جستجوی پیشرفته
بازدید
20327
آخرین بروزرسانی: 1396/01/26
خلاصه پرسش
چگونه هجرت پیامبر(ص)، مبدأ تاریخ اسلامی قرار گرفت؟ آیا این اتفاق نظر وجود دارد که ماه محرم، ابتدای سال‌های‌ هجری قمری است؟
پرسش
تاریخ هجری از کدام ماه قمری شروع شده؟، و چه کسی آن‌را نوشت؟
پاسخ اجمالی
بر اساس نظر مشهور نخستین فردی که هجرت رسول خدا(ص) را مبدأ تاریخ قرار داد، خلیفه دوم بود.
در پاره‌ای از گزارش‌های تاریخی نیز امام علی(ع) به عنوان شخصیت پیشنهاد دهنده تأسیس تاریخ هجری اعلام شده است که این پیشنهاد توسط خلیفه دوم تصویب و اجرا شد.
با این وجود، برخی معتقدند که تاریخ هجرى در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) پایه‌گذارى شده، و آن‌حضرت بارها و در مناسبت‌هاى مختلف بر مبناى هجرت، تاریخ‌گذارى کرده است.
به‌علاوه؛ نظری هم وجود دارد که در ابتدا ماه ربیع الاول به عنوان مبدأ سال‌های هجری قمری در نظر گرفته شده بود، و آنچه در زمان خلیفه دوم رخ داد، تنها تغییر آغاز سال قمرى از ربیع الاوّل به محرّم بود.
 
پاسخ تفصیلی
مشهور مورّخان می‌گویند، نخستین کسى که هجرت رسول خدا(ص) را مبدأ تاریخ قرار داد، خلیفه دوم بود.[1] البته بسیاری از آنان به این نکته نیز اشاره کرده‌اند که انتخاب هجرت به عنوان مبدأ تاریخ اسلام، به پیشنهاد و اشاره على بن ابی‌طالب(ع) بود.[2] برخى دیگر از مورّخان عقیده دارند که این پیشنهاد را فقط امام على(ع) مطرح نکرد، بلکه شمارى از صحابه نیز در این‌ پیشنهاد با او سهیم بودند.[3]
روایات تاریخی دیگری هم در این زمینه نقل شده است که در ذیل به برخی از آنها اشاره خواهد شد:
1. در ربیع الاوّل سال شانزدهم، هفدهم یا هجدهم،  عمر بن خطّاب، تاریخ را نوشت.[4] او نخستین کسى است که این کار را انجام داد. بدین ترتیب که سندى را به عمر ارائه دادند که در آن مبلغى را به نفع کسى و بر عهده دیگرى ثبت کرده و موعد بازپرداختش را ماه شعبان تعیین کرده بودند. عمر پرسید: کدام شعبان؟ شعبان امسال؟ پارسال؟ و یا سال آینده؟! و چون پاسخی نشنید، صحابه را گرد آورد و به آنان گفت: براى مردم تاریخى درست کنید که زمان بازپرداخت وام‌های خود را بر اساس آن بدانند. هرمزان [که از صحابه نبود] پیشنهاد کرد که مانند ایرانیان بر پایه جلوس شاهان تاریخ‌گذارى شود. به این صورت که هرگاه یکى از پادشاهان می‌میرد، سال‌ها را از آغاز جلوس پادشاه جدید شمارش می‌کنند. مسلمانان این رأى را نپسندیدند.[5]
2. یکى از یهودیان تازه مسلمان پیشنهاد کرد که از تاریخ رومى استفاده کنید که از زمان اسکندر مقدونى رواج دارد. این پیشنهاد نیز رد شد.[6]
3. گروهى نظر دادند که تولّد پیامبر اسلام(ص) را مبدأ تاریخ قرار دهید. در مقابل شمارى، خواهان ثبت بعثت حضرتشان به عنوان مبدأ تاریخ شدند.[7]
4. على بن ابی‌طالب(ع) و گروهى دیگر پیشنهاد کردند که هجرت پیامبر(ص) به مدینه را مبدأ تاریخ قرار دهند. این‏ پیشنهاد مورد پذیرش قرار گرفت و عمر دستور داد که هجرت رسول خدا(ص) مبدأ تاریخ باشد.[8]
سعید بن مُسیّب می‌گوید:
عمر، مردم را گرد آورد و از آنان پرسید: از چه روزى، تاریخ را بنویسند؟
على بن ابی‌طالب گفت: از روزى که رسول خدا(ص) هجرت کرد و سرزمین شرک را ترک نمود. عمر همین کار را کرد.[9]
حاکم نیشابوری می‌گوید: اسناد این حدیث صحیح است، امّا بخارى و مسلم آن‌را نیاورده‌اند.[10]
همچنین یعقوبى در حوادث سال شانزدهم می‌گوید: «در این سال نامه‌ها را تاریخ‌گذارى کردند و تصمیم گرفتند که بر مبناى میلاد رسول خدا(ص) باشد. سپس گفت: می‌خواستند سال بعثت را مبدأ تاریخ قرار دهند، امّا على بن ابی‌طالب(ع) پیشنهاد کرد که هجرت پیامبر(ص) را مبدأ قرار دهند».[11]
علّت این‌که حضرت على(ع) هجرت را مبدأ تاریخ اسلام قرار داد، نه روز تولّد یا وفات رسول خدا(ص) را به لحاظ اهمیّت فوق العاده هجرت بود که پیامبر(ص) از سرزمین شرک، آن‌جا که پر بود، از ذلّت و خوارى به سرزمین اسلام، آن‌جا که عزّت و کرامت در آن موج می‌زد قدم نهاد. بنابراین‏ هجرت را در ساخت تاریخ و انسانیت جایگاهى بس مهم است.[12]
از طرفی، با توجه به این‌که هجرت پیامبر(ص) در ماه ربیع الاول بوده، طبیعتاً سال هجری نیز باید از همان ماه آغاز می‌شد. اما گویا بعدها پیشنهادهایی مطرح شد که به‌جاى ربیع الاوّل، محرّم را اولین ماه در نظر بگیرند:
1. پیشنهاد دهنده عثمان بن عفّان بود.[13]
2. دیدگاه شخص عمر بود.[14]
3. عبدالرحمن بن عوف، ماه رجب را پیشنهاد کرد، امّا على بن ابی‌طالب(ع) ماه محرّم را مطرح کرد و همین نظر به تصویب رسید.[15]
4. محرّم پیشنهاد عمر، على و عثمان بود.[16]
به هر حال، اگرچه نظر مشهور آن است که گفته شد، اما برخی از اندیشمندان معاصر با تحلیل گزارش‌های موجود، به این نتیجه رسیده‌اند که تاریخ هجرى از همان زمان رسول خدا(ص) پایه‌گذارى شد، و آن‌حضرت بارها و در مناسبت‌هاى مختلف بر مبناى هجرت، تاریخ‌گذارى کرده است و آنچه در زمان عمر اتّفاق افتاد، تنها تغییر آغاز سال قمرى از ربیع الاوّل به محرّم بود:[17]
1. همان‌طور که در روایات تاریخی آمد، حضرت علی(ع) پیشنهاد کرد که تاریخ را از روز هجرت پیامبر(ص) یا روزى که سرزمین شرک را ترک گفت، قرار دهند، و هجرت رسول خدا(ص) در ماه ربیع الاوّل بود. گویى می‌خواست بگوید: در این‌باره بدعت نگذارید و چنان‌که در زمان رسول خدا(ص) می‌نوشتند، شما هم تاریخ بگذارید؛ زیرا هنگامى که پیامبر(ص) در ماه ربیع الاوّل وارد مدینه شد، دستور داد که تاریخ بگذارند.[18]
2. مالک بن انس گفت: «آغاز سال اسلامى، ربیع الاوّل است؛ زیرا این ماهى است که رسول خدا(ص) هجرت کرد».[19]
3. «مسلمانان از ماه ربیع الاوّل، ماه هجرت را تاریخ زدند».[20]
4. «پیامبر (ص) روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاوّل وارد مدینه شد. تاریخ از همان زمان بود، امّا بعداً به محرّم برگشت».[21]
5. ابن عساکر روایاتی را از زهری، أبو حفص، ابن شهاب، ابن وهب، و ابن عباس نقل می‌کند: «پیامبر(ص) در ماه ربیع الاول روزی که وارد مدینه شد، امر کرد که تاریخ را از این زمان بنویسند».[22] سپس می‌گوید: «این دیدگاه به صواب نزدیک‌تر است».[23] سیوطى هم این نظر را تأیید کرده است.[24]
6. «از عهدنامه رسول خدا(ص) به سلمان فارسى استفاده می‌شود که تاریخ در زمان رسول خدا(ص) هم بود».[25]
7. قسطلانى می‌گوید: «رسول خدا(ص) دستور داد که تاریخ بگذارند و تاریخ را از زمان هجرت‏ نوشت».[26]
بر این اساس برخی نتیجه گرفته‌اند که پایه‌گذار تاریخ هجری، خلیفه دوم عمر نبود، بلکه تنها کارى که ایشان کرد، این بود که محرّم را به‌جاى ربیع الاوّل آغاز سال قرار داد.
 

[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله‏، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ‏3، ص 1145، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏2، ص391، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ فزاری قلقشندی، أحمد بن علی، مآثر الانافه، ج 1، ص 92، کویت، مطبعة حکومة الکویت، چاپ دوم، 1985م.
[2]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 526، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 145، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا؛ مسعودی‏، أبو الحسن على بن الحسین‏، التنبیه و الاشراف، ص 252، قاهره، دار الصاوی، بی‌تا.
[3]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 47، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ مآثر الانافه، ج 3، ص 336.
[4]. البدایة و النهایه، ج 3، ص 206.
[5]. همان؛ علیمی حنبلی، عبدالرحمن بن محمد، الأنس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل، ج 1، ص 187 – 188، عمان، مکتبة دندیس، بی‌تا.
[6]. البدایة و النهایه، ج 3، ص 206؛ ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ‏12، ص 74، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[7]. البدایة و النهایه، ج 3، ص 206.
[8]. الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 11؛ صالحی دمشقی‏، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج ‏12، ص 38، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق؛ شرح نهج البلاغة، ج ‏12، ص 74.
[9]. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 15، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق؛ تاریخ ‏الطبری، ج ‏2، ص 391.
[10]. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 15.
[11]. تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 145.
[12]. الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج ‏4، ص 205 - 206.
[13]. ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 269، بیروت، دار المعرفة، 1379ق؛ جلال الدین سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، الشماریخ فى علم التاریخ، ص 15، مکتبة الآداب، بی‌تا.
[14]. فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 269؛ مآثر الانافه، ج 3، ص 337.
[15]. سخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن،‏ الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص 143، بیروت، دار الکتب العلمیة.
[16]. فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 269؛ الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص 143؛ قسطلانی، أحمد بن محمد، ارشاد السارى لشرح صحیح البخاری، ج 6، ص 234، مصر، المطبعة الکبرى الأمیریة، چاپ هفتم، 1323ق.
[17]. مرتضى عاملى‏، جعفر، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج ‏4، ص 178، قم، دار الحدیث‏، چاپ اوّل‏، 1426ق.
[18].  ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏2، ص 144، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.
[19]. البدایة و النهایه، ج 3، ص 207.
[20]. الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، ص 143.
[21].  صاحب ‌بن‌ عباد، اسماعیل ‌بن‌ عباد، عنوان المعارف و ذکر الخلائف، ص 11، بغداد، مطبعة الإرشاد، 1385ق.
[22].  ابن عساکر، ابوالقاسم على بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج ‏1، ص 37 – 38، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
[23]. همان، ص 38.
[24]. الشماریخ فى علم التاریخ، ص 11 – 12.
[25]. شیرازی، سید علی خان، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعة، ص 207، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
[26]. قسطلانی، أحمد بن محمد، المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیة، ج 1، ص 182، قاهره، المکتبة التوفیقیة، بی‌تا.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها