لطفا صبرکنید
64317
- اشتراک گذاری
در نظریه وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوهها و سایههایی از حضرت حق هستند. در نتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوهها است.
این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابر این نظریه هیچ گاه یک انسان، خدا خوانده نمیشود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوهای است از حضرت حق.
مبحث وحدت وجود از مسائل مشکل عرفان و فلسفه اسلامی است که فهم آن منوط به مطالعات عمیقی است. از آن روی در این جا به بیانی تمثیلوار و ساده از وحدت وجود کفایت میکنیم و در صورت نیاز، شما را به کتابهای نوشته شده در این زمینه ارجاع میدهیم. [1]
عرفا معتقدند که تنها وجود حقیقی در این عالم خدا است و دیگران وجود حقیقی ندارند، بلکه همگی مظاهر و سایههایی از وجود خدایند؛ بنابراین، مجازاً به آنها وجود میگویند. این سخن نه انکار خدا و نه انکار جهان است. عرفا میگویند ما کثرت را در جهان میپذیریم، اما میگوییم این کثرت در مظاهر وجود است، نه خود وجود.
عارفان برای تبیین دیدگاه خود دلیلهایی از قرآن و روایات بیان کردهاند که در کتاب های عرفانی مفصل به آنها پرداخته شده است. در این جا تنها به یکی از ادله قرآنی آنها اشاره میکنیم: در سوره حدید درباره وجود خدا چنین میگوید: "اول و آخر و ظاهر و باطن او است". [2] این آیه بیانگر آن است که تنها او ظاهر است و تنها او باطن است. عارف نیز همه عالم را جلوه حق میداند. به همین دلیل است که به دریا و صحرا که مینگرد او را میبیند؛ بنابراین، این که عارف میگوید وقتی همگان در جست و جوی خدایند من در جست و جوی غیر خدایم، حرف درستی زده است؛ چون تنها کسی که ظاهر است او است. کجا است که او دیده نشود. [3]
عرفا برای ساده کردن فهم این مطلب، به برخی مثالها رو آوردهاند. اگرچه مثال نمیتواند بیانگر همه معنا باشد و این مطلب نیاز به درک قلبی و معنوی دارد، اما تا حدودی می تواند به تفهیم مطلب کمک کند.
یکی از این مثالها مثال صورت در آینه است. یک شخص را در نظر بگیرید که در کنار ده آینه که در محدب و مقعر بودن با هم اختلاف دارند قرار گیرد. طبیعتاً این یک شخص است؛ در حالی که تصاویر مختلفی از او در آینهها به وجود آمده است. این شخص ده جلوه از خود نشان داد، اما این موجب تعدد در اصل ذات او نمیشود، بلکه او یک حقیقت است با ده جلوه. بنابراین، کثرت وجود دارد، اما در جلوهها، نه در اصل ذات او. [4] به بیان دیگر، قائلان به نظریه وحدت وجود هیچگاه در پی آن نیستند که بگویند کثرت در عالم وجود ندارد، بلکه معتقدند که وجود حقیقی از آن خدا است و او است که دارای وجودی حقیقی است و دیگر موجودات سایه و جلوهای از حضرت حق هستند. اگر به مثال آینه دقت کنیم متوجه می شویم که همه تصاویر به وجود آمده یکی نبوده، بلکه هر کدام بر حسب نوع آینه شکلی داشتند؛ بنابراین، منظور ما از وحدت وجود این نیست که همه موجودات عالم یک چیزند و با هم تفاوتی ندارند، بلکه بحث بر سر این است که وجود حقیقی تنها از آن خدا است، یا این که موجودات عالم نیز وجودی حقیقی دارند؟ [5]
بنابراین، روشن شد که در نظریه وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوهها و سایههایی از حضرت حق هستند. در نتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوهها است.
مثالهای دیگری نیز در کتاب های عرفانی بیان شده است که برای پرهیز از طولانی شدن سخن از بیان آنها میگذریم.
نکته دیگر این که این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابر این نظریه هیچ گاه یک انسان، خدا خوانده نمیشود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوهای است از حضرت حق.
[1] در صورت نیاز میتوانید ر. ک. به: کلیات عرفان اسلامی، همایون همتی، انتشارات امیرکبیر؛ مبانی عرفان و تصوف، محمد حسین بیات، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی. همچنین ر. ک. به: پاسخ سؤال 134 (سایت: 1090).
[2] حدید، 3.
[3] دروس عرفان نظری استاد یزدانپناه، دفتر دوم، ص 84 – 85، دائرة المعارف علوم عقلی اسلامی.
[4] همان، ص 15؛ همچنین ر. ک. به: مبانی عرفان و تصوف، محمد حسین بیات، ص 69.
[5] ر. ک. به: دروس عرفان نظری استاد یزدانپناه، ص 34 – 35.