لطفا صبرکنید
بازدید
8722
8722
آخرین بروزرسانی:
1397/07/11
کد سایت
fa71391
کد بایگانی
87132
نمایه
معنای تجلی و جلوه کردن خداوند
طبقه بندی موضوعی
رجال الحدیث|موسی
اصطلاحات
جبل ، راسیة ، کوه ، طور
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
از دیدگاه عرفانی چرا اگر پروردگار به کوهها جلوه کند - مانند ماجرای حضرت موسی(ع) - آنها از هم متلاشی میشوند و اساساً جلوه کردن خدا یعنی چه؟
پرسش
از دیدگاه و عرفان جلوه کردن خداوند در کوه و ریز ریز شدن آن در ماجرای حضرت موسی(ع) چه دلیلی میتواند داشته باشد؛ یعنی چرا باید کوه متلاشی شود و اساسا جلوه کردن یعنی چه؟
پاسخ اجمالی
تجلی و جلوه کردن در لغت به معنای نمود کردن، ظاهر شدن، آشکار شدن، خود را نشان دادن و بر طرف و دور کردن حجاب و موانع آمده است.[1] و ظاهراً همین معنا نیز در متون قرآنی و کتابهای فلسفی و عرفانی مد نظر است. فیلسوفان و عارفان تعبیر «جلوه» را از قرآن کریم گرفتهاند: «و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: "پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم". فرمود: "هرگز مرا نخواهى دید، لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید". پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آنرا ریز ریز ساخت، و موسى بیهوش بر زمین افتاد، و چون به خود آمد، گفت: "تو منزهى! به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم"».[2] در اینکه منظور از جلوه کردن خدا بر کوه چیست؟ مفسران نظرات گوناگونی را مطرح ساختهاند:
1. در نقلی آمده است که بخش کوچکی از انوار الهی به اندازهای که از سوراخ سر سوزن میتوانست عبور کند بر کوه تابید، زمین درهم کوبیده شد و کوه خرد شد.[3]
2. در بسیاری از تفاسیر، تجلی خداوند بر کوه به معنای آشکار نمودن عظمت و تصدی اقتدار و امر خود بر کوه بیان شده است.[4]
3. برخی از تفاسیر نیز تجلی خداوند به معنای آشکار شدن پرتو یکی از مخلوقات خداوند بر کوه بیان شده است: «آنچه از مجموع آیات به نظر میرسد این است که خداوند، پرتوى از یکى از مخلوقات خود را بر کوه ظاهر ساخت (و آشکار شدن آثار او به منزله آشکار شدن خود او است)، آیا این مخلوق یکى از آیات عظیم الهى بوده که براى ما ناشناخته مانده؟ و یا نمونهاى از نیروى عظیم اتم و یا امواج مرموز و تکاندهنده یا صاعقهاى عظیم و وحشتناک که بر کوه زد و برقى خیرهکننده و صدایى مهیب و وحشتناک و نیرویى عظیم از آن برخاست، آنچنان که کوه به کلى از هم پاشید».[5]
در مورد چگونگی مشاهده این واقعه، یعنی تجلی خداوند و خرد شدن کوه، فیلسوفان و اهل عرفان بر این باورند که دیدن چنین جلوهای در اثر کنار رفتن حجابهای نفسانی و اتصال به عالم عقل اتفاق میافتد.[6] در برخی روایات نیز تعابیری آمده است که میتواند مؤید این نظریه باشد.[7]
اما اینکه خرد شدن کوه نشانی از چیست و چرا خدا کاری کرد که کوه متلاشی شود؟ برخی از مفسران میگویند: «گویا خداوند با این کار میخواست دو چیز را به موسى(ع) و بنیاسرائیل نشان دهد:
نخست اینکه آنها قادر نیستند، پدیده کوچکى از پدیدههاى عظیم جهان خلقت را مشاهده کنند، با اینحال چگونه تقاضاى مشاهده پروردگار و خالق را میکنند. دیگر اینکه همانطور که این آیت عظیم الهى با اینکه مخلوقى بیش نبود، خودش قابل مشاهده نبود، بلکه آثارش یعنى لرزه عظیم، و صداى مهیب او شنیده میشد، اما اصل آن یعنى آن امواج مرموز یا نیروى عظیم، نه با چشم دیده میشد و نه با حواس دیگر قابل درک بود، با این حال آیا هیچکس در وجود چنین آیتى میتوانست تردید کند و بگوید چون خودش را نمیبینم و تنها آثارش را میبینم نمیتوانم به آن ایمان بیاورم؟ جایى که درباره یک مخلوق چنین قضاوت کنیم درباره خداوند بزرگ چگونه میتوانیم بگوئیم چون قابل مشاهده نیست به او ایمان نمیآوریم، با اینکه آثارش همه جا را پر کرده است».[8]
برخی دیگر بر این باورند که: ظاهرا مقصود آن است که این مقدار تجلى که سبب ایجاد موجودات شده براى عالم کافى است، اگر بیش از آن باشد جهان ریز ریز میشود چنان که کوه ریز ریز شد.[9]
اما این مطلب که اساساً جلوه کردن به چه معنا است و مقصود از تجلی چیست؟ باید بگویم جلوه کردن همانگونه که بیان شد به معنای نشان دادن و آشکار شدن است؛ شاید بتوان در مباحث فیزیک تشبیه کرد به نور خورشید که در اثر برخورد با منشور به رنگهای مختلف در میآید. هر چند باید توجه داشت که خداوند از هر تشبیه و تمثلی برتر است؛ و در مورد هر مثال و تشبیهی که در مورد خداوند به کار میرود باید گفت:
ای برون از وهم و قال و قیل من
خاک بر فرق من و تمثیل من! [10]
1. در نقلی آمده است که بخش کوچکی از انوار الهی به اندازهای که از سوراخ سر سوزن میتوانست عبور کند بر کوه تابید، زمین درهم کوبیده شد و کوه خرد شد.[3]
2. در بسیاری از تفاسیر، تجلی خداوند بر کوه به معنای آشکار نمودن عظمت و تصدی اقتدار و امر خود بر کوه بیان شده است.[4]
3. برخی از تفاسیر نیز تجلی خداوند به معنای آشکار شدن پرتو یکی از مخلوقات خداوند بر کوه بیان شده است: «آنچه از مجموع آیات به نظر میرسد این است که خداوند، پرتوى از یکى از مخلوقات خود را بر کوه ظاهر ساخت (و آشکار شدن آثار او به منزله آشکار شدن خود او است)، آیا این مخلوق یکى از آیات عظیم الهى بوده که براى ما ناشناخته مانده؟ و یا نمونهاى از نیروى عظیم اتم و یا امواج مرموز و تکاندهنده یا صاعقهاى عظیم و وحشتناک که بر کوه زد و برقى خیرهکننده و صدایى مهیب و وحشتناک و نیرویى عظیم از آن برخاست، آنچنان که کوه به کلى از هم پاشید».[5]
در مورد چگونگی مشاهده این واقعه، یعنی تجلی خداوند و خرد شدن کوه، فیلسوفان و اهل عرفان بر این باورند که دیدن چنین جلوهای در اثر کنار رفتن حجابهای نفسانی و اتصال به عالم عقل اتفاق میافتد.[6] در برخی روایات نیز تعابیری آمده است که میتواند مؤید این نظریه باشد.[7]
اما اینکه خرد شدن کوه نشانی از چیست و چرا خدا کاری کرد که کوه متلاشی شود؟ برخی از مفسران میگویند: «گویا خداوند با این کار میخواست دو چیز را به موسى(ع) و بنیاسرائیل نشان دهد:
نخست اینکه آنها قادر نیستند، پدیده کوچکى از پدیدههاى عظیم جهان خلقت را مشاهده کنند، با اینحال چگونه تقاضاى مشاهده پروردگار و خالق را میکنند. دیگر اینکه همانطور که این آیت عظیم الهى با اینکه مخلوقى بیش نبود، خودش قابل مشاهده نبود، بلکه آثارش یعنى لرزه عظیم، و صداى مهیب او شنیده میشد، اما اصل آن یعنى آن امواج مرموز یا نیروى عظیم، نه با چشم دیده میشد و نه با حواس دیگر قابل درک بود، با این حال آیا هیچکس در وجود چنین آیتى میتوانست تردید کند و بگوید چون خودش را نمیبینم و تنها آثارش را میبینم نمیتوانم به آن ایمان بیاورم؟ جایى که درباره یک مخلوق چنین قضاوت کنیم درباره خداوند بزرگ چگونه میتوانیم بگوئیم چون قابل مشاهده نیست به او ایمان نمیآوریم، با اینکه آثارش همه جا را پر کرده است».[8]
برخی دیگر بر این باورند که: ظاهرا مقصود آن است که این مقدار تجلى که سبب ایجاد موجودات شده براى عالم کافى است، اگر بیش از آن باشد جهان ریز ریز میشود چنان که کوه ریز ریز شد.[9]
اما این مطلب که اساساً جلوه کردن به چه معنا است و مقصود از تجلی چیست؟ باید بگویم جلوه کردن همانگونه که بیان شد به معنای نشان دادن و آشکار شدن است؛ شاید بتوان در مباحث فیزیک تشبیه کرد به نور خورشید که در اثر برخورد با منشور به رنگهای مختلف در میآید. هر چند باید توجه داشت که خداوند از هر تشبیه و تمثلی برتر است؛ و در مورد هر مثال و تشبیهی که در مورد خداوند به کار میرود باید گفت:
ای برون از وهم و قال و قیل من
خاک بر فرق من و تمثیل من! [10]
[1]. ر. ک: فر هنگ معین؛ المنجد(عربی بفارسی).
[2]. اعراف، 143.
[3]. «إنما طلع من نوره على الجبل کضوء یخرج من سم الخیاط فدکدکت الأرض، و صعقت الجبال، و خر موسى صعقا- أی میتا- فلما أفاق ورد علیه». بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 582، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.
[4]. ر. ک: فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، ج 2، ص 233، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق؛ طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 468، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1377ش.
[5]. صاعقه عبارت از مبادله الکتریسته میان قطعات ابر و کره زمین است، ابرهایى که داراى الکتریسته مثبت هستند، هنگامى که به زمین که داراى الکتریسته منفى است نزدیک میشوند، جرقهاى در میان آنها یعنى مجاور سطح کره زمین آشکار میگردد که غالبا خطرناک و کشنده و ویرانگر است. ولى برق و رعد بر اثر مبادله الکتریسته میان دو قطعه ابر است که یک قطعه آن الکتریسته مثبت و دیگرى الکتریسته منفى دارند، و چون هر دو در آسمانند معمولا جز براى هواپیماها خطرى ندارند. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 358، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[6]. «چون سانح قدسى به عالم تخیّل رسید او را قهر گردانید، چنانکه گفت: «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا» سلطنت بشریت ظاهر گشت، نفس با آتش روحانى گرم و روشن گشت، و از مشاهده عالم کثرت فانى گشت، در نور قیّومى مستغرق شد». شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، ص 191، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ دوم، 1375ش.
[7]. قال فرفع الله الحجاب و نظر[موسی(ع)] إلى الجبل فساخ الجبل فی البحر فهو یهوی حتى الساعة و نزلت الملائکة و فتحت أبواب السماء، فأوحى الله إلى الملائکة أدرکوا موسى لا یهرب، فنزلت الملائکة و أحاطت بموسى و قالوا تب یا ابن عمران: فقد سألت الله عظیما، فلما نظر موسى إلى الجبل قد ساخ و الملائکة قد نزلت، وقع على وجهه، فمات من خشیة الله. قمى على بن ابراهیم، تفسیر قمى، ج 1، ص 240، قم، دار الکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.
[8]. تفسیر نمونه، ج 6، ص 358.
[9]. قرشى، سید على اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج 3، ص 505، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1377ش.
[10]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم.
نظرات