لطفا صبرکنید
بازدید
5959
5959
آخرین بروزرسانی:
1397/08/03
کد سایت
fa91038
کد بایگانی
96618
نمایه
علت احتیاج قدیم زمانی به علت
طبقه بندی موضوعی
علیت و معلولیت
اصطلاحات
حادث و قدیم
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فلسفی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
تعریف «زمان» تنها با وجود «مادّه» امکان پذیر است و بر این اساس، خود مادّه باید «قدیم زمانی» باشد. در این صورت، نیاز مادّه به علّت را چگونه توجیه میکنیم؟
پرسش
باسلام؛ شما در یکی از پاسخها فرمودید: «ملاک احتیاج به علت، فقر ذاتی است». سؤال من این است که چرا ماده یا هر چیز دیگری که فقر ذاتی داشته باشد، در حالی که ازلی هم باشد، به علت دیگری احتیاج دارد؟ همچنین چرا اگر ماده را ازلی فرض کنیم اثبات نمیشود ماده بینیاز از علت است؟
پاسخ اجمالی
یکی از مباحث علمی دقیق در فلسفه اسلامی، تمایز نهادن میان قدیم زمانی و قدیم ذاتی است که بسیاری از متکلمان(مسلمان و مسیحی) و فلاسفه غرب، از آن غفلت نموده و قدیم زمانی را به معنای «واجب الوجود بالذات» دانستهاند. به همین جهت نتوانستند میان «قدیم زمانی» و «حادث ذاتی» جمع نمایند.
در توضیح این مطلب باید گفت؛ در فلسفه اسلامی، بحثی تحت عنوان «ملاک احتیاج به علت» مطرح شده و در آن نظریات فلاسفه و متکلمان مورد بررسی قرار گرفته است. حکمای مسلمان بر این عقیدهاند که ملاک و معیار احتیاج به علت، «امکان» شىء (یعنی واجب یا ممتنع نبودن آن) است. در نظر ایشان، هر ممکن الوجودی تنها از آنجهت نسبتش با وجود و عدم یکسان است، به علتی نیاز دارد تا از اینحالت تساوی خارج شده و واجب یا ممتنع (به صورت بالغیر) شود. در نتیجه، ملاک بینیازی از علت، وجوب یا امتناع ذاتى است، و اگر شیئی واجب بالذات یا ممتنع بالذات نبود، نیازمند علتی است تا وجود یا عدم را برای آن چیز، ثابت نماید. به عبارت دیگر، اگر شیئى واجب الوجود بالذات باشد، خودبخود و بدون نیاز به علتی، موجود است. همینطور اگر شیئى ممتنع الوجود بالذات باشد، خودبخود معدوم خواهد بود. اما اگر شیئى ممکن الوجود بود و ذاتاً، نه اقتضاى وجود داشت و نه اقتضاى عدم، در اینصورت برای وجود یا عدمش نیاز به علت خواهد داشت.[1]
اما گروهی از متکلمان معتقدند که ملاک احتیاج به علت، «حدوث» و وجود یافتن است، نه «امکان»؛ یعنى یک شىء به دلیل آنکه «حادث» است و سابقه نیستى دارد، نیازمند علت است و در نتیجه اگر چیزی «قدیم» بود(و سابقه نیستی نداشت)، به علتی احتیاج ندارد؛ یعنى هر موجودى که قدیم زمانى باشد و وجودش سابقه نیستى نداشته باشد، واجب الوجود و بینیاز از علت خواهد بود.[2]
نتیجه اختلاف این دو دیدگاه در مسئله «قدیم زمانی» و «حادث ذاتی» نمایان میگردد. به این معنا که اگر «حدوث زمانی» را معیار احتیاج به علت عنوان کنیم، در اینصورت چیزی که «قدیم زمانی» است بیاحتیاج به علت بوده و در نتیجه واجب الوجود خواهد بود. اما اگر «حدوث ذاتی» یا همان «امکان ذاتی» را معیار احتیاج به علت بدانیم، در اینحالت میشود چیزی «قدیم زمانی» باشد، اما در عین حال، به دلیل «ممکن بالذات» بودنش نیازمند علت باشد. به عنوان نمونه، خود «زمان»[3] امری «قدیم زمانی» است؛ به این معنا که نمیتوان زمانی را یافت که «زمان» در آن تحقق نداشته و در زمان بعدی، حادث شده باشد.[4] حال اگر معیار احتیاج به علت را «حدوث زمانی» بدانیم، در اینصورت «زمان» باید واجب الوجود و بینیاز از علت باشد. اما اگر معیار احتیاج را «حدوث ذاتی» یا همان «ممکن الوجود بودن» بدانیم، باید بگوییم «زمان» نیز مانند سایر ممکنات محتاج به علت بوده و بدون علت نمیتواند در خارج تحقق یابد.
با توجه به آنچه بیان شد، دانسته میشود که در نظر حکیمان مسلمان، قدیم زمانی بودن ممکن الوجودی نظیر «ماده»، تأثیری در احتیاج آن به علت نداشته و مانند سایر ممکنات که حادث زمانیاند خواهد بود که در تحقق خویش، نیازمند علت است.
اما در خصوص اینکه از کجا بدانیم «ماده» امری ممکن الوجود است و نه واجب الوجود، و به عبارت دیگر از کجا تشخیص دهیم «ماده» امری است «قدیم زمانی» نه «قدیم ذاتی»، باید گفت واجب الوجود دارای ویژگیهایی است که در «ماده» یافت نمیشود. به همین جهت نمیتوان ماده را امری که از ازل، وجوب وجود داشته است، تلقی نمود.[5]
در توضیح این مطلب باید گفت؛ در فلسفه اسلامی، بحثی تحت عنوان «ملاک احتیاج به علت» مطرح شده و در آن نظریات فلاسفه و متکلمان مورد بررسی قرار گرفته است. حکمای مسلمان بر این عقیدهاند که ملاک و معیار احتیاج به علت، «امکان» شىء (یعنی واجب یا ممتنع نبودن آن) است. در نظر ایشان، هر ممکن الوجودی تنها از آنجهت نسبتش با وجود و عدم یکسان است، به علتی نیاز دارد تا از اینحالت تساوی خارج شده و واجب یا ممتنع (به صورت بالغیر) شود. در نتیجه، ملاک بینیازی از علت، وجوب یا امتناع ذاتى است، و اگر شیئی واجب بالذات یا ممتنع بالذات نبود، نیازمند علتی است تا وجود یا عدم را برای آن چیز، ثابت نماید. به عبارت دیگر، اگر شیئى واجب الوجود بالذات باشد، خودبخود و بدون نیاز به علتی، موجود است. همینطور اگر شیئى ممتنع الوجود بالذات باشد، خودبخود معدوم خواهد بود. اما اگر شیئى ممکن الوجود بود و ذاتاً، نه اقتضاى وجود داشت و نه اقتضاى عدم، در اینصورت برای وجود یا عدمش نیاز به علت خواهد داشت.[1]
اما گروهی از متکلمان معتقدند که ملاک احتیاج به علت، «حدوث» و وجود یافتن است، نه «امکان»؛ یعنى یک شىء به دلیل آنکه «حادث» است و سابقه نیستى دارد، نیازمند علت است و در نتیجه اگر چیزی «قدیم» بود(و سابقه نیستی نداشت)، به علتی احتیاج ندارد؛ یعنى هر موجودى که قدیم زمانى باشد و وجودش سابقه نیستى نداشته باشد، واجب الوجود و بینیاز از علت خواهد بود.[2]
نتیجه اختلاف این دو دیدگاه در مسئله «قدیم زمانی» و «حادث ذاتی» نمایان میگردد. به این معنا که اگر «حدوث زمانی» را معیار احتیاج به علت عنوان کنیم، در اینصورت چیزی که «قدیم زمانی» است بیاحتیاج به علت بوده و در نتیجه واجب الوجود خواهد بود. اما اگر «حدوث ذاتی» یا همان «امکان ذاتی» را معیار احتیاج به علت بدانیم، در اینحالت میشود چیزی «قدیم زمانی» باشد، اما در عین حال، به دلیل «ممکن بالذات» بودنش نیازمند علت باشد. به عنوان نمونه، خود «زمان»[3] امری «قدیم زمانی» است؛ به این معنا که نمیتوان زمانی را یافت که «زمان» در آن تحقق نداشته و در زمان بعدی، حادث شده باشد.[4] حال اگر معیار احتیاج به علت را «حدوث زمانی» بدانیم، در اینصورت «زمان» باید واجب الوجود و بینیاز از علت باشد. اما اگر معیار احتیاج را «حدوث ذاتی» یا همان «ممکن الوجود بودن» بدانیم، باید بگوییم «زمان» نیز مانند سایر ممکنات محتاج به علت بوده و بدون علت نمیتواند در خارج تحقق یابد.
با توجه به آنچه بیان شد، دانسته میشود که در نظر حکیمان مسلمان، قدیم زمانی بودن ممکن الوجودی نظیر «ماده»، تأثیری در احتیاج آن به علت نداشته و مانند سایر ممکنات که حادث زمانیاند خواهد بود که در تحقق خویش، نیازمند علت است.
اما در خصوص اینکه از کجا بدانیم «ماده» امری ممکن الوجود است و نه واجب الوجود، و به عبارت دیگر از کجا تشخیص دهیم «ماده» امری است «قدیم زمانی» نه «قدیم ذاتی»، باید گفت واجب الوجود دارای ویژگیهایی است که در «ماده» یافت نمیشود. به همین جهت نمیتوان ماده را امری که از ازل، وجوب وجود داشته است، تلقی نمود.[5]
[2]. فلاسفه مسلمان براى اثبات مدعاى خویش چنین استدلال نمودهاند که «ماهیت» به اعتبار عدمش، ضرورتاً «معدوم» است و به اعتبار وجودش، ضرورتاً «موجود» میباشد. به بیان دیگر، «ماهیت» از آنجهت که هریک از وجود و یا عدم برایش در متن واقع تعیّن یافته، بالضرورة موجود یا معدوم خواهد بود (از اینضرورت به «ضرورت به شرط محمول» تعبیر میشود). پس «الف» در آن مقطع زمانى که معدوم بوده، بالضرورة معدوم است و در مقطع زمانى بعد که به وجود آمد، بالضروره موجود میباشد. از طرفی، «ضرورت» با «امکان» تنافی داشته و اگر «ضرورت» برای چیزی ثابت بود، دیگر نیازمند علت برای خروج مجدد از حالت تساوی(یا همان «امکان») نیست. به عبارت دیگر، اگر چیزی دارای وصف ضرورتِ وجود یا عدم بود (چه به صورت بالذات و چه به صورت بالغیر)، دیگر احتیاجی به علت برای خروج مجدد از حالت امکان و رسیدن به حالت ضرورت، ندارد (زیرا تحصیل حاصل است). پس ضرورتِ وجود یا عدم تنها وقتى از «ماهیت» برطرف مىشود که ماهیت را جدا از وجود و عدمش اعتبار نماییم؛ زیرا در اینصورت است که نه اقتضاى وجود دارد و نه اقتضاى عدم -و برای خروج به سمت یکی، نیازمند علت میشود-. در نتیجه، عقل تا ماهیت را با امکانش مدّ نظر قرار ندهد، آنرا نیازمند به علت نمیبیند، و امکان و لااقتضاء بودن ماهیت است که ملاک احتیاج ممکن به علت میباشد. به عبارت روشنتر، اگر «ماهیت» ممکن نبوده، بلکه واجب یا ممتنع باشد، در اینصورت بینیاز از علت خواهد بود. از طرفی، حدوث یعنی وجود یافتن پس از معدوم بودن و این معنا با وجوب یا امتناع ذاتی که از شیء جدا نمیگردد، سازگار نیست. پس فقط شیئی حادث میشود که در ذات خود، ممکن الوجود باشد. در نتیجه، تا امکان برای یک شیء ثابت نشود، حدوث برای آن بیمعنا خواهد بود. حال اگر «حدوث» را معیار احتیاج قرار دهیم، لازم میآید ماهیت در مرتبه امکان که پیش از حدوث است بینیاز از علت بوده و در نتیجه ضرورتاً موجود یا معدوم باشد. این در حالی است که طبق فرض قرار است پس از مرتبه امکان که همان حدوث است، احتیاج به علت برای موجود یا معدوم شدن بیابد. ر. ک: طباطبائى، محمد حسین، بدایة الحکمة، ترجمه و شرح، شیروانی، علی، ج1، ص 357، قم، موسسه بوستان کتاب، چاپ یازدهم، 1388ش.
[3]. البته به شرط آنکه «زمان» را امری موهوم و خیالی نپنداریم.
[4]. در غیر اینصورت تقدم الشیء علی نفسه رخ میدهد؛ یعنی باید قبل از آنکه زمان حادث شود، دارای تحقق بوده و در عین حال در آنظرف، زمانی محقق و حادث نباشد.
نظرات