لطفا صبرکنید
85915
- اشتراک گذاری
در این حدیث، گروه و افراد جن در نوع آفرینش و خلقت، بیان شده است که هر گروه در خصوصیات نوعیه با دیگر گروه فرق دارند، اگرچه در اصل آفرینش با هم فرقی ندارند؛ مانند اینکه میگوییم خداوند حیوانات، را به گروههای خزندگان، پرندگان، چهارپایان و... آفریده است.
بر اساس این روایت، برخی از مارها، عقربها یا حشراتی را که ما میبینیم، ممکن است از افراد جن باشند. با توجه به اینکه تمامی اجنه از هر صنف و گروه قابل دیده شدن هستند و هر فردی از افراد بشر نیز می تواند آنها را ببیند.
برای اطلاع از معنا و منبع این روایت سؤال 12234 را مطالعه کنید.
در این روایت، گروهای جن و نوع خلقت آنها بیان شده است که یک نوع از جنیان به صورت حشرات و نوع دیگر به صورت مارها و... آفریده شدهاند؛ مانند اینکه میگوییم خداوند حیوانات، را به گروههای خزندگان، پرندگان، چهارپایان و... آفریده است، اگرچه همه حیوان هستند، اما در برخی از خصوصیات با یکدیگر متمایزند. جنیان نیز در اصل خلقت با هم فرقی ندارند، اما دارای گروههای پنجگانه هستند که در حدیث بیان شده است.
در حدیث مورد پرسش، سخنی درباره دیده شدن یا نشدن آنها به میان نیامده است. اما با بررسی روایات وارده در موضوع دیده شدن جنیان، آنچه از مجموع روایات به دست آمده؛ این است که جنیان، جسم لطیفى هستند که امکان دیده شدن آنها، به طور مطلق بدون اختصاص به گروه یا نوع خاصی وجود دارد. این رؤیت و دیدن نیز اختصاص به فرد یا افراد خاصی از قبیل پیامبران یا امامان(ع) ندارد، بلکه همهی افراد بشر در صورتی که جنیان، خودشان را ظاهر کنند میتوانند ببینند».[1] حال چه اینکه خودشان را به صورت انسان ظاهر کنند یا به صورت همان حشرات... بنابر این، ممکن است برخی از مارها و حشراتی را که میبینیم در حقیقت، افراد جن باشند.
نمونه ای از روایات مبنی بر دیدن جن
1. شبی امام حسن و امام حسین(ع) روى بازوى پیغمبر(ص) خوابیدند و مادرشان حضرت فاطمه(ص) پس از خوابیدن آنها به منزل برگشت، آن دو بزرگوار وقتی بیدار شدند از عایشه پرسیدند: مادر ما چه شد؟ عایشه گفت چون شما خوابیدید به منزل برگشت، آنها هم در شب تیره و تار پر رعد و برقى که به شدت باران مىبارید، از منزل پیامبر بیرون آمدند، درب منزل نوری توجه آنها را جلب کرد، به دنبال نور رفتند و به طور اتفاقی به باغ بنى نجار رسیدند و اینجا بود که متوجه شدند از منزل فاصله گرفتند. امام حسن به امام حسین(ع) گفت ما سرگردانیم و نمیدانیم کجا میرویم و باید در این وقت بخوابیم تا صبح شود. امام حسین(ع) گفت برادر اختیار با تو است. همدیگر را در آغوش کشیدند و خوابیدند، وقتی پیامبر(ص) بیدار شد و فهمید آنان در منزل نیستند به دنبال آنها رفت و با الهام الاهی آنان را در باغ بنی نجار پیدا کرد، دید مارى گرد آنها است که مویش چون نى است و دو پر دارد، یکى را بر امام حسن(ع) روپوش کرده و یکى را بر امام حسین(ع)، چون چشم پیامبر(ص) به آنها افتاد آن مار خود را کنارى کشید و مىگفت خدایا من تو و فرشتگانت را گواه میگیرم که این دو فرزندان پیامبر تو هستند و من آنها را براى تو حفظ کردم و سالم به تو تحویل دادم. پیامبر(ص) به آن مار فرمود: «تو از چه کسانى هستی؟» گفت من فرستاده جنم به سوى تو، فرمود کدام جن؟ گفت جنیان نصیبین عدهاى از بنى ملیح؛ ما یک آیه از قرآن را فراموش کردیم و مرا خدمت شما فرستادند که بیاموزم... .[2]
2. امام باقر(ع) فرمود: «امیر المؤمنین علی(ع) بر منبر بود، اژدهایى از طرف یکى از درهاى مسجد پیش آمد و مردم خواستند آن را بکشند، امیر مؤمنان(ع)، آنان را از کشتن آن اژدها باز داشت، آنها دست باز داشتند آن اژدها آمد تا به منبر رسید به امیر المؤمنین(ع) درود گفت و آن حضرت بدو اشارت کرد صبر کند تا سخنرانى خود را به پایان رساند و چون سخنرانى خود را به پایان رساند به او فرمود: تو کیستى؟ گفت: من عمرو پسر عثمانم که کارگزار شما بود بر جن. پدرم مرده و وصیت کرده خدمت شما برسم و نظر شما را بخواهم و من نزد شما آمدم، یا امیر المؤمنین به من چه میفرمایى و چه حکم میکنی؟ امیر المؤمنین(ع) به او فرمود: من تو را سفارش به تقواى الهی و ترس از خدا میکنم و اینکه برگردى به جاى پدرت در میان جن کارگزار باشى که تو بر جنیان از طرف من نیابت دارى».[3]
3. سدیر صیرفى میگوید: «امام باقر (ع) نیازمندهایى را در مدینه به من سفارش داد و من از مدینه (به سوى مکه) روانه شدم و در تنگه روحاء (در سى میلى یا چهل میلى میان مکه و مدینه) بر شتر خود سوار بودم که یک شخصی را دیدم با خود گفتم شاید تشنه باشد به او آب تعارف کردم گفت نیازى به آب ندارم و نامهاى به من داد که مهر او هنوز تر بود، چون نگاه کردم، مهر امام باقر(ع) بود، گفتم: چه وقتى این نامه را از آقایت گرفتى؟ گفت: هم اکنون، در نامه امام(ع) به من دستوراتی داده بود، وقتی دوباره رو برگردانیدم کسی را نزد خود ندیدم، سپس نزد امام باقر(ع) آمدم، گفتم: قربانت، مردى نامه شما را که هنوز مهرش تر بود براى من آورد، فرمود: اى سدیر، ما خدمتکارانى از جن داریم که هر وقت شتاب داشته باشیم آنها را مىفرستیم».[4]
4. سعد اسکاف میگوید: «خدمت امام باقر(ع) میرفتم و مىخواستم اجازه ورود بگیرم، خدمت او برسم، به ناگاه دیدم شتران با جهازى بر در خانه صف کشیده و ناگهان آوازها برخاست و سپس مردمى عمامه بر سر از در خانه بیرون آمدند، من خدمت امام رسیدم و گفتم: قربانت، امروز دیر به من اجازه ورود دادید و مردمى دیدم عمامه بر سر از خانه بیرون آمدند، من آنها را نشناختم.
امام(ع)فرمود: اینها برادران جن شما بودند نزد ما مىآیند و از حلال و حرام و معالم دین خود پرسش مىکنند».[5]
[1]. کلینى، محمد بن یعقوب، أصول الکافی، ترجمه و شرح، کمره اى، محمد باقر، ج 4، ص 754، ج 2، ص 687، اسوه، قم، چاپ سوم، 1375 ش.
[2]. ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی( للصدوق)، ص 444 - 445، کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376 ش.
[3]. الکافی، ج 1، ص 396، دارالکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
[4]. همان، ص 395.
[5]. همان، ص 394 - 395.