لطفا صبرکنید
16517
- اشتراک گذاری
قرآن کریم و روایات معتبر، هر دو از منابع دینی محسوب شده و دارای اعتبار و حجیت هستند. در مورد قرآن بحث سندی انجام نمیگیرد؛ زیرا آیات قرآن مضبوط و مشخصاند و نزول آنها از جانب خداوند متعال است و جای هیچگونه بحثی ندارد. تنها از جهت دلالت و فهم درست معنای آن آیه، بحثهایی انجام میگیرد.
اما در مورد حدیث، هم بحث سندی لازم است و هم بحث از نظر دلالت؛ یعنی هم باید انتساب آن قول به معصوم بررسی گردد و هم باید معنا و مفاد آن روشن شود.
اگر کلامی مستقیماً از معصوم شنیده شود، یا در قطعی بودن صدور آن از معصوم هیچشک و شبههای نباشد، ارزش و اعتبار آن با قرآن مجید برابر است و هر دو حجیت و سندیت دارند و باید طبق مفاد آنها حکم کرد و عمل نمود. در صورت شک در صحت نقل یک حدیث، مرتبۀ قرآن کریم مسلماً بالاتر است و به عنوان معیار صحت و سقم روایات محسوب میگردد.
قرآن کریم و روایات معتبر، هر دو از منابع دینی محسوب شده و دارای اعتبار و حجیت هستند. در مورد قرآن بحث سندی انجام نمیگیرد؛ زیرا آیات قرآن مضبوط و مشخصاند و نزول آنها از جانب خداوند متعال است و جای هیچگونه بحثی ندارد. تنها از جهت دلالت و فهم درست معنای آن آیه، بحثهایی انجام میگیرد.
اما در مورد حدیث، هم بحث سندی لازم است و هم بحث از نظر دلالت؛ یعنی هم باید انتساب آن قول به معصوم بررسی گردد و هم باید معنا و مفاد آن روشن شود.
اگر کلامی مستقیماً از معصوم شنیده شود، یا در قطعی بودن صدور آن از معصوم هیچشک و شبهه ای نباشد، ارزش و اعتبار آن با قرآن مجید برابر است و هر دو حجیت و سندیت دارند و باید طبق مفاد آنها حکم کرد و عمل نمود.
اما از آنجا که از زمان معصومان بیش از 1200 سال میگذرد و طی این مدت احادیث بسیاری از بین رفته و احادیث بسیاری نیز جعل شده، خود معصومان یکی از راههای اطمینانبخش برای شناخت صحت یک روایت را موافقت با قرآن و عدم مخالفت با آن ذکر کردهاند.[1] بنابراین، در صورت شک در صحت نقل یک حدیث، مرتبۀ قرآن کریم مسلماً بالاتر است و به عنوان معیار صحت و سقم روایات محسوب میگردد.
در میان مسلمانان همیشه افراط و تفریطهایی در مورد ارزش و اعتبار حدیث وجود داشته است. در صدر اسلام برخی شعار «حسبنا کتاب الله»؛(قرآن ما را کفایت میکند) سر دادند و گمان داشتند که با وجود قرآن، نیازی به روایت و حدیث ندارند و گردآوری سخنان پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) و اصحاب او را کنار نهادند. پس از سالها جریانی افراطی در میان اهلتسنن به وجود آمد که میتواند شعار آنرا «حسبنا الروایات» دانست؛ زیرا گمان داشتند با وجود احادیث نیازی به قرآن ندارند، تا جایی که گفته شد: «حدیث به وسیلۀ قرآن نسخ نمیشود، اما میتواند ناسخ قرآن باشد».[2] اخباریان شیعه نیز حجیت ظاهر قرآن را زیر سؤال برده و معتقد شدند تا مطلبی از قرآن در روایت تأیید نگردد، فهم آن برای ما ممکن نیست. حتی برداشت از قرآن را حرام و آنرا تفسیر به رأی دانستند.
این در حالی است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی...»؛[3] من دو چیز گرانبها در بین شما می گذارم یکی کتاب خدا(قرآن) و دیگری عترت من(اهل بیت)، تا زمانی که به این دو تمسک بجویید هرگز گمراه نخواهید شد.
یعنی هم قرآن و هم کلمات معصومان برای مسلمانان حجت است. این دو منبع شناخت دین و راه سعادتاند و باید به هر دو تمسک نمود. منتها ممکن است در قرآن مطلبی به اجمال آمده باشد و شرح و تفصیل آنرا پیامبر و یا اهلبیت معصوم او بیان کرده باشند، یا مطلبی به صورت کلی مطرح شده باشد و در روایات موردی را تخصیص زده و استثنا کرده باشند. این وظیفهای است که قرآن بر عهدۀ پیامبر گذاشت و فرمود: «ما بر تو ذکر(قرآن) را نازل کرده تا تو (ای رسول) آنرا برای مردم تبیین و تشریح نمایی».[4]
این وظیفه، بر اساس روایتهای رسیده از پیامبر گرامی اسلام(ص) [5] بر عهدۀ اهلبیت معصوم او نهاده شده تا پس از او با ارائه تفسیر معصومانه از قرآن کریم مشکلات دینی مردم را برطرف سازند.[6]
مسئلۀ مهم در استفاده از قرآن کریم و روایات، فهم مفاد و محتوای آنها است که نیاز به تخصص بالایی دارد، شناخت ناسخ از منسوخ، محکم از متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید و ... از آن جمله است.
همینطور نگاه عمیق به مورد روایت که آیا امام معصوم در صدد بیان است یا نه؟ و اینکه نظر اسلام را در این زمینه بیان میکند یا نه؟ و قابل تعمیم به موارد مشابه در تمامی زمانها و مکانها است یا نه؟ و مطالب دیگر که مربوط به علوم قرآن و حدیث و فقه و اصول فقه و فلسفه فقه میشود، همگی در استفاده از قرآن و روایت نقش دارند و باید ملاحظه شوند.
اما اینکه آیا مطالب صریح قرآن اهمیت بیشتری نسبت به مسائلی که به صراحت بیان نشدهاند دارند یا خیر؟
باید گفت: خیر. صراحت آیات در موردی نشان دهندۀ اهمیت آن مطلب نیست، یا دست کم همیشه چنین نیست. بله میتوان ادعا کرد که هر چه مربوط به وظایف و تکلیف مردم است که باید آنرا انجام دهند، یا از آن اجتناب کنند؛ مانند آیات احکام به صراحت بیان شدهاند. همچنین مطالبی که مربوط به حقوق مردم نسبت به یکدیگر است و به زندگی روزمره آنها مربوط میشود، بیانی روشن و صریح دارند. اما مطالب دیگری است که از درجه اهمیت بالاتری برخوردارند؛ مانند آیاتی که مربوطه به خود خداوند و صفات و افعال او هستند و یا مربوط به امور اخروی هستند؛ مانند بهشت و جهنم و وضع و کیفیت آن دو، و یا مربوط به موجودات فرا مادی؛ نظیر فرشته و جن، در هالهای از ابهام بیان شدهاند.
لذا از امام علی(ع) نقل شده است: «کتاب خدا بر چهار گونه است. عبارت، اشارت، لطایف و حقایق؛ عبارت برای عوام، اشارت برای خواص، لطایف برای اولیا و حقایق مربوط به انبیا است».[7]
آنحضرت در جایی دیگر میفرماید: «قرآن ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش حکم است و باطنش علم، ظاهرش زیبا و دلربا و باطنش عمیق و ژرف است».[8]
بنابراین، میتوان ادعا نمود مطالب ناب قرآنی، مانند دُرهای مکنون و پوشیده در صدف، در لایههای زیرین و در بطن آیات قرار دارند و باید برای رسیدن به آنها تلاش و کوشش مضاعف نمود.
نکتۀ پایانی اینکه گاهی مصالحی در کار بود تا بعضی از مسائل به صراحت در قرآن نیاید مانند عدم تصریح به نام امام علی(ع) در قرآن یا گنجاندن آیات مربوط به ایشان در بین آیات غیر مرتبط و... .[9]
[1]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 330، کتاب قضا و شهادات، باب اختلاف روایات، حدیث اول، مقبوله عمر بن حنظله.
[2]. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج 2، ص 251.
[3]. متقی هندی، کنز العمال، ج 1، ص 44.
[4]. نحل، 44.
[5]. مانند حدیث ثقلین و حدیث سفینه.
[6]. برای آگاهی بیشتر، نک: هادوی تهرانی، مهدی، تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر ششم، ص 75- 80.
[7]. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، محقق، مصحح، عراقی، مجتبی، ج 4، ص 105، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق.
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 599، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[9]. برای آگاهی بیشتر، نک: «نام امامان (ع) در قرآن»، 200؛ اثبات امامت امام علی(ع) از قرآن»، 324.