لطفا صبرکنید
بازدید
6966
6966
آخرین بروزرسانی:
1396/05/16
کد سایت
fa81777
کد بایگانی
89222
نمایه
مقصود از غیر علمی بودن افعال انسانی
طبقه بندی موضوعی
آراء شناسی|انسان شناسی
اصطلاحات
علم ، دانش بشری
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا همه افعال نفس آدمی، تابع علم است؟ چرا برخی از اندیشمندان اسلامی میگویند همه افعال نفس، تابع علم نیست؟
پرسش
در کتاب «در محضر علامه طباطبائی» این سؤال مطرح شده است: «آیا امکان دارد فعل نفسانى، غیر علمى باشد؟». در پاسخ مرحوم علامه میفرماید: «نفس مدبر بدن است و یک سلسله قوا و عواطفى دارد، بنابراین تمام افعال با واسطه یا بىواسطه، فعل نفس است؛ ولى همه افعال نفس، تابع علم نیست؛ مانند جحود، التزام، تجزم و تبانى». ظاهراً «جحود، التزام، تجزم و تبانی» اصطلاحات علم اصول باشند. اگر میشود تعریف هر یک در علم اصول را بیان فرمایید و توضیح دهید که چطور «تابع علم نیست»؟
پاسخ اجمالی
هر یک از مبادى سهگانه فعل انسان، دارای غایت و هدف مناسب با خود هستند: انسان یا به کار خود، علم و آگاهى ندارد، و کار او مانند فاعلهاى طبیعى، است. یا در جایى فعل خود را از روى تفکر و تدبیر و مصلحتسنجى انجام میدهد. اینگونه افعال داراى غایت و هدف فکرى و عقلایى هستند. و یا دارای «فعل گزاف» است (یعنی از روی «عادت» انجام میدهد) و مبدأ فکرى ندارد. مبدأ علمى در اینگونه افعال که به افعال عبث و بیهوده معروف هستند، یک صورت خیالى بدون فکر و اندیشه است.
از اینرو، علامه طباطبائی در جواب سؤالی که پرسید «آیا امکان دارد فعل نفسانی، غیر علمی باشد؟» فرمودند: «نفس مدبر بدن است و یک سلسله قوا و عواطفی دارد، بنابراین تمام افعال با واسطه یا بیواسطه، فعل نفس است، ولی همه افعال نفس، تابع علم نیست».
در اینجا علامه طباطبائی اصطلاحاتی را بهکار برده است که در پاسخ تفصیلی توضیح داده میشود.
از اینرو، علامه طباطبائی در جواب سؤالی که پرسید «آیا امکان دارد فعل نفسانی، غیر علمی باشد؟» فرمودند: «نفس مدبر بدن است و یک سلسله قوا و عواطفی دارد، بنابراین تمام افعال با واسطه یا بیواسطه، فعل نفس است، ولی همه افعال نفس، تابع علم نیست».
در اینجا علامه طباطبائی اصطلاحاتی را بهکار برده است که در پاسخ تفصیلی توضیح داده میشود.
پاسخ تفصیلی
مقدمه
برای فهم مطلبی که در پرسش آمده؛ نخست لازم است توضیحی به عنوان مقدمه بیان شود:
انجام و تحقق هر فعلى از انسان به اعتبار اهداف و غایاتی که دارد،[1] بعد از به وجود آمدن مقدمات و مبادى انجام میگیرد. بعضى از این مبادى و مقدمات «ابعد» و «اول» هستند[2] که عبارت است از علم، و آن علم نیز اعم از علم تصورى و تصدیقى میباشد.[3]
مبدأ بعید، میلی است که از قوه شوقیه سرچشمه میگیرد.
مبدأ قریب، اراده جازم است که به دنبال شوق مؤکد حاصل میشود. و بعد از آن، مبدأ اقرب یا قوّه منبعث عضلانى است که به آن نیروی عامله میگویند.
غایت و هدف قوه عامله همواره «ما الیه الحرکة» است و غایت قوه شوقیه گاهی عین قوه عامله است. در این صورت مبدأ بعید با قوه در غایت، متحد میشوند؛ مانند: شخصى که به دلیل تنفر از یک محل به محل دیگر میرود. در این فعل، غایت قوه عامله و قوه شوقیه؛ یعنی «رسیدن به مکان دوم» است. اما گاهی غایت قوه شوقیه غیر غایت قوه عامله است. در این صورت این دو مبدأ در غایت مختلف میشوند؛ مانند کسی که برای ملاقات با دوست خود از یک محل به محل دیگر میرود. در این حالت غایت قوه عامله رسیدن به مکان دوم است؛ اما غایت قوه شوقیه ملاقات دوستی است که در آن محل حاضر است. [4]
بر این اساس یک سری تقسیمبندی در فعل انسان صورت میگیرد:
الف. فعل «گزاف» و آن رفتاری است که مبدأ علمى آن، فقط صورت خیالى فعل است که باعث شوق به آن و سپس تحریک عضلات انسان به سوى آن میشود؛ مانند بسیارى از حرکات کودکان که به محض تصور کردن، بدان مشتاق شده و بیدرنگ اقدام به انجام آن میکنند.
ب. فعل «عادت» و آن رفتاری است که مبدأ علمى آن، صورت خیالى با کمک خُلقوخوى میباشد؛ یعنى تنها صورت خیالى موجب پیدایش شوق به فعل نشده، بلکه خُلقوخوى خاصى که انسان دارد همراه با آن صورت خیالى انجام میگیرد؛ مانند بازى با ریش.
ج. «قصد ضرورى» و آن رفتاری است که مبدأ آن، صورت خیالى به کمک طبیعت و یا مزاج میباشد؛ مثلاً در مورد تنفّس صورت خیالى همراه با طبیعت آدمی، است و در مورد کسى که براى رفع خستگى از این پهلو به آن پهلو میشود و نیز حرکات خاصى که بیمار انجام میدهد، صورت خیالى همراه با مزاج، است. علت «قصد ضرورى» نامیدن اینگونه کارها آن است که در این موارد طبیعت یا مزاج باعث میشود تقریباً بهطور ضرورى آدمى قصد آن کار را کند و قهراً شوق و میل به آن در او حاصل گردد؛ گویا قصد کار در این موارد، هنگام تخیّل آن، ضرورى و قهرى است و انسان از خود اختیارى ندارد.[5]
غایات هر یک از این رفتارهای انسان
با توجه به مطالب بیان شده؛ اینک به اصل مطلب میپردازیم.
هر یک از مبادى سهگانه فعل انسان، دارای غایت و هدف مناسب با خود هستند: انسان یا به کار خود، علم و آگاهى ندارد، و کار او مانند فاعلهاى طبیعى، است. یا در جایى فعل خود را از روى تفکر و تدبیر و مصلحتسنجى انجام میدهد. اینگونه افعال داراى غایت و هدف فکرى و عقلایى هستند. و یا دارای «فعل گزاف» است (یعنی از روی «عادت» انجام میدهد) و مبدأ فکرى ندارد و غایتِ قوه شوقیه و قوه مدرکه انسان در آن فعل، همان غایت قوه عامله؛ یعنى «ما ینتهى الیه الحرکة»(همان چیزی که حرکت انسان به آن منتهی میشود) است. مبدأ علمى در اینگونه افعال که به افعال عبث و بیهوده معروف هستند، یک صورت خیالى بدون فکر و اندیشه است؛ لذا تعقل آدمى به هیچ وجه نقشى در این افعال نداشته و هیچگونه مبدئیتى نسبت به شوق به آن افعال ندارد.[6]
از اینرو، علامه طباطبائی در جواب این پرسش که «آیا امکان دارد فعل نفسانی، غیر علمی باشد؟» فرمود: «نفس مدبر بدن است و یک سلسله قوا و عواطفی دارد، بنابراین تمام افعال با واسطه یا ببدون واسطه، فعل نفس است، ولی همه افعال نفس، تابع علم نیست؛ مانند جحود، التزام، تجزم و تبانی».
ناگفته نماند که؛ برخی از کارهای بیهودهای که انسان انجام میدهد، از نظر دیگر دارای هدف هستند و مفید فایده خواهند بود؛ زیرا گرچه در قُوای این افعال ناهماهنگی صورت گرفته است، اما از نظر قوای دیگر که دخالت داشتهاند، عبث و بیهوده نیست؛ مثلاً کشاورزی که باید در زمان مشخص مشغول به کار شود؛ اما به دنبال تفریح باشد. در این حالت اگرچه قوّه عامله و شوقیه به هدف خود رسیده و به کمال خود نایل شده است، ولى از نظر قوه عاقله نتیجهاى که عقل آنرا تصویب کند ندارد؛ زیرا به جهت نیل به یک هدف کوچک و ناچیز، از هدف بزرگتر بازمانده است.
پس در حقیقت این افعال عبث از لحاظ مبدأ قریب و مبدأ متوسط دارای هدف و نتیجه هستند و فقط نسبت به قوه عاقله بیهدف بوده است.[7]
مفهومشناسی جحود، التزام، تجزم و تبانی
در اینجا علامه طباطبائی اصطلاحاتی را بهکار برده که به توضیح آن میپردازیم:
1. «تبانی» از ریشه «تبن»،[8] به معنای آماده کردن نفس و قلب برای پذیرش حکم اسلام و قبول رسالت پیامبر اکرم(ص) به صورت اجمال و ملتزم شدن به آن است. در «تبانی» علم به احکام به صورت تفصیلی شرط نیست.[9]
2. «جحود» از ریشه «جحد» در لغت به معنای «انکار با علم» است.[10] منظور از «جحود» در اصطلاح این است که انسان قلباً از قبول احکام اسلام و رسالت پیامبر اکرم(ص) و التزام به آن سرباز بزند؛ اما این انکار را بر زبان خود جاری نکند.[11]
علامه طباطبائی(ره) در تعریف «جحود»[12] روایتی از امام صادق(ع) را بیان میکنند که فرمودند: «کفر در کتاب خدا بر پنج قسم است که یکی از آن کفر جحود است؛ این جحود خود بر دو قسم است: اول، جحود و انکار ربوبیت خدا، و این اعتقاد کسى است که میگوید: نه خدایی وجود دارد و نه بهشتی و نه دوزخی... . دوم: جحود معرفت است.[13] این قسم از جحود در مورد کسی بهکار میرود که حق را شناخته، و برای او ثابت شده است، اما با این وجود انکار میکند».[14]
3. «تجزّم» از ریشه «جزم» به معنای «قطع و یقین» بوده[15] و در اصطلاح به معنای قطع و باور یقینی به تمام آن چیزی است که از طرف خدای متعال بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است، اگرچه آنرا انکار کند.[16]
4. «التزام» از ریشه «لزم» به معنای «گردن گرفتن»[17] و از آن جدا نشدن است.[18] در اصطلاح به معنای علم تفصیلی به هر حکمی است که پیامبر اکرم(ص) از طرف خداوند متعال آورده است.[19]
برای فهم مطلبی که در پرسش آمده؛ نخست لازم است توضیحی به عنوان مقدمه بیان شود:
انجام و تحقق هر فعلى از انسان به اعتبار اهداف و غایاتی که دارد،[1] بعد از به وجود آمدن مقدمات و مبادى انجام میگیرد. بعضى از این مبادى و مقدمات «ابعد» و «اول» هستند[2] که عبارت است از علم، و آن علم نیز اعم از علم تصورى و تصدیقى میباشد.[3]
مبدأ بعید، میلی است که از قوه شوقیه سرچشمه میگیرد.
مبدأ قریب، اراده جازم است که به دنبال شوق مؤکد حاصل میشود. و بعد از آن، مبدأ اقرب یا قوّه منبعث عضلانى است که به آن نیروی عامله میگویند.
غایت و هدف قوه عامله همواره «ما الیه الحرکة» است و غایت قوه شوقیه گاهی عین قوه عامله است. در این صورت مبدأ بعید با قوه در غایت، متحد میشوند؛ مانند: شخصى که به دلیل تنفر از یک محل به محل دیگر میرود. در این فعل، غایت قوه عامله و قوه شوقیه؛ یعنی «رسیدن به مکان دوم» است. اما گاهی غایت قوه شوقیه غیر غایت قوه عامله است. در این صورت این دو مبدأ در غایت مختلف میشوند؛ مانند کسی که برای ملاقات با دوست خود از یک محل به محل دیگر میرود. در این حالت غایت قوه عامله رسیدن به مکان دوم است؛ اما غایت قوه شوقیه ملاقات دوستی است که در آن محل حاضر است. [4]
بر این اساس یک سری تقسیمبندی در فعل انسان صورت میگیرد:
الف. فعل «گزاف» و آن رفتاری است که مبدأ علمى آن، فقط صورت خیالى فعل است که باعث شوق به آن و سپس تحریک عضلات انسان به سوى آن میشود؛ مانند بسیارى از حرکات کودکان که به محض تصور کردن، بدان مشتاق شده و بیدرنگ اقدام به انجام آن میکنند.
ب. فعل «عادت» و آن رفتاری است که مبدأ علمى آن، صورت خیالى با کمک خُلقوخوى میباشد؛ یعنى تنها صورت خیالى موجب پیدایش شوق به فعل نشده، بلکه خُلقوخوى خاصى که انسان دارد همراه با آن صورت خیالى انجام میگیرد؛ مانند بازى با ریش.
ج. «قصد ضرورى» و آن رفتاری است که مبدأ آن، صورت خیالى به کمک طبیعت و یا مزاج میباشد؛ مثلاً در مورد تنفّس صورت خیالى همراه با طبیعت آدمی، است و در مورد کسى که براى رفع خستگى از این پهلو به آن پهلو میشود و نیز حرکات خاصى که بیمار انجام میدهد، صورت خیالى همراه با مزاج، است. علت «قصد ضرورى» نامیدن اینگونه کارها آن است که در این موارد طبیعت یا مزاج باعث میشود تقریباً بهطور ضرورى آدمى قصد آن کار را کند و قهراً شوق و میل به آن در او حاصل گردد؛ گویا قصد کار در این موارد، هنگام تخیّل آن، ضرورى و قهرى است و انسان از خود اختیارى ندارد.[5]
غایات هر یک از این رفتارهای انسان
با توجه به مطالب بیان شده؛ اینک به اصل مطلب میپردازیم.
هر یک از مبادى سهگانه فعل انسان، دارای غایت و هدف مناسب با خود هستند: انسان یا به کار خود، علم و آگاهى ندارد، و کار او مانند فاعلهاى طبیعى، است. یا در جایى فعل خود را از روى تفکر و تدبیر و مصلحتسنجى انجام میدهد. اینگونه افعال داراى غایت و هدف فکرى و عقلایى هستند. و یا دارای «فعل گزاف» است (یعنی از روی «عادت» انجام میدهد) و مبدأ فکرى ندارد و غایتِ قوه شوقیه و قوه مدرکه انسان در آن فعل، همان غایت قوه عامله؛ یعنى «ما ینتهى الیه الحرکة»(همان چیزی که حرکت انسان به آن منتهی میشود) است. مبدأ علمى در اینگونه افعال که به افعال عبث و بیهوده معروف هستند، یک صورت خیالى بدون فکر و اندیشه است؛ لذا تعقل آدمى به هیچ وجه نقشى در این افعال نداشته و هیچگونه مبدئیتى نسبت به شوق به آن افعال ندارد.[6]
از اینرو، علامه طباطبائی در جواب این پرسش که «آیا امکان دارد فعل نفسانی، غیر علمی باشد؟» فرمود: «نفس مدبر بدن است و یک سلسله قوا و عواطفی دارد، بنابراین تمام افعال با واسطه یا ببدون واسطه، فعل نفس است، ولی همه افعال نفس، تابع علم نیست؛ مانند جحود، التزام، تجزم و تبانی».
ناگفته نماند که؛ برخی از کارهای بیهودهای که انسان انجام میدهد، از نظر دیگر دارای هدف هستند و مفید فایده خواهند بود؛ زیرا گرچه در قُوای این افعال ناهماهنگی صورت گرفته است، اما از نظر قوای دیگر که دخالت داشتهاند، عبث و بیهوده نیست؛ مثلاً کشاورزی که باید در زمان مشخص مشغول به کار شود؛ اما به دنبال تفریح باشد. در این حالت اگرچه قوّه عامله و شوقیه به هدف خود رسیده و به کمال خود نایل شده است، ولى از نظر قوه عاقله نتیجهاى که عقل آنرا تصویب کند ندارد؛ زیرا به جهت نیل به یک هدف کوچک و ناچیز، از هدف بزرگتر بازمانده است.
پس در حقیقت این افعال عبث از لحاظ مبدأ قریب و مبدأ متوسط دارای هدف و نتیجه هستند و فقط نسبت به قوه عاقله بیهدف بوده است.[7]
مفهومشناسی جحود، التزام، تجزم و تبانی
در اینجا علامه طباطبائی اصطلاحاتی را بهکار برده که به توضیح آن میپردازیم:
1. «تبانی» از ریشه «تبن»،[8] به معنای آماده کردن نفس و قلب برای پذیرش حکم اسلام و قبول رسالت پیامبر اکرم(ص) به صورت اجمال و ملتزم شدن به آن است. در «تبانی» علم به احکام به صورت تفصیلی شرط نیست.[9]
2. «جحود» از ریشه «جحد» در لغت به معنای «انکار با علم» است.[10] منظور از «جحود» در اصطلاح این است که انسان قلباً از قبول احکام اسلام و رسالت پیامبر اکرم(ص) و التزام به آن سرباز بزند؛ اما این انکار را بر زبان خود جاری نکند.[11]
علامه طباطبائی(ره) در تعریف «جحود»[12] روایتی از امام صادق(ع) را بیان میکنند که فرمودند: «کفر در کتاب خدا بر پنج قسم است که یکی از آن کفر جحود است؛ این جحود خود بر دو قسم است: اول، جحود و انکار ربوبیت خدا، و این اعتقاد کسى است که میگوید: نه خدایی وجود دارد و نه بهشتی و نه دوزخی... . دوم: جحود معرفت است.[13] این قسم از جحود در مورد کسی بهکار میرود که حق را شناخته، و برای او ثابت شده است، اما با این وجود انکار میکند».[14]
3. «تجزّم» از ریشه «جزم» به معنای «قطع و یقین» بوده[15] و در اصطلاح به معنای قطع و باور یقینی به تمام آن چیزی است که از طرف خدای متعال بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است، اگرچه آنرا انکار کند.[16]
4. «التزام» از ریشه «لزم» به معنای «گردن گرفتن»[17] و از آن جدا نشدن است.[18] در اصطلاح به معنای علم تفصیلی به هر حکمی است که پیامبر اکرم(ص) از طرف خداوند متعال آورده است.[19]
[1]. اعم از اینکه «ما الیه الحرکة» باشد و یا «و ما لأجله الحرکة».
[2]. شیخ الرئیس ابن سینا، الشفاء(الالهیات)، ص 284، قم، مکتبة آیة الله المرعشى، 1404ق.
[3]. سجادى، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج 3، ص 1426، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1373ش.
[4]. الشفاء(الالهیات)، ص 284؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج 3، ص 1426.
[5]. طباطبائى، سید محمد حسین، ترجمه و شرح بدایة الحکمة، شیروانى، على، ج 2، ص 344- 346، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ نهم، 1388ش.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 347.
[8]. ابن منظور، لسان اللسان(تهذیب لسان العرب)، ج 1، ص 125، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1413ق.
[9]. اراکى، محمدعلى، اصول الفقه، ج 1، ص 397، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ اول، 1375ش.
[10]. لسان اللسان(تهذیب لسان العرب)، ج 3، ص 106.
[11]. اراکی، اصول الفقه، ج 1، ص 397.
[12]. طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 53، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1417ق.
[13]. امام صادق(ع) در ادامه، این دو آیه را شاهد بر این قسم از جحود معرفی میکنند: «وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ»؛ جز روزگار کسى ما را نمیمیراند. جاثیه، 24. «وَ جَحَدُوا بِها، وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ، ظُلْماً وَ عُلُوًّا»؛ با آنکه در دل به آن یقین آورده بودند، ولى از روى ستم و برتریجویى انکارش کردند. نمل، 14.
[14]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 389، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[15]. لسان اللسان(تهذیب لسان العرب)، ج 12، ص 97.
[16]. اراکى، اصول الفقه، ج 1، ص 397.
[17]. ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 13، ص 150، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.
[18]. ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج 2، ص 826، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1987م.
[19]. اصول الفقه، ج 1، ص 397.
نظرات