لطفا صبرکنید
بازدید
41897
41897
آخرین بروزرسانی:
1394/02/02
کد سایت
fa56658
کد بایگانی
69621
نمایه
موارد جواز دخول «ال» بر مضاف در اضافه لفظیه
طبقه بندی موضوعی
صرف و نحو
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
اضافه لفظیه و معنویه چه تفاوتی با هم دارند و آیا اسماء مضاف – از جمله کلمه غیر - میتوانند الف و لام «ال» نیز داشته باشند؟
پرسش
سلام علیکم، شیخ طوسی در استبصار میگوید: «بَابُ الْحَاجِّ الْغَیْرِ الْمُتَمَتِّعِ هَلْ یَجِبُ عَلَیْهِ الْهَدْیُ أَمْ لا». همچنین در برخی از کتابها غیر در حال اضافه با «ال» به کار رفته است. مگر غیر دائم الاضافه نیست؟! پس چطور توانست الف و لام بگیرد؟ لطفاً اگر توجیهی دارد مستند بفرمایید.
پاسخ اجمالی
در ارتباط با بحث مضاف و مضاف الیه باید گفت که اضافه بر دو قسم است:
1. اضافه لفظیه: آن است که مضاف، صفت باشد[1] و اضافه به سوی اسم دیگر (معمول خود) شود؛ مانند ضاربُ زیدٍ یا مانند حَسَنُ الوجهِ.
2. اضافه معنویه: آن است که مضاف اصلاً وصف نباشد و یا اگر وصف بود به غیر معمول خود اضافه شود یعنی به سوی فاعل یا مفعولش اضافه نشود؛ مانند جائنی غلامُ زیدٍ. یا مانند جائنی کاتب قاضی، در مثال اول، غلام صفت نیست و در مثال دوم، هر چند کاتب صفت است ولی قاضی معمولش نیست.[2]
فایده در اضافه لفظیه فقط تخفیف لفظی است؛ یعنی تنوین یا قائم مقام تنوین هنگام اضافه شدن حذف میشود و خفت و سبکی در لفظ ایجاد میشود، اما فایده در اضافه معنوی علاوه بر کسب تخفیف، کسب تعریف یا تخصیص در معنا است؛ یعنی در صورتی که مضاف الیه معرفه باشد مضاف از او کسب معرفه میکند و در صورتی که مضاف الیه نکره باشد دایره شمول معنای مضاف کمتر شده و اختصاص به صنف مضاف الیه پیدا میکند؛ مانند غلام زید و غلام رجل.[3]
اتصال «ال» به مضاف در اضافه معنویه مانند غلام زید صحیح نیست. اما در اضافه لفظیه در 4 و بنابر قولی در 5 مورد اتصال «ال» به مضاف صحیح است.
1. در جاییکه مضاف الیه دارای «ال» باشد. مانند «الجعدُ الشعرِ» که در اصل «الشعر الجعد» بوده که الشعر موصوف و الجعد صفت میباشد بعد از قطع توصیف و تقدیم صفت، الجعد مضاف و الشعر مضاف الیه شده است و چون مضاف الیه دارای «ال» بوده جایز است مضاف نیز «ال» بگیرد.
2. جاییکه مضاف الیه دارای «ال» نباشد، ولی خود مضاف الیه به اسمی اضافه شود که آن اسم دارای «ال» باشد؛ یعنی مضاف الیه مضاف الیه دارای «ال» باشد. مانند زیدٌ الضاربُ رأسِ الجانی. الضارب صفت برای زید است که اضافه به رأس شده که خود رأس نیز اضافه به الجانی که دارای «ال» است گردیده؛ از اینرو صحیح است ضارب که مضاف است، «ال» بگیرد. پس گویا خود رأس که هم مضاف و هم مضاف الیه است، دارای «ال» بوده و شباهت به قسم اول پیدا نموده است.
3. مضاف الیه ضمیری باشد که مرجعش دارای «ال» باشد. مانند مررت بالضارب الرجل و الشاتمه. شاهد در الشاتم است که «ال» گرفته چون مضاف الیه او ضمیر مفرد مغایب «ه» بوده و مرجعش که الرجل باشد دارای «ال» است.
4. مضاف تثنیه و وصف باشد چه اینکه مضاف الیه معرفه باشد یا نکره. مانند جائنی الضاربا زیدٍ. یا مانند رایت الضاربَی رجلٍ. در این دو مثال، ضاربا و ضاربَی که مضاف هستند هر دو اسم فاعل و تثنیه میباشند که در اصل ضاربان و ضاربَین بودهاند و در خالت اضافه، نون عوض از تنوین حذف شده که اولی به معرفه اضافه شده و دومی به نکره، ولی چون هر دو تثنیه و وصف بودهاند جایز است در حالت اضافه «ال» بگیرند.
5. مضاف، جمع مذکر سالم و وصف باشد چه اینکه مضاف الیه معرفه باشد یا نکره. مانند مررت بالضاربی زیدٍ. یا مانند مررت بالمُکرمی رجلٍ.[4] الضاربی و المکرمی[5] هر دو جمع مذکر سالم و اسم فاعل هستند که یکی از اقسام وصف هستند؛ از این رو در حالت اضافه شدن دخول «ال» بر آنها صحیح میباشد.
اما در مورد پرسش باید گفت که لفظ «غیر» جنبه وصفی داشته و از اسمای دائم الاضافه معنوی به مفرد میباشد و جهت وجود ابهام ذاتى معنوى آن، باید براى رفع این ابهام همواره از حیث معنا اضافه شود؛ یعنى باید همیشه به معناى یک کلمه اضافه شود، چه لفظ آن معنا در کلام ذکر شده باشد و چه ذکر نشده باشد.[6]
در عبارت «بَابُ الْحَاجِّ الْغَیْرِ الْمُتَمَتِّعِ هَلْ یَجِبُ عَلَیْهِ الْهَدْیُ أَمْ لا» نیز چون «غیر»، در اصل، صفت است و به معنای اسم فاعل(مُغایر) میباشد[7] اضافه آن به «الْمُتَمَتِّعِ» از نوع اضافه لفظیه میشود و در اضافه لفظیه نیز بیان کردیم در صورتی که مضاف الیه دارای «ال» باشد جایز است مضاف نیز «ال» بگیرد و چون «الْمُتَمَتِّعِ» دارای «ال» بوده، صحیح است مضافش نیز دارای «ال» باشد.
البته برخی معتقدند؛ لفظ غیر، از اسمای دائم الاضافه است و همیشه بصورت مفرد مذکر استعمال میشود، و با اضافه شدن به معرفه کسب تعریف نکرده و معرفه نمیشود، ولی دخول «ال» بر آن خطاست.[8] بنا بر این نظریه، عبارت « الْغَیْرِ الْمُتَمَتِّعِ» صحیح نیست و «غیر» باید بدون «ال» ذکر شود.
1. اضافه لفظیه: آن است که مضاف، صفت باشد[1] و اضافه به سوی اسم دیگر (معمول خود) شود؛ مانند ضاربُ زیدٍ یا مانند حَسَنُ الوجهِ.
2. اضافه معنویه: آن است که مضاف اصلاً وصف نباشد و یا اگر وصف بود به غیر معمول خود اضافه شود یعنی به سوی فاعل یا مفعولش اضافه نشود؛ مانند جائنی غلامُ زیدٍ. یا مانند جائنی کاتب قاضی، در مثال اول، غلام صفت نیست و در مثال دوم، هر چند کاتب صفت است ولی قاضی معمولش نیست.[2]
فایده در اضافه لفظیه فقط تخفیف لفظی است؛ یعنی تنوین یا قائم مقام تنوین هنگام اضافه شدن حذف میشود و خفت و سبکی در لفظ ایجاد میشود، اما فایده در اضافه معنوی علاوه بر کسب تخفیف، کسب تعریف یا تخصیص در معنا است؛ یعنی در صورتی که مضاف الیه معرفه باشد مضاف از او کسب معرفه میکند و در صورتی که مضاف الیه نکره باشد دایره شمول معنای مضاف کمتر شده و اختصاص به صنف مضاف الیه پیدا میکند؛ مانند غلام زید و غلام رجل.[3]
اتصال «ال» به مضاف در اضافه معنویه مانند غلام زید صحیح نیست. اما در اضافه لفظیه در 4 و بنابر قولی در 5 مورد اتصال «ال» به مضاف صحیح است.
1. در جاییکه مضاف الیه دارای «ال» باشد. مانند «الجعدُ الشعرِ» که در اصل «الشعر الجعد» بوده که الشعر موصوف و الجعد صفت میباشد بعد از قطع توصیف و تقدیم صفت، الجعد مضاف و الشعر مضاف الیه شده است و چون مضاف الیه دارای «ال» بوده جایز است مضاف نیز «ال» بگیرد.
2. جاییکه مضاف الیه دارای «ال» نباشد، ولی خود مضاف الیه به اسمی اضافه شود که آن اسم دارای «ال» باشد؛ یعنی مضاف الیه مضاف الیه دارای «ال» باشد. مانند زیدٌ الضاربُ رأسِ الجانی. الضارب صفت برای زید است که اضافه به رأس شده که خود رأس نیز اضافه به الجانی که دارای «ال» است گردیده؛ از اینرو صحیح است ضارب که مضاف است، «ال» بگیرد. پس گویا خود رأس که هم مضاف و هم مضاف الیه است، دارای «ال» بوده و شباهت به قسم اول پیدا نموده است.
3. مضاف الیه ضمیری باشد که مرجعش دارای «ال» باشد. مانند مررت بالضارب الرجل و الشاتمه. شاهد در الشاتم است که «ال» گرفته چون مضاف الیه او ضمیر مفرد مغایب «ه» بوده و مرجعش که الرجل باشد دارای «ال» است.
4. مضاف تثنیه و وصف باشد چه اینکه مضاف الیه معرفه باشد یا نکره. مانند جائنی الضاربا زیدٍ. یا مانند رایت الضاربَی رجلٍ. در این دو مثال، ضاربا و ضاربَی که مضاف هستند هر دو اسم فاعل و تثنیه میباشند که در اصل ضاربان و ضاربَین بودهاند و در خالت اضافه، نون عوض از تنوین حذف شده که اولی به معرفه اضافه شده و دومی به نکره، ولی چون هر دو تثنیه و وصف بودهاند جایز است در حالت اضافه «ال» بگیرند.
5. مضاف، جمع مذکر سالم و وصف باشد چه اینکه مضاف الیه معرفه باشد یا نکره. مانند مررت بالضاربی زیدٍ. یا مانند مررت بالمُکرمی رجلٍ.[4] الضاربی و المکرمی[5] هر دو جمع مذکر سالم و اسم فاعل هستند که یکی از اقسام وصف هستند؛ از این رو در حالت اضافه شدن دخول «ال» بر آنها صحیح میباشد.
اما در مورد پرسش باید گفت که لفظ «غیر» جنبه وصفی داشته و از اسمای دائم الاضافه معنوی به مفرد میباشد و جهت وجود ابهام ذاتى معنوى آن، باید براى رفع این ابهام همواره از حیث معنا اضافه شود؛ یعنى باید همیشه به معناى یک کلمه اضافه شود، چه لفظ آن معنا در کلام ذکر شده باشد و چه ذکر نشده باشد.[6]
در عبارت «بَابُ الْحَاجِّ الْغَیْرِ الْمُتَمَتِّعِ هَلْ یَجِبُ عَلَیْهِ الْهَدْیُ أَمْ لا» نیز چون «غیر»، در اصل، صفت است و به معنای اسم فاعل(مُغایر) میباشد[7] اضافه آن به «الْمُتَمَتِّعِ» از نوع اضافه لفظیه میشود و در اضافه لفظیه نیز بیان کردیم در صورتی که مضاف الیه دارای «ال» باشد جایز است مضاف نیز «ال» بگیرد و چون «الْمُتَمَتِّعِ» دارای «ال» بوده، صحیح است مضافش نیز دارای «ال» باشد.
البته برخی معتقدند؛ لفظ غیر، از اسمای دائم الاضافه است و همیشه بصورت مفرد مذکر استعمال میشود، و با اضافه شدن به معرفه کسب تعریف نکرده و معرفه نمیشود، ولی دخول «ال» بر آن خطاست.[8] بنا بر این نظریه، عبارت « الْغَیْرِ الْمُتَمَتِّعِ» صحیح نیست و «غیر» باید بدون «ال» ذکر شود.
[1]. مراد از صفت، اسم فاعل، اسم مفعول و صفت مشبهه است.»، اهدل، عبد الرحمن، النحو المستطاب: سؤال و جواب و إعراب، ج 2، ص 119 - 120، ریاض، دار طیبه، چاپ هشتم، بیتا.
[2]. همان، ص 120 – 121؛ هاشمی خراسانی، حجت، فوائد الحجتیه(شرح کتاب سیوطی)، ج 2، ص 29، قم، مؤسسه نشر و مطبوعات حاذق.
[3]. فوائد الحجتیه، ج 2، ص 33 – 34.
[4]. همان، ص 34 – 36.
[5]. در اصل، ضاربین و مکرمین بودهاند در حالت اضافه شدن، نون که قایم مقام تنوین بوده حذف شده ولی «یاء» که علامت جمع مذکر سالم در حالت نصبی و جری میباشد باقی مانده است.
[6]. صفایى، غلامعلى، ترجمه و شرح مغنی الأدیب، ج 2، ص 245 - 246، قم، قدس، چاپ هشتم، 1387ش.
[7]. درویش محیى الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 1، ص 19، دارالارشاد، سوریه، چاپ چهارم، 1415 ق.
[8]. اندلسى، ابو حیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، تحقیق، صدقی، محمد جمیل، ج 1، ص 49، دار الفکر، بیروت، 1420 ق.
نظرات