لطفا صبرکنید
بازدید
7142
7142
آخرین بروزرسانی:
1397/08/21
کد سایت
id25345
کد بایگانی
88764
نمایه
اندیشه سیاسی خوارج
طبقه بندی موضوعی
کلام قدیم|شیعه و دیگر مذاهب
گروه بندی اصطلاحات
فرقهها، مذهبها، گروهها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
لطفاً اندیشه سیاسی خوارج را توضیح دهید.
پرسش
فرق بین اندیشه سیاسی خوارج و شیعه چیست؟
پاسخ اجمالی
آغاز تفکر خوارج از آنجا بود که گروهی از سپاهیان عراق در جنگ صفین و به دنبال طرح مسئله حکمیت، راه خود را از حضرت علی(ع) جدا کردند. اختلافات میان خوارج منجر به شکلگیری انشعابات متعددی در این فرقه گردید. باورهای چالش برانگیز کلامی و دیدگاه سیاسی خوارج تا حدودی زیادی با سایر فرق اسلامی متفاوت است. اما در حقیقت جز گروهی از آنان که قائل به لزوم امام و حاکم نبودند، عموم خوارج مانند سایر فرق مسلمان، حکومت و وجود حاکم یا امام را برای اداره امور جامعه ضروری دانستهاند. خوارج در شرایط و خصوصیات امام و نحوه گزینش او از نگاهی ویژه برخوردار بودند. انکار نص، ترجیح شوری و اختیار و همچنین اداره کردن جامعه با رأی همگانی بدون اختصاص آن به فرد، نسب یا قبیلهای مشخص را میتوان مهمترین دیدگاه خوارج در عرصه اندیشه سیاسی دانست. لازم به ذکر است که گروهی از خوارج دوران معاصر، یعنی اباضیه عمان تا اندازهای از دیدگاه پیشینیان خود در این خصوص، فاصله گرفته و نظام سلطنتی را جایگزین نظام امامت و خلافت نمودند.
پاسخ تفصیلی
«خوارج» یکی از پرحاشیهترین گروههایی به شمار میآیند که در تاریخ اسلام ظهور نمودند. این گروه متشکل از برخی همراهان حضرت علی(ع) در جنگ صفین بودند که به دنبال طرح مسئله حکمیت از همراهی با ایشان بازایستادند. خوارج که به «مُحکّمه» و «شراة» نیز مشهور بودند، هرگز نتوانستد در زمینه نظامى و سیاسى به وحدتى فراگیر دستیابند و نظامی یکپارچه پدید آورند؛ به همین دلیل به فرقههاى گوناگونى تقسیم گردیدند که معمولاً به نام مؤسس و رهبر خود نامگذارى شدهاند. منابع ملل و نحل و دیگر منابع با اندکی اختلاف، تعداد انشعابات این گروه و عقایدشان را ذکر کردهاند.[1]
خوارج در سدههای نخستین در بیشتر نقاط جهان اسلام حضوری جدی و گسترده داشتند، اما به مرور زمان به دلیل مقابله حکومتها با آنان از تعداد پیروانشان کاسته شد و جغرافیای حضور آنان نیز محدود گردید. اکنون به جز پیروان اندکی از این فرقه در مناطقی از شمال قاره آفریقا، میتوان گفت تنها فرقه «اباضیه» عمان به عنوان یک جریان منسجم از میان فرق خارجی در جهان اسلام فعال میباشند.
خوارج در آغاز یک حزب سیاسى مطرح بودند که گفتوگوى آنها از حدود خلافت و متعلقات آن تجاوز نمیکرد. اینان معتقد بودند که خلافت ابوبکر و عمر درست بود، لکن خلافت عثمان تنها در سالهاى اول و خلافت على( ع) نیز تنها پیش از تسلیمشدن به حکمیت مشروع بود.[2] آنان به مرور زمان در کنار درگیریهای سیاسی با حکومتهای وقت، به طرح باورهای کلامی و عقیدتی خود نیز پرداختند. در حقیقت شناخت اندیشههای سیاسی فرق اسلامی، از جمله خوارج بدون شناخت و اشراف بر مبانی فکری و اعتقادی آنها میسر نمیگردد؛ چراکه غالباً اندیشه سیاسی این گروهها بازتابی از باورهای فکری و عقیدتی آنان است.[3]
اگر بخواهیم به صورتی مختصر و مفید به اندیشه سیاسی خوارج بپردازیم، ضرورت دارد تا بحث خود را در دو محور اساسی که از اهمیت برخوردار است پیگیری نماییم. نخست ضرورت حکومت و وجود حاکم. دوم شرایط امام یا حاکم.
1.حکومت از نظر خوارج
ضرورت حکومت یا ضرورینبودن آن از مهمترین مسائلی است که در اندیشه سیاسی خوارج قابل پیگیری است. آنچه از بررسی منابع تاریخی و ملل و نحل به دست میآید نشان از اختلاف نظر میان خوارج در این خصوص دارد.
خوارج در آغاز پیدایش، حاکمیت را از آن خدا میدانستند؛ از اینرو در امور حکومت، منادی حاکمیت «قانون غیر شخصى» یا به تعبیری «قانون الهى» بودند.[4] به همین دلیل در ابتدای امر شعار «لا حکم الا لله» را سر دادند. صرف نظر از بستر تاریخی پیدایش چنین شعار و دیدگاهی باید گفت؛ این سخن در حقیقت مبنای اولیه اندیشه سیاسی خوارج نخستین یا به تعبیر دیگر «محکمه اولی» بود که حضرت علی(ع) آنرا به نقد کشیده و نتیجه آنرا نفی حاکم در جامعه دانسته است.[5] البته چنین اندیشهای در میان خوارج چندان دوام نیافت؛ چراکه آنان با اتنخاب رهبرانی از میان خود؛ مانند عبد اللّه بن وهب راسبى،[6] یا بیعت با نافع بن ازرق به عنوان امیر المؤمنین،[7] عملاً از این ادعاى واهى برگشتند.
چنین دیدگاهی در خصوص حکومت بعدها تغییر یافت، در نتیجه عموم خوارج به ضرورت امامت یا وجود حاکمی عادل که احکام خداوند را جاری سازد و جامعه را با احکام دین مدیریت نماید اذعان نمودند. در این میان تنها انشعابی از خوارج به نام «نجدات» یعنی یاران و پیروان نجدة بن عامر(م 69ق) با این نظر مخالفت کرده و امامت و وجود حاکم را ضروری ندانستهاند.[8]
به نظر میرسد این سخن به معنای نفی مطلق حکومت نبوده است؛ چراکه آنان معتقد بودند اجرای احکام وظیفه تمام افراد است؛ لذا اداره جامعه میتواند به دست تک تک افراد و در حوزه نفوذ آنها صورت گیرد. مثلاً پدر خانواده، یا بزرگ یک خاندان به میزان نفوذش میتواند به اقامه حدود و احکام الهی بپردازد.[9]
در حقیقت آنان وظیفه اجرای عدالت را نخست به خود مردم واگذار نمودهاند تا با یکدیگر به انصاف رفتار نمایند. البته در جایی که مردم تشخیص بدهند که عدالت و انصاف در جامعه بدون امام میسر نخواهد شد گزینش امام را جایز دانستهاند.[10] روشن است که چنین نگاهی به حکومت، منتهی به هرج و مرج خواهد شد.
2. شرایط امام یا حاکم
موضوع دیگری که در اندیشه سیاسی خوارج مطرح است و آنان را از سایر فرق متمایز میسازد، نگاه آنان به حاکم یا امام است.
خوارج بر این باور بودند که اساساً انحصار امامت در قبیله و نژادی خاص بیمعنا است؛ لذا رسیدن به منصب امامت را در میان تمام مسلمانان جایز دانستهاند.[11] در حقیقت خوارج یا به قول «فانفلوتن»، جمهوریخواهان اسلام، مظهر نظریات تند و افراطى دموکراتیک بودند. به نظر میرسد خوارج در ابتدای امر بر این نکته تأکید داشتند که خلافت، حق هر عرب آزاده است. اما بعدها وقتى که بسیارى از مسلمانان غیر عرب به خوارج پیوستند، این شرایط تغییر یافت و به جاى عرب بودن و آزادى، اسلام و عدالت را شرط خلافت کردند، در نتیجه همه مسلمانان چه بنده و چه آزاد صلاحیت خلافت یافتند. البته عقیده ایشان با نظریه شیعه که حق خلافت را به خاندان پیغمبر(ص) منحصر میکرد مخالف بود.[12]
ممکن است چنین نگاهی از خوارج با تکیه بر آیاتی از قرآن باشد که برخی از معتزلیان، مانند «ابراهیم نظام» نیز به آنها در موضوع امامت استناد جستهاند.[13] آنان بر این اساس، امامت را شایسته گرامیترین، با تقواترین و عالمترین انسانها دانستهاند، بدون آنکه توجهی به نژاد و قوم و قبیله فرد داشته باشند.[14]
ضمن اینکه نباید در این میان از تأثیرات اندیشه گروههایی؛ مانند مزدکیان که مساواتگرایی میان انسانها را مطرح نمودهاند نیز غفلت ورزید. به گمان برخی چنین نگاهی به امام و حاکم ممکن است متأثر از اندیشه مساواتگرایانه مزدکیان باشد.[15]
البته برخی از اندیشمندان نیز که نگاه حکومتی خوارج را برگرفته از تفکر اعراب پیش از اسلام میدانند، بر این عقیده هستند که تفکر سیاسی خوارج با تفکر قبیلهای پیش از اسلام که تساوی حقوق مردان در آن رایج بود ارتباط داشت.[16]
میتوان گفت تفکر عدم ضرورت شرط گزینش امام از قبیله قریش، هرچند که از سوی انصار در سقیفه به صورت ضمنی مطرح گردید،[17] اما بار دیگر خوارج آنرا برجسته نموده و عملاً به آن پایبند گردیدند.
در اندیشه سیاسی خوارج، مسئله خروج بر حاکم جائر هرچند که هم رأی آنان باشد نیز مطرح بود. در حقیقت خلافت هر امامى تا زمانى مشروع بود که به وظایفش عمل کند و سیاستهایش به نفع جامعه باشد. آنان قیام بر خلیفه منحرف و خلع و حتى قتل او را حق جامعه میدانستند.[18]
در هر صورت، انکار نص و ترجیح اختیار؛[19] دعوت به شورا،[20] و اداره کردن جامعه با رأی همگانی بدون اختصاص آن به فرد یا قبیله مشخص را از مهمترین دیدگاه سیاسی خوارج در خصوص حاکم میتوان برشمرد.
ناگفته نماند که نظام امامت خوارج، در دوران معاصر دچار دگرگونی گردید، و توسط گروهی از آنان که به اباضیه[21] معروفاند و هم اکنون در عمان حکومت دارند، به نظام سلطنتی موروثی تبدیل گردید.[22] در حقیقت این نظام سیاسى سلطنتى مطلقه است و سلطان آن با اختیارات کامل بر این کشور سلطنت و حکومت میکند؛ لذا هیچ مجمع انتخابى یا حزب سیاسى در عمان وجود ندارد.[23]
در نهایت میتوان گفت؛ علیرغم مخالفت خوارج با حاکمیت افراد که با سر دادن شعار «لا حکم الا لله» در آغاز کارشان اعلام شد، آنان در ادامه به ضرورت حکومت وجود حاکم که امور جامعه را مدیریت نماید اذعان نمودند. با این تفاوت که خوارج در نحوه گزینش و شرایط حاکم با سایر مسلمانان نقطه نظرات متفاوتی را ابراز نمودهاند.
خوارج در سدههای نخستین در بیشتر نقاط جهان اسلام حضوری جدی و گسترده داشتند، اما به مرور زمان به دلیل مقابله حکومتها با آنان از تعداد پیروانشان کاسته شد و جغرافیای حضور آنان نیز محدود گردید. اکنون به جز پیروان اندکی از این فرقه در مناطقی از شمال قاره آفریقا، میتوان گفت تنها فرقه «اباضیه» عمان به عنوان یک جریان منسجم از میان فرق خارجی در جهان اسلام فعال میباشند.
خوارج در آغاز یک حزب سیاسى مطرح بودند که گفتوگوى آنها از حدود خلافت و متعلقات آن تجاوز نمیکرد. اینان معتقد بودند که خلافت ابوبکر و عمر درست بود، لکن خلافت عثمان تنها در سالهاى اول و خلافت على( ع) نیز تنها پیش از تسلیمشدن به حکمیت مشروع بود.[2] آنان به مرور زمان در کنار درگیریهای سیاسی با حکومتهای وقت، به طرح باورهای کلامی و عقیدتی خود نیز پرداختند. در حقیقت شناخت اندیشههای سیاسی فرق اسلامی، از جمله خوارج بدون شناخت و اشراف بر مبانی فکری و اعتقادی آنها میسر نمیگردد؛ چراکه غالباً اندیشه سیاسی این گروهها بازتابی از باورهای فکری و عقیدتی آنان است.[3]
اگر بخواهیم به صورتی مختصر و مفید به اندیشه سیاسی خوارج بپردازیم، ضرورت دارد تا بحث خود را در دو محور اساسی که از اهمیت برخوردار است پیگیری نماییم. نخست ضرورت حکومت و وجود حاکم. دوم شرایط امام یا حاکم.
1.حکومت از نظر خوارج
ضرورت حکومت یا ضرورینبودن آن از مهمترین مسائلی است که در اندیشه سیاسی خوارج قابل پیگیری است. آنچه از بررسی منابع تاریخی و ملل و نحل به دست میآید نشان از اختلاف نظر میان خوارج در این خصوص دارد.
خوارج در آغاز پیدایش، حاکمیت را از آن خدا میدانستند؛ از اینرو در امور حکومت، منادی حاکمیت «قانون غیر شخصى» یا به تعبیری «قانون الهى» بودند.[4] به همین دلیل در ابتدای امر شعار «لا حکم الا لله» را سر دادند. صرف نظر از بستر تاریخی پیدایش چنین شعار و دیدگاهی باید گفت؛ این سخن در حقیقت مبنای اولیه اندیشه سیاسی خوارج نخستین یا به تعبیر دیگر «محکمه اولی» بود که حضرت علی(ع) آنرا به نقد کشیده و نتیجه آنرا نفی حاکم در جامعه دانسته است.[5] البته چنین اندیشهای در میان خوارج چندان دوام نیافت؛ چراکه آنان با اتنخاب رهبرانی از میان خود؛ مانند عبد اللّه بن وهب راسبى،[6] یا بیعت با نافع بن ازرق به عنوان امیر المؤمنین،[7] عملاً از این ادعاى واهى برگشتند.
چنین دیدگاهی در خصوص حکومت بعدها تغییر یافت، در نتیجه عموم خوارج به ضرورت امامت یا وجود حاکمی عادل که احکام خداوند را جاری سازد و جامعه را با احکام دین مدیریت نماید اذعان نمودند. در این میان تنها انشعابی از خوارج به نام «نجدات» یعنی یاران و پیروان نجدة بن عامر(م 69ق) با این نظر مخالفت کرده و امامت و وجود حاکم را ضروری ندانستهاند.[8]
به نظر میرسد این سخن به معنای نفی مطلق حکومت نبوده است؛ چراکه آنان معتقد بودند اجرای احکام وظیفه تمام افراد است؛ لذا اداره جامعه میتواند به دست تک تک افراد و در حوزه نفوذ آنها صورت گیرد. مثلاً پدر خانواده، یا بزرگ یک خاندان به میزان نفوذش میتواند به اقامه حدود و احکام الهی بپردازد.[9]
در حقیقت آنان وظیفه اجرای عدالت را نخست به خود مردم واگذار نمودهاند تا با یکدیگر به انصاف رفتار نمایند. البته در جایی که مردم تشخیص بدهند که عدالت و انصاف در جامعه بدون امام میسر نخواهد شد گزینش امام را جایز دانستهاند.[10] روشن است که چنین نگاهی به حکومت، منتهی به هرج و مرج خواهد شد.
2. شرایط امام یا حاکم
موضوع دیگری که در اندیشه سیاسی خوارج مطرح است و آنان را از سایر فرق متمایز میسازد، نگاه آنان به حاکم یا امام است.
خوارج بر این باور بودند که اساساً انحصار امامت در قبیله و نژادی خاص بیمعنا است؛ لذا رسیدن به منصب امامت را در میان تمام مسلمانان جایز دانستهاند.[11] در حقیقت خوارج یا به قول «فانفلوتن»، جمهوریخواهان اسلام، مظهر نظریات تند و افراطى دموکراتیک بودند. به نظر میرسد خوارج در ابتدای امر بر این نکته تأکید داشتند که خلافت، حق هر عرب آزاده است. اما بعدها وقتى که بسیارى از مسلمانان غیر عرب به خوارج پیوستند، این شرایط تغییر یافت و به جاى عرب بودن و آزادى، اسلام و عدالت را شرط خلافت کردند، در نتیجه همه مسلمانان چه بنده و چه آزاد صلاحیت خلافت یافتند. البته عقیده ایشان با نظریه شیعه که حق خلافت را به خاندان پیغمبر(ص) منحصر میکرد مخالف بود.[12]
ممکن است چنین نگاهی از خوارج با تکیه بر آیاتی از قرآن باشد که برخی از معتزلیان، مانند «ابراهیم نظام» نیز به آنها در موضوع امامت استناد جستهاند.[13] آنان بر این اساس، امامت را شایسته گرامیترین، با تقواترین و عالمترین انسانها دانستهاند، بدون آنکه توجهی به نژاد و قوم و قبیله فرد داشته باشند.[14]
ضمن اینکه نباید در این میان از تأثیرات اندیشه گروههایی؛ مانند مزدکیان که مساواتگرایی میان انسانها را مطرح نمودهاند نیز غفلت ورزید. به گمان برخی چنین نگاهی به امام و حاکم ممکن است متأثر از اندیشه مساواتگرایانه مزدکیان باشد.[15]
البته برخی از اندیشمندان نیز که نگاه حکومتی خوارج را برگرفته از تفکر اعراب پیش از اسلام میدانند، بر این عقیده هستند که تفکر سیاسی خوارج با تفکر قبیلهای پیش از اسلام که تساوی حقوق مردان در آن رایج بود ارتباط داشت.[16]
میتوان گفت تفکر عدم ضرورت شرط گزینش امام از قبیله قریش، هرچند که از سوی انصار در سقیفه به صورت ضمنی مطرح گردید،[17] اما بار دیگر خوارج آنرا برجسته نموده و عملاً به آن پایبند گردیدند.
در اندیشه سیاسی خوارج، مسئله خروج بر حاکم جائر هرچند که هم رأی آنان باشد نیز مطرح بود. در حقیقت خلافت هر امامى تا زمانى مشروع بود که به وظایفش عمل کند و سیاستهایش به نفع جامعه باشد. آنان قیام بر خلیفه منحرف و خلع و حتى قتل او را حق جامعه میدانستند.[18]
در هر صورت، انکار نص و ترجیح اختیار؛[19] دعوت به شورا،[20] و اداره کردن جامعه با رأی همگانی بدون اختصاص آن به فرد یا قبیله مشخص را از مهمترین دیدگاه سیاسی خوارج در خصوص حاکم میتوان برشمرد.
ناگفته نماند که نظام امامت خوارج، در دوران معاصر دچار دگرگونی گردید، و توسط گروهی از آنان که به اباضیه[21] معروفاند و هم اکنون در عمان حکومت دارند، به نظام سلطنتی موروثی تبدیل گردید.[22] در حقیقت این نظام سیاسى سلطنتى مطلقه است و سلطان آن با اختیارات کامل بر این کشور سلطنت و حکومت میکند؛ لذا هیچ مجمع انتخابى یا حزب سیاسى در عمان وجود ندارد.[23]
در نهایت میتوان گفت؛ علیرغم مخالفت خوارج با حاکمیت افراد که با سر دادن شعار «لا حکم الا لله» در آغاز کارشان اعلام شد، آنان در ادامه به ضرورت حکومت وجود حاکم که امور جامعه را مدیریت نماید اذعان نمودند. با این تفاوت که خوارج در نحوه گزینش و شرایط حاکم با سایر مسلمانان نقطه نظرات متفاوتی را ابراز نمودهاند.
[1]. اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 86-124، آلمان، فرانس اشتاینر، چاپ سوم، 1400ق؛ بغدادی، عبد القاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص 17-18، بیروت، دار الجیل، 1408ق؛ اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین، تعلیق، کوثرى، محمد زاهد، ص 22، قاهره، المکتبة الازهریة للتراث، چاپ اول، بیتا؛ اشعری، ابو الحسن، ملطی، ابن عبد الرحمن، التنبیه و الرد على أهل الأهواء و البدع، تحقیق، محمد زینهم، ص 38- 43، قاهره، مکتبة مدبولی، چاپ اول، 1413ق؛ شاطبی، ابواسحاق، الاعتصام، تعلیق، محمد طعمه، ص 478، بیروت، دار المعرفة، چاپ دوم، 1420ق.
[2]. مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 125.
[3]. ر. ک: برخی منابع فرقهنگاری از جمله: اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بغدادی، عبد القاهر، الفرق بین الفرق، اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین؛ شهرستانی، الملل و النحل.
[4]. فیاض، عبد الله، پیدایش و گسترش تشیع، مترجم، خاتمی، جواد، ص 57، سبزوار، ابن یمن، 1382ش.
[5]. نهج البلاغه، تحقیق، صبحى صالح، ص 82- 83، قم، دار الهجرة، چاپ اول، 1414ق.
[6]. الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص 57؛ الملل و النحل، ج 1، ص 136.
[7]. الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص 64.
.[8] مقالات الاسلامیین، ص 125؛ حمیری، ابو سعید، الحور العین، تحقیق، کمال مصطفی، ص50، تهران، بینا، 1972م؛ اندلسی، ابن حزم، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، تعلیق، احمد شمس الدین، ج 3، ص 3، بیروت، دار الکتب، چاپ اول، 1416ق.
[9]. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص10، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1404ق؛ الحور العین، ص 150.
[10]. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، تحقیق، محمد بدران، ج 1، ص 143، قم، الشریف رضی، چاپ سوم، 1364ش.
[11]. فرق الشیعة، ص 10؛ ابن سلیمان، احمد، حقائق المعرفة فی علم الکلام، ص 528، صنعاء، مؤسسة الامام زید بن علی، چاپ اول، 1424ق.
[12]. ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه، پاینده، ابوالقاسم، ج 1، ص 378، تهران، جاویدان، چاپ نهم، 1376ش.
[13]. حجرات، 13
.[14] الحور العین، ص 152.
[15]. بیات، علی، خاستگاه سیاسی و اجتماعی خوارج، اسلام پژوهی، ص 52، شماره 2، بهار و تابستان 1385؛ رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ج 3، ص 677، تهران، مبنا، چاپ اول، 1379ش.
[16]. قادری، حاتم، تحول، مبانی مشروعیت خلافت، ص، 178، بنیان، 1375ش.
.[17] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق، محمد ابو الفضل ابراهیم، ج 3، ص 201، بیروت، بینا، چاپ دوم، 1387ق.
.[18] بغدادی، عبد القاهر، الملل و النحل، تحقیق، پیرنصری، نادر، ص 58، بیروت، دار المشرق، چاپ سوم، 1992م.
[19]. حلی، حسن بن یوسف، الألفین، ص 35، قم، هجرت، چاپ دوم، 1409ق.
[20]. الحور العین، ص 151؛ حقائق المعرفة فی علم الکلام، ص 479.
[22]. پیرمرادیان، مصطفی، بوسعیدی، فرشته، بررسی و تبیین سیر تحول و تبدیل نهاد امامت به سلطنت در تاریخ اباضیه عمان، ص 106 -107، ش 95، 1394ش.
[23]. طلوعى، محمود، دانشنامه تاریخ، ج 1، ص 614، تهران، نشر علم، چاپ اول، 1387ش.
نظرات