهُ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى قَالَ مَا بَیْنَ سِیَتِهَا إِلَى رَأْسِهَا فَقَالَ کَانَ بَیْنَهُمَا حِجَابٌ یَتَلَأْلَأُ یَخْفِقُ وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا وَ قَدْ قَالَ زَبَرْجَدٌ فَنَظَرَ فِی مِثْلِ سَمِّ الْإِبْرَةِ إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ نُورِ الْعَظَمَةِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَا مُحَمَّدُ قَالَ لَبَّیْکَ رَبِّی قَالَ مَنْ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَبِی بَصِیرٍ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَ اللَّهِ مَا جَاءَتْ وَلَایَةُ عَلِیٍّ ع مِنَ الْأَرْضِ وَ لَکِنْ جَاءَتْ مِنَ السَّمَاءِ مُشَافَهَة . الکافی، ج 1، ص 443.
[2] . در این باره نک: نرم افزار درایة النور.
[3] - الأصل فی معنى الصلاة المیل و الانعطاف؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان ج13 ص16
[4] - او، حمد است و حامد است و محمود؛ "انَّ ربَّکَ یُصَلِّى" ؛ امام خمینی؛ سرالصلاة، ج1، ص30 .
[5] " سبَّحَ لله ما فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الاَرضِ"، حدید، 1 .
[6] مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1 – 3، ص 248.
[7] خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن، ج 2، ص 1445 – 1446.
[8] یونس، 3.
[9] أن الاستواء على العرش کنایة عن الاحتواء على الملک و الأخذ بزمام تدبیر الأمور. علامه طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص121.
[10] توبه، 129.
[11] غافر، 7.
[12] مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1 – 3، ص 249 – 250.
[13] شمس، مراد علی، با علامه در المیزان، ج 2، ص 165 – 166.
[14] توحید صدوق، ص 321 – 322، ح 1، باب 50.
[15] المیزان (ترجمه)، ج 8 ، ص 206 .
[16] توحید صدوق، ص 321 – 322، ح 1، باب 50.
[17] الدر المنثور، ج 3، ص 477؛ بحارالأنوار، ج 55، ص210.
[18] اقتباس از سؤال 254 (2004)، مفهوم عرش و کرسی.
[19] " ...أن عرش التحقق هو قبّة معبد الموجودات..."،امام خمینی؛ سرالصلاة، ج1 ، ص 55.