لطفا صبرکنید
106034
- اشتراک گذاری
عقیده میرزا حسینعلى بهاء(مؤسس فرقهى بهائیت) در کتابهایش بر این اصل استوار است که با ظهور "او" و همچنین "على محمد باب"، شریعت اسلام ملغى گردید، و دورهى رسالت پیامبر اسلام(ص) سپرى شده است، و چنین تفکرى بعد از قبول قائمیت "باب" و این ادعا بود که "او" همان کسى است که باب وعدهى ظهورش را داده است: «من یظهره اللَّه».
او معتقد بود که خداوند بارها بر زمین هبوط کرده و از آن جمله در "باب" و "او" تجسد پیدا کرده است. و در راستاى ارائه شریعت جدید، ازدواج با دختر و خواهر و سایر اقارب را مباح و چیزهایی؛ مانند ادرار، مدفوع، سگ، خوک و... را پاک اعلام نمود و... . در حالیکه هیچیک از این عقاید از مبناى صحیحى برخوردار نیست؛ زیرا:
- ویژگیهاى امام زمان(عج) به گونهاى در روایات تبیین شده است که راه هرگونه سوء استفادهاى را مسدود نموده است و این ویژگیها بر باب و بهاء منطبق نیستند.
- مسئلهی خاتمیت پیامبر اسلام(ص)، امر مسلمى است که دلایل نقلى و عقلى، آنرا اثبات کرده است. قرآن از پیامبر اسلام به "خاتم النبیین" یاد کرده است که به معناى پایان دهندهى رسالت و نبوت انبیاى دیگر است. و افزون بر آن، اسلام دین کاملى است که نه از ناحیهى پیامبرش محدودیت داشته که به تمام حقایق دسترسى نداشته باشد و نه از ناحیهى مخاطبانش، که در بین مخاطبان افرادى نباشد که به گوهر و جوهر حقایق دست یابند. و از سوى دیگر از تحریف در امان است، پس نیازى به دین جدید نیست که تصحیح کننده یا تکمیل کننده باشد؛ از اینرو است که میگوییم: اسلام دینى است که در پرتو آن، بشریت میتواند در تمام اعصار، نیازهایش را برطرف نموده و هدایت گردد.
- تجسد و تجسم خدا در هیکلِ، هیکل اعلى(بهاء)، گفتارى است که باطل بودن آن کاملاً روشن و بدیهى است. و این اعتقادات باعث گردیده که بهائیت منکر ضرورى دین قلمداد گردد؛ و از این جهت حکم به نجس بودن معتقدان آن شود.
البته کسى که معتقد به بهائیت شده است، با توبه مورد بخشش خداوند قرار گرفته و اعتراف و اقرار او به اعتقاد به بهائیت در نزد دیگران، نه تنها لازم نیست، بلکه جایز نمیباشد.
در نظر بهائىها دو اثر میرزا حسینعلى(مؤسس فرقهى بهائیت) از اهمیت ویژهاى برخوردار است و کتاب "شریعت و وحى" تلقى میگردد. یکی ایقان، که میپندارد در بغداد بر او وحى شده است. و دیگری اقدس که گمان میشود در عکّا بر او نازل گردید. و البته مکاتیب و یا نوشتههاى دیگرى؛ نظیر کلمات مکنونه، هفت وادى، کتاب مبین و... هم به او نسبت داده شده است.
شالودهى عقیده بهاء در این کتابها بر این اصل استوار است که با ظهور "او" و "باب" شریعت اسلام لغو گردید و دورهى رسالت پیامبر اسلام(ص) سپرى شد و دورهى رسالت و زمامدارى جمال اقدس الاهى و آیین او آغاز گردید و کتاب اقدسش مهیمن بر جمیع کتب و ناسخ همهى صحف و مرجع تمامى احکام است.[1] و نیز خداوند در هیکل حسینعلى تجلى و تجسد پیدا کرده است و بعد از او نیز خداوند بارها بر زمین هبوط و تجلى خواهد نمود. البته بعد از حضرت محمد(ص) و باب و میرزا حسینعلى تا هزار سال دیگر، ظهور الاهى در عالم نخواهد بود.[2]
او در کتاب مبین، خود را خداى خدایان معرفى میکند[3]، و در کتاب اقدس[4] میگوید: نخستین چیزى که خدا بر بندگان خود واجب ساخته است، معرفت منبع وحى و تجلى او است که "من هستم"!، کسى که در آفریدن جهان و در گرداندن آن جانشین خدا بوده است.
و در کتاب ایام تسعه دربارهى روز تولد خود میگوید: مرحبا بر این صبحگاهان که در آن "لم یلد و لم یولد" متولد گشت.[5] و در کتاب ایقان میگوید:[6] اگر ملاحسین بشرویهاى[7] نبود، خدا بر عرش قرار نمیگرفت.
و در رحیق مختوم اشراق خاورى آمده است: نبوت به ظهور محمد رسول که خاتم النبیین بود ختم گردید و این نشان میدهد که ظهور بهاء اللَّه ظهور خداوند بوده است.[8]
پارهاى از احکام بهاییت
در کتاب اقدس آمده است: ازدواج با زن پدر، حرام و با دختر و خواهر و سایر اقارب مباح است.[9] زناى محصنه جریمهاى ندارد.[10] تمام اشیا حتى بول، غائط، سگ و خوک و... پاکاند.[11] حج فقط بر مردان واجب است و مکان او هم در بیت اعظم بغداد و بیت نقطهى شیراز است.[12] قبلهى آنها قبر میرزا حسینعلى در عکا است.[13] همچنین در کتاب اقدس میخوانیم: بهائیان حق اعتراض به حکام و دولتها را ندارند و به جاى آن باید به دلها توجه کنند.[14]
البته، نکتهاى که در مواجهه با اعتقادات بهائیت باید بدان توجه نمود این است که:
بهائیگرى به اقتضاى زمان و مکان به رنگها و اشکال گوناگون در آمده است. مثلاً در "هند" با اندیشهى هندوان(تجلى و تجسد خدا) همرنگ شده است. در "آمریکا" و "اروپا" از "آزادى و تساوى حقوق" دم میزند. در کنار "شنتوئیستهاى ژاپن" از "تعداد خدایان" سخن به میان مىآور. در "سرزمینهاى اسلامى" از "توحید" میگوید. در محیط "مسیحیت" از "هبوط خدا بر زمین و تجسد او". و... .[15]
ادلهى ردّ بهائیت:
- چنانکه ملاحظه گردید میرزا حسینعلى پیرو باب بوده و "قائمیت" او را پذیرفته بود، در حالیکه در احادیث اسلامى ویژگیهاى حضرت مهدى(عج) به گونهاى تبیین شده است که راه هرگونه ادعاى بیجا و سوء استفاده را مسدود نموده است.[16]
در احادیث آمده است: اسم پدر ایشان حسن(ع) است(147 حدیث)؛ مادرش سیدهى کنیزان و بهترین ایشان است(9 حدیث)، دوازدهمین امام و خاتم امامان(ع) است(136 حدیث)، از فرزندان امیرالمؤمنین(ع) است(214 حدیث)، از فرزندان حضرت فاطمه(ع) است (192 حدیث)، از فرزندان حسن (ع) و حسین (ع) است (107 حدیث)[17]، از فرزندان حسین (ع) است (185 روایت)، نهمین فرزند از فرزندان حسین (ع) است (148 حدیث)، از فرزندان زین العابدین (ع) است (185 حدیث)، هفتمین فرزند از فرزندان حضرت باقر (ع) است (103 حدیث)، ششمین فرزند از فرزندان حضرت صادق (ع) است (99 حدیث)، پنجمین فرزند از فرزندان موسى بن جعفر است (98 حدیث)، چهارمین فرزند از فرزندان حضرت رضا (ع) است (95 حدیث)، سومین فرزند از فرزندان امام محمد تقى (ع) است (60 حدیث)، جانشین جانشین امام على نقى (ع) و پسر امام حسن عسکرى (ع) است (146 حدیث)، از دو غیبت برخوردار است (10 حدیث) و... .
در این میان، باب و بهاء هیچیک مصداق اوصاف و ویژگیهاى مطرح شده نبودند و سرّ مخالفت علما با سید على محمد باب، همین است.
- میرزا حسینعلى علاوه بر قبول قائمیت سید على محمد باب و اینکه او دین جدیدى آورده است، خود را "من یظهره اللَّه" نامید و ادعا کرد که شریعت مستقلى را به بشریت ارزانى داشته باشد. در حالیکه همهى مسلمانان خاتمیت پیامبر اسلام(ص) را مسلم میدانند و نه تنها از دلایل نقلى در اثبات این امر بهره میبرند، بلکه دلایل عقلى را هم مثبت خاتمیت نبوت و شریعت میدانند.
دلایل نقلى:[18]
در قرآن از پیامبر اسلام(ص) به خاتم النبیین[19] یاد شده است، و "خاتم" به معناى پایان دهنده است و بدین جهت به مُهرى که نامهها را با آن امضا میکردند، خاتم میگفتند و چون از نگین انگشتر با حک کردن نقشى روى آن، به عنوان مهر استفاده مینمودند، به آن نیز خاتم اطلاق میکردند و به انگشترى که چنین حالتى را نداشته "فَتَخَه" میگفتند.[20]
ابن کثیر در تفسیرش، در ذیل همین آیه، روایتى را از پیامبر(ص) نقل میکند که آنحضرت خاتم النبیین بودن را یکى از برترهاى خود بر پیامبران دیگر میداند.
در نهج البلاغه هم در چندین مورد از پیامبر(ص) با عنوان "خاتم رسل" یاد شده است.[21] و البته در قرآن، آیات دیگرى هم وجود دارد که میتوان از آنها بر ختم نبوت و جاودانگى اسلام استدلال نمود.
الف) آیاتى که بیان میدارند اسلام براى همهى بشریت است.[22] ب) آیاتى که اسلام را به عنوان تنها دین حق الاهى معرفى مینمایند.[23] از این آیات استفاده میشود تمام ادیان دیگر، بدون هیچ استثنایى نسبت به زمان حال و آینده، در مقابل اسلام محکوم به بطلاناند. و بدین سبب این سخن بهائیها که خاتم الانبیا به معناى نگین و زینت انبیا است، وجهى ندارد. نه با کتب لغت سازگارى دارد و نه با فهم مفسران و اصحاب.[24]
افزون بر اینها، روایاتى از پیامبر(ص) وارد شده است که بیان میدارند: پیامبرى بعد از پیامبر اسلام(ص) نیست و در آنها از واژهى خاتم استفاده نشده است تا مورد سوء استفاده بهاییان قرار گیرد.[25] مثلاً در حدیثى پیامبر(ص) به على(ع) فرمودند: "انت منى بمنزلة هارون من موسى الاّ انه لا بنى بعدى".[26]
دلیل عقلى
بشر به فطرت خود خداجوى است.[27] اما این فطرت کافى نیست تا هر چه که بر میگزیند و هر آیینى که به آن اعتقاد دارد، حق باشد. بلکه این فطرت، گرایشى است که میبایست در پرتو بصیرت به راه راست هدایت شود و خداوند افزون بر عقل که پیامبر درونى است، پیامبران بیرونى را براى ما فرستاد تا آنچه را که عقل نمیتواند ادراک کند،[28] براى ما تبیین کند. این پیامبران آمدند تا راه روشن هدایت را به ما نشان دهند،[29] و هر یک با دو محدودیت و یک خطر مواجه بودند، محدودیت در خود پیامبر(ص)[30]، محدودیت در مخاطبان،[31] و خطر تحریف،[32] و لذا غالباً دین جدید تکمیل و تصحیح کننده دین قبلى بود. داستان آمدن پیامبران، با مبعوث شدن پیامبرى که در قلهى معرفت قرار داشت خاتمه پیدا کرد. انبیا امام امتشان بودند و او امام انبیا. از سوى دیگر، زمینهى فهم در بین مردم پیدا شده بود؛ یعنى مردم، لااقل بعضى از آنها، این آمادگى را پیدا کرده بودند که معارف بلند الاهى را در همان بلنداى معرفت بیابند.[33]
با از بین رفتن این دو محدودیت، اسلام توانست تمام پیام خود؛ یعنى تمام هدایت الاهى را که بخشى از آنرا ادیان گذشته بیان کرده بودند، ارائه نماید و در واقع دین خاتم و کامل[34] باشد. از سوى دیگر، باید دین خاتم مصمون از تحریف باشد و در اسلام این مصونیت از تحریف، در پرتو دو عامل تحقق مییابد:
الف) مصونیت منبع اصلى از تحریف.[35]
ب) پایهگذارى روشى که آن روش امکان فهم اصیل در هر روزگارى را براى هر کسى که با آن روش آشنا شود و با آن روش به منابع مراجعه کند، فراهم نماید.[36]
- میرزا حسینعلى نه تنها ادعاى شریعتِ مستقلى کرد، بلکه مدعى شد که خدا در او حلول کرده است و (این ادعا تفاوت بسیار با سخن عرفا دارد) و تجسد و تجسم خدا را به صراحت بیان میکند. بطلان این عقیده به حدى روشن است که ما خود را بینیاز از پاسخگویى بدان میدانیم.
به هر حال این عقاید موجب شده که عموم مسلمانان، فرقهى بهائیت را منکر ضروریات دین بدانند[37] و منکر ضرورى دین، کافر است و کافر هم نجس است.[38] البته میتوان دلایل فقهى نجاست کفار را در کتب فقهى[39] جستوجو نمود.[40]
اما کسى که معتقد به بهائیت شده، نه تنها لازم نیست در نزد دیگران اعتراف و اقرار نماید، بلکه این عمل جایز نبوده و مرضّى الاهى نمیباشد. امید است با توبه و جبران گذشته، مورد لطف و رحمت و بخشش الاهى قرار گیرد.
[1]. مکاتیب عبدالبهاء، ج1، ص 343.
[2]. نوری، یحیی، خاتمیت پیامبر اسلام، ص 72 و 75.
[3]. همان، ص 229. البته این ادعاى خدایى در ص 323 مبین تکرار شده است.
[4]. همان، ص 1.
[5]. همان، ص 50.
[6]. همان، ص 173.
[7]. ملاحسین بشرویهاى کسى است که بهاء به وسیلهى تبلیغ او به باب گروید و ایمان آورد. دانشنامهى جهان اسلام، ج 4، ص 733.
[8]. همان، ج1، ص 78.
[9]. همان، ص 253.
[10]. همان، ص 300.
[11]. همان، ص 142.
[12]. همان، ص 68.
[13]. خاتمیت پیامبر اسلام، ص 82.
[14]. همان، ص 225.
[15]. ر. ک: خاتمیت پیامبر اسلام (ص)، ص 72 – 85؛ ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامى، ص 343 - 350.
[16]. ر. ک: صافى گلپایگانى، لطف اللَّه، امامت و مهدویت، ج 3، ص 63 - 70. در این کتاب 40 ویژگى از امام عصر حجة بن الحسن ذکر شده است که هیچیک از آنان بر "باب" منطبق نیست.
[17]. چون مادر امام باقر(ع) فاطمه بنت امام حسن(ع) بود، پس از این جهت امام زمان از نسل امام حسن(ع) هم میباشد.
[18]. این دلایل از منظر درون دینى است.
[19]. احزاب، 40.
[20]. درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 3، ص 44، سوریه، دارالارشاد، چاپ چهارم، 1415ق؛ اقرب الموارد، ج 1، ص 257 و ج 3، ص 319.
[21]. «اجعل شرائف صلواتک ... على محمد عبدک و رسولک الخاتم لماسبق». سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 101، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. «..... امین وحیه و خاتم رُسله..». همان، ص 247.
[22]. «لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً». فرقان، 1. و از این قبیل است، «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً». سبأ، 28.
[23]. «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ». آل عمران، 85. «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ». توبه، 33.
[24]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 325، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[25]. این دسته از روایات به حدى زیادند که مرحوم میر حامد حسین در، عبقات مجلدى را به این اختصاص داده است.
[26]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص 307، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق. «نسبت تو با من مثل هارون با موسى است، جز اینکه بعد از من پیامبرى نخواهد آمد».
[27]. برای آشنایی با دلایل قرآنى، برهانى، روانشناسى و تاریخى این ادعا، ر. ک: هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسشها، ص 17 - 21، قم، خانه خرد، چاپ سوم، 1382ش.
[28]. ر. ک: باورها و پرسشها، ص 46 – 58.
[29]. همان، ص 21 - 24.
[30]. انبیاء در تلقى وحى و دریافت حقیقت، از محدودیت برخوردار بودند و توان درک مراتبى که بدان ارتقاء پیدا نکرده بودند، را نداشتند. همان، ص 24.
[31]. مخاطبان به اندازهى دانش و فرهنگ و معرفتشان، از توانایى ادراک و پذیرش حقیقت بهرهمند بودند و لذا انبیاء نمیتوانستند افزونتر از آنچه که مخاطبان توانایى فهم آنرا داشتند، حقیقتى را بیان کنند. همان، ص 24.
[32]. آنگاه که پیام آورندهى دینى، رخت از دنیا بر میبست، با تفاسیر نابجا و... متن وحى با چهرهى دین، واژگون و نسخ میشد و... . همان، ص 25.
[33]. لذا میتوان گفت که دین خاتم با شرایط اجتماعى، فرهنگى و علمى مردم روزگار دین و بعد از آن ارتباط دارد، به این معنا که زمینهى بقا و حفاظت و صیانت از این دین در بین مردم از طریق بعضى از افراد که میتوانند خود را به جوهر و گوهر دین برسانند و آن جوهر و گوهر را در اختیار دیگران قرار دهند، وجود دارد نه اینکه دین به جایى برسد که آموزشهایش عمومى شود و مردم خودشان بدون نیاز به دین و مراجعه به آن و بدون اینکه حتى خودشان بدانند، دین را حفظ کنند. پس نمیتوان سرّ خاتمیت را در این نکته دانست که مردم به بلوغى میرسند که از دین بینیاز میگردند و یا آموزههاى آن نبى به گونهاى در بین مردم گسترش پیدا میکند که مردم نیازى به آموزش و نبى دیگرى ندارند. ر. ک: باورها و پرسشها، ص 33 - 43.
[34]. دین کامل باید دربردارندهى همهى آنچه باشد که بشر براى هدایت واقعى به آنها نیاز دارد، باشد و اسلام از چنین ویژگیاى برخوردار است. ر. ک: همان، ص 81 - 59، البته گاهى تقدم و تاخر تاریخى و جامعیت به عنوان دو دلیل براى اکملیت ارائه میشود و جامعیت را در پرتو سه امر میدانند (توازن بخشیدن بین دنیا و آخرت - حضور بیشتر و عمیقتر در زندگى فردى و اجتماعى - خلوص توحیدى و نزدیکى بیشتر به وحى) که همه در اسلام جمع است. ر. ک: خرد در ضیافت دین، ص 243 - 246.
[35]. ر. ک: هادوی تهرانی، مهدی، مبانى کلامى اجتهاد، ص 45 – 59، قم، خانه خرد، چاپ دوم، 1381ش.
[36]. از این روش، در کلمات امام خمینی به فقه جواهرى و فقه سنتى تعبیر شده است. ر. ک: باورها و پرسشها، ص 28 - 31.
[37]. مجمع فقه اسلامى، ص 84 - 85، مصوبهى شوراى مجمع فقه اسلامى، ص 18- 23، سازمان کنفرانس اسلامى، بهمن 1366.
[38]. امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج1، ص 118 – 119، قم، مؤسسه مطبوعات دار العلم، چاپ اول، بیتا.
[39]. گرامی، محمد علی، المعلقات على العروة الوثقى، ج 1، ص 86 - 90.
[40]. ر. ک: (نجاست کفار و اهل کتاب)، 2215.