لطفا صبرکنید
32012
- اشتراک گذاری
"کتاب مبین" مرحلهاى از علم الاهى است که سبب صدور افعال الاهى میشود و قبل از خلق، حین خلق و پس از آن موجود است و مراحل قبل از پیدایش هر موجودى و تحولات حادثه بر آن و آثار آن پس از عدمش را همه ثبت و ضبط نموده و حفظ مینماید؛ لذا از آن با عناوین دیگرى؛ مانند لوح محفوظ، ام الکتاب، امام مبین، کتاب حفیظ و... نیز یاد شده است، که هر یک با اعتبارى خاص بر آن اطلاق میشوند.
از اینرو اگرچه در برخى دیگر از آیات - که با "وحى" و "نزول" و ... همراه هستند - کتاب مبین همین قرآن است، اما در این آیه(انعام، 59) و امثال آن، مراد قرآن کریم نیست، اگرچه قرآن کریم هم از آنجا استنساخ شده است!
"رطب" و "یابس" دو متناقضاند که کل موجودات به نحوى تحت یکى از این دو قرار میگیرند؛ از اینرو این تعبیر کنایه از کل موجودات است. پس آیهی کریمه در صدد بیان عمومیت علم الاهى نسبت به کل موجودات، چه قبل، چه پس از پیدایش و حتى انعدام ظاهرى آنها است؛ لذا رطب و یابس اشاره به موجودى خاص ندارند.
قرآن کریم در رابطه با علم الاهی و احاطهی علم حق تعالی بر تمام موجودات میفرماید: "وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ"؛[1] کلیدهاى غیب نزد او است. جز او کسى را از غیب آگاهى نیست. هر چه را که در خشکى و دریا است میداند. هیچ برگى از درختى نمیافتد، مگر آنکه از آن آگاه است. و هیچ دانهاى در تاریکیهاى زمین و هیچ ترى و خشکى نیست، مگر آنکه در کتاب مبین آمده است.
این آیه اشاره به مراحل علم الاهى و عمومیت آن دارد، در حالیکه علم الاهى و مراحل آن، در میان محققان اسلامى از پیچیدهترین مسائل اعتقادى، جنجالى و پر اختلاف است، به گونهاى که جمع میان برخى از اقوال به غایت سخت است؛ از اینرو ملاصدرا در این زمینه میگوید: دانستن علم الاهى از اعلى درجات کمال انسان است و دستیابى بر آن سبب فراتر رفتن انسان از مقدسین میشود، بلکه او را از جملهی ملائکه مقربین میگرداند و به جهت پیچیدگى و مشکل بودن فهم آن است که گامهاى بسیارى از علما؛ مثل بوعلى و شیخ اشراق در این امر لغزیده است؛ وقتى حال این دو مرد - با آن هوش و ذکاوت و تبحرشان در فلسفه – اینگونه است، پس حال غیر ایشان از اهل هواپرستى، بدعت و اصحاب جدل در علم کلام و گفتوگو با خصم، چگونه خواهد بود؟!... هر آینه آنها گمراه شدند، گمراه شدنى و زیان کردند، زیان کردنى...".[2]
بنابر این در کیفیت و مراحل علم الاهى به سختى میتوان به نظرى درست دست یافت، پس باید در اینجا زانوى عجز به زمین زد و به عجز از رهیابى به کنه ذات و صفات اقرار کرد و از دقت بیجا در آن پرهیز نمود! به هر حال طبق آنچه از کلمات محققان و مدققان مستفاد است، میتوان علم الاهى را در مراتب و مراحل ذیل اعتبار و لحاظ نمود:
- علم ذات و صفات ذاتیه و اسماء ذاتیه: (مقام غیب الغیوبى که براى أحدى از انسانها مشهود واقع نمیشود).
- علم ذات به مقتضیات ذات: از این علم به مخلوقات قبل از خلق به نحو کلى و اجمالى یاد میکنند؛ (اجمالى بدین معنا که هنوز حد و قدر آنها، تحدید و تقدیر نشده و اینها متمایز از هم نیستند).
- علم به مخلوقات قبل از خلق به نحو تفصیلى از ابتدای آفرینش تا ادامهی آن در قیامت کبرا: (تفصیلى بدین معنا که مخلوقات تحدید و تقدیر شده و مراحل پیدایش و تحولات آنها رقم خورده است).
- علم خاصى که سبب صدور فعل و تحقق آن میشود و خود این علم منشأ پیدایش فعل است:(علم عنایى).
- علم به مخلوقات خلق شده و احاطه بر جمیع تحولات و تصوّرات آنها و ثبت و ضبط آنها، به گونهاى که براى همیشه محفوظ میماند و هیچگاه بر آن نسیان و سهو و خطا و نابودى عارض نمیشود.
- ثبت احوال و اعمال و افکار انسان که ممکن است به سبب ایمانِ پس از کفر، یا توبهى پس از گناه، محو و تکفیر شوند و یا بر عکس ممکن است به واسطهی کفر بعد از ایمان یا عصیان و طغیان پس از طاعت حبط و نابود شود. نیز با مرگ انسان پروندهى او بسته میشود، مگر اینکه داراى سنت حسنه و سنت سیئهاى باشد که اثرش پس از او هم باقى بماند. چنانچه پس از تبدّل و انفعال سایر موجودات نیز پرونده وجودى آنها بسته میشود و بایگانى و حفظ میگردد.
بیگمان هر مرحلهاى برخاسته و نشأت گرفته از مرحلهی قبل از آن و مترتّب بر آن است؛ و همهی این مراحل چیزى جز احاطه وجودى و قیومى خداوند بر کلیهی موجودات و تأثیر و تأثرات آنها نیست، بدون اینکه در علوم نیازمند ابزار و سائط و وسایل باشد، و یا اینکه موردى بتواند خود را از این احاطه بیرون برد و معلوم حق واقع نشود؛ از اینرو، این اعتبارات و دسته بندیها، از ضیق تعبیر و در مقام تعلیم و تعلّم ارائه شده و میشوند تا انسان متوجه شود که وجود و افکار و حالات و کردار او در منظر و مرآى حق تعالى است و این همه دقیقاً ثبت و ضبط شده و فرداى قیامت به صورت نامهی عمل او ارائه خواهند شد؛ تا اینکه با توجه به این نظار، مراقب عملکرد خود باشد و تربیت الاهى پیدا کند تا به مقام خلیفة اللهى بار یابد.
به هر حال، قسم اول و دوم از دید فلاسفه اسلامى جزو صفات ذاتیه محسوب و عین ذات و مصون از هرگونه تغییر و تحول دانسته میشوند؛ و سایر اقسام، در ردهی صفات فعلیه و علم فعلى محسوب میشوند که دخیل در تحقق عینى موجوداتاند و از تحولات و تطورات آنها، متأثر گشته و متنوع و متکثر و متغیر میگردند.[3]
در عین اینکه علم الاهى در تمامى مراحل، شهودى و حضورى و برخاسته از احاطهی وجودى و قیومى او است؛ از اینرو متغیر و منفعل و متأثر شدن علم فعلى سبب انفعال و تغیر ذات اله نمیگردد[4]؛ زیرا انفعال ذات در پى تغییر علم، مربوط به موجودى مثل انسان است که علوم او اغلب حصولیاند تا حضورى و شهودى!
اما این آیه کریمه(کلیدهاى غیب فقط در نزد او است و کسى جز او بر آن آگاه نیست....).
قسمت اول آیه؛ یعنى "کلیدهاى غیب نزد او است و کسى جز او بر آن آگاه نیست"، اشاره به دو قسم اول علم الاهى؛ یعنى علم ذاتى است، که أحدى جز او بر آن آگاه نیست و کسى را یاراى فهم آن نخواهد بود. چنانچه "خزائن" در آیهی 21، حجر و شش آیهی[5] مشابه آنرا، به همین علم ذاتى تفسیر نمودهاند؛ از اینرو مراد از خزائن و کلیدهاى غیب، همان مقتضیات ذات در مرحله ذات است.
اما ادامهی آیه مشیر به علم فعلى الله پس از خلق است. از باب تعمیم کل موجودات میفرماید: خدا به هر آنچه در خشکى و دریا است علم دارد و براى تأکید بر آن، دانهاى کوچک که در دل آسمان یا زمین پنهان شده و نیز افتادن برگى را مثال میزند که آن هم از علم خدا پنهان نیست. چنانچه در آیهی 3 سوره سبأ میفرماید: "عالم الغیب شما را در قیامت محشور میکند؛ زیرا چیزى از علم او گم نمیشود حتى ذرهاى در آسمان و زمین و نه کوچکتر از این ذره و نه بزرگتر از آن در زمین نیست، مگر آنکه در کتاب مبین (ثبت و ضبط است)".[6]
رطب و یابس دو نقیضاند، یعنى هر موجودى بالاخره تحت یکى از این دو مندرج است و یک موجود نمیتواند در آنِ واحد هم مصداقى براى این باشد و هم مصداقى براى آن، پس جمع میان رطب و یابس در این آیه کنایه از کل موجودات است. از سوى دیگر چون یک موجود میتواند گاهى تَر و گاهى خشک باشد، این تعبیر میتواند کنایه از علم الاهى به کلیهی تحولات و تغییرات عالم ماده قلمداد شود.
"مبین" به معناى واضح و آشکار و بدون هیچگونه شک و شبهه و ابهام است.
ملاصدرا در تعریف "کتاب" مینگارد: "کتاب" را همانا بدین جهت کتاب نامیدهاند که بعضى از حروف و کلمات آن به هم ضمیمه میشوند؛ کتاب برگرفته از "کتبة الجیش" است؛ یعنى گروهى از لشکر که با هم مجتمع شدهاند."[7]
و در تعریف این مقام از علم مینگارد: "حق این است که این همان علم اله به اشیا در مرحلهی ذات است، علمى که از شائبهی امکان و ترکیب مقدس بوده، و به گونهاى است که براى خداوند کلیهی موجودات واقع در عالم امکان به نحو اتم، منکشفاند و این امر منجر به وجود آنها در خارج میشود به نحو کاملى که نیازمند قصد و رویه نیست و این علمى بسیط است که واجب لذاته و قائم بذاته است و خلاّق علوم تفصیلیه و نفسیهی دیگر است؛ بنابر این که این علم "از جانب" خدا است (و برخاسته از ذات او است) نه اینکه در ذات خدا باشد".[8]
توضیحات ملاصدرا در ذیل آیهی 39، رعد آمده است که مشابه آن در آیات 1-4 سورهی زخرف نیز آمده است و لکن و ام الکتاب با "فى" و "عنده" همراه است، به علاوه تفاصیل کل موجودات با تحدید و تقدیر آنها با عدم ترکیب ذات که ایشان آنرا نفى نمودهاند، سازگار نیست و نیز با تأکیدى که ایشان دارند که علم ذاتى "عنه" میباشد، نه "فیه" تنافى دارد.
پس این کتاب مبین و ام الکتاب و لوح محفوظ و لوح محو و اثبات و امام مبین و امثال این تعابیر نمیتواند مشیر به آن علم ذاتى عین ذات باشد؛ زیرا با استفاده از توضیحات ملاصدرا، آن علم باید خالى از شائبهی امکان و ترکیب و تحدید و تقدیر باشد و همراه با تعبیر "عنه" گردد و نباید با تعبیر "فى" همراه شود، در حالیکه در این آیات اشاره به تفاصیل موجودات و حتى ریزش برگها و تَر و خشک شدن موجودات است! و با تعبیر "عنده" و "فى" همراه شدهاند!
از اینرو توضیحات علامه طباطبائى در این زمینه از دقت بیشترى برخوردار است:
"خزائن غیب و کتاب مبین در اینکه هر دو شامل تمام موجوداتاند، تفاوت ندارند و همانطورى که هیچ موجودى نیست، مگر اینکه براى آن نزد خدا خزینهاى است که از آنجا مدد میگیرد، همچنین هیچ موجودى نیست، مگر اینکه کتاب مبین آنرا قبل از هستیاش و در هنگام پیدایش و بعد از آن ضبط نموده و بر میشمارد؛ جز اینکه کتاب مبین از خزینههاى غیب درجهاش نازلتر است. اینجا است که براى هر دانشمند متفکرى این معنا روشن میشود که کتاب مبین در عین اینکه صرفاً کتابى است و بس (و بخشى از آن با بخشى دیگر مجتمعاند)، در عین حال از قبیل کاغذ و لوح (معمول) هم نیست؛ چه اینکه اوراق مادى هر قدر هم بزرگ باشد و هر طورى هم که فرض شود، گنجایش (ثبت همه موجودات و حوادث) را ندارد".[9] "مراد از کتاب مبین امرى است که نسبتش به موجودات نسبت برنامهی عمل است به خود عمل، و هر موجودى در این کتاب یک نوع اندازه و تقدیر دارد، إلا اینکه خود این کتاب موجودى است که قبل از هر موجودى و در حین وجود یافتن و بعد از فناى آن وجود داشته و خواهد داشت.
موجودى است که مشتمل بر علم خداى تعالى به اشیا است، همان علمى که فراموشى و گم کردن حساب در آن راه ندارد."[10]
"کوتاه سخن اینکه این کتاب، کتابى است که جمیع موجوداتى را که در عالم صنع و ایجاد واقع شدهاند، برشمرده و آنچه را که بوده و هست و خواهد بود احصا کرده، بدون اینکه کوچکترین موجودى را از قلم انداخته باشد".[11]
"این کتاب در کلام خداى تعالى با اسامى مختلفى نامیده شده است: یکى "لوح محفوظ" یا "کتاب حفیظ"،
یکى "ام الکتاب" و یکى "کتاب مبین" و چهارم "امام مبین" که در هر یک از این اسمای چهارگانه عنایتى مخصوص است؛ و اى بسا عنایت در........ آن به امام مبین به این جهت باشد که بر قضاهاى حتمى خدا مشتمل است،... و نامهی اعمال هم به طورى که در تفسیر سورهی جاثیه (آیه 29) آمده است، از آن کتاب استنساخ میشود...".[12] "لوح محفوظ است که تمامى آنچه بوده و هست و آنچه تا قیامت خواهد بود در آن کتاب محفوظ است (و نابود شدنى نیست)".[13] "...لوح محفوظ را ام الکتاب نامیده، بدین جهت بود که... هر کتاب آسمانى از آن استنساخ میشود."[14] و "کتاب مکنون" نامیده شد؛ زیرا از دستبرد عقول بشرى فراتر و پنهان است.[15] و در همین کتاب است که گاهى نحوهی صدور و آفرینش و تحقق امور را محو یا اثبات میکند.[16] و یا به حیطه یا تکفیر اعمال انسان به واسطهی تغییر راه و روش او با اختیار خودش، پرداخته میشود و این سبب میشود که در نهایت نامهی اعمال او طبق آنچه نهایت تلاش او است، استنساخ شده و در قیامت تحویلش داده شود، اگرچه در همین کتاب قضاهاى حتمیهاى که هرگز قابل محو و اثبات نخواهند بود؛ مثل حوادث تکوینى گذشته بر امتها و انسانهاى مؤمن و عاصى آنها و مراحل آفرینش آسمان و زمین و انسان و تحقق وعدههاى الاهى در آینده؛ مثل عدالت جهانى و برپایى قیامت و...
از مطالب فوق، روشن شد که در این آیات کریمه، مراد از "کتاب مبین" این قرآن عربى ملفوظ یا مکتوب نیست، بلکه این قرآن و مراحل تدریجى نزول آن و حوادث رفته بر آن و آنچه بر آن خواهد رفت، همه بخشى از آن "کتاب مبین عند رب" است، نه همهی آن. این قرآن اکنون در دست ما و مورد استفاده و استفاضه ما است، اما آن "کتاب مبین" از دسترس نوع بشر خارج است و اطلاع انبیا و اوصیا و اولیا از آن، منوط به اذن اله و اعلام خداوند به آنها است نه بیشتر.[17]
لکن در برخى دیگر از آیات؛ مثل قصص، 2؛ شعراء، 2؛ نمل، 1؛ حجر، 1؛ یوسف، 1؛ مائده، 15 به قرینهی آمدن تعابیرى؛ مانند وحى و نزول در کنار "کتاب مبین"، مراد قرآن کریم موجود است که براى هر کس در حد توان او قابل فهم و اهتدا است.
پس "کتاب مبین" در قرآن دو گونه استعمال شده است: یکى تجلیگاه علم فعلى خداوند قبل و حین و پس از خلق به مخلوقات به نحو تفصیلى. و دیگرى خود قرآن کریم ملفوظ با زبان عربى که از آن مرکز علمى استخراج و تحقق یافته است؛ لذا نباید این دو کاربرد را با هم خلط نمود.
تذکر دیگر اینکه براى رطب و یابس در منابع روایى مصادیقى ذکر شده است که همه از باب نمونهاند، مثلاً: جنین ساقط شده را مصداق یابس و نوزاد را براى رطب و یا زراعت برداشت شده را براى یابس و آنچه هنوز برداشت نشدهاند را مصداق رطب معرفى نمودهاند؛ لکن ظهور سیاق آیه، در تعمیم علم الاهى به کلیهی موجودات عالم هستى و تحولات و تطورات آنها است.[18]
با توجه به توضیحات فوق، سه امر دیگر محتمل است:
- اینکه مراد از ملکوت آسمانها و زمین که به اولیا الله، مثل ابراهیم(ع) نمایانده میشود؛[19] و حتى معراج پیامبر اسلام(ص) در عوالم بالا،[20] گردش در همین موجود است که از آن به کتاب مبین یاد شده است.
- علم غیبى معصومین(ع) از همین کتاب مبین مستفاد است و از همینجا به آنها اضافه میشود، لکن به برخى "علم الکتاب"[21] داده میشود و داراى ولایت کلیه الاهیه میشوند و به برخى "علم من الکتاب"[22] داده میشود و تا حدودى از این ولایت بهرهمند میشوند.
- ممکن است مراد از عرش و استیلا بر آن نیز همین موجود(کتاب مبین) و همین مقام باشد؛ پس استوا بر عرش کنایه از تدبیر عالم هستى پس از خلق، بر طبق علم الاهى مضبوط در کتاب مبین میگردد.[23]، [24]
[1]. انعام، 59.
[2]. شیرازى، صدرالدین، محمد، الحکمة المتعالیه، ج 6، ص 179 – 180، بیروت، دارالحیاء التراث العربى، چاپ چهارم، 1410ق.
[3]. ر. ک: علامه حلى، باب حادیعشر، فصل نفى الحوادث عنه. و سایر کتب کلامى و فلسفى، بحث علم الاهى.
[4]. همان.
[5]. انعام، 10؛ هود، 31؛ اسراء، 100؛ ص، 9؛ طور، 37؛ منافقون، 7؛ ر. ک: المیزان، ج 13، ص 196- 201.
[6]. و نیز یونس، 61.
[7]. حکمت متعالیه، ج 6، ص 289.
[8]. همان.
[9]. امین، سید مهدى، معارف قرآن در المیزان، ص 225 - 224، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1370ش، نقل از المیزان، ذیل آیه 59 سوره انعام؛ همان، ص 229، نقل از المیزان، ذیل آیه اسراء، 58.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان، ص 226.
[13]. همان، ص 230، نقل از المیزان، ذیل ق، 4.
[14]. همان، ص 233، نقل از المیزان، ذیل زخرف، 1 - 4.
[15]. همان.
[16]. رعد، 39.
[17]. انعام، 50؛ هود، 31.
[18]. ر. ک: المیزان، ج 7، ص 212 ؛ کنزالدقایق، ج 4، ص 344 - 342.
[19]. انعام، 75؛ مؤمنون 88.
[20]. اسراء، 1؛ نجم، 1 - 18.
[21]. رعد، 43.
[22]. نمل، 40؛ ر. ک: «منابع علم امام (ع)»، 3024؛ «گستردگی علم امامان(ع)»، 30316؛ «علم امام(ع) به جزئیات )»، 107381؛ «علم امامان(ع) به امامت خویش »، 64767.
[23]. معارف قرآن در المیزان، ص 177- 184، المیزان ذیل آیات: معارج، 4؛ زخرف، 82؛ مؤمن، 15 و 7؛ اعراف، 54؛ حاقه، 17؛ حدید، 4.
[24]. منابع و مآخذ: امین، سید مهدى، معارف قرآن در المیزان، ج 7 و 10 و 11 و 17 و 18، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1370ش؛ شیرازى، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیه، ج 6، ص 118 - 110 و ص 149 و 306، ج 2، ص 311 – 299، بیروت، دارالحیاء التراث العربى، چاپ چهارم، 1410ق؛ طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى؛ طبرسى، ابى على فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 2، ص 311، تهران، مکتبة العلمیه الاسلامیه؛ طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان، ص 91- 92، تهران، کتابفروشى اسلامى، چاپ دوم؛ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنز الدقایق، ج 4، ص 344 – 342، تهران، مؤسسه طبع و نشر (وزارت ارشاد)، چاپ اول، 1411ق؛ مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1 - 3، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ دوم، 1368ش؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 8 و 9 و 15 و 18، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفدهم، 1374ش.