لطفا صبرکنید
بازدید
6671
6671
آخرین بروزرسانی:
1397/05/29
کد سایت
fa85882
کد بایگانی
103344
نمایه
اعتبار نصب الهی امام و نقد بیعت مردم با کاندیدای سقیفه
طبقه بندی موضوعی
مشروعیت الاهی یا مردمی؟|شیعه و خلفا|دلایل اثبات امامت
اصطلاحات
ابوبکر بن ابی قحافه
گروه بندی اصطلاحات
شخصیتها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
اهلسنت در پاسخ به این اشکال که خلیفه منتخب توسط مردم، نیابت از مردم دارد و نه از خدا و رسول، میگویند که بیعت مردم، نشانهای از آن است که نصّی وجود نداشته و خدا و رسولش از انتخاب مردم راضی بوده و به همین دلیل، چنین خلیفهای نایب خدا و پیامبر نیز خواهد بود. نظر شما چیست؟
پرسش
امامیه معتقدند که امامت، نیابت از طرف خدا و رسول است و با قول و بیعت دیگران ثابت نمیشود؛ زیرا اگر امام به قول و بیعت دیگران ثابت شود آن امام، نیابت از طرف مردم دارد نه خدا و رسول. ولی اهلسنت در نقد این مطلب گفتهاند: امامی که بهوسیله بیعت انتخاب شد، کشف از این میکند که آن فرد منتخَب، مورد رضایت خدا و رسول او است و از طرف آنان نیابت دارد. و به همین دلیل، بیعت مردم با خلیفه اول نشانه رضایت خدا از نیابت و خلافت او است. آیا این استدلال درست است؟
پاسخ اجمالی
ابتدا باید گفت این ادعا که امکان ندارد با وجود نص، اکثریت مردم انتخاب دیگری داشته باشند، ادعایی پذیرفتنی نیست؛ زیرا در قرآن کریم تصریح شده است که بیشتر بنی اسرائیل با وجود نصّ موسی(ع) بر جانشینی هارون(ع)، از این فرمان روبرگردانده و پیرو سامری شدند. علاوه بر این، در جریان سقیفه نیز اینگونه نبود که اکثریت مسلمانان با سنجیدن جوانب و به دور از شتابزدگی و با رضایت قلبی، از امام علی(ع) روبرگردانده و خلیفه اول را به جانشینی پیامبر(ص) برگزیده باشند تا چنین انتخابی را نشانی از رضایت خدا و پیامبرش بدانیم. توضیحات بیشتر را در پاسخ تفصیلی مطالعه فرمایید.
پاسخ تفصیلی
شیعه با الهام از آیات قرآن و استفاده از صریح روایات نبوی بر این اعتقاد است که امامت منصبی مقدس، الهی و نیازمند ویژگیهایی مانند عصمت و علم کامل است که تعیین آن نیز باید از جانب خدا باشد.[1] آنان امام علی(ع) را از اینرو شایسته خلافت میدانند، که هم نصّ صریح از جانب حضرت پیامبر(ص) بر جانشینی ایشان وجود دارد و هم حضرتشان - حتی به گواهی اهلسنت - تمام شایستگیهای لازم برای جانشینی پیامبر(ص) را داشت. همانگونه که گفته شد، شیعه در زمینه خلافت، معتقد به نصّ است، اما اهلسنت چنین نصّ و نصبی را نپذیرفته[2] و در پی آن، راهکارهای گوناگون و متضادی را برای جانشینی پیامبر(ص) اجرا کردهاند، بدین ترتیب که در مورد خلیفه اول، بیعت ادعایی اهل حل و عقد را ملاک قرار دادهاند، با آنکه در مورد خلیفه دوم، او تنها با وصیت خلیفه اول و بدون هیچ سیستم رأیگیری به خلافت رسیده و خلیفه سوم نیز تنها توسط جمع بسیار محدود ششنفرهای که توسط خلیفه دوم چینش شده بود، قدرت را در دست گرفت و در نهایت تنها امام علی(ع) که در دیدگاه آنان خلیفه چهارم است، بدون دخالت خلفای قبلی و با نظر اکثریت مردم و بعد از 25 سال خانهنشینی به مقامی که تنها شایسته او بود، دست یافت.
با این وجود برای مشروع جلوه دادن خلافت افرادی که نصّی در مورد آنان وجود نداشت، برخی چنین نظری را مطرح میکنند که:
«انتخاب امام از سوی اهلبیعت و اتفاق ایشان بر امامت آن شخص، نشانگر آن است که نصّی وجود نداشته و خدا و رسول، از خلافت فرد مورد رضایت مسلمانان، رضایت داشته و انتخاب مردم نشانه آن است که حکم خدا تعلق به امامت او گرفته است».
نقد و بررسی
در این نوشتار، در دو بخش به نقد این دیدگاه اهلسنت پرداخته میشود:
الف) انتخاب یک فرد توسط مردم، نشانگر فقدان نصّ برای فرد دیگر است!
اصل این ادعا هم از جهت منطقی و هم از جهت واقعیتهای خارجی با یکدیگر تلازمی ندارند؛ چرا که ممکن است نصی برای حضرت علی(ع) وجود داشته باشد، اما به دلیل برخی شرایط پیرامونی، بیشتر مردم از شخص دیگری حمایت کرده باشند.[3] همانگونه که به صراحت قرآن کریم، حضرت موسی(ع) صریحاً جانشینی برادرش حضرت هارون(ع) را اعلام کرده بود،[4] ولی در مدت کمتر از 40 روز، اکثریت بنی اسرائیل با تمام هشدارهای هارون از او روبرگردانده و پیرو فرد دیگری به نام سامری شدند که هیچ توصیهای از جانب موسی(ع) در مورد او وجود نداشت و آنان را به گمراهی کشاند![5] آری! اگر نصی از پیامبر(ص) وجود داشت که حضرتشان، تعیین حاکم بعد از خویش را به مسلمانان واگذار کرده باشند، انتخاب آنان دارای مشروعیت بود، اما چنین نصّی که مورد پذیرش تمام مسلمانان باشد، وجود ندارد.
ب) انتخاب خلیفه اول، با پیشنهاد و رضایت قلبی اکثریت مسلمانان بود!
حتی اگر بپذیریم که رضایت قلبی اکثریت مسلمانان، نشانگر رضایت خداوند و پیامبرش میباشد، اما وجود چنین رضایت گستردهای را نیز نمیپذیریم که در ذیل به برخی از نشانههای فقدان چنین رضایتی اشاره میکنیم:
1. شتابزدگی در تشکیل سقیفه
رضایت عمومی، زمانی قابل اعتنا است که اساس آن با مشاوره، فکر و تأمّل نخبگان جامعه در ابعاد و زوایای مختلف موضوع، شکل گرفته و سپس در محیطی کاملاً آزاد به رأی عمومی گذاشته شود، اما انتخابی که به صورت شتابزده و در شرایطی بحرانی صورت گرفته است را نمیتوان نشانگر رضایت قلبی همگان دانست.
طبق گزارش مورّخان؛[6] بعد از رحلت پیامبر(ص)، انصار در سقیفه گرد آمده و تصمیم به انتخاب فرمانروایی برای خود را داشتند که عمر بن خطاب این موضوع را به اطلاع ابوبکر رسانده و آن دو به همراه ابو عبیدة بن جراح، شتابان خود را به سقیفه رساندند و قبل از حضور دیگر نخبگان جامعه اسلامی، بنیاد اولیه انتخاب ابوبکر در همانجا بنا گذاشتند.
اینکه چنین انتخابی کاملاً شتابزده و بدون مشورت با دیگر مسلمانان بود، واقعیتی است که در سخنان ابوبکر، عمر و نیز امام علی(ع) بدان اشاره شده است:
از خود ابوبکر نقل است که میگفت: «إنّ بیعتی کانَتْ فَلْتَةً وَقَى اللهُ شَرَّهَا، و خَشِیتُ الْفِتْنَةَ»؛[7] بیعتم شتابزده[8] رخ داد، اما خدا از ایجاد شر و بلوا جلوگیری کرد. من از بروز فتنه میترسیدم!
عمر نیز این شتابزدگی را چنین توصیف میکند: «کانَتْ بَیْعَةُ أَبی بَکْرٍ فَلْتَةً، وَقَى اللهُ شَرَّهَا».[9] بیعت ابوبکر موضوع شتابزدهای بود که خدا از پیامدهای منفی آن جلوگیری کرد! چنین سخنی از زبیر نیز نقل شده است.[10]
امام علی(ع) با تذکّر این نکته که بیعت با حضرتشان، بیعتی شتابزده نبود: «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً»،[11] با نوعی کنایه، به اعتراف خلفای قبلی به شتابزده بودن بیعت خلیفه اول اشاره میکند.
2. منطقینبودن استدلالها در سقیفه و اجبار در بیعت
امام علی(ع) بارها استدلالهای ناظر بر مشروعیت جریان سقیفه را زیر سؤال برده است:
الف) شعرى از آنحضرت در این زمینه روایت شده:
فَإِنْ کُنْتَ بِالشُّورَى مَلَکْتَ أُمُورَهُم *** فَکَیْفَ بِهَذَا وَ الْمُشِیرُونَ غُیَّب؟![12]
چگونه با استناد به شورا قدرت را به دست گرفتی با آنکه مشورتدهندگان در آنجا حضور نداشتند؟!
ب) ایشان در جای دیگری، استدلال آن سه مهاجر در مقابل انصار که «حاکمان باید از قریش باشند» را اینگونه به چالش کشیده است: «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَة»؛[13] به درخت احتجاج کردند، و میوه آنرا ضایع نمودند! یعنی اگر آنان به دلیل خویشاوندی دوری که با پیامبر(ص) دارند، خود را سزاوار خلافت میدانند، من میوه آن درخت و پسر عموى آنحضرت، هستم، خلافت و جانشینی حقّ من است، و دیگرى را شایستگى آن نیست.[14]
ج) وقتی حضرت علی(ع) را با اکراه برای بیعت میبردند، حضرتشان فرمود: «من از همه شما برای خلافت شایستهترم، من نباید با شما بیعت کنم و این شما هستید که با من باید بیعت کنید. شما (در سقیفه) در مقابل انصار اینگونه استدلال کردید که نسبت فامیلی با پیامبر(ص) دارید، آنان نیز حکومت را به شما سپردند! من نیز با همان منطق در مقابل شما استدلال میکنم (که از شما به پیامبر(ص) نزدیکترم!)، اگر از خدا میترسید، منصف باشید و مانند انصار اعتراف کنید که حکومت حق ما است ...».[15]
اینجا بود که سیاست چماق و هویج را در برابر علی(ع) اجرا کردند! عمر، علی(ع) را تهدید کرد که رهایت نخواهیم کرد تا بیعت کنی! ابوعبیده نیز با لحنی به ظاهر دلسوزانه، علی(ع) را به بیعت دعوت میکرد! ... حضرت در ادامه به مهاجران هشدار میدهد که مبادا حکومت را به نااهلان بسپارند و تسلیم هوای نفس خود شده و از حق دور شوند.[16]
تمام این سخنان به خوبی نشانگر آن است که امام علی(ع) - که به اعتراف همه، برادر و وصی پیامبر(ص) بود - هیچ رضایت قلبی به چنین بیعتی نداشت.
از طرفی اینگونه هم نبود که این بیعت برای دیگران نیز قابل تصور و پیشبینی باشد. در همین زمینه، زبیر بن بکار به یک نظرسنجی اشاره کرده و میگوید: «اکثریت مهاجرین و جمعی از انصار تردیدی نداشتند که علی(ع) صاحب حکومت بعد از پیامبر(ص) است».[17]
بر این اساس، ادعای اجماع و اتفاق امت در بیعت با خلیفه اول ادعای درستی نیست؛ چرا که برخی اصلاً بیعت نکردند که سعد بن عباده کاندیدای اول سقیفه یکی از آنان است. برخی نیز با تهدید و فشار به بیعت تن دادند. نمونه بارز آن تحصّن برخی از یاران حضرت علی(ع) در خانه حضرت زهرا(س) بود که با تهدید به آتش زدن خانه و دستگیری برخی تحصنکنندگان مانند زبیر مجبور به بیعت شدند.[18] با وجود این تهدیدها، حضرت علی(ع) تا زمان شهادت همسرش زهرا(س) از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید. بعد از آن با تشخیص مصالحی بیعت کرد.
از طرفی، در همان ابتدا کسانی که از بیعت با ابوبکر خودداری مینمودند، با ضرب و شتم به بیعت و گذاشتن دست خود به دست ابوبکر مجبور میشدند.[19]
سلمان فارسی اذعان میکند که بیعتش بعد از دستگیری و اعمال فشار فیزیکی انجام گرفته است.[20]
بیعت ابوذر و مقداد و زبیر نیز چنین انجام گرفت.[21]
افراد دیگری از جامعه که از نخبگان به شمار نمیآمدند نیز به تدریج تابع جوّ حاکم شده و این انتقال قدرت مدیریت شده را پذیرفتند.
3. انگیزههای دنیوی
گفتوگوها در سقیفه بین سه تن از مهاجران(ابوبکر، عمر، ابوعبیده بن جراح) و گروهی از سران انصار (از دو قبیله اوس و خزرج) شکل گرفته بود، انصار که در حال پذیرفتن فرمانروایی سعد بن عباده از قبیله خزرج بودند،[22] با استدلال آن سه نفر مبنی بر لزوم انتخاب خلیفه از نزدیکان پیامبر(ص) و همچنین وعده وزارت به انصار، راضی شدند که فرمانروایی را به مهاجران واگذار کنند.[23] علاوه بر این، رقابت داخلی بین دو قبیله اوس و خزرج نقش مهمی در به قدرت رسیدن خلیفه اول داشت، چرا که انتخاب خلیفه از میان یک قبیله انصار، به معنای شکست قبیله دیگر بود، چنانکه بعضی از سران اوس اظهار داشتند: «به خدا قسم! اگر خزرج بر شما حکومت کند این فضیلت برای آنان همیشگی خواهد ماند و در آن برای شما بهره و نصیبی نخواهند داد. پس به بیعت ابوبکر بشتابید».[24] لذا آنان به بازی باخت باخت روی آورده و راضی شدند که خلیفه از میان مهاجران تعیین گردد.
با این وجود برای مشروع جلوه دادن خلافت افرادی که نصّی در مورد آنان وجود نداشت، برخی چنین نظری را مطرح میکنند که:
«انتخاب امام از سوی اهلبیعت و اتفاق ایشان بر امامت آن شخص، نشانگر آن است که نصّی وجود نداشته و خدا و رسول، از خلافت فرد مورد رضایت مسلمانان، رضایت داشته و انتخاب مردم نشانه آن است که حکم خدا تعلق به امامت او گرفته است».
نقد و بررسی
در این نوشتار، در دو بخش به نقد این دیدگاه اهلسنت پرداخته میشود:
الف) انتخاب یک فرد توسط مردم، نشانگر فقدان نصّ برای فرد دیگر است!
اصل این ادعا هم از جهت منطقی و هم از جهت واقعیتهای خارجی با یکدیگر تلازمی ندارند؛ چرا که ممکن است نصی برای حضرت علی(ع) وجود داشته باشد، اما به دلیل برخی شرایط پیرامونی، بیشتر مردم از شخص دیگری حمایت کرده باشند.[3] همانگونه که به صراحت قرآن کریم، حضرت موسی(ع) صریحاً جانشینی برادرش حضرت هارون(ع) را اعلام کرده بود،[4] ولی در مدت کمتر از 40 روز، اکثریت بنی اسرائیل با تمام هشدارهای هارون از او روبرگردانده و پیرو فرد دیگری به نام سامری شدند که هیچ توصیهای از جانب موسی(ع) در مورد او وجود نداشت و آنان را به گمراهی کشاند![5] آری! اگر نصی از پیامبر(ص) وجود داشت که حضرتشان، تعیین حاکم بعد از خویش را به مسلمانان واگذار کرده باشند، انتخاب آنان دارای مشروعیت بود، اما چنین نصّی که مورد پذیرش تمام مسلمانان باشد، وجود ندارد.
ب) انتخاب خلیفه اول، با پیشنهاد و رضایت قلبی اکثریت مسلمانان بود!
حتی اگر بپذیریم که رضایت قلبی اکثریت مسلمانان، نشانگر رضایت خداوند و پیامبرش میباشد، اما وجود چنین رضایت گستردهای را نیز نمیپذیریم که در ذیل به برخی از نشانههای فقدان چنین رضایتی اشاره میکنیم:
1. شتابزدگی در تشکیل سقیفه
رضایت عمومی، زمانی قابل اعتنا است که اساس آن با مشاوره، فکر و تأمّل نخبگان جامعه در ابعاد و زوایای مختلف موضوع، شکل گرفته و سپس در محیطی کاملاً آزاد به رأی عمومی گذاشته شود، اما انتخابی که به صورت شتابزده و در شرایطی بحرانی صورت گرفته است را نمیتوان نشانگر رضایت قلبی همگان دانست.
طبق گزارش مورّخان؛[6] بعد از رحلت پیامبر(ص)، انصار در سقیفه گرد آمده و تصمیم به انتخاب فرمانروایی برای خود را داشتند که عمر بن خطاب این موضوع را به اطلاع ابوبکر رسانده و آن دو به همراه ابو عبیدة بن جراح، شتابان خود را به سقیفه رساندند و قبل از حضور دیگر نخبگان جامعه اسلامی، بنیاد اولیه انتخاب ابوبکر در همانجا بنا گذاشتند.
اینکه چنین انتخابی کاملاً شتابزده و بدون مشورت با دیگر مسلمانان بود، واقعیتی است که در سخنان ابوبکر، عمر و نیز امام علی(ع) بدان اشاره شده است:
از خود ابوبکر نقل است که میگفت: «إنّ بیعتی کانَتْ فَلْتَةً وَقَى اللهُ شَرَّهَا، و خَشِیتُ الْفِتْنَةَ»؛[7] بیعتم شتابزده[8] رخ داد، اما خدا از ایجاد شر و بلوا جلوگیری کرد. من از بروز فتنه میترسیدم!
عمر نیز این شتابزدگی را چنین توصیف میکند: «کانَتْ بَیْعَةُ أَبی بَکْرٍ فَلْتَةً، وَقَى اللهُ شَرَّهَا».[9] بیعت ابوبکر موضوع شتابزدهای بود که خدا از پیامدهای منفی آن جلوگیری کرد! چنین سخنی از زبیر نیز نقل شده است.[10]
امام علی(ع) با تذکّر این نکته که بیعت با حضرتشان، بیعتی شتابزده نبود: «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً»،[11] با نوعی کنایه، به اعتراف خلفای قبلی به شتابزده بودن بیعت خلیفه اول اشاره میکند.
2. منطقینبودن استدلالها در سقیفه و اجبار در بیعت
امام علی(ع) بارها استدلالهای ناظر بر مشروعیت جریان سقیفه را زیر سؤال برده است:
الف) شعرى از آنحضرت در این زمینه روایت شده:
فَإِنْ کُنْتَ بِالشُّورَى مَلَکْتَ أُمُورَهُم *** فَکَیْفَ بِهَذَا وَ الْمُشِیرُونَ غُیَّب؟![12]
چگونه با استناد به شورا قدرت را به دست گرفتی با آنکه مشورتدهندگان در آنجا حضور نداشتند؟!
ب) ایشان در جای دیگری، استدلال آن سه مهاجر در مقابل انصار که «حاکمان باید از قریش باشند» را اینگونه به چالش کشیده است: «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَة»؛[13] به درخت احتجاج کردند، و میوه آنرا ضایع نمودند! یعنی اگر آنان به دلیل خویشاوندی دوری که با پیامبر(ص) دارند، خود را سزاوار خلافت میدانند، من میوه آن درخت و پسر عموى آنحضرت، هستم، خلافت و جانشینی حقّ من است، و دیگرى را شایستگى آن نیست.[14]
ج) وقتی حضرت علی(ع) را با اکراه برای بیعت میبردند، حضرتشان فرمود: «من از همه شما برای خلافت شایستهترم، من نباید با شما بیعت کنم و این شما هستید که با من باید بیعت کنید. شما (در سقیفه) در مقابل انصار اینگونه استدلال کردید که نسبت فامیلی با پیامبر(ص) دارید، آنان نیز حکومت را به شما سپردند! من نیز با همان منطق در مقابل شما استدلال میکنم (که از شما به پیامبر(ص) نزدیکترم!)، اگر از خدا میترسید، منصف باشید و مانند انصار اعتراف کنید که حکومت حق ما است ...».[15]
اینجا بود که سیاست چماق و هویج را در برابر علی(ع) اجرا کردند! عمر، علی(ع) را تهدید کرد که رهایت نخواهیم کرد تا بیعت کنی! ابوعبیده نیز با لحنی به ظاهر دلسوزانه، علی(ع) را به بیعت دعوت میکرد! ... حضرت در ادامه به مهاجران هشدار میدهد که مبادا حکومت را به نااهلان بسپارند و تسلیم هوای نفس خود شده و از حق دور شوند.[16]
تمام این سخنان به خوبی نشانگر آن است که امام علی(ع) - که به اعتراف همه، برادر و وصی پیامبر(ص) بود - هیچ رضایت قلبی به چنین بیعتی نداشت.
از طرفی اینگونه هم نبود که این بیعت برای دیگران نیز قابل تصور و پیشبینی باشد. در همین زمینه، زبیر بن بکار به یک نظرسنجی اشاره کرده و میگوید: «اکثریت مهاجرین و جمعی از انصار تردیدی نداشتند که علی(ع) صاحب حکومت بعد از پیامبر(ص) است».[17]
بر این اساس، ادعای اجماع و اتفاق امت در بیعت با خلیفه اول ادعای درستی نیست؛ چرا که برخی اصلاً بیعت نکردند که سعد بن عباده کاندیدای اول سقیفه یکی از آنان است. برخی نیز با تهدید و فشار به بیعت تن دادند. نمونه بارز آن تحصّن برخی از یاران حضرت علی(ع) در خانه حضرت زهرا(س) بود که با تهدید به آتش زدن خانه و دستگیری برخی تحصنکنندگان مانند زبیر مجبور به بیعت شدند.[18] با وجود این تهدیدها، حضرت علی(ع) تا زمان شهادت همسرش زهرا(س) از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید. بعد از آن با تشخیص مصالحی بیعت کرد.
از طرفی، در همان ابتدا کسانی که از بیعت با ابوبکر خودداری مینمودند، با ضرب و شتم به بیعت و گذاشتن دست خود به دست ابوبکر مجبور میشدند.[19]
سلمان فارسی اذعان میکند که بیعتش بعد از دستگیری و اعمال فشار فیزیکی انجام گرفته است.[20]
بیعت ابوذر و مقداد و زبیر نیز چنین انجام گرفت.[21]
افراد دیگری از جامعه که از نخبگان به شمار نمیآمدند نیز به تدریج تابع جوّ حاکم شده و این انتقال قدرت مدیریت شده را پذیرفتند.
3. انگیزههای دنیوی
گفتوگوها در سقیفه بین سه تن از مهاجران(ابوبکر، عمر، ابوعبیده بن جراح) و گروهی از سران انصار (از دو قبیله اوس و خزرج) شکل گرفته بود، انصار که در حال پذیرفتن فرمانروایی سعد بن عباده از قبیله خزرج بودند،[22] با استدلال آن سه نفر مبنی بر لزوم انتخاب خلیفه از نزدیکان پیامبر(ص) و همچنین وعده وزارت به انصار، راضی شدند که فرمانروایی را به مهاجران واگذار کنند.[23] علاوه بر این، رقابت داخلی بین دو قبیله اوس و خزرج نقش مهمی در به قدرت رسیدن خلیفه اول داشت، چرا که انتخاب خلیفه از میان یک قبیله انصار، به معنای شکست قبیله دیگر بود، چنانکه بعضی از سران اوس اظهار داشتند: «به خدا قسم! اگر خزرج بر شما حکومت کند این فضیلت برای آنان همیشگی خواهد ماند و در آن برای شما بهره و نصیبی نخواهند داد. پس به بیعت ابوبکر بشتابید».[24] لذا آنان به بازی باخت باخت روی آورده و راضی شدند که خلیفه از میان مهاجران تعیین گردد.
[1]. ر. ک: «دلایل اعتقاد به امامت و امامان»، 321؛ «اثبات امامت امام علی(ع) از قرآن»، 324؛ «دلایل عقلی امامت»، 614؛ «اثبات امامت امام علی(ع)»، 999؛ «ضرورت عصمت و راه های تشخیص آن در امام(ع)»، 258.
[2]. ر. ک: ابن حزم اندلسى، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج 3، ص 15، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1416ق؛ سعد الدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 262، افست قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1409ق؛ ایجى، میر سید شریف، شرح المواقف، ج 8، ص 351، افست قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1325ق؛ سیف الدین آمدی، ابکار الافکار فی اصول الدین، ج 5، ص 217 – 218، قاهره، دار الکتب، 1423ق.
[3]. ر. ک: قدردان قراملکی، محمدحسن، امامت، ص 260 – 266، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386ش.
[4]. اعراف، 142.
[5]. طه، 85-97.
[6]. برای نمونه؛ ر. ک: ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 21 – 23، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 579 – 584، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 325 – 332، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[7]. جوهرى بصرى، احمد بن عبدالعزیز، السقیفة و فدک، ص 44، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة، بیتا؛ ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 50، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[8]. «فلته»؛ به معنای بی درنگ، بدون تدبر و تأمّل و شتابزده کاری را انجام دادن است؛ ر. ک: ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 14، ص 204، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.
[9]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 583 – 584؛ زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فى غریب الحدیث، ج 3، ص 50، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق.
[10]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 581.
[11]. اسکافی، المعیار و الموازنة فی فضائل الإمام أمیرالمؤمنین على بن أبیطالب(ع)، ص 105، بیروت، بینا، چاپ اوّل، 1402ق؛ شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 194، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق؛ قاضى عبدالجبار، المغنی، ج 20، ص 66، قاهره، الدار المصریة، 1965 - 1962م؛ شرح نهج البلاغة، ج 9، ص 31.
[12]. سیدرضى، محمد بن حسین، خصائص الأئمة(ع)، ص 111، مشهد، آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1406ق؛ شرح نهج البلاغة، ج 18، ص 416.
[13]. نهج البلاغة، ص 98؛ شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 4؛ ماتریدی، أبومنصور، تأویلات أهل السنة، ج 1، ص 100، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1426ق.
[14]. فیض الاسلام اصفهانى، على نقى، ترجمه و شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 161، تهران، مؤسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الإسلام، چاپ پنجم، 1379ش.
[15]. السقیفة و فدک، ص 60؛ الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 28 – 29.
[16]. السقیفة و فدک، ص 60-61؛ همچنین ر.ک: الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 29؛ و نیز واقدی، محمد بن عمر، کتاب الردة، ص 46، بیروت، دار الغرب الاسلامى، چاپ اول، 1410ق.
[17]. زبیر بن بکار، الأخبار الموفقیات، ص 220، بیروت، عالم الکتب، چاپ دوم، 1416ق؛ شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 21.
[18]. ر. ک: السقیفة و فدک، ص 38 و 70 – 72؛ یعقوبی، احمد بن أبییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 126، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا؛ «بیعت امام علی (ع) با خلفا»، 1530؛ «بیعت انصار با ابوبکر»، 2795؛ «مخالفت طلحه با انتصاب خلیفه دوم»، 58436.
[19]. السقیفة و فدک، ص 46.
[20]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 84، مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403ق؛ ابن عطیه، جمیل حمود، ابهى المراد، ج 2، ص 450، بیروت، مؤسسة الاعلمی، چاپ اول، 1423ق.
[21]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 84؛ ابن طاووس، على بن موسى، طرف من الأنباء و المناقب، ص 556، مشهد، تاسوعا، چاپ اول، 1420ق.
[22]. ر. ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 3، ص 218 – 219، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[23]. قال ابوبکر: «فنحن الأمراء و أنتم الوزراء، لا تفتاتون بمشوره، و لا نقضی دونکم الأمور ... فقال عمر: و الله لا ترضى العرب ان یؤمروکم و نبیها من غیرکم»؛ تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 3، ص 220.
[24]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 3، ص 221.
نظرات