لطفا صبرکنید
بازدید
15937
15937
آخرین بروزرسانی:
1397/07/11
کد سایت
fa49488
کد بایگانی
60863
نمایه
دوران زندگی حضرت موسی(ع) در کتابهای مقدس
طبقه بندی موضوعی
تاریخ|صفات و زندگی پیامبران|موسی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آنچه در قرآن کریم، در مورد زندگی حضرت موسی(ع) آمده، با آنچه در تورات نقل شده است، همخوانی دارد؟
پرسش
آیا در تورات سخنی درباره زندگی حضرت موسی(ع) آمده است؟ و آیا آنچه در تورات آمده، با قرآن اشتراک دارد یا خیر؟
پاسخ اجمالی
در ارتباط با داستان حضرت موسی(ع)، مشترکات فراوانی میان گزارشهای عهد قدیم و آیات قرآنی وجود دارند. البته برخی اختلافات نیز در این دو کتاب مقدس وجود دارد. در پاسخ تفصیلی به برخی از این گزارشها پرداختهایم، اما همواره امکان گسترش این نوشتار وجود دارد.
پاسخ تفصیلی
کتاب مقدس تورات - هر چند با تحریفاتی نیز مواجه بوده است - اما نزدیکترین ارتباط را با حضرت موسی(ع) داشته و طبیعی است که گزارشهای فراوانی از حضرتشان را در آنجا ملاحظه کنیم. قرآن نیز حضرت موسی(ع) را به عنوان یکی از پیامبران بزرگ و تورات را به عنوان کتابی آسمانی به رسمیت میشناسد؛ از اینرو بارها به ماجراهای زندگی موسی(ع) اشاره کرده است. بررسی تطبیقی برخی گزارشهای این دو کتاب مقدس، حاصل نوشتاری است که تقدیم میشود.
داستان زندگی پرفراز و نشیب موسی(ع) را میتوان به چند دوره مهم خلاصه نمود:
1. تولد موسی(ع) در مصر
مدتی بعد از رحلت حضرت یوسف(ع)، ستاره بنی اسرائیل در مصر رو به افول گذاشت و آنان به عنوان شهروندان درجه دوم به نوعی در اسارت فراعنه و فرعونیان بودند. روزی غیبگویان یکی از این فرعونها به او گفتند که کودکى از بنی اسرائیل پدید خواهد آمد که پادشاهىات را تباه میسازد: اینگونه بود که فرعون دستور داد تا «هنگامی که زنان عبری را میزایانید، به سرخشتها نگاه کنید اگر پسر است او را بکشید».[1]
آیات قرآن نیز به این مطلب اشاره دارد:
«و [به یاد آورید] هنگامی که شما را از چنگال فرعونیانی رهایى بخشیدیم؛ که همواره به سختی آزارتان میدادند: پسرانتان را سر میبریدند؛ و دخترانتان را [براى کنیزى] زنده نگه میداشتند. و در اینها، آزمایش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود».[2]
و نیز:
«فرعون در زمین برتریجویى کرد، و مردم را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود؛ گروهى را به ضعف و ناتوانى میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و دخترانشان را زنده نگه میداشت؛ او به یقین از مفسدان بود!».[3]
اما «ماماها از خداوند ترس داشتند پس به گونهای که پادشاه مصر به آنها گفته بود عمل نکردند».[4] از اینرو، مورد مؤاخذه فرعون قرار گرفتند که: «چرا این کار را کردید و پسر بچهها را زنده نگاه داشتید؟».[5]
به این موضوع در قرآن اشارهای نشده است، اما مطلبی که خلاف آن باشد را نیز نمیتوان در قرآن یافت و این احتمال وجود دارد که برخی ماماها از دستورات فرعون سرپیچی کرده باشند و به عبارتی این تنها موسی(ع) نبود که با نوعی اعجاز از چنگ فرعونیان نجات یافت، بلکه پسران دیگری نیز با مخفیکاری خانواده و ماماها از این مهلکه، جان سالم بدر بردند.
به هر حال، بعد از گذشت «سه ماه از تولد»[6] وقتی مادر موسی دید که نمیتواند او را مخفی کند «جعبهای از نی گرفت، آنرا با گل و قیر اندود، پسربچه را در آن نهاد و [آن جعبه را] در نیزار لب رود نیل قرار داد».[7]
آیاتی از قرآن این جریان را الهامی از طرف پروردگار میدانند:
«هنگامی که خدا آن الهام شگفتانگیز را به مادرت نمود! او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آنرا به ساحل افکند؛ و دشمن من و دشمن او، آنرا برگیرد!».[8]
«ما به مادر موسى الهام کردیم که: او را شیر ده؛ و هنگامى که بر او ترسیدى، وى را در دریا[ى نیل] بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازگردانده و از پیامبرانش قرار خواهیم داد!».[9]
در ارتباط با گرفتن موسی(ع) از آب، تورات نقل میکند:
«دختر فرعون[10] که برای آبتنی به رود نیل فرود آمد، و کنیزانش کنار رود نیل رفت و آمد میکردند. [دختر پَرعُوه] آن جعبه را میان نیزار دید. کنیزش را فرستاد تا آنرا بیاورد».[11] وقتی در تابوت را باز کرد، «پسربچه را دید که اینک [چون] نوجوانی میگرید. بر او رحم نموده گفت: این از پسربچههای عبریهاست».[12]
قرآن، در اینباره میفرماید:
«خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن و مایه اندوهشان گردد! همسر فرعون نیز به او گفت که: "ای کودک میتواند نور چشم من و تو باشد! او را نکشید شاید براى ما مفید باشد، یا او را پسرخوانده خود کنیم!"».[13]
در ارتباط با برگشت موسی(ع) به مادرش تورات اینگونه گزارش میکند:
«خواهر موسی از دور مراقب وضعیت بود تا ببیند چه بر سر موسی خواهد آمد».[14] خواهر موسی به دختر فرعون گفت: «بروم زنی شیرده از عبریها صدا زنم تا این پسربچه را برایت شیر دهد.»[15] دختر فرعون هم قبول کرد.
در قرآن نیز اینگونه آمده:
« مادر موسى به خواهرش گفت: "به دنبالش برو!" او نیز از دور و مخفیانه به دنبال برادرش بود».[16]
«در آن هنگام که خواهرت به نزدیک کاخ رفت و گفت: آیا دایهای نشانتان بدهم؟ اینگونه تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش روشن شده و اندوهش زدوده شود!».[17]
2. خروج موسی(ع) از مصر
در مورد ماجرای فرار موسی(ع) از مصر، گزارش تورات از درگیری اول آن است که موسی(ع) بعد از رسیدن به سن رشد «نزد برادرانش رفت و رنجهای آنها را ملاحظه نمود و مشاهده کرد که مرد مصری مرد عبری از برادرانش را میزند».[18] موسى(ع) به درخواست دوست خود به یارى او رفت و با مشتى محکم کار او را ساخت و جسد او را در شنها پنهان کرد.[19]
قرآن نیز اینگونه روایت میکند: «او هنگامى که اهل شهر در حال استراحت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را دید که با هم درگیر شدهاند؛ یکى از پیروانش بود و دیگرى از دشمنانش که دوست او در برابر دشمنش از او کمک خواست؛ موسى مشت محکمى بر سینه آن دشمن مشترک زده و کار او را ساخت؛ موسى گفت: این درگیری، کاری شیطانی بوده و شیطان دشمنی است که آشکارا به گمراهکردن مردم میپردازد».[20]
تورات در ارتباط با درگیری روز دوم گزارش میکند:
«روز دوم رفت و اینک دو مرد عبری نزاع میکردند. به آن ظالم گفت: چرا همنوع خود را میزنی؟»[21] آن مرد به موسی گفت: «آیا قصد داری همانطوری که آن مصری را کشتی، مرا هم بکشی؟ موسی هراسان شده [با خود] گفت مسلّماً این موضوع آشکار شده است»،[22]
قرآن نیز گزارش مشابهی دارد: «موسى در شهر نگران و هراسان میگشت که ناگهان همان فرد دیروزی را دید که باز از او کمک میخواهد! موسى به او گفت: "واضح است که انسان فریبکاری هستى!" سپس هنگامى که خواست با دشمن مشترکشان درگیر شود، آن دشمن گفت: همانگونه که دیروز مرتکب قتل شدی، امروز هم میخواهی مرا بکشی؟! گویا به دنبال صلح و آشتی نبوده و میخواهی قلدری کنی!».[23]
اینگونه بود که موسی(ع) از مصر گریخت.
3. پناهندگی نزد شعیب(ع) و بازگشت به مصر
موسی(ع) مدتی را نزد شعیب(ع) چوپانی گوسفندان را انجام میداد؛ او «گوسفندان را به آخر بیابان برد که محصول مالکان را نخورند، به کوه خداوند به "حُورِو" رسید. در آنجا خداوند گفت: نظر به اینکه درماندگی قومم را که در مصر هستند مشاهده کردم و فریادش را از دست ستمکارانش شنیدم، از دردهای او آگاهم».[24] «و اکنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم تا قومم، فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را از مصر بیرون آوری».[25] اینجا بود که موسی(ع) به سمت مصر بازگشت.
در قرآن میخوانیم:
«[شعیب] گفت: میخواهم یکى از این دو دخترم را به همسرىات درآورم به این شرط که هشت سال برایم کار کنى؛ و اگر ده سال شود، محبّتى از ناحیه توست و در ضمن نمىخواهم کار بسیار دشواری بر دوشت بگذارم؛ و اگر خدا بخواهد مرا از مردان نیک خواهى یافت».[26]
سپس «هنگامى که موسى مدّتش را به پایان رسانید و با خانوادهاش [به سوى مصر] حرکت کرد، از جانب طور آتشى دید! به خانوادهاش گفت: درنگ کنید که من آتشى دیدم! [میروم] شاید خبرى از آنجا برایتان بیاورم، یا شعلهاى از آتش تا گرم شوید».[27]
آنجا بود که این فرمان را شنید: «اینک به سوى فرعون برو، که او طغیان کرده است».[28]
4. معجزات موسی(ع)
در تورات به معجزات موسی(ع) اشاره شده است: «حال دستت را در بغلت فرو ببر. دستش را در بغلش فرو برد [همینکه] آنرا بیرون آورد اینک دستش بَرَص گرفته، چون برف [سفید شده] بود. سپس گفت: دستت را به بغلت بازگردان دستش را به بغلش بازگردانید. [همینکه] آنرا از بغلش بیرون آورد اینک مثل بدنش گردید».[29]
قرآن نیز بارها از معجزههای موسی(ع) گزارش میدهد:
«ما، موسى را با آیات خود و دلیل آشکارى فرستادیم بهسوى فرعون و اطرافیانش؛ اما آنها از فرمان فرعون پیروى کردند؛ در حالى که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود».[30]
«بعد از آنها، موسى و هارون را با آیات خود به سوى فرعون و اطرافیانش فرستادیم».[31]
«[موسى] عصاى خود را افکند؛ ناگهان اژدهاى آشکارى شد».[32]
«در این هنگام موسى عصاى خود را افکند، و ناگهان مار عظیم و آشکارى شد».[33]
«و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بیعیب بیرون آید؛ این نشانه دیگرى [از سوى خداوند] است».[34]
«و دستت را در گریبانت داخل کن؛ هنگامى که خارج میشود، سفید و درخشنده است بیآنکه عیبى در آن باشد؛ این در زمره معجزات نهگانهاى است که تو با آنها بهسوى فرعون و قومش فرستاده میشوى؛ آنان قومى فاسق و طغیانگرند!».[35]
5. هشدارهای پیاپی به فرعونیان
موسی(ع) توسط خدا به رهبری بنی اسرائیل تعیین میشود تا آنان را به سرزمین موعود؛ یعنی کنعان هدایت کند، اما فرعونیان با آنکه معجزاتش را دیده بودن، اما هنوز در برابرش مقاومت می کردند. خداوند چندین هشدار به آنان داد شاید بیدار شوند که تورات در فرازهای مختلف بدان پرداخته است:
متعفن شدن آبهای رود نیل،[36] نزول بلای قورباغه،[37] بلای شپش،[38] بلای هجوم درندهگان،[39] بلای وبا،[40] بلای دمل،[41] بلای تگرگ،[42] بلای ملخ،[43] و بلای تاریکی.
این هشدارها در قرآن به این نحو بیان شده است که:
«و ما نزدیکان فرعون [و قوم او] را به خشکسالى و کمبود میوهها گرفتار کردیم، شاید متذکر گردند».[44]
«سپس [بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل کردیم:] طوفان و ملخ و آفت گیاهى و قورباغهها و خون را -که نشانههایى از هم جدا بودند- بر آنها فرستادیم؛ [ولى باز بیدار نشدند، و] تکبر ورزیدند، و جمعیّت گنهکارى بودند».[45]
تورات گزارش میکند که شبی صبر خداوند به پایان رسید و هر «فرزند نخستزاده» هر خانواده را که در سرزمین مصر بودند را کشت و خانهای نبود که در آن مرده نباشد. [46]
در پی آن بود که فرعون در همان شب، موسی و هارون را فراخواند و گفت: «هم شما و هم فرزندان اسرائیل برخیزید و از میان قوم من بیرون بروید».[47]
فرزندان اسرائیل از «رَعَمسس به سوکُوت سفر کردند. به غیر از اطفال تقریباً ششصدهزار مردان پیاده بودند».[48]
قرآن نیز چنین گزارشی دارد:
«و به موسى وحى کردیم که [هرچه زودتر و] شبانه بندگانم را کوچ ده! به دنبالتان خواهند آمد!».[49]
«شبانه بندگانم را با خود ببر؛ و براى آنها راهى خشک در دریا بگشا».[50]
گویا بعد از مدتی فرعون از کارش پشیمان شد و به دنبال آنها حرکت کرد. او و سپاهیانش در نزدیکی «پیهَحیروُت جلو بَعَل صفُون»[51] به آنها رسیدند ؛ این حرکت در قرآن چنین بیان شده است: «فرعون مأموران بسیج نیرو را به شهرها فرستاد. [و گفت:] اینها مسلّماً گروهى اندکند و ما را به خشم آوردهاند. و ما همگى آماده پیکاریم!».[52]
«آنان به تعقیب بنى اسرائیل پرداختند، و بامدادان به آنها رسیدند. هنگامى که دو گروه به هم نزدیک شدند، یاران موسى گفتند: ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم!».[53]
سپس تورات به ماجرای شکافتهشدن دریا اشاره میکند:«موسی دستش را بر دریا بلند کرد. خداوند تمام آن شب [آب] دریا را بهوسیله باد شرقی شدید برگردانیده دریا را به خشکی مبدل کرد».[54] بعد از عبور بنی اسرائیل از دریا، خداوند به موسی گفت: «دستت را بر دریا بلند کن تا آبها روی مصریها و ارابهها و سوارانشان برگردد».[55]
قرآن، در آیات متعددی به این مطلب اشاره میفرماید؛[56] مانند:
«و بهدنبال آن به موسى وحى کردیم: "عصایت را به دریا بزن!" [عصایش را به دریا زد،] و دریا از هم شکافته شد، و هر بخشى همچون کوه عظیمى بود! و در آنجا دیگران(لشکر فرعون) را نیز [به دریا] نزدیک ساختیم! و موسى و تمام کسانى را که با او بودند نجات دادیم! سپس دیگران را غرق کردیم».[57]
7. همراه بردن جسد یوسف از مصر توسط موسی(ع)
یکی از وقایعی در زمان حضور موسی(ع) در مصر اتفاق افتاد، بردن جسد حضرت یوسف(ع) از مصر بود،[58] این ماجرا گرچه در برخی روایات اسلامی وجود دارد، اما قرآن بدان اشارهای نکرده است:
چون یوسف وفات کرد اهل مصر با یکدیگر نزاع کردند؛ زیرا هر یک طالب بودند که یوسف در محله خودشان دفن شود و نزدیک بود کار بکارزار بکشد پس مقرر شد که جسد را در رود نیل دفن کنند تا آب بر آن بگذرد و برکت و خیر بتمام محلات برساند و چون حضرت موسى آهنگ خروج از مصر کرد جسد را از مصر حرکت داد.[59]
علل عدم ذکر زندگی موسی(ع) در مصر در کتابها
مورادی که بیان شد، از اتفاقاتی است که در زمان حضور حضرت موسی(ع) در مصر بود؛ اما در جواب این سؤال که چرا از زندگی حضرت موسی(ع) در مصر اطلاعات بیشتری در دسترس نیست، باید گفت:
1. اطلاعات مهمی از زندگی او در مصر وجود دارد که به برخی از آنها اشاره شد.
2. حضرت موسی(ع) بخشی از عمر خود را خارج از مصر بود؛ چه زمانی که بخاطر کشتن آن مرد مصری از مصر فرار کرد و چه زمانی که همراه با قوم خود از مصر بیرون رفتند.
3. از آنجا که بخشی از عمر موسی(ع) در مصر برای مبارزه با فرعونیان بود، لذا نقشهای دیگری را کمتر میتوانست انجام بدهد.
4. تسلط فرعونیان بر مصر مجال کمتری برای موسی(ع) و یاران او قرار میداد تا بتوانند نقشآفرینی بیشتری داشته باشند. همانطور که بیان شد موسی(ع) چند بار امر خداوند متعال برای خروج از مصر را برای فرعون بیان کرد؛ ولی فرعون اجازه چنین کاری را نمیداد.
5. مخفی بودن زندگی حضرت موسی(ع)؛ حضرت موسى(ع) که به سبب کشتن قبطى، از مصر فرار نمود و در مراجعت به سمت مصر، به پیامبری مبعوث شد و مأمور دعوت فرعون شد. فرعون از موسى پرسید: کیستى؟ حضرت بهجای این که اسم خود را بیان کند، فرمود: «من فرستاده خدا هستم».[60]
6. تحریف شدن تورات؛ علماى اسلام از دیرباز تحریف شدن تورات را ثابت کردهاند و تحقیقات علمى نیز بر این مطلب تأکید دارد. نتایجى که از این تحقیقات به دست آمده است؛ مانند:
اوّلاً، عهد قدیم داراى سه نسخه اصلى است: نسخه سامرى، نسخه عبرى و نسخه یونانى، و در میان این سه نسخه تضادها و تناقضات و اضافات و نقائص بسیارى وجود دارد، بهگونهاى که نمیتوان به هیچیک از آنها اعتماد نمود.
ثانیاً، عهد قدیم داراى چاپهاى متعددى است که تقریباً هیچیک از آنها با چاپهاى دیگر مطابقت نمیکند.
ثالثاً، اسفار عهد قدیم پر است از حکایات و افسانههاى متناقض که به هیچوجه نمیتوان در بین آنها نوعى همخوانى ایجاد کرد؛ بهگونهاى که در برخى از اسفار دروغها و بهتانهاى بسیار رخنه کرده است، و حتّى مضامین ابواب در یک سفر واحد با یکدیگر متناقض میباشند.
رابعاً، عهد قدیم آکنده از افسانهها و توهّمات و سرگذشتهاى جنسى مبتذل و بدآموزیها و نارواییهایى است که به هیچ وجه با مظاهر طهارت و تقدّس سازگارى ندارند.[61]
داستان زندگی پرفراز و نشیب موسی(ع) را میتوان به چند دوره مهم خلاصه نمود:
1. تولد موسی(ع) در مصر
مدتی بعد از رحلت حضرت یوسف(ع)، ستاره بنی اسرائیل در مصر رو به افول گذاشت و آنان به عنوان شهروندان درجه دوم به نوعی در اسارت فراعنه و فرعونیان بودند. روزی غیبگویان یکی از این فرعونها به او گفتند که کودکى از بنی اسرائیل پدید خواهد آمد که پادشاهىات را تباه میسازد: اینگونه بود که فرعون دستور داد تا «هنگامی که زنان عبری را میزایانید، به سرخشتها نگاه کنید اگر پسر است او را بکشید».[1]
آیات قرآن نیز به این مطلب اشاره دارد:
«و [به یاد آورید] هنگامی که شما را از چنگال فرعونیانی رهایى بخشیدیم؛ که همواره به سختی آزارتان میدادند: پسرانتان را سر میبریدند؛ و دخترانتان را [براى کنیزى] زنده نگه میداشتند. و در اینها، آزمایش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود».[2]
و نیز:
«فرعون در زمین برتریجویى کرد، و مردم را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود؛ گروهى را به ضعف و ناتوانى میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و دخترانشان را زنده نگه میداشت؛ او به یقین از مفسدان بود!».[3]
اما «ماماها از خداوند ترس داشتند پس به گونهای که پادشاه مصر به آنها گفته بود عمل نکردند».[4] از اینرو، مورد مؤاخذه فرعون قرار گرفتند که: «چرا این کار را کردید و پسر بچهها را زنده نگاه داشتید؟».[5]
به این موضوع در قرآن اشارهای نشده است، اما مطلبی که خلاف آن باشد را نیز نمیتوان در قرآن یافت و این احتمال وجود دارد که برخی ماماها از دستورات فرعون سرپیچی کرده باشند و به عبارتی این تنها موسی(ع) نبود که با نوعی اعجاز از چنگ فرعونیان نجات یافت، بلکه پسران دیگری نیز با مخفیکاری خانواده و ماماها از این مهلکه، جان سالم بدر بردند.
به هر حال، بعد از گذشت «سه ماه از تولد»[6] وقتی مادر موسی دید که نمیتواند او را مخفی کند «جعبهای از نی گرفت، آنرا با گل و قیر اندود، پسربچه را در آن نهاد و [آن جعبه را] در نیزار لب رود نیل قرار داد».[7]
آیاتی از قرآن این جریان را الهامی از طرف پروردگار میدانند:
«هنگامی که خدا آن الهام شگفتانگیز را به مادرت نمود! او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آنرا به ساحل افکند؛ و دشمن من و دشمن او، آنرا برگیرد!».[8]
«ما به مادر موسى الهام کردیم که: او را شیر ده؛ و هنگامى که بر او ترسیدى، وى را در دریا[ى نیل] بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازگردانده و از پیامبرانش قرار خواهیم داد!».[9]
در ارتباط با گرفتن موسی(ع) از آب، تورات نقل میکند:
«دختر فرعون[10] که برای آبتنی به رود نیل فرود آمد، و کنیزانش کنار رود نیل رفت و آمد میکردند. [دختر پَرعُوه] آن جعبه را میان نیزار دید. کنیزش را فرستاد تا آنرا بیاورد».[11] وقتی در تابوت را باز کرد، «پسربچه را دید که اینک [چون] نوجوانی میگرید. بر او رحم نموده گفت: این از پسربچههای عبریهاست».[12]
قرآن، در اینباره میفرماید:
«خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن و مایه اندوهشان گردد! همسر فرعون نیز به او گفت که: "ای کودک میتواند نور چشم من و تو باشد! او را نکشید شاید براى ما مفید باشد، یا او را پسرخوانده خود کنیم!"».[13]
در ارتباط با برگشت موسی(ع) به مادرش تورات اینگونه گزارش میکند:
«خواهر موسی از دور مراقب وضعیت بود تا ببیند چه بر سر موسی خواهد آمد».[14] خواهر موسی به دختر فرعون گفت: «بروم زنی شیرده از عبریها صدا زنم تا این پسربچه را برایت شیر دهد.»[15] دختر فرعون هم قبول کرد.
در قرآن نیز اینگونه آمده:
« مادر موسى به خواهرش گفت: "به دنبالش برو!" او نیز از دور و مخفیانه به دنبال برادرش بود».[16]
«در آن هنگام که خواهرت به نزدیک کاخ رفت و گفت: آیا دایهای نشانتان بدهم؟ اینگونه تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش روشن شده و اندوهش زدوده شود!».[17]
2. خروج موسی(ع) از مصر
در مورد ماجرای فرار موسی(ع) از مصر، گزارش تورات از درگیری اول آن است که موسی(ع) بعد از رسیدن به سن رشد «نزد برادرانش رفت و رنجهای آنها را ملاحظه نمود و مشاهده کرد که مرد مصری مرد عبری از برادرانش را میزند».[18] موسى(ع) به درخواست دوست خود به یارى او رفت و با مشتى محکم کار او را ساخت و جسد او را در شنها پنهان کرد.[19]
قرآن نیز اینگونه روایت میکند: «او هنگامى که اهل شهر در حال استراحت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را دید که با هم درگیر شدهاند؛ یکى از پیروانش بود و دیگرى از دشمنانش که دوست او در برابر دشمنش از او کمک خواست؛ موسى مشت محکمى بر سینه آن دشمن مشترک زده و کار او را ساخت؛ موسى گفت: این درگیری، کاری شیطانی بوده و شیطان دشمنی است که آشکارا به گمراهکردن مردم میپردازد».[20]
تورات در ارتباط با درگیری روز دوم گزارش میکند:
«روز دوم رفت و اینک دو مرد عبری نزاع میکردند. به آن ظالم گفت: چرا همنوع خود را میزنی؟»[21] آن مرد به موسی گفت: «آیا قصد داری همانطوری که آن مصری را کشتی، مرا هم بکشی؟ موسی هراسان شده [با خود] گفت مسلّماً این موضوع آشکار شده است»،[22]
قرآن نیز گزارش مشابهی دارد: «موسى در شهر نگران و هراسان میگشت که ناگهان همان فرد دیروزی را دید که باز از او کمک میخواهد! موسى به او گفت: "واضح است که انسان فریبکاری هستى!" سپس هنگامى که خواست با دشمن مشترکشان درگیر شود، آن دشمن گفت: همانگونه که دیروز مرتکب قتل شدی، امروز هم میخواهی مرا بکشی؟! گویا به دنبال صلح و آشتی نبوده و میخواهی قلدری کنی!».[23]
اینگونه بود که موسی(ع) از مصر گریخت.
3. پناهندگی نزد شعیب(ع) و بازگشت به مصر
موسی(ع) مدتی را نزد شعیب(ع) چوپانی گوسفندان را انجام میداد؛ او «گوسفندان را به آخر بیابان برد که محصول مالکان را نخورند، به کوه خداوند به "حُورِو" رسید. در آنجا خداوند گفت: نظر به اینکه درماندگی قومم را که در مصر هستند مشاهده کردم و فریادش را از دست ستمکارانش شنیدم، از دردهای او آگاهم».[24] «و اکنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم تا قومم، فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را از مصر بیرون آوری».[25] اینجا بود که موسی(ع) به سمت مصر بازگشت.
در قرآن میخوانیم:
«[شعیب] گفت: میخواهم یکى از این دو دخترم را به همسرىات درآورم به این شرط که هشت سال برایم کار کنى؛ و اگر ده سال شود، محبّتى از ناحیه توست و در ضمن نمىخواهم کار بسیار دشواری بر دوشت بگذارم؛ و اگر خدا بخواهد مرا از مردان نیک خواهى یافت».[26]
سپس «هنگامى که موسى مدّتش را به پایان رسانید و با خانوادهاش [به سوى مصر] حرکت کرد، از جانب طور آتشى دید! به خانوادهاش گفت: درنگ کنید که من آتشى دیدم! [میروم] شاید خبرى از آنجا برایتان بیاورم، یا شعلهاى از آتش تا گرم شوید».[27]
آنجا بود که این فرمان را شنید: «اینک به سوى فرعون برو، که او طغیان کرده است».[28]
4. معجزات موسی(ع)
در تورات به معجزات موسی(ع) اشاره شده است: «حال دستت را در بغلت فرو ببر. دستش را در بغلش فرو برد [همینکه] آنرا بیرون آورد اینک دستش بَرَص گرفته، چون برف [سفید شده] بود. سپس گفت: دستت را به بغلت بازگردان دستش را به بغلش بازگردانید. [همینکه] آنرا از بغلش بیرون آورد اینک مثل بدنش گردید».[29]
قرآن نیز بارها از معجزههای موسی(ع) گزارش میدهد:
«ما، موسى را با آیات خود و دلیل آشکارى فرستادیم بهسوى فرعون و اطرافیانش؛ اما آنها از فرمان فرعون پیروى کردند؛ در حالى که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود».[30]
«بعد از آنها، موسى و هارون را با آیات خود به سوى فرعون و اطرافیانش فرستادیم».[31]
«[موسى] عصاى خود را افکند؛ ناگهان اژدهاى آشکارى شد».[32]
«در این هنگام موسى عصاى خود را افکند، و ناگهان مار عظیم و آشکارى شد».[33]
«و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بیعیب بیرون آید؛ این نشانه دیگرى [از سوى خداوند] است».[34]
«و دستت را در گریبانت داخل کن؛ هنگامى که خارج میشود، سفید و درخشنده است بیآنکه عیبى در آن باشد؛ این در زمره معجزات نهگانهاى است که تو با آنها بهسوى فرعون و قومش فرستاده میشوى؛ آنان قومى فاسق و طغیانگرند!».[35]
5. هشدارهای پیاپی به فرعونیان
موسی(ع) توسط خدا به رهبری بنی اسرائیل تعیین میشود تا آنان را به سرزمین موعود؛ یعنی کنعان هدایت کند، اما فرعونیان با آنکه معجزاتش را دیده بودن، اما هنوز در برابرش مقاومت می کردند. خداوند چندین هشدار به آنان داد شاید بیدار شوند که تورات در فرازهای مختلف بدان پرداخته است:
متعفن شدن آبهای رود نیل،[36] نزول بلای قورباغه،[37] بلای شپش،[38] بلای هجوم درندهگان،[39] بلای وبا،[40] بلای دمل،[41] بلای تگرگ،[42] بلای ملخ،[43] و بلای تاریکی.
این هشدارها در قرآن به این نحو بیان شده است که:
«و ما نزدیکان فرعون [و قوم او] را به خشکسالى و کمبود میوهها گرفتار کردیم، شاید متذکر گردند».[44]
«سپس [بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل کردیم:] طوفان و ملخ و آفت گیاهى و قورباغهها و خون را -که نشانههایى از هم جدا بودند- بر آنها فرستادیم؛ [ولى باز بیدار نشدند، و] تکبر ورزیدند، و جمعیّت گنهکارى بودند».[45]
تورات گزارش میکند که شبی صبر خداوند به پایان رسید و هر «فرزند نخستزاده» هر خانواده را که در سرزمین مصر بودند را کشت و خانهای نبود که در آن مرده نباشد. [46]
در پی آن بود که فرعون در همان شب، موسی و هارون را فراخواند و گفت: «هم شما و هم فرزندان اسرائیل برخیزید و از میان قوم من بیرون بروید».[47]
فرزندان اسرائیل از «رَعَمسس به سوکُوت سفر کردند. به غیر از اطفال تقریباً ششصدهزار مردان پیاده بودند».[48]
قرآن نیز چنین گزارشی دارد:
«و به موسى وحى کردیم که [هرچه زودتر و] شبانه بندگانم را کوچ ده! به دنبالتان خواهند آمد!».[49]
«شبانه بندگانم را با خود ببر؛ و براى آنها راهى خشک در دریا بگشا».[50]
گویا بعد از مدتی فرعون از کارش پشیمان شد و به دنبال آنها حرکت کرد. او و سپاهیانش در نزدیکی «پیهَحیروُت جلو بَعَل صفُون»[51] به آنها رسیدند ؛ این حرکت در قرآن چنین بیان شده است: «فرعون مأموران بسیج نیرو را به شهرها فرستاد. [و گفت:] اینها مسلّماً گروهى اندکند و ما را به خشم آوردهاند. و ما همگى آماده پیکاریم!».[52]
«آنان به تعقیب بنى اسرائیل پرداختند، و بامدادان به آنها رسیدند. هنگامى که دو گروه به هم نزدیک شدند، یاران موسى گفتند: ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم!».[53]
سپس تورات به ماجرای شکافتهشدن دریا اشاره میکند:«موسی دستش را بر دریا بلند کرد. خداوند تمام آن شب [آب] دریا را بهوسیله باد شرقی شدید برگردانیده دریا را به خشکی مبدل کرد».[54] بعد از عبور بنی اسرائیل از دریا، خداوند به موسی گفت: «دستت را بر دریا بلند کن تا آبها روی مصریها و ارابهها و سوارانشان برگردد».[55]
قرآن، در آیات متعددی به این مطلب اشاره میفرماید؛[56] مانند:
«و بهدنبال آن به موسى وحى کردیم: "عصایت را به دریا بزن!" [عصایش را به دریا زد،] و دریا از هم شکافته شد، و هر بخشى همچون کوه عظیمى بود! و در آنجا دیگران(لشکر فرعون) را نیز [به دریا] نزدیک ساختیم! و موسى و تمام کسانى را که با او بودند نجات دادیم! سپس دیگران را غرق کردیم».[57]
7. همراه بردن جسد یوسف از مصر توسط موسی(ع)
یکی از وقایعی در زمان حضور موسی(ع) در مصر اتفاق افتاد، بردن جسد حضرت یوسف(ع) از مصر بود،[58] این ماجرا گرچه در برخی روایات اسلامی وجود دارد، اما قرآن بدان اشارهای نکرده است:
چون یوسف وفات کرد اهل مصر با یکدیگر نزاع کردند؛ زیرا هر یک طالب بودند که یوسف در محله خودشان دفن شود و نزدیک بود کار بکارزار بکشد پس مقرر شد که جسد را در رود نیل دفن کنند تا آب بر آن بگذرد و برکت و خیر بتمام محلات برساند و چون حضرت موسى آهنگ خروج از مصر کرد جسد را از مصر حرکت داد.[59]
علل عدم ذکر زندگی موسی(ع) در مصر در کتابها
مورادی که بیان شد، از اتفاقاتی است که در زمان حضور حضرت موسی(ع) در مصر بود؛ اما در جواب این سؤال که چرا از زندگی حضرت موسی(ع) در مصر اطلاعات بیشتری در دسترس نیست، باید گفت:
1. اطلاعات مهمی از زندگی او در مصر وجود دارد که به برخی از آنها اشاره شد.
2. حضرت موسی(ع) بخشی از عمر خود را خارج از مصر بود؛ چه زمانی که بخاطر کشتن آن مرد مصری از مصر فرار کرد و چه زمانی که همراه با قوم خود از مصر بیرون رفتند.
3. از آنجا که بخشی از عمر موسی(ع) در مصر برای مبارزه با فرعونیان بود، لذا نقشهای دیگری را کمتر میتوانست انجام بدهد.
4. تسلط فرعونیان بر مصر مجال کمتری برای موسی(ع) و یاران او قرار میداد تا بتوانند نقشآفرینی بیشتری داشته باشند. همانطور که بیان شد موسی(ع) چند بار امر خداوند متعال برای خروج از مصر را برای فرعون بیان کرد؛ ولی فرعون اجازه چنین کاری را نمیداد.
5. مخفی بودن زندگی حضرت موسی(ع)؛ حضرت موسى(ع) که به سبب کشتن قبطى، از مصر فرار نمود و در مراجعت به سمت مصر، به پیامبری مبعوث شد و مأمور دعوت فرعون شد. فرعون از موسى پرسید: کیستى؟ حضرت بهجای این که اسم خود را بیان کند، فرمود: «من فرستاده خدا هستم».[60]
6. تحریف شدن تورات؛ علماى اسلام از دیرباز تحریف شدن تورات را ثابت کردهاند و تحقیقات علمى نیز بر این مطلب تأکید دارد. نتایجى که از این تحقیقات به دست آمده است؛ مانند:
اوّلاً، عهد قدیم داراى سه نسخه اصلى است: نسخه سامرى، نسخه عبرى و نسخه یونانى، و در میان این سه نسخه تضادها و تناقضات و اضافات و نقائص بسیارى وجود دارد، بهگونهاى که نمیتوان به هیچیک از آنها اعتماد نمود.
ثانیاً، عهد قدیم داراى چاپهاى متعددى است که تقریباً هیچیک از آنها با چاپهاى دیگر مطابقت نمیکند.
ثالثاً، اسفار عهد قدیم پر است از حکایات و افسانههاى متناقض که به هیچوجه نمیتوان در بین آنها نوعى همخوانى ایجاد کرد؛ بهگونهاى که در برخى از اسفار دروغها و بهتانهاى بسیار رخنه کرده است، و حتّى مضامین ابواب در یک سفر واحد با یکدیگر متناقض میباشند.
رابعاً، عهد قدیم آکنده از افسانهها و توهّمات و سرگذشتهاى جنسى مبتذل و بدآموزیها و نارواییهایى است که به هیچ وجه با مظاهر طهارت و تقدّس سازگارى ندارند.[61]
[1]. شِمُوت، پاراشای شِمُوت، فصل اول، آیه 16، ترجمه انجمن کلیمیان تهران.
[2]. بقره، 49.
[3]. قصص، 4؛ نیز نک: اعراف، 141؛ ابراهیم، 6.
[4]. شِمُوت، پاراشای شِمُوت، فصل اول، آیه 17.
[5]. همان، آیه 18.
[6]. همان، فصل دوم، آیه 2.
[7]. همان، فصل اول، آیه 3.
[8]. طه، 38-39.
[9]. قصص، 7.
[10]. در قرآن زن فرعون ذکر شده است.
[11]. شِمُوت، پاراشای شِمُوت، فصل اول، آیه 5.
[12]. شِمُوت، پاراشای شِمُوت، فصل اول، آیه 6.
[13]. قصص، 8 و 9.
[14]. شِمُوت، پاراشای شِمُوت، فصل اول، آیه 4.
[15] همان، آیه 7.
[16]. قصص، 11.
[17]. طه، 40.
[18]. شِمُوت، پاراشای شِمُوت، فصل دوم، آیه 11.
[19]. همان، آیه 12.
[20]. قصص، 15.
[21]. شِمُوت، پاراشای شِمُوت، فصل دوم، آیه 13.
[22]. همان، آیه 14 و 15.
[23]. قصص، 18 – 19.
[24]. شِمُوت، پاراشای شِمُوت، فصل سوم، آیه 7.
[25]. همان، آیه 10.
[26]. قصص، 27.
[27]. قصص، 29 و نیز طه، 10.
[28]. طه، 24.
[29]. شِمُوت، فصل چهارم، آیات 2 - 7.
[30]. هود، 96 – 97. : طه، 43؛ مؤمنون، 45 و 46؛ شعراء، 16 ؛ قصص، 12؛ قصص، 32؛ طه، 23 و 24؛ زخرف، 46؛ ذاریات، 38؛ مزمل، 15؛ نازعات، 17؛ شعراء، 17.
[31]. یونس، 75.
[32]. اعراف، 107.
[33]. شعراء، 32.
[34]. طه، 22.
[35]. نمل، 12.
[36]. وائِرا، فصل هفتم، آیات 17 – 21.
[37]. همان، آیات 27 – 29؛ وائِرا، فصل هشتم، آیات 1 - 11.
[38]. وائِرا، فصل هشتم، آیات 12 - 15.
[39]. وائِرا، فصل هشتم، آیات 16 – 28.
[40]. وائِرا، فصل نهم، آیات 27 و 28.
[41]. همان، آیات 9 – 12.
[42]. همان، آیات 18 – 35.
[43]. پاراشای بُو، فصل دهم، آیات 12 – 20.
[44]. اعراف، 130.
[45]. اعراف، 133.
[46]. پاراشای بُو، فصل یازدهم، آیه 5.
[47]. همان، فصل دوازدهم، آیه 31.
[48]. همان، آیه 37.
[49]. شعراء، 52.
[50]. طه، 77.
[51]. بِشَلَح، فصل چهاردهم، آیه 9.
[52]. شعراء، 53 – 56.
[53]. شعراء، 60 – 61.
[54]. بِشَلَح، فصل چهاردهم، آیه 21.
[55]. همان، آیه 26.
[56]. نک: بقره؛ 50؛ اعراف، 38؛ یونس، 90؛ طه، 77؛ دخان، 24؛ اعراف، 64؛ اعراف، 136؛ انفال، 54؛ یونس، 73؛ اسراء، 103؛ زخرف، 55.
[57]. شعراء، 63 – 66.
[58]. پاراشای بُو، فصل سیزدهم، آیه 19.
[59]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 5، ص 407، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[60]. اعراف، 104.
[61]. قرضاوى، یوسف، قرآن منشور زندگى، ص 50، تهران، احسان، چاپ اول، 1382ش.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات