جستجوی پیشرفته
بازدید
11352
آخرین بروزرسانی: 1396/10/03
خلاصه پرسش
آیا روایت امام رضا(ع) که به شیئیت خدا اشاره می‌کند، روایت صحیحی است؟ به هر حال، آیا خدا «شیء» است؟! معنای شیئیت خدا چیست؟
پرسش
آیا روایت امام رضا(ع) که به شیئیت خدا اشاره می‌کند، روایت صحیحی است؟ به هر حال، آیا خدا «شیء» است؟! معنای شیئیت خدا چیست؟
پاسخ اجمالی
حدیث به جهت «محمد بن جعفر بن بطة» ضعیف است؛ اما بخاطر وجود آیاتی از قرآن کریم و نیز روایات دیگری که در زمینه محتوای آن، وجود دارد  و برخی از آنها از جهت سندی صحیح هستند، می‌توان قائل به جبران ضعف سند آن شد.
اطلاق «شیء» بر پروردگار مانند اطلاق «موجود» بر حضرت حق است؛ همان‌طوری که خدا موجود است؛ اما نه مانند موجودات دیگر، او شیء است؛ اما نه مانند اشیاء.
پاسخ تفصیلی
روایاتی در زمینه این‌که خدا «شیء» است یا نه، نقل شده است. یکی از این روایات، روایت ابن بابویه قمی(شیخ صدوق) در کتاب «التوحید» است که به شرح و بررسی آن می‌پردازیم:
حَدَّثَنا جعفر بن محمد بن مَسْرور -رَحِمَهُ الله- قال حدَّثنا محمد بن جعفر بن بُطَّة قال حدَّثنی عِدَّةٌ من أَصحابنا عن محمَّد بن عیسی بن عبید قال:‏ قال لِی أَبُو الْحَسَنِ(ع) ما تَقولُ إِذا قِیلَ لَکَ أَخْبِرْنِی عَنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَیْ‏ءٌ هُوَ أَمْ لَا؟ قال: فَقُلْتُ لَهُ قَدْ أَثْبَتَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَفْسَهُ شَیْئاً حَیْثُ یَقُولُ‏ قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ‏. فَأَقُولُ إِنَّهُ شَیْ‏ءٌ لَا کَالْأَشْیَاءِ إِذْ فِی نَفْیِ الشَّیْئِیَّةِ عَنْهُ‏ إِبْطَالُهُ‏ وَ نَفْیُهُ‏ قَالَ لِی صَدَقْتَ وَ أَصَبْتَ ثُمَّ قَالَ لِیَ الرِّضَا(ع) لِلنَّاسِ فِی التَّوْحِیدِ ثَلَاثَةُ مَذَاهِبَ نَفْیٌ وَ تَشْبِیهٌ وَ إِثْبَاتٌ بِغَیْرِ تَشْبِیهٍ فَمَذْهَبُ النَّفْیِ لَا یَجُوزُ وَ مَذْهَبُ التَّشْبِیهِ لَا یَجُوزُ لِأَنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ وَ السَّبِیلُ فِی الطَّرِیقَةِ الثَّالِثَةِ إِثْبَاتٌ بِلَا تَشْبِیه‏ ...»؛[1]
محمد بن عیسى بن‏ عبید می‌گوید: امام رضا(ع) به من فرمود: «اگر کسى از تو بپرسد که آیا خداى عزّ و جلّ "شى‏ء (چیز)" است یا نه، چه پاسخی می‌دهى؟» گفتم: خداى عزّ و جلّ در آیه: "قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ"[2] شى‏ء بودن خود را اثبات کرده، پس در پاسخ خواهم گفت: خداوند شى‏ء است نه مانند دیگر اشیاء؛ زیرا اگر شیئیت را به کلى از او نفى کنم، در حقیقت وجودش را ابطال کرده‌ام، حضرت فرمود: «درست گفتى. برای مردم در توحید سه مذهب وجود دارد: مذهب نفی، مذهب تشبیه، مذهب اثبات بدون تشبیه. مذهب نفی و مذهب تشبیه جایز نیستند؛ زیرا خدای تبارک و تعالی شبیه شیء نیست و راه صحیح همان راه سوم است که اثبات بدون تشبیه باشد».
بررسی سندی:
1. جعفر بن محمد بن مَسْرور: ابوالقاسم، جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن مسرور بن قولویه قمی، ثقه است.[3]
2. محمد بن جعفر بن بطة: شخص با منزلتی در قم بود و در زمینه ادب و فضل او را به عنوان نمونه می‌توان یاد کرد. او به کارهای حدیثی مشغول بود؛ اما با این وجود، در فهرست او غلط زیادی وجود دارد؛ لذا ابن ولید در مورد او می‌گوید ضعیف است.[4]
3. عِدَّةٌ مِن أَصحابِنا: یعنی این روایت را نه یک نفر؛ بلکه تعدادی از مشایخ و اساتید نقل کرده‌اند.[5]
4. محمد بن عیسى بن عبید بن یقطین بن موسى: از اصحاب امامیه و ثقه و مورد اعتماد است.[6]
بنابراین، حدیث به جهت «محمد بن جعفر بن بطة» ضعیف است؛ اما بخاطر قابل پذیرش بودن محتوای آن که در روایات دیگری نیز تکرار شده[7] و حتی برخی از آنها از جهت سندی صحیح هستند،[8] می‌توان قائل به جبران ضعف سند آن شد.
بررسی متن روایت
الف. معنای «شیء» در لغت و اصطلاح
معنای «شیء» در لغت عبارت است از: هر «موجود حسّی» مثل اجسام و یا «موجود حُکمی» مثل اقوال که در مورد آن اطلاعی به دست می‌آید و خبر داده می‌شود.[9] همچنین «شیء» اسم و مشترک معنوی است که در مورد «خداوند» و غیر او و همچنین در مورد موجود و معدوم استعمال می‌شود.[10]
اما در اصطلاح؛ حکماء و متکلمان اسلامی می‌گویند: «شیء» اسم برای آن چیزی است که حقیقتاً بر آن «شیئیت» اطلاق می‌شود؛ لذا بر معدوم، و محال، و آن چیزی که در مورد آن علمی به دست نمی‌آید، و چیزی که در ذهن ممتثل نمی‌شود و یا در وهم تصور می‌شود، «شیء» اطلاق نمی‌شود. سخنان اهل بیت(ع) بر طبق این دیدگاه می‌باشد.[11]
ب. دلایل عدم جواز اطلاق «شیء» بر خداوند
برخی به دلایلی معتقدند که نمی‌توان به خدا «شیء» گفت:
دلیل اول: «شیء» اسمی از اسماء خدا نیست و تحت مفهوم عامی که با مخلوقات مشترک باشد قرار نمی‌گیرد. دلیل دوم: «شیء» به معنای چیزی است که از آن خبر داده می‌شود؛ اما خداوند در عقل و وهم کسی نمی‌گنجد تا بتواند از او خبر بدهد.
دلیل سوم: خداوند خالق تمام مخلوقات است؛ زیرا هر چیزی که «شیء» بر آن اطلاق می‌شود مخلوق است و هر شیئی که مخلوق باشد، طبیعت آن نیز مخلوق است؛ اما وصف کردن خداوند به این اوصاف صحیح نیست؛[12] زیرا «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ».[13]
ج. دلایل جواز اطلاق «شیء» بر خداوند
اما در طرف مقابل، گروهی معتقدند که خدا را نیز می‌توان «شیء» دانست:
1. آیه قرآن: خداوند متعال موجودی است که تعریف «شیء» بر او صحیح است. مؤیّد این مطلب آیه «قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً»[14] است. از این آیه برمی‌آید که می‌توان «شیء» را بر خداوند اطلاق کرد؛ و به همین دلیل در ادامه آیه و در پاسخ گفته شده «قُلِ الله». شی‏ء چیزى است که بتوان به آن علم پیدا کرد و از آن خبر داد و ما می‌توانیم به وجود خدا علم پیدا کرده و از او خبر دهیم، بنابراین خداوند «شی‏ء» است.[15]
2. روایات زیادی در زمینه «شیء» بودن خداوند متعال وجود دارد؛ مانند روایت مورد بحث.
3. اگر ما اطلاق «شیء» بر خدا را جایز ندانیم، او را در حد تعطیل قرار دادیم که این کار کفر است.
4. اطلاق «شیء» مانند اطلاق «موجود» بر خداوند است؛ همان‌طوری که خدا موجود است؛ اما نه مانند موجودات دیگر، او شیء است؛ اما نه مانند اشیاء.
5. اوصاف در حقیقت برای خداوند است و برای مخلوقات به صورت مجاز و تبعیت است. پس در حقیقت هیچ «شیء» غیر از خدا در عالم نیست. مؤید این مطلب روایت «انّه شی‏ء بحقیقة الشیئیة»[16] است.[17]
در جمع بین این دو دیدگاه می‌توان گفت که خود خداوند متعال در قرآن و ائمه اطهار «شیء» را بر خدا اطلاق کرده‌اند؛ به این صورت که او شیء است نه به اشتراک معنوی تا این‌که شبیه به موجودات شود و بگوییم که او اشرف موجودات است؛[18] بلکه او موجود لذاته است و اشیاء دیگر شباهتی به او در ذات و صفات ندارند.[19]
با توجه به نکات بالا؛ در روایت مورد بحث حضرت رضا(ع) فرمود: مردم را در توحید سه مذهب است: 1- نفى، 2- تشبیه، 3- اثبات به غیر تشبیه.
مراد از «مذهب نفى»، نفى کردن معانى صفات از خداوند است؛ مانند حرفى که معتزله درباره صفات خدای تعالى دارند، و در حکم آن است اگر گفته شود: صفات ثبوتیه چنین نیست که در خداوند موجود باشد، بلکه معنای آن در حقیقت نبود صفات ضد آن است؛ مثلاً معناى «قادر» و «عالم» این است که خداى تعالى عاجز و جاهل نیست. این حرف همان نفى صفات است که اشتباه می‌باشد.
مراد از «مذهب تشبیه» این است که خداى تعالى با این‌که «چیزى شبیه او نیست»(لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ)، به غیر خودش تشبیه شود؛ یعنى از هر صفتى آن معناى محدودى که در خود ما است و متمایز از سایر صفات است براى خدا اثبات و به وى نسبت داده شود، قدرتش مانند قدرت ما و علمش نظیر علم ما و همچنین سایر صفاتش مانند صفات ما باشد. بطلان چنین مذهبى روشن است؛ زیرا اگر اوصافى که خداى تعالى به آن متصف است مانند صفات انسان باشد او نیز مانند انسان محتاج خواهد بود، و با این فرض، دیگر واجب الوجود نخواهد بود.
مراد از مذهب اثبات بدون تشبیه این است که از هر صفتى اصل آن درباره خداى‏ تعالى اثبات و خصوصیاتى که آن صفت در ممکنات و مخلوقات به خود گرفته از حق تعالی نفى شود، به عبارت دیگر؛ اصل صفت اثبات، و محدودیت آن به حدود امکانى نفى گردد.
بنابراین، راه صحیح و میانه همان «اثبات بدون تشبیه» است.[20]
نتیجه‌گیری
شیء (چیز) دارای دو معنا است؛ گاهی مراد از آن وجود بودن است و گاهی وجود داشتن. انسان شیء است، یعنی وجود دارد؛ امّا خدا شیء است؛ یعنی عین الوجود می‌باشد. لذا خدا خودِ وجود است نه چیزی که به او وجود داده‌اند؛ امّا غیر خدا وجود نیستند، بلکه وجود دارند.
 

[1]. ابن بابویه، محمد بن على‏، التوحید، محقق، حسینى، هاشم‏، ص 107، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ اول، 1398 ق‏.
[2]. «بگو: بالاترین گواهى، گواهى کیست؟ [و خودت پاسخ بده و] بگو: خداوند، گواه میان من و شماست»؛ انعام، 19.
[3]. طوسى، محمد بن حسن‏، الفهرست، ص 42، نجف، المکتبة الرضویة، بی‌تا.
[4]. حلّى، حسن بن على بن داود‏، رجال ابن داود، ص 501، انتشارات دانشگاه تهران‏، 1383ق.‏
[6]. نجاشى، احمد بن على بن احمد، رجال النجاشی(فهرست أسماء مصنفی الشیعة)، محقق، شبیرى زنجانى‏، سید موسى، ص 333، قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، 1407ق‏.
[7]. نک: کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 1، ص 82، «بابُ إِطْلَاقِ الْقَوْلِ بِأَنَّهُ شَی‏ء»، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق‏؛ التوحید‏، ص 104.
[8]. مانند روایت اول «بَابُ إِطْلَاقِ الْقَوْلِ بِأَنَّهُ شَی‏ء»؛ الکافی، ج 1، ص 82.
[9]. مصطفوى‏، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏6، ص 154، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب‏، چاپ1360ش‏؛ ابو الفتح مطرزى، ناصر الدین، المغرب، ج ‏1، ص 461‏، سوریه، مکتبة أسامة بن زید، چاپ اول، 1399ق‏.
[10]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 471، دمشق، بیروت، دار العلم الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق‏.
[11]. میر داماد، محمد باقر، التعلیقه علی اصول الکافی، محقق، رجائی‏، سید مهدی، ج ‏2، ص 194 - 195، قم، الخیام‏، 1403ق.‏
[12]. قمى‏، قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ج ‏2، ص 245، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‏، چاپ اول، 1415ق‏.
[13]. شوری، 11.
[14]. انعام، 19.
[15]. طبرسى، فضل بن حسن‏‏، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏4، ص 437، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش‏.
[16]. الکافی، ج ‏1، ص 81.
[17]. شرح توحید الصدوق، ج ‏2، ص 245 - 246.
[18]. همان، ج ‏2، ص 254.
[19]. ملا صالح مازندرانی‏، شرح اصول الکافی‏، ج ‏3، ص 82، تهران، دار الکتب الاسلامیه‏، 1388ق‏.
[20]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏7، ص 41، قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ پنجم، 1417ق‏.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها