جستجوی پیشرفته
بازدید
76387
آخرین بروزرسانی: 1387/07/02
خلاصه پرسش
علم چیست؟ آیا تعریف علم به دانستن واقعیات عالم در مورد ذات اشیاء و قوانین حاکم بین آنها، صحیح است؟
پرسش
روزگاری تصور می شد زمین در مرکز عالم قرار دارد و تخت است بعضی ها آنرا بر شاخ گاوی تصور می کردند و برای طول و عرض آن چه اوهامی که از خود نبافته بودند. روزگاری تصور می شد هنگامی که قطره بارانی در دهان یک صدف فرو افتد مروارید تشکیل می گردد. زمانی مردم عقیده داشتند سنگهای عالم در اثر سختیهائی که متحمل می شوند تبدیل به طلا می گردنند و در زمانی دیگر.... و عده ای اینها را به عنوان علوم حفظ می کردنند و کتابها درباره آن می نوشتند و اباطیل دیگری به آنها می افزودند. اما وقتی حقیقت روشن شد تمامی علم آنها تبدیل به جهل شد و معلوم گردید آنها در ظلماتی سخت به سر می بردند. پس حفظ اباطیل و انباشتن آنها در مغز علم نیست.
عالم تشکیل شده از موجودات محسوس و معقول همین که وجود شیئی را درک می کنیم اطلاعی مبنی بر بودن آن شئ در درون ما شکل می گیرد و ما می پرسیم این چیست؟ و از کجا آمده؟ و چگونه آمده؟ وقتی می پرسیم چیست؟ می خواهیم پی به ذات شئ ببریم. اما وقتی می پرسیم از کجا آمده؟ فرض کرده ایم که پیش از این شئ ، شئ دیگری بوده که این شئ اخیر از او نشات گرفته. و وقتی می پرسیم چگونه آمده؟ در پی قوانینی می گردیم که موجب بروز چنین پــدیــده شده اند. و وقتی پاسخ صحیح و واقعی در مورد این سوالها و سوال های دیگری که پس از آنها پیش می آید بدست می آوریم اطلاعات فراوانی راجع به آن شئ حاصل می کنیم که موجب شناخت ما از آن شئ واینکه به کجا خواهد رفت و چگونه خواهد رفت می شود . و این شناخت علم ما را تشکیل می دهد. بنابراین می توان گفت علم عبارت است از دانستن واقعیات عالم در مورد ذات اشیاء و قوانین حاکم بین آنها.
اینکه عالم با قوانینی تغییر ناپذیر اداره می شود و برای وجود هر شئ بدنبال طرف مقابلی پیش از آن شئ می گردیم اثبات گر حاکمیت اصلی واحد بر جهان است . اصلی که همه اشیاء در دایره آن قرار دارند و خروج از آن ناممکن می باشد و آن اصل چیزی جز عدل نیست. پس عالم عدل محور است و در واقع عدل (اصل ما سوی الله) است و به خاطر وجود همین اصل بزرگ است که ما می توانیم صاحب علم باشیم چرا که هر اتفاقی در جهان بر اساس قانونی ثابت به وقوع می پیوندد که بر اشیاء مختلف در موقعیت های یکسان بصورت یکسان اعمال می شود. و وقتی ما از قوانین مطلع شدیم می فهمیم در گذشته برای اشیا چه پیش آمده و چه شیئی چه مسیری را چگونه طی کرده در کجا هست و به کجا و چگونه خواهد رفت و از برخورد اشیاع مختلف در آینده چه پیش خواهد آمد . و با استفاده از این دانش می توانیم دست به ساخت وسائل مختلف بزنیم و اشیا را در اختیار خود گرفته و آینده آنها را آنگونه که می خواهیم رقم بزنیم ودر نهایت می توانیم راه درست را برای رسیدن به موقعیت بهتر پیدا کنیم. و اگر اصول ثابت عالم نبودند و هر اتفاقی بر اثر یک قانون منحصر به فرد و یا بدون قانون به وقوع می پیوست ما هرگز قادر به جمع آوری علم نبودیم و هیچگاه نمی توانستیم وسیله ای بسازیم و هرگز برای آینده خود نمی توانستیم تصمیمی بگیریم. چرا که در آن صورت هیچ واقعه ای با واقعهٌ دیگر تشابهی نداشت و هرگز این همه موجودات همگون وجود نداشتند و ما هم اگر وجود داشتیم هرگز قادر به درک چیزی نبودیم و نمی توانستیم علوم را گردآوری کنیم چون دانسته های ما به درد دیگران نمی خورد چون برای آنها اتفاقات به گونه ای دیگر به وقوع می پیوست پس به واسطه اصل عدل است که عالم استوار گردیده و علوم شکل می گیرند.
اما قوانین عالم به دو بخش عمده تقسیم می شوند که عبارتند از قوانین حاکم بین اشیاء عالم که بشر قدرت دخل و تصرف و تغیر آن را ندارد مانند ریاضیات و معادلات آن و قوانین فیزیک شیمی و....که می توان به آن قوانین تکوینی اطلاق کرد. و دیگر قوانین تشریعی که تنظیم کننده رفتار بشر در مورد خود و سایر اشیاء عالم وروابط بین آنهاست.و مجموعه ای است از دستوراتی مبنی بر بایدها و نبایدها که برسر راه حرکت بشر مانند تابلوهای راهنمائی نصب شده اند و پرتگاهها ومسیرهای انحرافی و پرخطر را نشان می دهند و مانع از گم شدن و سقوط و هلاکت او می شوند و آزادی او را تداوم می بخشند. که اتفاقا این قوانین نیز به طور ثابت در جهان وجود دارد وخالق هستی با اشراف کاملی که بر بشر داشته آن را برای سعادت آدمی وضع نموده و به بشر ارئه داشته. اما انسان از روی بی اطلاعی و عدم علم کافی برای ارتباط دهی خود با دیگران دست به وضع قوانینی ناقص زده که موجبات رنج ودر نهایت شقاوت خود را فراهم کرده. قوانین تشریعی قابل نقض شدن ورعایت نکردن می باشند و برای اینکه اصل کلی عالم یعنی عدل به هم نریزد، قوانین دیگری در ادامه قوانین تشریعی به وجود آمده که می توان به آنها قوانین کیفری اطلاق کرد. به عبارت دیگر می توان قوانین تشریعی را به صورت دوتائی در نظر گرفت که یکی به انسان می گوید چه کاری باید بکند ویا انجام ندهد ودیگری می گوید در صورتی که آن قانون اولی شکسته شود برای انسان چه اتفاقی خواهد افتاد. پس علم انسان در مورد قوانین عالم همانگونه که حضرت امام صادق می فرمایند به دو بخش تقسیم می گردد. العلم علمان علم الادیان و علم الابدان و می توان شرافت علم الادیان را بر دیگری بدون ورود خدشه به اهمیت علم الابدان به راحتی فهمید چرا که این متضمن سلامت و سعادت انسان است و انسان را به سوی رستگاری هدایت می کند و از سقوط و هلاکت او جلو گیری می کند. اما دانستن آن یکی هم به انسان توانائی و قدرت می بخشد و یقین او را می افزاید و عطش اورا برای دانستن سیراب می سازد و کمک می کند تا آسان تر به مقصد برسد.
پاسخ اجمالی

علم دارای کاربرد های متعدد است؛ به معنای دانستن، به معنای علوم مدون، ملکه حاصله از مسائل و ...غیر این ها. بحث از تعریف تمام معانی علم از حوصله این مقاله خارج است و مجال دیگری را می طلبد بنابراین ما به شایع ترین معنای علم نزد حکما می پردازیم که علم به معنای مطلق ادراک است، و تعریف دقیق فلسفی آن عبارت است از حضور موجود مجرد از ماده نزد موجود مجرد دیگر. اما تعریف علم به دانستن، تعریفی نادرست است؛ چرا که شرایط تعریف در آن رعایت نشده است. چنان که عدل، با قوانین ثابت، ملازم نیست؛ چرا که اگر قوانین عالم ثابت نبود نیز با عدل منافات نداشت؛ زیرا اگر هر کدام از این قوانین متغیر در جای مناسب خود باشند باز هم عدالت رعایت شده است.

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ چند نکته را باید توضیح بدهیم:

1.تعریف علم

قبل از ارائه تعریف تذکر دو نکته ضروری است؛ نکتهاول: امکان تعریف علم؛ در این که علم قابل تعریف است یا نه، سه نظریه وجود دارد:

یکم: قول رازی : علم بدیهی است و قابل تعریف نیست؛ چون چیزی روشن تر از علم وجود ندارد تا ما با آن علم را تعریف کنیم.

دوم: قول امام الحرمین و غزالی :علم نظری است ولی تعریف آن مشکل است و تنها از طریق تقسیم و تمثیل شناخته می شود.

سوم: علم نظری است و تعریفش مشکل نیست.[1]

نکته دوم: معانی علم؛ از آنجا که علم به معانی مختلفی آمده، در ارائه تعریف علم باید روش شود که کدام یک از معانی علم مورد نظر است؛ برخی از معانی علم عبارت است از:

الف. مطلق ادراک خواه تصوری باشد یا تصدیقی، یقینی باشد یا غیر یقینی و این تعریف حکما است.

ب. مطلق تصدیق؛ چه یقینی و چه غیر یقینی؛ گفته شده که این مذهب متکلمین است.

ج.ادراک مرکب؛ تصوّر باشد یا تصدیق.

د. ملکه حاصله از ادراک این مسائل .

ه. بعضی هم گفتند علم اطلاق می شود بر ادراک مسائل و نفس مسائل و بر ملکه حاصل از مسائل؛ و علوم مدونه بر این معنای اخیر اطلاق می شود."[2]

البته بحث از تعریف تمام معانی علم از حوصله این مقاله خارج است و مجال دیگری را می طلبد بنابر این ما به شایع ترین معنای علم نزد حکما می پردازیم که علم به معنای مطلق ادراک است.

بنا بر قابل تعریف بودن علم، حکیمان چند تعریف برای علم ذکر کردند مانند: حصول ماهیت شیئ در عقل؛[3] کیفیتی ذات اضافه؛ اضافه ای بین عالم و معلوم؛ صورت نقش بسته نزد عاقل؛ شیخ اشراق براین باور است که علم همان ظهور؛ و ظهور همان نور است، بنابراین علم مانند نور خود ظاهر و آشکار و آشکار کننده غیر است.

شیخ الرئیس مرحلّه تعقلی علم را گاهی به صورت سلبی یعنی تجرید از خصوصیات و جزئیات تعریف می کند و گاهی از آن به صورت مرتسمه در جوهر عاقل که مطابق با ماهیت معقول است یاد می کند و بار دیگر علم را امری مجرد که اضافی( اضافه اشراقی) است، می داند.

اما قول قابل قبول در نظر حکمت متعالیه این است که  علم عبارت است از حضور موجود مجرد از ماده نزد موجود مجرد دیگر؛ توضیح این که علم موجودی مجرد از ماده است؛ به این معنا که علم نه امر سلبی است، مثل تجرد از ماده، و نه امر اضافی(اضافه مقولی)است؛ بلکه امر وجودی است، آن هم نه هر وجودی، بلکه وجود بالفعل، و نه هر وجود بالفعل، بلکه وجود بالفعلی که مشوب به عدم نباشد یعنی شیئ معلوم یکجا نزد عالم حاضر شود تا صدق علم به شیئ کند؛ ولی امر مادی نمی تواند معلوم ما شود؛ چون امر مادی در حرکت جوهری است و حرکت جوهری تدریج در ذاتش است؛ به این معنا که در هر جزء از حرکت عدم اجزای دیگر و عدم کل شرط است؛ چرا که فقط و فقط یک جزء در آن واحد محقق می شود؛ پس یک شیئ مادی نمی تواند حضور تمام پیدا کند پس نمی تواند معلوم باشد بنابراین علم امر وجودی غیر مادی است که غیر قابل اشاره حسی و وضعی است.

به بیان گویای علامه طباطبایی در حاشیه اسفار: صورت علمیه برای ما حاصل است، بالضروره، هر نوع حصول که باشد؛ ولی مجرد حصول چیزی برای چیز دیگر علم پدید نمی آورد؛ چرا که اگر جمیع اجزای وجود شیئ جمع نباشد، بعض از اجزا از بعض دیگر غایب خواهد بود، و مجموع اجزا از مجموع غایب می شود _همانطور که در حرکت این گونه است_ در حالی که غایب بودن با علم منافات دارد؛ از طرفی جواهر مادی و عوارضشان متحرکند و حاضر الوجود نیستند در حالی که صورت علمی چه صورت علمی جوهر باشد و چه عرض، نزد عالم حاضر است و اگر نزد خودش حاضر نباشد، محال است که نزد دیگری حاضر شود؛ پس لازم است صورتهای علمی فی نفسه مجرد باشند، تا به نوعی برای عالم حاصل شوند."[4]

2.در تعریف سوال کننده شرط صحت تعریف رعایت نشده: از شرایط تعریف این است که، معرِّف باید روشنتر از معرَّف باشد[5]؛ پس ارائه تعریفی که در آن از کلماتی استفاده شده که با معرَّف از نظر معرفتی یکسان است، صحیح نیست؛ علاوه این که این تعریف  مصادره به مطلوب است؛ یعنی آن چه را در صدد تعریفش بودیم با خودش تعریف کردیم؛ زیرا در این تعریف، از کلمه دانستن استفاده شده که ترجمه علم است؛ پس این تعریف گویا نیست.

مشکل دیگر این است که در تعریف مذکور شرط دیگر تعریف که جامعیت است، رعایت نشده چرا که وقتی قید ذات اشیاء را ذکر کرده تمام علومی که به ذات مربوط نیستند از تعریف خارج می شود مثل علم به اعراض و... حال این که علم به اعراض هم علم است.

3.نکته دیگر این که در این پرسش آمده است که "اینکه عالم باقوانینی تغییر ناپذیر اداره می شود و برای وجود هر شئ بدنبال طرف مقابلی پیش از آن شئ می گردیم اثبات گر حاکمیت اصلی واحد بر جهان است . اصلی که همه اشیاء در دایره آن قرار دارند وخروج از آن نا ممکن می باشد و آن اصل چیزی جز عدل نیست. پس عالم عدل محور است". اشکال این سخن آن است که عدل، با قوانین ثابت، ملازم نیست؛ چرا که اگر قوانین عالم ثابت نبود نیز با عدل منافات نداشت؛ زیرا اگر هر کدام از این قوانین متغیر در جای مناسب خود باشند باز هم عدالت رعایت شده است.



[1] التهانوى، محمد على، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم‏، ج 2 ص1221، چاپ اول، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت‏، 1996 م

[2] التهانوى، محمد على، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم‏،ج 2ص1220، چاپ اول، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت‏، 1996 م

[3] نجم الدین على الکاتبى_ میرک البخارى، حکمة العین و شرحه، ‏ص305 ، جعفر زاهدى‏ ، عبد الله نورانى، انتشارات دانشگاه فردوسى‏،مشهد، 1353 ه ش‏

[4] صدر المتألهین‏،الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة،ج3،ص288الی ص299، چاپ سوم‏، دار احیاء التراث، بیروت، 1981 م‏.

[5] الیزدى ، مولى عبد الله بن شهاب الدین الحسین ‏،الحاشیة على تهذیب المنطق،ص48 ، چاپ: دوم‏، موسسة النشر الاسلامى‏، قم ، 1412 ه ق.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

  • چرا زن نمی‌تواند مرجع تقلید و قاضی باشد؟
    73146 اجتهاد و مرجعیت در اسلام 1387/04/03
    دانشمندان و متخصّصان دینی درباره‌ موضوعاتی؛ مانند مرجع تقلید، یا قاضی شدن زن و بعضی از عناوین دیگر، اختلاف نظر دارند. این امور جزو مسلّمات و ضروریات دینی به شمار نمی‌آید. کسانی که می‌گویند زنان مرجع تقلید یا قاضی نمی‌شوند، به ادله‌ای؛ نظیر روایات و اجماع، تمسک کرده‌اند ...
  • چرا خداوند در مقابل درخواست رؤیت خدا توسط یهودیان، آنها را مجازات کرد؟
    8592 تفسیر 1392/01/26
    آنچه باید در این‌جا مورد دقت قرار گیرد، این عبارت در آیه است: « فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ». باء در «بظلمهم» معنای سببیت بوده و متعلق به «اخذتهم» است و معنا این‌گونه می‌شود که آنها را به جهت ستمی که روا داشته­‌اند، با صاعقه مجازات می‌کنیم. این عبارت نمایان‌گر ...
  • با در نظرگرفتن جمیع جوانب و مصالح، آیا ارجح نیست که مقام رهبری در قانون جمهوری اسلامی ایران دارای یک زمان و دوره مشخص باشد؟
    8512 System 1389/04/16
    دائمی بودن رهبری در ایران ناشی از رأی مردم به قانون اساسی بوده و دلیلی نیز وجود ندارد که در صورت از دست ندادن شرایط، زمان آن را محدود کرد. فساد موجود در حکومت ها بیشتر ناشی از خلق و خوی حاکمان ...
  • با توجه به آیات 103 و 104 سوره کهف، راه تشخیص کار نیک از بد و ناپسند چیست؟
    24104 تفسیر 1389/05/13
    آیات شریفه، به معرفى زیانکارترین انسان ها و بدبخت‏ترین افراد بشر مى‏پردازد. زیان واقعى و خسران مضاعف آنجا است که انسان سرمایه‏هاى مادى و معنوى خویش را در یک مسیر غلط و انحرافى از دست دهد و گمان کند کار خوبى کرده است، نه از این کوشش ها ...
  • آیا در اسلام، مسئله ای به نام وضوی ارتماسی داریم؟
    11356 Laws and Jurisprudence 1391/07/03
    وضوى ارتماسى آن است که انسان صورت و دستها را به قصد وضو با مراعات شستن از بالا به پایین در آب فرو برد؛ اما براى این که مسح سر و پاها با آب وضو باشد، باید در شستن ارتماسى دستها، قصد شستن وضویى، هنگام بیرون آوردن ...
  • زنان عقیمی که بچه‌دار نمی‌شوند از دیدگاه قرآن چه جایگاهی دارند؟
    24597 تفسیر 1395/08/04
    گرچه پروردگار صلاح دیده برخی مردان و زنان، عقیم باشند[1] اما عقیم بودن و بچه‌دار نشدن به تنهایی نقصی معنوی - نه برای مردان و نه برای بانوان - نبوده و از مقام و ارزش انسانی هیچ کدام از آنها نمی‌کاهد. البته می‌شود برای ...
  • آیا در تحقیقات پزشکی، جایز است از جنین سقط شدهٔ انسان استفاده کرد؟
    7682 گوناگون 1393/02/25
    بیشتر فقها تشریح بدن انسان(جنین یا غیر جنین) را جایز نمی‌دانند، اما برخی از مراجع[1] در این‌باره می‌گویند، اگر این‌گونه تحقیقات در راستای کشف مطالب پزشکى جديد و مورد نیاز جامعه و نیز درمان بيمارى‌های تهدید کننده زندگى مردم باشد، جايز است؛ ولى تا ...
  • آیا گزارش غیر‌مسلمان مبنی بر نجاست چیزی که در اختیار اوست، مورد قبول است؟
    8833 اثبات نجاست 1393/02/03
    فقها در این زمینه فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان نگذارده و می‌گویند، نجس بودن چیزى از سه راه ثابت مى‌شود، و باید بر آن ترتیب اثر داد: 1. آن که انسان خودش یقین به نجاست پیدا کند. 2. دو نفر عادل و یا حتّى یک نفر گواهى ...
  • معنای استدلال مباشر چیست؟
    19452 قیاس اقترانی و استثنائی 1391/12/06
    در مورد استدلال مباشر آنچه را که برخی از نویسندگان در این‌باره نگاشته‌اند، در این‌جا نقل می‌کنیم: بسیاری از منطق‌نگاران معاصر آنچه را در منطق نگاشته‌های پیشین با عنوان «احکام قضایا» یا «نسبت قضایا» مطرح بوده، قسمی از استدلال برشمرد‌ه‌اند و نام‌هایی؛ همچون استدلال «مباشر»، «بی‌واسطه» و «بسیط» ...
  • محدوده حرم مکه چقدر است؟
    9600 گوناگون 1396/10/23
    ابتدا باید دید منظور از حرم مکه چیست، آیا مراد، مسجد الحرام است؟ یا منطقه‌ای که زائرین خانه‌ی خدا بدون احرام، حق ورود به آن‌را ندارند و ورود کفار نیز به لحاظ شرعی در آن ممنوع است؟ در صورت نخست، پاسخ آن است که هر مکانی که در ...

پربازدیدترین ها