لطفا صبرکنید
بازدید
38765
38765
آخرین بروزرسانی:
1395/04/27
کد سایت
fa56024
کد بایگانی
68879
نمایه
بررسی روایت بیانگر حوادث ولادت پیامبر اسلام(ص)
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث|پیامبر اکرم ص
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا هنگام ولادت پیامبر اسلام(ص)، ایوان کسری فرو ریخت؟ آتشکده فارس خاموش شد؟ دریاچه ساوه خشکید؟
پرسش
هنگام ولادت نبی اکرم(ص) چه حوادثی در دنیا اتفاق افتاد؟ آیا روایت بیانگر این اتفاقات را میتوان پذیرفت؟
پاسخ اجمالی
گزارشی در کتابهای تاریخ وجود دارد که از اتفاقات خارق العادهای؛ مانند فرو ریختن ایوان کسری، خاموش شدن آتشکده فارس، و خشک شدن دریاچه ساوه. در زمان تولد پیامبر اسلام(ص) خبر میدهد.
این روایت هرچند از جهت حدیثشناسی، سند ضعیفی دارد، ولی باید گفت؛ اولاً: درباره برخی از گزارشات تاریخی نباید به دنبال سند صحیح بود، بویژه اگر با قرائن و شواهد دیگری همراه شوند مانند این روایت که نوعی تواتر معنوی در گزارشهای تاریخی، روایات و اشعار در مورد آن وجود دارد. ثانیاً: این حوادث، جزو «ارهاصات» و هشدارها است که به اذن الهی صورت میگیرد؛ یعنی حوادث شگفتی در آستانه میلاد پیامبران یا پس از آن و پیش از ادعای نبوت به وقوع میپیوندد که از نبوتِ آنان در آینده حکایت دارد، تا مردم با مشاهده آن امور، آماده شنیدن دعوت انبیا(ع) شوند.
این روایت هرچند از جهت حدیثشناسی، سند ضعیفی دارد، ولی باید گفت؛ اولاً: درباره برخی از گزارشات تاریخی نباید به دنبال سند صحیح بود، بویژه اگر با قرائن و شواهد دیگری همراه شوند مانند این روایت که نوعی تواتر معنوی در گزارشهای تاریخی، روایات و اشعار در مورد آن وجود دارد. ثانیاً: این حوادث، جزو «ارهاصات» و هشدارها است که به اذن الهی صورت میگیرد؛ یعنی حوادث شگفتی در آستانه میلاد پیامبران یا پس از آن و پیش از ادعای نبوت به وقوع میپیوندد که از نبوتِ آنان در آینده حکایت دارد، تا مردم با مشاهده آن امور، آماده شنیدن دعوت انبیا(ع) شوند.
پاسخ تفصیلی
بر اساس گزارشهای تاریخی؛ اتفاقات خارق العادهای همزمان با تولد پیامبر اسلام(ص) رخ داده است. یکی از این گزارشها چنین است:
در شب میلاد پیامبر(ص) ایوان کسرى به لرزه درآمد و شکست برداشت و چهارده کنگره آن فرو ریخت، آتشکده فارس که هزار سال پیوسته روشن بود خاموش شد، دریاچه ساوه خشکید و مؤبد بزرگ در خواب دید که شتران تنومند همراه اسبهاى عربى از دجله گذشتند و در سرزمین ایران پراکنده شدند.
انوشیروان سخت به وحشت افتاد و هر چند خواست شکیبایى کند نتوانست، و مصلحت در این دید که موضوع را با وزیران و فرماندهان نظامى و مرزبانان در میان نهد، ایشان را فرا خواند و در حالی که تاج بر سر نهاده و بر تخت نشسته بود به ایشان گفت: میدانید براى چه شما را خواستهام؟ گفتند: نه! در همین هنگام از فارس خبر خاموشى آتشکده هم رسید و مایه افزونى غم و اندوه انوشیروان گشت، او موضوع را به اطلاع حضار رساند، مؤبد بزرگ هم خواب خود را اظهار داشت.
خسرو از او پرسید نظر تو در اینباره چیست؟ گفت: خیال میکنم بین اعراب حادثه مهمى اتفاق افتاده است، و یا براى ما از طرف ایشان پیشآمدى خواهد کرد، خسرو، نامهاى به نعمان بن منذر نوشت و از او خواست عالِمى از خوابگزاران پیش او بفرستد تا از او پرسشهایى انجام دهد.
نعمان مردى به نام عبد المسیح را که از قبیله غسان بود به دربار فرستاد، خسرو به او گفت: آیا میدانى که چه میخواهم از تو بپرسم؟ عبد المسیح گفت: پرسشهاى خود را طرح کن و به من بگو، اگر چیزى دانستم میگویم و اگر ندانستم میتوانم ترا به شخصى راهنمایى کنم که خواهد دانست. خسرو پرسشهاى خود و موضوع خواب مؤبد بزرگ را طرح کرد، عبد المسیح گفت: دایى من در بلندیهاى شام زندگى میکند و نام او سطیح است و خواهد توانست که پاسخ لازم بدهد، انوشیروان گفت: پیش او برو و از معناى این امور بپرس و باز گرد.
عبد المسیح با شتاب به راه افتاد اتفاقاً هنگامى نزد سطیح رسید که او در حال مرگ بود، عبد المسیح به دایى خود سلام داد و درود فرستاد و چون پاسخى نشنید اشعارى خواند.
سطیح چون اشعار را شنید چشم گشود و گفت: عبد المسیح تو هستى که بر شترى تیزپا سوارى و پیش سطیح آمدى، اما هنگام مرگ او رسیدى، پادشاه ساسانى ترا فرستاده است براى لرزه ایوان و خاموش شدن آتشها و خواب مؤبد بزرگ که خواب دیده شتران تنومند اسبان تازى را با خود میکشند و از دجله عبور کردند و در همه شهرهاى او پراکنده شدند، اى عبد المسیح هنگامى که تلاوت بسیار شود و صاحب عصا ظاهر گردد و رودخانه سماوه جارى گردد و دریاچه ساوه فروخشکد و آتش پارسیان خاموش گردد، دیگر شام، شام سطیح نباشد.
همانا از ساسانیان چند زن و مرد به عدد کنگرههایى که فرو ریخته است پادشاهى میکنند و هر چه آمدنى باشد خواهد آمد: این بگفت و هماندم مرد.
عبد المسیح بر شتر خویش پرید و اشعاری را خواند. اما نمیدانست که پادشاهى ده نفر از ایشان فقط چهار سال خواهد بود و بقیه هم فقط تا روزگار عثمان بن عفان پادشاهى کردند.[1]
اکنون به بررسی سند و محتوای این روایت خواهیم پرداخت:
الف. بررسی سندی
1. در سند این روایت، افرادی هستند که از دیدگاه خود اهل سنت مجهولاند و در کتابهای رجالی و تراجم آنها شرح حالی -هرچند کوتاه- از آنها ننوشتهاند؛ این افراد عبارتند از: ابو أیوب یعلى بن عمران البجلی، و مخزوم بن هانئ المخزومی.[2] افزون بر اینکه در منابع، تنها زمانی از این افراد نام برده میشود، که در صدد نقل همین روایت باشند[3] و همین نشانگر آن است که این افراد مجهول تنها همین روایت را نقل کرده و روایت دیگری نیز از آنان نقل نشده است.
2. ظاهراً نخستین کسی که در کتاب خود از این حوادث سخن گفته؛ احمد بن أبییعقوب (متوفی: 284 یا 292 هـ.ق) مشهور به یعقوبی است[4] که از نویسندگان دوره عبّاسی به شمار میرود. امّا یعقوبی برای این سخن، سندی نشان نداده و مدرکی را بازگو نکرده است، جز آنکه او نیز به رسم برخی از نویسندگان قدیم، در سرآغاز کتابش مینویسد: «ما در این کتاب به گردآوری سخنان و روایات پرداختهایم؛ زیرا دیدهایم که مورّخان گذشته در حدیثها و خبرهای خود اختلاف دارند و نیز در تاریخ سالها و کارها روایات گوناگون آوردهاند و برخی از آنان، چیزی را افزوده و برخی کاستهاند. از اینرو خواستیم همه آنچه را که هر کدام آوردهاند و به ما رسیده جمع کنیم».[5] یعقوبی نیز مانند طبری به گردآوری أخبار برخاسته و با تصریح بر اینکه خبرها با یکدیگر ناسازگارند، همه را ضبط کرده است و هرگز درستی مجموعه روایات خود را ضمانت ننموده و مُهر تصدیق بر پای تمام آنها ننهاده است و این شیوه علمای اسلامی در قدیم بوده که آثار را در کتابها گرد میآوردند تا اهل استنباط بدانها بپردازند و سره را از ناسره جدا کنند.
همچنین ابن سعد واقدی(م 230ق) مورّخ و سیرهنویس مشهور بغداد و مؤلف کتاب «الطبقات الکبرى» که معاصر یعقوبی بوده است؛ درباره حوادث خارقالعاده هنگام حمل و تولد رسول خدا(ص)، با عنوان «ذکر علامات النبوة فی رسول الله(ص) قبل أن یُوحی الیه»[6] گزارشهایی را در اینباره، نقل کرده است، اما این روایت را نیاورده است.
3. این روایت در برخی از منابع روایی اولیه شیعی نیز آمده است؛ مانند: «أمالی»[7] و «کمال الدین و تمام النعمة»[8] شیخ صدوق(م 381ق)، «اعلام الوری» طبرسی(م 548ق)،[9] و «الخرائج و الجرائح»[10] قطب الدین راوندی(م 573ق). در سند این روایت در همه این کتابها –غیر از سند ارائه شده در کتاب امالی شیخ صدوق- مخزوم بن هانئ المخزومی قرار دارد که در منابع رجالی شیعه نیز مجهول است. برخی از راویان سند ارائه شده در امالی شیخ صدوق نیز ضعیف هستند؛ از اینرو با آنکه بیان این خبر در منابع شیعی، ارزش استنادی آنرا بالاتر میبرد، اما بر اساس دانش رجال، نمیتوان روایات موجود در این منابع را روایاتی صحیح قلمداد کرد.
4. البته نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که؛ این روایت از گزارشات تاریخی است و درباره بیشتر گزارشات تاریخی نباید به دنبال اثبات صحت سند بود؛ از اینرو بررسی محتوای آن لازم است.
ب. بررسی دلالی
برخی نویسندگان معاصر، وقوع چنین حوادثی را با این استدلال مورد تردید قرار دادند که ولادت پیامبر اسلام(ص) رحمت است و نه نقمت که مثلاً دریاچه ساوه را خشک کند! ضمن اینکه تاکنون کسی بررسی نکرده که واقعاً در منطقه ساوه دریاچهای بوده که خشک شود یا خیر؟!
اگر این نقل واقعیت داشته باشد که در آن شب، همه بتهای مکه سرنگون شدند، این موضوع در میان بتپرستان متعصّب مکه، انعکاس وسیعی یافته و به این سادگی از ذهن آنان پاک نمیشد!
در مورد ایران، اگر گفته شود؛ اتفاقات در مناطقی رخ داده که نشانهای از کفر و اقتدار پادشاهان مشرک آن منطقه بود، باید گفت؛ مردم ایران نمیتوانستند میان تولّد نوزادی الهی در مکّه و خاموششدن آتشکدهای در ایران رابطهای علّی و معلولی برقرار کنند. و ... .
در این زمینه باید گفت که تردید و تشکیک از جهاتی که گفته شد، قابل نقد است زیرا:
1. این حوادث، جزو «ارهاصات» است که به اذن الهی صورت میگیرد؛ یعنی حوادث خارقالعاده و شگفتی است که در آستانه میلاد پیامبران یا پس از آن و پیش از ادعای نبوت به وقوع میپیوندد و از نبوتِ آنان در آینده حکایت دارد تا مردم با مشاهده آن امور، آماده شنیدن دعوت انبیا(ع) شوند.[11] با مطالعه و بررسی در زندگی انبیای الهی، دانسته میشود که ارهاصات از اموری است که کم و بیش در زندگی آنان پیش از پیامبریشان اتفاق افتاده است، اما به نظر میرسد با توجه به آنکه پیامبر(ص) آخرین فرستاده خدا و آیینش فراگیر بود، ارهاصات و هشدارهای بیشتر و قویتری رخ داده است؛ لذا متکلمان شیعه[12] و اهل سنت؛[13] برای امکان ارهاص، به وقوع معجزات پیامبر(ص) پیش از نبوت استدلال کرده و سپس به برخی از موارد ارهاص، از قبیل شکست و نابودی اصحاب فیل، شکاف برداشتن ایوان کسری، خشک شدن دریاچه ساوه و خاموش شدن آتشکده فارس(روایت مورد بحث) که نزدیک یا هنگام ولادت حضرت روی داده و سایه افکندن ابر بر سر حضرت و حرکت آن با او و سلام کردن سنگها بر ایشان پیش از بعثت، اشاره کردهاند. و آنرا به عنوان یک مبنای کلامی و عقیدتی پذیرفتهاند. لذا این روایت مطابق این مبنای کلامی میباشد.
2. این نوع اتفاقهاى غیر عادى مخصوص پیامبر گرامى اسلام(ص) نیست، بلکه تولّد پیامبران دیگر نیز با این نوع حوادث مقارن و همراه بوده است.
علاوه بر قرآن؛ تاریخ امتها و ملتهاى یهود و مسیح، این نوع سرگذشتها را درباره پیامبران خود نقل کردهاند.
در همین راستا، وقوع چنین حوادثی، حس کنجکاوى جباران و ستمگران را که ملتها را به بند کشیدهاند، تحریک میکند که درباره دلیل آن بیندیشند.
اصولاً لازم نیست که حوادث در همان روز وقوع، مایه عبرت و وسیله پند و اندرز گردد؛ بلکه کافى است که حادثهاى در سالى رخ دهد و پس از سالیان درازى از آن بهرهبردارى شود. حوادث شب میلاد پیامبر اسلام(ص) میتواند از این مقوله باشد؛ زیرا هدف از آنها ایجاد تکان و توجه در قلبهاى مردمى بود که در بتپرستى و ظلم و بیدادگرى غرق شده بودند.
مردم عصر رسالت و یا کسانى که پس از آن آمدهاند؛ وقتى نداى مردى را میشنوند که با تمام قدرت به ضدیّت با بتپرستى و ظلم و بیدادگرى برخاسته است، آنگاه که سوابق زندگى او را مطالعه و بررسى میکنند، ملاحظه میکنند که در شب میلاد این مرد، حوادثى رخ داده است که با دعوت او کاملاً هم آهنگ است. طبعاً تقارن این دو نوع حادثه را، نشانه راستگویى او میگیرند و به تصدیق او برمیخیزند.
وقوع این نوع حوادث، در میلاد پیامبران؛ مانند ابراهیم، موسى، مسیح و محمد(ص)، کمتر از بروز در دوران نبوّت آنها نیست و همگى از لطف الهى سرچشمه گرفته و براى هدایت مردم و جذب آنان به دعوت برانگیختگان خود، صورت پذیرفته است.[14]
در شب میلاد پیامبر(ص) ایوان کسرى به لرزه درآمد و شکست برداشت و چهارده کنگره آن فرو ریخت، آتشکده فارس که هزار سال پیوسته روشن بود خاموش شد، دریاچه ساوه خشکید و مؤبد بزرگ در خواب دید که شتران تنومند همراه اسبهاى عربى از دجله گذشتند و در سرزمین ایران پراکنده شدند.
انوشیروان سخت به وحشت افتاد و هر چند خواست شکیبایى کند نتوانست، و مصلحت در این دید که موضوع را با وزیران و فرماندهان نظامى و مرزبانان در میان نهد، ایشان را فرا خواند و در حالی که تاج بر سر نهاده و بر تخت نشسته بود به ایشان گفت: میدانید براى چه شما را خواستهام؟ گفتند: نه! در همین هنگام از فارس خبر خاموشى آتشکده هم رسید و مایه افزونى غم و اندوه انوشیروان گشت، او موضوع را به اطلاع حضار رساند، مؤبد بزرگ هم خواب خود را اظهار داشت.
خسرو از او پرسید نظر تو در اینباره چیست؟ گفت: خیال میکنم بین اعراب حادثه مهمى اتفاق افتاده است، و یا براى ما از طرف ایشان پیشآمدى خواهد کرد، خسرو، نامهاى به نعمان بن منذر نوشت و از او خواست عالِمى از خوابگزاران پیش او بفرستد تا از او پرسشهایى انجام دهد.
نعمان مردى به نام عبد المسیح را که از قبیله غسان بود به دربار فرستاد، خسرو به او گفت: آیا میدانى که چه میخواهم از تو بپرسم؟ عبد المسیح گفت: پرسشهاى خود را طرح کن و به من بگو، اگر چیزى دانستم میگویم و اگر ندانستم میتوانم ترا به شخصى راهنمایى کنم که خواهد دانست. خسرو پرسشهاى خود و موضوع خواب مؤبد بزرگ را طرح کرد، عبد المسیح گفت: دایى من در بلندیهاى شام زندگى میکند و نام او سطیح است و خواهد توانست که پاسخ لازم بدهد، انوشیروان گفت: پیش او برو و از معناى این امور بپرس و باز گرد.
عبد المسیح با شتاب به راه افتاد اتفاقاً هنگامى نزد سطیح رسید که او در حال مرگ بود، عبد المسیح به دایى خود سلام داد و درود فرستاد و چون پاسخى نشنید اشعارى خواند.
سطیح چون اشعار را شنید چشم گشود و گفت: عبد المسیح تو هستى که بر شترى تیزپا سوارى و پیش سطیح آمدى، اما هنگام مرگ او رسیدى، پادشاه ساسانى ترا فرستاده است براى لرزه ایوان و خاموش شدن آتشها و خواب مؤبد بزرگ که خواب دیده شتران تنومند اسبان تازى را با خود میکشند و از دجله عبور کردند و در همه شهرهاى او پراکنده شدند، اى عبد المسیح هنگامى که تلاوت بسیار شود و صاحب عصا ظاهر گردد و رودخانه سماوه جارى گردد و دریاچه ساوه فروخشکد و آتش پارسیان خاموش گردد، دیگر شام، شام سطیح نباشد.
همانا از ساسانیان چند زن و مرد به عدد کنگرههایى که فرو ریخته است پادشاهى میکنند و هر چه آمدنى باشد خواهد آمد: این بگفت و هماندم مرد.
عبد المسیح بر شتر خویش پرید و اشعاری را خواند. اما نمیدانست که پادشاهى ده نفر از ایشان فقط چهار سال خواهد بود و بقیه هم فقط تا روزگار عثمان بن عفان پادشاهى کردند.[1]
اکنون به بررسی سند و محتوای این روایت خواهیم پرداخت:
الف. بررسی سندی
1. در سند این روایت، افرادی هستند که از دیدگاه خود اهل سنت مجهولاند و در کتابهای رجالی و تراجم آنها شرح حالی -هرچند کوتاه- از آنها ننوشتهاند؛ این افراد عبارتند از: ابو أیوب یعلى بن عمران البجلی، و مخزوم بن هانئ المخزومی.[2] افزون بر اینکه در منابع، تنها زمانی از این افراد نام برده میشود، که در صدد نقل همین روایت باشند[3] و همین نشانگر آن است که این افراد مجهول تنها همین روایت را نقل کرده و روایت دیگری نیز از آنان نقل نشده است.
2. ظاهراً نخستین کسی که در کتاب خود از این حوادث سخن گفته؛ احمد بن أبییعقوب (متوفی: 284 یا 292 هـ.ق) مشهور به یعقوبی است[4] که از نویسندگان دوره عبّاسی به شمار میرود. امّا یعقوبی برای این سخن، سندی نشان نداده و مدرکی را بازگو نکرده است، جز آنکه او نیز به رسم برخی از نویسندگان قدیم، در سرآغاز کتابش مینویسد: «ما در این کتاب به گردآوری سخنان و روایات پرداختهایم؛ زیرا دیدهایم که مورّخان گذشته در حدیثها و خبرهای خود اختلاف دارند و نیز در تاریخ سالها و کارها روایات گوناگون آوردهاند و برخی از آنان، چیزی را افزوده و برخی کاستهاند. از اینرو خواستیم همه آنچه را که هر کدام آوردهاند و به ما رسیده جمع کنیم».[5] یعقوبی نیز مانند طبری به گردآوری أخبار برخاسته و با تصریح بر اینکه خبرها با یکدیگر ناسازگارند، همه را ضبط کرده است و هرگز درستی مجموعه روایات خود را ضمانت ننموده و مُهر تصدیق بر پای تمام آنها ننهاده است و این شیوه علمای اسلامی در قدیم بوده که آثار را در کتابها گرد میآوردند تا اهل استنباط بدانها بپردازند و سره را از ناسره جدا کنند.
همچنین ابن سعد واقدی(م 230ق) مورّخ و سیرهنویس مشهور بغداد و مؤلف کتاب «الطبقات الکبرى» که معاصر یعقوبی بوده است؛ درباره حوادث خارقالعاده هنگام حمل و تولد رسول خدا(ص)، با عنوان «ذکر علامات النبوة فی رسول الله(ص) قبل أن یُوحی الیه»[6] گزارشهایی را در اینباره، نقل کرده است، اما این روایت را نیاورده است.
3. این روایت در برخی از منابع روایی اولیه شیعی نیز آمده است؛ مانند: «أمالی»[7] و «کمال الدین و تمام النعمة»[8] شیخ صدوق(م 381ق)، «اعلام الوری» طبرسی(م 548ق)،[9] و «الخرائج و الجرائح»[10] قطب الدین راوندی(م 573ق). در سند این روایت در همه این کتابها –غیر از سند ارائه شده در کتاب امالی شیخ صدوق- مخزوم بن هانئ المخزومی قرار دارد که در منابع رجالی شیعه نیز مجهول است. برخی از راویان سند ارائه شده در امالی شیخ صدوق نیز ضعیف هستند؛ از اینرو با آنکه بیان این خبر در منابع شیعی، ارزش استنادی آنرا بالاتر میبرد، اما بر اساس دانش رجال، نمیتوان روایات موجود در این منابع را روایاتی صحیح قلمداد کرد.
4. البته نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که؛ این روایت از گزارشات تاریخی است و درباره بیشتر گزارشات تاریخی نباید به دنبال اثبات صحت سند بود؛ از اینرو بررسی محتوای آن لازم است.
ب. بررسی دلالی
برخی نویسندگان معاصر، وقوع چنین حوادثی را با این استدلال مورد تردید قرار دادند که ولادت پیامبر اسلام(ص) رحمت است و نه نقمت که مثلاً دریاچه ساوه را خشک کند! ضمن اینکه تاکنون کسی بررسی نکرده که واقعاً در منطقه ساوه دریاچهای بوده که خشک شود یا خیر؟!
اگر این نقل واقعیت داشته باشد که در آن شب، همه بتهای مکه سرنگون شدند، این موضوع در میان بتپرستان متعصّب مکه، انعکاس وسیعی یافته و به این سادگی از ذهن آنان پاک نمیشد!
در مورد ایران، اگر گفته شود؛ اتفاقات در مناطقی رخ داده که نشانهای از کفر و اقتدار پادشاهان مشرک آن منطقه بود، باید گفت؛ مردم ایران نمیتوانستند میان تولّد نوزادی الهی در مکّه و خاموششدن آتشکدهای در ایران رابطهای علّی و معلولی برقرار کنند. و ... .
در این زمینه باید گفت که تردید و تشکیک از جهاتی که گفته شد، قابل نقد است زیرا:
1. این حوادث، جزو «ارهاصات» است که به اذن الهی صورت میگیرد؛ یعنی حوادث خارقالعاده و شگفتی است که در آستانه میلاد پیامبران یا پس از آن و پیش از ادعای نبوت به وقوع میپیوندد و از نبوتِ آنان در آینده حکایت دارد تا مردم با مشاهده آن امور، آماده شنیدن دعوت انبیا(ع) شوند.[11] با مطالعه و بررسی در زندگی انبیای الهی، دانسته میشود که ارهاصات از اموری است که کم و بیش در زندگی آنان پیش از پیامبریشان اتفاق افتاده است، اما به نظر میرسد با توجه به آنکه پیامبر(ص) آخرین فرستاده خدا و آیینش فراگیر بود، ارهاصات و هشدارهای بیشتر و قویتری رخ داده است؛ لذا متکلمان شیعه[12] و اهل سنت؛[13] برای امکان ارهاص، به وقوع معجزات پیامبر(ص) پیش از نبوت استدلال کرده و سپس به برخی از موارد ارهاص، از قبیل شکست و نابودی اصحاب فیل، شکاف برداشتن ایوان کسری، خشک شدن دریاچه ساوه و خاموش شدن آتشکده فارس(روایت مورد بحث) که نزدیک یا هنگام ولادت حضرت روی داده و سایه افکندن ابر بر سر حضرت و حرکت آن با او و سلام کردن سنگها بر ایشان پیش از بعثت، اشاره کردهاند. و آنرا به عنوان یک مبنای کلامی و عقیدتی پذیرفتهاند. لذا این روایت مطابق این مبنای کلامی میباشد.
2. این نوع اتفاقهاى غیر عادى مخصوص پیامبر گرامى اسلام(ص) نیست، بلکه تولّد پیامبران دیگر نیز با این نوع حوادث مقارن و همراه بوده است.
علاوه بر قرآن؛ تاریخ امتها و ملتهاى یهود و مسیح، این نوع سرگذشتها را درباره پیامبران خود نقل کردهاند.
در همین راستا، وقوع چنین حوادثی، حس کنجکاوى جباران و ستمگران را که ملتها را به بند کشیدهاند، تحریک میکند که درباره دلیل آن بیندیشند.
اصولاً لازم نیست که حوادث در همان روز وقوع، مایه عبرت و وسیله پند و اندرز گردد؛ بلکه کافى است که حادثهاى در سالى رخ دهد و پس از سالیان درازى از آن بهرهبردارى شود. حوادث شب میلاد پیامبر اسلام(ص) میتواند از این مقوله باشد؛ زیرا هدف از آنها ایجاد تکان و توجه در قلبهاى مردمى بود که در بتپرستى و ظلم و بیدادگرى غرق شده بودند.
مردم عصر رسالت و یا کسانى که پس از آن آمدهاند؛ وقتى نداى مردى را میشنوند که با تمام قدرت به ضدیّت با بتپرستى و ظلم و بیدادگرى برخاسته است، آنگاه که سوابق زندگى او را مطالعه و بررسى میکنند، ملاحظه میکنند که در شب میلاد این مرد، حوادثى رخ داده است که با دعوت او کاملاً هم آهنگ است. طبعاً تقارن این دو نوع حادثه را، نشانه راستگویى او میگیرند و به تصدیق او برمیخیزند.
وقوع این نوع حوادث، در میلاد پیامبران؛ مانند ابراهیم، موسى، مسیح و محمد(ص)، کمتر از بروز در دوران نبوّت آنها نیست و همگى از لطف الهى سرچشمه گرفته و براى هدایت مردم و جذب آنان به دعوت برانگیختگان خود، صورت پذیرفته است.[14]
[1]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 2، ص 166- 169، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[2]. ر. ک: فالوجی اثری، أکرم بن محمد، المعجم الصغیر لرواة الإمام ابن جریر الطبری، ج 2، ص 541 و 751، اردن، قاهره، الدار الأثریة، دار ابن عفان، بیتا.
[3]. ر. ک: ذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، سیره 1، ص 42، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق؛ ابن اثیر جزری، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 5، ص 357، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[4]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 8، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[5]. تاریخ الیعقوبى، ج 2، مقدمه مؤلف، ص 5.
[6]. ر. ک: ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 119 – 133، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[7]. شیخ صدوق، الامالی، ص 285، تهران، کتابچی، چاپ ششم، 1376ش.
[8]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 191 – 192، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
[9]. ر. ک: طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 11، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق.
[10]. قطب الدین راوندی، سعید بن عبد الله، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 510، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، قم، چاپ اول، 1409ق.
[11]. ر. ک: تهانوى، محمد على، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 141، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996م؛ ابو الحسن شعرانى، شرح فارسى تجرید الاعتقاد، ص 491، تهران، انتشارات اسلامیه، بیتا؛ فیاض لاهیجى، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص 94، تهران، انتشارات الزهراء، چاپ سوم، 1372ش.
[12]. برای نمونه؛ ر. ک: فاضل مقداد، اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، ص 284، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1422ق؛ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص 94؛ استر آبادى، محمد جعفر، البراهین القاطعة فی شرح تجرید العقائد الساطعة، ج 3، ص 33، قم، مکتب الأعلام الإسلامی، چاپ اول، 1382ش؛ مقدس اردبیلی، الحاشیة على إلهیات الشرح الجدید للتجرید، ص 174، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1419ق.
[13]. برای نمونه؛ ر. ک: سعد الدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 12 – 13، افست قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1409ق.
[14]. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ص 147 – 148، قم، بوستان کتاب، چاپ بیست و یکم، 1385ش.
نظرات