لطفا صبرکنید
19698
- اشتراک گذاری
«یتیهون» از مادۀ «تیه» به معنای تحیّر و سرگردانی است به گونه ای که انسان به سبب آن نتواند راهى پیدا کند و به مقصد خود برسد. در این که حضرت موسی و هارون در تیه با قوم بنی اسرائیل بوده اند یا نه دو دیدگاه وجود دارد:
1. اکثر علما می گویند این دو با بنی اسرائیل در آن بیابان بودند، ولی دچار توهم و سرگردانی و عذاب قوم نبودند، بلکه برای آن دو آسایش و آرامش بود همان گونه که آتش نمرود برای حضرت ابراهیم گلستان و سرد بود.
2. برخی می گویند چون حضرت موسی دعا کرد خدایا بین ما و این قوم جدایی بیفکن و دعای انبیا هم مستجاب است، پس این دو با آن گروه در آن بیابان نبودند.
قبل از پاسخ به سؤال خلاصه ای از داستان قوم بنی اسرائیل پس از نجات از دست فرعون و مأمور شدن آنها به جنگ با عمالقه[1] که جمعیّتى تنومند از نژاد سامى بودند و در شمال شبه جزیره عربستان نزدیک صحراى سینا زندگى مىکردند،[2]را بیان می کنیم تا مقدمه ای راه گشا برای رسیدن به جواب باشد.
مفسران می گویند:[3] هنگامى که حضرت موسى و بنى اسرائیل از دریاى احمر گذشتند و فرعون هلاک شد، خداوند آنها را مأمور کرد که داخل سرزمین مقدس[4] شوند.[5] همین که به رود اردن رسیدند، دچار ترس شدند و از ورود به آن جا خود داری کردند.[6]
موسى(ع) از هر قبیلهاى یکى را مأمور کرد به آن سرزمین روند و موقعیت و وضع مردم آن جا را شرح دهند، آنها رفتند و با مردمى نیرومند روبرو شدند. پس از بازگشت، آنچه را دیده بودند براى موسى(ع) شرح دادند، موسى(ع) به آنها دستور داد که مطلب را کتمان کنند. دو تن از ایشان- «یوشع بن نون» و «کالب بن یوفنا»- اطاعت کردند و ده نفر دیگر عاصى شدند و مردم را از آنچه دیده بودند، مطلع ساختند و خبر دهن به دهن شد و به گوش همه رسید.
کالب و یوشع به پیروان خود گفتند: «عمالقه» مردمان تنومندى هستند، ولی دل و جرأت ندارند، شما ترسی به دل راه ندهید و به طرف آنان پیشروى کنید، البته شما بر آنها پیروز خواهید شد.[7] مردم گفتند: اگر داخل شویم، زنان و فرزندان ما اسیر دست آنها خواهند شد و خواستند به مصر باز گردند. ضمناً تصمیم گرفتند «یوشع» و «کالب» را سنگسار کنند.[8] به حضرت موسی گفتند: «ما تا زمانی که این گروه در بیت المقدس هستند داخل این سرزمین نخواهیم شد، بلکه همین جا می نشینیم تو و پروردگارت که به تو وعدۀ پیروزی داده بروید با آنان جنگ کنید».[9]
موسى(ع) خشمگین شد و گفت: «پروردگارا من فقط مالک خودم و برادرم هستم، بین ما و این قوم نافرمان و فاسق بنی اسرائیل جدایی افکن».[10] خداوند به موسى(ع) وحى کرد: «قَالَ فَإِنَّهَا محُرَّمَةٌ عَلَیهْمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فىِ الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلىَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِین».[11] آنها به کیفر کردارشان به مدت چهل سال در بیابان سرگردان خواهند شد.[12]
گفته اند آن بیابان دوازده فرسخ طول داشت و شش فرسخ عرض و موضع آن تیه میان فلسطین و ایله مصر بود و آن جماعتى که مخالفت کردند از صبح راه مى افتادند تا شبانگاه و شبانگاه در همان منزل اول بودند، و به قولى در روز محبوس بودند و شبها راه میرفتند.[13]
سرانجام همه نقبا- جز «یوشع» و «کالب»- و اکثر افراد آنها مردند و اطفال آنها بزرگ شدند و به جنگ «اریحا» رفتند و آن جا را فتح کردند.
فتح سرزمین مقدّس(اریحا)
در باره این که چه کسى آن جا را فتح کرد، اختلاف است.[14]
گروهی گفتهاند: چون چهل سال بسر آمد موسى(ع) با آن بقیّه بنى اسرائیل که مانده بودند به جنگ جبّاران رفتند، و اهل سیر خلاف کردند در آن که فتح أریحا که کرد؟ بعضى گفتند: موسى- علیه السّلام- کرد، و یوشع بر مقدّمه او بود، یوشع شهر بگشاد و موسى و بنى اسرائیل در شهر شدند و مدّتى مقام کرد «4» آن جا و خداى تعالى قبض روح او کرد موسى(ع) با بقیه لشگر باقی مانده از نسل بنی اسرائیل به جنگ با جباران روان شد و اریحا را فتح کردند و مقدمۀ لشگر، «یوشع بن نون» بود که شهر را گشود و داخل شهر شد و پشت سرش حضرت موسی و بقیّۀ لشکر وارد شهر شدند. آن حضرت مدّتى در آن جا زندگی کردند و سپس خداى تعالى او را قبض روح کرد.[15]
به دلیل این که اجماع اهل نقل و علما بر آن است که عوج بن عناق، حاکم ارض مقدس به دست حضرت موسى کشته شد.[16] برخى دیگر می گویند: پس از مرگ هارون و حضرت موسى در بیابان تیه، وصیّ موسی(ع) «یوشع بن نون» اریحا را فتح کرد.[17]
لازم به یادآوری است این گروه نیز قبول دارند عوج بن عناق به دست حضرت موسی کشته شد، اما اریحا به دست یوشع بن نون بعد از فوت آن حضرت فتح شد و در مقام توضیح می گویند: پس از این که بنی اسرائیل دچار عذاب شدند از کار خویش پشیمان گشته و بدون حضرت موسی به جنگ با بنی عناق رفتند و شکست خوردند برگشتند حضرت موسی(ع) فرمود «چون با امر خدا مخالفت کردهاید شکست خوردید» اینک بمانید تا من خودم با بنى عناق مصادف شده و آنها را از بین ببرم.
حضرت موسى و هارون و یوشع و کالب روانه شده با عوج بن عناق روبرو گشتند، حضرت موسی(ع) عصایش را بر ساق پاى عوج زده عوج بر زمین افتاد و در دم جان سپرد. اما سرزمین مقدس فتح نشد، بلکه پس از فوت آن حضرت، وصی او یوشع بن نون به امر پروردگار، آنجا را فتح کرد.[18]
معنای یتیهون
«یتیهون» از ماده «تیه» به معناى تحیّر و سرگردانی است،[19] به گونه ای که انسان به سبب آن نتواند راهى پیدا کند و به مقصد خود برسد.[20] «تیه» بیابان بى آب و علفى است که انسان در آن سرگردان مىشود.[21]
اکنون، «تیه» اسم شده برای همان بیابانی که قوم حضرت موسی(ع) در آن جا سرگردان شده بودند، این بیابان بخشی از بیابان سینا بوده است.[22]
آیا موسی(ع) و هارون نیز در آن بیابان با قوم بنی اسرائیل بوده اند یا نه؟
درباره این که آیا موسى و هارون با بنى اسرائیل در آن بیابان بودهاند یا نه اختلاف نظر وجود دارد:
مشهور میان مفسّران و مورّخان، آن است که حضرت موسى و هارون همراه بنى اسرائیل در بیابان تیه بودند، ولى بیابان براى آن دو جاى راحت و سالمى بود نه جاى مجازات شدن - چنان که آتش نمرود، براى حضرت ابراهیم سرد و سالم بود-[23] امّا برای بنی اسرائیل عذاب و زندان بود.[24]
در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که حضرت موسى قصد کرد از قومش کناره گیری نماید، آنها تضرع و التماس نمودند که کنارهگیرى نفرماید مبادا به عذاب الاهى گرفتار شوند، درخواست نمودند آن حضرت از خدا بخواهد توبه آنها را قبول فرماید. حضرت موسی از خداوند درخواست کرد توبه آنها را بپذیرد و خداوند نیز توبه آنها را پذیرفت، اما فرمود به سبب این که به پیامبرشان گفتند تو و پروردگارت به جنگ عمالقه بروید باید چهل سال در تیه سرگردان باشند.[25]
برخى گفتهاند: موسی(ع) و هارون با آنان در بیابان نبودند؛ زیرا اولاً: موسی(ع) از خدا درخواست کرد: «فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»؛[26] خدایا بین ما و این گروه فاسق جدایی بینداز. و دعای انبیا نیز مستجاب است.[27] ثانیاً: تیه عذاب و عقاب برای قوم بنی اسرائیل بود به خاطر گوساله پرستی که کرده بودند به ازاء هر یک روز گوساله پرستی، یک سال در آن بیابان سرگردان شدند، در حالی که انبیا عذاب نمی شوند.[28] ثالثاً: قوم بنی اسرائیل عذاب شدند؛ چون سرپیچی از اطاعت امر پروردگار نموده اند، در حالی که موسی و هارون سرپیچی نکردند، پس چگونه می شود این دو نیز با آن گروه فاسق در آن عذاب گرفتار باشند؟[29]
[1]. حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق، بهبودی، محمد باقر، ج 4، ص 402، کتابفروشى لطفى، تهران، چاپ اوّل، 1404 ق.
[2]. مترجمان، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، تحقیق، با مقدمه آیة الله واعظ زاده خراسانى، ج 2، ص 58، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ دوّم، 1377 ش، (نقل از دایرة المعارف فرید وجدى، ج 6، ص 232، چاپ سوم)؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 339، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش.
[3]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 276 - 277، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش؛ تفسیر نمونه، ج 4، ص 342- 343.
[4]. مراد، بیت المقدس، فلسطین، شامات و طور سینا می باشد؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 336، چاپ دوم، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش؛ تفسیر نمونه، ج 4، ص 337.
[5]. مائده، 21.
[6]. مائده، 22.
[7]. طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 322، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، 1377 ش؛ مائده، 23.
[8]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 340؛ مجمع البیان، ج 3، ص 277.
[9]. مائده، 24.
[10]. مائده، 25.
[11]. خداوند (به موسى) فرمود: «این سرزمین (مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید) پیوسته در زمین (در این بیابان)، سرگردان خواهند بود و در باره (سرنوشت) این جمعیّت گنهکار، غمگین مباش!»، مائده، 26.
[12]. مائده، 26.
[13]. بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 4، ص 295، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361 ش.
[14]. اطیب البیان، ج 4، ص 341؛ مجمع البیان، ج 3، ص 277.
[15]. حسینى، شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشرى، ج 3، ص 61، انتشارات میقات، تهران، چاپ اول، 1363 ش؛ کاشانى، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج 3، ص 214 - 215، کتابفروشى محمد حسن علمى، تهران، 1336 ش؛ جرجانى ابو المحاسن حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج 2، ص 347، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اوّل، 1377 ش؛ ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، تحقیق، یاحقی، محمد جعفر – ناصح، محمد مهدى، ج 6، ص 321، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1408 ق؛ حائرى تهرانى، میر سید على، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 3، ص 287 ، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1377 ش؛ مظهرى محمد ثناءالله، التفسیر المظهرى،محقق، غلام نبى تونسى، ج 3، ص 75، مکتبة رشدیه، پاکستان، 1412 ق.
[16]. روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ج 6، ص 321؛ جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج 2، ص 347؛ نقل از مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 4، ص 295 – 296؛ ، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 3، ص 287؛ التفسیر المظهرى، ج 3، ص 75.
[17]. انوار درخشان، ج 4، ص 402 – 403؛ بروجردى سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، ج 2، ص 194 - 197، انتشارات صدر، تهران، چاپ ششم، 1366 ش؛ نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج 4، ص 142، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1398 ق.
[18]. تفسیر جامع، ج 2، ص 194 – 197.
[19]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن،ج 5، ص 294، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1417 ق؛ مجمع البیان، ج 3، ص 280؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 169، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412 ق؛ ابن منظور محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 13، ص 482، دار صادر، بیروت، 1414 ق.
[20]. مجمع البیان، ج 3، ص 280.
[21]. تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص 323.
[22]. تفسیر نمونه، ج 4، ص 343.
[23]. «قُلْنَا یَا ناَرُ کُونىِ بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلىَ إِبْرَاهِیم»؛ (سرانجام او را به آتش افکندند ولى ما) گفتیم: «اى آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!؛ انبیاء، 69.
[24]. سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله، الجدید فى تفسیر القرآن المجید، ج 2، ص 448، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ اوّل، 1406 ق؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 281؛ حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 2، ص 377، دارالفکر، بیروت، بى تا؛ مغنیه، محمد جواد، التفسیر المبین، ص 141، بنیاد بعثت، قم؛ کاشانى ملا فتح الله، زبدة التفاسیر، تحقیق، بنیاد معارف اسلامى، ج 2، ص 245، بنیاد معارف اسلامى، قم، چاپ اوّل، 1423 ق؛ التفسیر المظهری، ج 3، ص 76.
[25]. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار(ط- بیروت)، محقق، مصحح، جمعى از محققان، ج 13، ص 175، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق؛ ثقفى تهرانى، محمد، تفسیر روان جاوید، ج 2، ص 196، انتشارات برهان، تهران، چاپ سوم، 1398 ق؛ بحرانى سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، تحقیق، قسم الدراسات الاسلامیة موسسة البعثة- قم، ج 2، ص 270، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق.
[26] . مائده، 25.
[27]. تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص323 - 324 .
[28]. مجمع البیان، ج 3، ص 281.
[29]. فخرالدین رازى، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 11، ص 335، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوّم، 1420 ق؛ زبدة التفاسیر، ج 2، ص 245.