لطفا صبرکنید
9863
- اشتراک گذاری
نخست باید گفت؛ لحن آیات سوره «شرح» و یا «انشراح»، لحن محبّتآمیز، در راستای دلدارى پیامبر اکرم(ص) است.
خدای متعال در نخستین آیه این سوره، به لطفی از جانب خود اشاره کرده و میفرماید: آیا ما سینهات را گشاده نساختیم!: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».
در ارتباط با این آیه باید گفت؛ «نشرح» از ماده «شرح» و به معناى گسترشدادن قطعات گوشت و تبدیل آن به ورقههاى نازکتر است.
«شرح صدر» نیز ناظر به افزایش دانش و تحملپذیری انسان با بهرهگیری از نور الهى و سکینه و آرامش خدادادی است.
شرح یک کتاب و یا یک گفتار هم به معناى گسترش و توضیح معانى مخفى آنها است.[1]
به هر حال، منظور از شرح صدر در اینجا معناى کنایى آن بوده، یعنی خداوند توسعهدادن به روح و فکر پیامبر(ص) را خاطرنشان حضرتشان میفرماید؛ و البته این توسعه میتواند مفهوم وسیعى داشته باشد که هم وسعت علمى پیامبر(ص) را از طریق وحی و رسالت شامل گردد، و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و کارشکنیهاى دشمنان و مخالفان.[2]
خلاصه اینکه شرح صدر، یعنی خدای متعال نفس پاک و مقدس آنحضرت را مستعد استعداد تام و کامل گردانید، برای دریافت فیوضات الهی.[3]
لذا هنگامى که حضرت موسی(ع) مأموریت دعوت فرعون طغیانگر را پیدا میکند،[4] بلافاصله از خدا میخواهد که: سینهام را گشاده ساز و کار را بر من آسان کن: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی».[5]
در جایى دیگر خطاب به پیامبر اکرم(ص) آمده است: «منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شکیبایى کن و مانند یونس مباش [که بر اثر ترک شکیبایى لازم، گرفتار آن همه مشکلات و مرارت شد]».[6]
بنابراین، اصولاً هیچ رهبر بزرگى نمیتواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آنکس که مانند پیامبر خاتم، رسالتش از همه عظیمتر است، شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد؛ طوفانها آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند؛ مشکلات او را به زانو در نیاورد؛ کارشکنیهاى دشمنان مأیوسش نسازد؛ سؤالات از مسائل پیچیده او را در تنگنا قرار ندهد و ... .
با این وجود برخی مفسران اهلسنت در تفسیر این آیه به نقل ماجرایی میپردازند:
در جوانی و یا نوجوانى پیامبر(ص) بود که فرشتگانی آمدند و سینه مبارکشان را شکافته، قلبشان را بیرون آورده و شستوشو داده و آنرا از علم و دانش و رأفت و رحمت پر کردند.[7]
مضمون این تفسیر در بسیاری از منابع مهم روایی اهلسنت نیز آمده است.[8] در اینجا به عنوان نمونه به یکی از آنها اشاره میکنیم:
ابو هریره از پیامبر(ص) پرسید اولین چیزى که در دوران پیامبریات مشاهده کردی چه بود؟ حضرتشان فرمود:
«پرسش خوبی کردى، من بیست سال و چند ماهم بود، در صحرایی بودم ناگهان از بالاى سرم سخنى شنیدم، به بالا نگریستم، مردى را دیدم که از دیگری میپرسید، آیا این همان است؟! سپس آن دو به طرفم آمدند ... و هر کدام، یکی از بازوهاى مرا گرفتند، ولى من احساس نمیکردم که دست آنها با بازویم تماس دارد. یکى به دیگرى گفت: بخوابانش ... سینهاش را بشکاف، او سینهام را گرفت و آنرا شکافت؛ اما خون و دردى مشاهده نکردم، بعد آن دیگرى به وى گفت: کینه و حسد را در آور، و او چیزى مانند لخته خون را از قلبم در آورد و بیرون انداخت، باز آن دیگرى گفت رأفت و دلسوزی را جایگزین کن! او چیزى به شکل نقره در همانجاى دلم گذاشت، آنگاه انگشت ابهام دست راستم را تکان داد و گفت برو بهسلامت. من برگشتم در حالى که رأفت و رحمتم نسبت به کودکان و بزرگسالان بیشتر شده بود».[9]
ظاهر این ماجرا، با فرض پذیرش، توصیف از ماجرایی است که در یک برخورد مادى پیامبر(ص) با فرشتگان رخ داده است، اما بیشتر مفسران شیعی معتقدند که این ماجرا از اساس و پایه صحت ندارد[10] و به دلایلی وقوع چنین رخدادی را نمیپذیرند:
- در روایات امامیه نقلشده از معصومان(ع) از این داستان خبرى نیست.
- «شرح» معنایی غیر از معنای «شقّ» و شکافتن دارد.
- قلب معصوم خالی از هرگونه زنگار و زشتی است.
- از آیاتى که درباره شرح یا ضیق صدر آمده، همچنین از مفاهیم عرفى اینگونه اصطلاحات، معنایى واضح و غیر مادی فهمیده میشود؛ از اینرو برای فهم و تفسیر آیات ابتدایی سوره انشراح، احتیاجى به توجیه یا تطبیق با اینگونه حوادث مشکوک نداریم؛ زیرا به عنوان نمونه، آیه 125 سوره انعام و آیه 22 سوره زمر، موضوع «شرح صدر» را برای تمام مسلمانان مطرح نموده و جالب است که بدانید آیه 106 سوره نحل از واقعیتی به نام «شرح صدر در مسیر کفر» نیز سخن میگوید! لذا نمیتوان هیچکدام آنها را دارای مصادیق مادی دانست.
با تمام آنچه گفته شد، حتی اگر این روایت شکافته شدن قلب پیامبر(ص) را بپذیریم؛ بدیهى است که منظور این حدیث قلب جسمانى نیست؛ بلکه کنایه و اشارهاى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقویت عزم و اراده پیامبر(ص) و پاکسازى او از هرگونه نقایص اخلاقى و وسوسههاى شیطانى، ولى به هر حال دلیلى نداریم که آیه مورد بحث اشاره به خصوص این ماجرا باشد؛ بلکه مفهومى گسترده و وسیع دارد که این داستان ممکن است مصداقى از آن محسوب شود.[11]
[1]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص 449، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412ق.
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 770، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 27، ص 121- 122، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 314، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. طه، 24.
[5]. طه، 25 – 26.
[6]. قلم، 48.
[7]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 6، ص 363، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 32، ص 205، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[8]. بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 1، ص 245؛ ج 3، ص 144، قاهره، جمهوریة مصر العربیة، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامیة، لجنة إحیاء کتب السنة، چاپ دوم، 1410ق؛ ترمذى، محمد بن عیسى، سنن الترمذی، ج 5، ص 274، قاهره، دار الحدیث، چاپ اول، 1419ق؛ نسائى، احمد بن على، السنن الکبرى، ج 1، ص 140، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، 1411ق و ...
[9]. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 35، ص 181- 182، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1416ق؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 6، ص 363.
[10]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 317 – 318.
[11]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 317- 318؛ طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج 4، ص 154- 155، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362ش؛ تفسیر نمونه، ج 27، ص 123.