لطفا صبرکنید
26806
- اشتراک گذاری
سلیمان نبی(ع) از پیامبران بزرگ بنیاسرائیل بود که در سرزمینی بین مصر و شام(بیت لحم) دیده به جهان گشود.
او فرزند داوود نبی(ع) بود که به مقام نبوت رسید و نام حضرتشان، هفده بار در سورههای متعددی از قرآن کریم آمده است.
سلیمان(ع) شریعتی مستقل و کتابی آسمانی نداشت، بلکه مبلِّغ شریعت حضرت موسی(ع) بود.
قرآن کریم در مورد ویژگیهای آنحضرت میفرماید؛ او از جمله پیامبران بزرگ الهی بود که مورد عنایت خاصّ خداوند قرار گرفت و گنجینهی نعمت و قدرت الهی بر روی زمین به دست وی داده شد. او به اذن خداوند در روی زمین دارای قدرت و حکومت ظاهری بینظیری در تاریخ شد و خداوند باد را مسخّر وی کرد، و جماعت شیاطین و جنیّان و پرندگان و حیوانات را به خدمت وی در آورد.
سلیمان(ع) نیز مانند دیگر پیامبران الهی، پس از سالها تلاش در راه هدایت مردم سرانجام طعم مرگ را - اما به گونهای خاص - چشید و در سرزمین «فلسطین» در جوار مزار پدربزرگوارش آرام گرفت.
حضرت سلیمان(ع) از پیامبران بزرگ و نامدار است و نامش هفده بار در قرآن تکرار شده است.
پدر و مادر سلیمان نبی(ع)
قرآن کریم،[1] منابع تاریخی،[2] و روایی[3] تصریح دارند که نام پدر سلیمان، داوود(ع) بود. اما درباره نام مادر آنحضرت، بسیاری از منابع تاریخی میگویند: حضرت داوود همسری به نام «برسبا» داشت که همان مادر حضرت سلیمان(ع)[4] و همسر سابق «اوریا» (یکی از فرماندهان نظامی حضرت داوود(ع)) بود.[5]
ولادت
در مورد تاریخ ولادت حضرت سلیمان(ع) - مانند برخی دیگر از پیامبران- تاریخ دقیقی ذکر نشده است، اما گفته میشود که ایشان در هزاره قبل از میلاد مسیح(ع)میزیست. درباره محل تولد آنحضرت باید گفت: نظر بسیاری از مورّخان اسلامی آن است که حضرت داوود(ع) در «بیت لحم» فلسطین متولد شد.[6] با توجه به اینکه محل تولد داوود و مرکز حکومت و رسالت، همچنین محل دفن آنحضرت شهر بیت لحم بود، میتوان استفاده نمود که محل تولد حضرت سلیمان(ع) نیز همانجا باشد؛ چرا که مکان حکومت وی نیز همین شهر بود.
همسران
برخی نویسندگان فریقین، برای سلیمان(ع) همسرانی متعدد نقل کردهاند[7] که گویا بیشتر برگرفته از نقل عهد عتیق(و دیگر منابع ادیان دیگر) بودهاند.[8] و شاهدی در این رابطه در منابع صحیح روایی، وجود ندارد. البته در صورت پذیرش ازدواج حضرت سلیمان با «بلقیس»؛ فرمانروای سرزمین سبأ، نام وی نیز در زمره همسران آنحضرت، قرار میگیرد.
خداوند داستان حضرت سلیمان(ع) و ملکه سبأ را - بدون آنکه نامی از او ببرد - در سوره نمل ذکر کرده است. البته بیشتر روایات و نقلهای تاریخی، نام او را «بلقیس» اعلام کردهاند. قرآن درباره ازدواج سلیمان با ملکه سبأ، هیچ اظهار نظری نکرده، اما در برخی منابع، نقل شده است؛ حضرت سلیمان با بلقیس که دختر «شرح حمیری» بود، ازدواج کرد.[9] گفته شده است که حضرت سلیمان پس از این ازدواج، سه قلعه بینظیر به نام «سلحین»، «بینون»، «غمدان» در یمن بنا کرد. بلقیس در همان سرزمین یمن ماندگار شد و حضرت سلیمان نیز به سرزمین فلسطین بازگشت، ولی ماهی یک مرتبه به یمن میرفت و به مدت سه روز در آنجا اقامت میکرد.[10]، [11]
فرزندان
درباره تعداد فرزندان حضرت سلیمان در منابع تاریخی مطلب مستندی مشاهده نمیشود. البته در کتاب مقدس از «رحبعام»(رحبعم) [12] به عنوان فرزند و جانشین حضرت سلیمان نام برده شده است.[13] و از میان فرزندان سلیمان جز رحبعام فرزندى باقی نماند.[14]
ویژگیهای سلیمان(ع) در قرآن
قرآن کریم حضرتشان را با ویژگیهای برجستهای میستاید:
- بنده خوب و اوّاب: «ما سلیمان را به داوود بخشیدیم، چه بنده خوبى؛ زیرا همواره به سوى خدا بازگشت میکرد».[15]
- پیامبری: «و سلیمان وارث داوود شد...».[16] « ... و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسى و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم».[17]
- همواره به یاد خدا: با وجود حکومت و نعمتهای فراوانی که خداوند به سلیمان داده بود، اما هیچکدامشان نتوانست حضرتشان را از یاد خداوند غافل کند. هرگاه عنایت تازهای از ناحیه خداوند شامل حالش میشد میفرمود: «همه اینها از فضل پروردگار من است».[18] یا زمانی که ملکه سبأ با فرستادن هدایای گران قیمت، قصد جلب نظر و امتحان سلیمان را داشت، آنحضرت فرستادگان او را به نعمتهایی که خداوند به او ارزانی داده بود، توجّه داد و فرمود: «آیا میخواهید به وسیله مال مرا کمک کنید؟ آنچه خداوند به من ارزانی داشته از آنچه به شما داده، بهتر است».[19]
او شخصیتی بود که اگر لحظهای از یاد خدا غافل میشد، در صدد جبران بر میآمد: «ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى افکندیم، سپس او به درگاه خداوند توبه کرد».[20]
- شکرگزار: خداوند متعال بعد از اعطای نعمتهای ویژه به حضرت سلیمان(ع) میفرماید: «و به آنان گفتیم: اى آل داوود! شکر (این همه نعمت را) به جا آورید، ولى عده کمى از بندگان من شکرگزارند»![21]
آنحضرت نیز از خدا درخواست نمود که توفیق شکر نعماتش را به وی عطا کند: «سلیمان از سخن مورچه تبسّم کرد و با لبی خندان گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به من الهام کن، و توفیق ده تا کردار نیکی که موجب خوشنودی تو است را انجام دهم و مرا به رحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!».[22]
- بهرهمندی از علم و حکمت: خدای متعال در سنین نوجوانی، علم و حکمت را به سلیمان نبی ارزانی داشت: «و داوود و سلیمان را(به خاطر بیاور) هنگامى که درباره کشتزارى که گوسفندان بیشبان قوم، شبانگاه در آن چریده (و آن را تباه کرده) بودند، داورى میکردند و ما بر حکم آنان شاهد بودیم».[23] «ما (حکم واقعى) آنرا به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آنان(شایستگى) داورى، و علم فراوانى دادیم...».[24] «و ما به داوود و سلیمان، دانشى عظیم دادیم...».[25]
- دانستن زبان پرندگان و حیوانات: و (سلیمان) گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شد...».[26]
(سلیمان) بعد از بررسی پرندگان موجود گفت: «چرا هدهد را نمیبینم، گویا او از غایبان است؟![27]... چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزى آگاهى یافتم که تو آن را نمیدانی! من از سرزمین «سبأ» یک خبر قطعى براى تو آوردهام»[28]... (سلیمان) گفت: «ما تحقیق میکنیم ببینیم راست گفتى یا از دروغگویان هستى؟».[29]
(آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند. مورچهاى گفت: «به لانههاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش به صورت ناخواسته شما را پایمال نکنند! سلیمان از سخن او تبسّمى کرد و خندید».[30]
- بهرهمندی از مواهب الهی: خداوند میفرماید: «و سلیمان وارث داوود شد و گفت: «أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» «اى مردم! ... از هر چیز به ما عطا گردیده، این فضیلت آشکارى است».[31]
- مقام و سرانجامی عالی: «و براى او [سلیمان] نزد ما مقامى ارجمند و سرانجامى نیکو است».[32]
- پادشاهی بینظیر: قرآن کریم سلیمان را از جمله پیامبران بزرگ الهی میداند که مورد عنایت ویژه خداوند قرار گرفت و گنجینه نعمت و قدرت الهی به دست وی سپرده شد. او به اذن خداوند دارای قدرت بینظیری در زمین شد: «گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، که تو بسیار بخشندهاى!»[33] خداوند سبحان نیز خواسته وی را اینچنین اجابت فرمود:
الف) تسخیر باد: «باد را مسخّر او ساختیم تا به فرمانش به نرمى حرکت کند و به هر جا او میخواهد برود!»[34] «و براى سلیمان باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را...»؛[35]
ب) تسخیر شیاطین: «و شیاطین را مسخّر او کردیم، هر بنّا و غوّاصى از آنها را»![36] «و گروه دیگرى (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم».[37]
ج) تسخیر جنیان: «... و گروهى از جنّ پیش روى او به اذن پروردگارش کار میکردند و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچى میکرد، او را عذاب آتش سوزان میچشانیدیم! آنها هر چه سلیمان میخواست برایش درست میکردند: معبدها، تمثالها، و...».[38]
د) روان ساختن چشمه مس مذاب: خدای متعال، مس مذاب را نیز مانند چشمه آب برای او جاری و روان کرد تا هر طور متمایل باشد از آن استفاده نماید: «... و چشمه مس(مذاب) را براى او روان ساختیم...».[39]
هـ) لشکریانی از جن و انس و پرندگان: «لشکریان سلیمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند. آن قدر زیاد بودند که باید توقّف میکردند تا به هم ملحق شوند».[40]
نبوت
قرآن کریم آنگاه که از نعمت وحی الاهی سخن گفته، حضرت سلیمان را نیز در ردیف سایر پیامبران ذکر میکند: «ما به تو وحى فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم. و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسى و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم و به داوود زبور دادیم».[41]
در باره مرسل بودن سلیمان در تفسیر آیه 102 سوره بقره آمده است: «... سلیمان(ع) مقامش بلندتر و ساحتش مقدستر از آن است که سحر و کفر به وى نسبت داده شود. براى اینکه خدا قدر او را در چند جا از کلام خود؛ یعنى در سورههاى مکى که قبل از بقره نازل شده؛ مانند سوره انعام، انبیاء، نحل و ص، عظیم شمرده و او را بندهاى صالح و نبى مرسل خوانده است ...».[42]
کتاب آسمانی
پیامبران معروف صاحب شریعت جهانی عبارتاند از: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص)؛[43] که نام سلیمان(ع) در میان آنان نیست و نیز مانند پدرش داوود(ع) که کتاب زبور به او وحی شد، نام کتاب آسمانی خاصی نیز برای سلیمان(ع) در قرآن و منابع معتبر مشاهده نمیشود؛ از اینرو به نظر میرسد که حضرتشان مروج دین و آیین پیامبران گذشته، بویژه حضرت موسی(ع) بود.
سلطنت و پادشاهی
در میان پیامبران، قرآن کریم تنها به حکومت و سلطنت سلیمان(ع) و پدرشان داوود(ع) تصریح کرده است.
از امام جواد(ع) نقل شده است: «خداوند به داوود(ع) وحى کرد که سلیمان(ع) را جانشین کند و او کودکى بود که گوسفند میچرانید...».[44]
سلیمان(ع) پس از پدرش داوود نبی(ع)،[45] و در سن 22 سالگی به پادشاهی رسید[46] و در چهارمین سال حکومت خود شروع به ساختن بیتالمقدس نمود.[47]
سلطنت سلیمان(ع) بسیار عظیم، فراگیر و منحصر به فرد بود؛ زیرا این نوع از حکومت، درخواست شخص او از خدا بود. چنانچه قرآن کریم به نقل از او میفرماید: «پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، که تو بسیار بخشندهاى».[48]
در این راستا امام صادق(ع) فرمود: چهار نفر پادشاه همه روى زمین شدند؛ دو نفر مؤمن و دو کافر. دو مؤمن؛ سلیمان و ذو القرنین بودند و دو کافر؛ نمرود و بخت النصر![49]
میزان حکومت او بیست و یا چهل سال ذکر شده است.[50]
وفات
درباره مرگ سلیمان(ع) نقل شده که خداى متعال به او وحى نمود: نشانه مرگ تو رویش درختی به نام «خرنوبه» در بیت المقدس است. روزى سلیمان متوجه شد که درختی در بیت المقدس روییده است. از او پرسید: چه نام دارى؟ گفت: «خرنوبه»! سلیمان بیدرنگ به محل عبادتش بازگشت و همانطور که ایستاده بود از دنیا رفت، در حالتی که بر عصایش تکیه داده بود. سلیمان بعد از مرگش چند روزی به همان وضع بود و جنّها و انسانها به تصوّر اینکه او زنده است و نگاهشان میکند، مانند گذشته مشغول فعالیت بودند تا سرانجام موریانهای وارد عصایش شده و درون آنرا خورد. عصا شکست و سلیمان بر زمین افتاد. (اینجا بود که همه فهمیدند او از دنیا رفت).[51]
نقل دیگر آن است که روزی سلیمان گفت: دوست دارم تنها وارد قصر خود شوم و با خیالی راحت، استراحت کنم و شاد باشم. سپس وارد قصرش شده و درِ آنرا قفل کرد تا هیچکس وارد نشود و خود به نقطه بالای قصر رفت و با نشاط به مُلک خود نگریست. نگهبانان در همه جا ناظر بودند که کسی وارد قصر نشود. ناگهان سلیمان جوانی زیبا و خوشقامت را در برابرش دید و به او گفت: «چه کسی به تو اجازه داد که وارد قصر شوی، با اینکه من امروز تصمیم داشتم در خلوت باشم و آنرا به آسایش بگذرانم؟!
جوان گفت: «با اجازه خدا!». سلیمان گفت: «پروردگار قصر، قدرتش از من بیشتر است، اکنون خود را معرفی کن!» جوان گفت: «من عزرائیل هستم». سلیمان گفت: «چرا اینجا آمدی»؟ عزرائیل گفت: «آمدهام تا روح تو را قبض کنم». سلیمان گفت: «به مأموریت خود عمل کن».... همان دم عزرائیل جان او را گرفت، در حالیکه به عصایش تکیه داده بود... .[52]
اما در مورد مقدار عمر او اختلاف وجود دارد: پنجاه و خوردهای،[53] دویست و پنجاه سال[54] و حتی هفتصد و دوازده سال ذکر کردهاند.[55]
مرقد
در منابع تاریخی آمده است: قبر سلیمان(ع) در بیت لحم،[56] در کشور «فلسطین» و در کنار قبر پدر بزرگوارشان قرار دارد.[57]
[1]. ص، 30.
[2]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 18، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[3]. برقى، احمد بن محمد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 554، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق؛ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص 8، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
[4]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 53، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[5]. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، تحقیق، عبد القادر، محمد، ج 8، ص 163، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 15.
[6]. ر.ک: ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 52، بیروت، دار صادر، دار بیروت، 1385ق، 1965م؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 101.
[7]. البدایةوالنهایة، ج 2، ص 29.
[8]. کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب اول پادشاهان،11/3 و 4، نقل از سایت اسلام پدیا.
[9]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، ص 128، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[10]. دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، ص 21، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
[11]. ر. ک: «ازدواج حضرت سلیمان(ع) با بلقیس»، 71839.
[12]. غریغوریوس الملطى، المعروف بابن العبرى، تاریخ مختصرالدول، تحقیق، انطون صالحانى الیسوعى، ص 33، بیروت، دار الشرق، چاپ سوم، 1992ق.
[13]. کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب اول ملوک، 11/ 42 و 43. نقل از سایت اسلام پدیا؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 32.
[14]. تاریخ مختصرالدول، ص 33.
[15]. ص، 30.
[16]. نمل، 16.
[17]. نساء، 163.
[18]. نمل، 40.
[19]. همان، 36.
[20]. ص، 34.
[21]. سبأ، 13.
[22]. نمل، 19.
[23]. انبیاء، 78.
[24]. همان، 79.
[25]. نمل، 15.
[26]. همان، 16.
[27]. همان، 20.
[28]. همان، 22.
[29]. همان، 27.
[30]. همان، 18 و 19.
[31]. نمل، 16.
[32]. ص، 40.
[33]. ص، 35.
[34]. همان، 36.
[35]. سبأ، 12.
[36]. ص، 37
[37]. همان، 38.
[38]. سبأ، 12 و 13.
[39]. همان، 12.
[40]. نمل، 17.
[41]. نساء، 163.
[42]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 235، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1417ق.
[43]. « پیامبران اولوالعزم»، 460؛ « پیامبرانی که رسالت جهانی داشتند»، 55640.
[44]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 383، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[45]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 87، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق؛ الأخبار الطوال، ص 20.
[46]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شحادة، ج 2، ص 112، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[47]. البدایة و النهایة، ج 2، ص 32؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 503، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[48]. ص، 35.
[49]. شیخ صدوق،، خصال، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، ج 1، ص 255، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[50]. البدایة و النهایة، ج 2، ص 32.
[51]. همان، ج 8، ص 144.
[52]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردى، مهدى، ج 1، ص 265 و 266، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[53]. البدایة و النهایة، ج 2، ص 32؛ تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 1، ص 503.
[54]. همان.
[55]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 524، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
[56]. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 1، ص 522، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.
[57]. دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، ج 2، ص 114.