لطفا صبرکنید
بازدید
16809
16809
آخرین بروزرسانی:
1392/11/21
کد سایت
th21496
کد بایگانی
50775
نمایه
علت آوردن صیغه نفى قبل از اقرار و اثبات، در شهادت (اشهد ان لا اله الا الله)
طبقه بندی موضوعی
ادله نقلی
اصطلاحات
توحید
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
در جمله شهادت(اشهد ان لا اله الا الله)، آوردن صیغه نفى قبل از اقرار و اثبات (بر یگانگى پروردگار) چه وجهى دارد؟
پرسش
در شهادت اول اذان، آوردن صیغه نفى قبل از اقرار و اثبات (بر یگانگى پروردگار) چه وجهى دارد؟
پاسخ اجمالی
شهادتین مرکب از دو شهادت است که شهادت اول( اشهد ان لا اله الّا الله) برای اقرار و اثبات توحید و یگانگی و اختصاص الوهیت به پروردگار جهان است، و شهادت دوم(اشهد انّ محمداً رسولُ اللّه)، فقط برای اقرار و اثبات رسالت پیامبر اسلام(ص) است نه اختصاص رسالت به آنحضرت؛ از اینرو چون در شهادت اول، که حصر و اختصاص مورد نظر بوده، با «لای نفی جنس» آغاز میشود تا کلمه «اله» که نکره است در سیاق این نفی، افاده عموم نماید و تمام خدایان و الاههها را که مشرکان در الوهیت، با پروردگار مشترک میدانستند نفی کند و با الّای حصریه الوهیت را حصر در الله نماید، تا هیچ شریکی برای پروردگار باقی نماند، و در حقیقت با جمله اثباتیه «الّا الله» توحید محض را یاد آوری و اثبات مینماید و اعلام مینماید که غیر خدا استحقاق پرستش و عبادت را ندارند. اما در شهادت دوم؛ چون هدف، فقط اثبات رسالت پیامبر اسلام(ص) بوده، نه اختصاص رسالت به آنحضرت، از نفی و اثبات استفاده نشده و فقط از جمله اثباتیه استفاده شده است تا رسالت را برای پیامبر اسلام، ثابت نماید.
پاسخ تفصیلی
شهادتین مرکب از دو شهادت است[1] که شهادت اول[2] برای اقرار و اثبات توحید و یگانگی و اختصاص الوهیت به پروردگار جهان است، و شهادت دوم[3] فقط برای اقرار و اثبات رسالت پیامبر اسلام(ص) میباشد، نه اختصاص رسالت به آنحضرت؛ از اینرو چون در شهادت اول، که حصر و اختصاص مورد نظر بوده،[4] با «لای نفی جنس» آغاز میشود تا کلمه «اله» که نکره است در سیاق این نفی، افاده عموم نماید و تمام خدایان و الاههها را که مشرکان در الوهیت، با پروردگار مشترک میدانستند نفی کند و با «الّای حصریه»[5] الوهیت را حصر در «الله» نماید، تا هیچ شریکی برای پروردگار باقی نماند، و در حقیقت با جمله اثباتیه «الّا الله» توحید محض را یاد آوری و اثبات مینماید و اعلام میدارد که غیر خدا استحقاق پرستش و عبادت را ندارند.[6] اما در شهادت دوم(اشهد انّ محمداً رسولُ اللّه) چون هدف، فقط اثبات رسالت پیامبر اسلام بوده، نه اختصاص رسالت به آنحضرت[7]، از نفی و اثبات استفاده نشده و فقط از جمله اثباتیه استفاده شده است تا رسالت را برای آنحضرت نیز همانند رسولان دیگر ثابت نماید.
کلمه شریف «لا اله الّا الله»، سر آغاز و سرلوحه دعوت تمامی انبیای الاهی بوده، حتی پیامبر اسلام(ص) نیز در اولین مرحلهای که مأمور به آشکار نمودن دعوت خویش شده بودند، مردم را با این کلمه شریف، دعوت به توحید و یکتاپرستی نموده و فرمودهاند: «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا»؛ بگویید خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید.
ذكر شريف لا اله الا اللَّه دارای سه دلالت است: 1. دلالت مطابقى بر توحيد در عبادت و نفی تمامی خدایان، غیر از الله، 2. دلالت التزامى بر ساير اقسام توحيد؛ مانند توحید ذاتى، صفاتى، افعالى و نظرى، 3. دلالت اقتضايى بر تصديق به آنچه را پیامبر آورده است؛ یعنی، پس از اقرار به انحصار الوهيت در خداوند، بايد به تمام سخنان او از ارسال رسل، انزال كتب و نصب جانشین براى حفظ دين و تشریع احكام معتقد بود. [8]
هر انسان مسلمان باید به مضمون و مفاد تمام این سه دلالت، اعتقاد و التزام قلبی و عملی داشته باشد، تا برای او اخلاص در جمیع مراتب توحید حاصل شود.[9]
ممکن است در ذهن انسان سؤالی مطرح شود و آن اینکه دعوت به توحید و یکتاپرستی، فرع بر اثبات اصل وجود پروردگار است؛ یعنی اول باید ثابت شود این جهان دارای خدا و پروردگاری است، سپس یگانگی او اثبات شود؛ چرا انبیای الاهی قبل از اثبات پروردگار برای مردم، آنان را دعوت به پذیرش یگانگی چیزی نمودهاند که هنوز وجودش را برای مردم اثبات نکردهاند؟ در جواب این اشکال و سؤال میگوییم: «اصل وجود پروردگار، امر فطرى است که در نهاد هر بشر خردمند قرار داده شده و محتاج به تعليم و دعوت انبیا نيست، حتی اساس تصدیق و پذیرش دعوت انبیا بر توحيد و یگانگی صانع و آفريدگار جهان و نفى كثرت و تعدد از ساحت مقدس او همین فطری بودن اصل وجود خدا در بشر میباشد.[10] و اگر این فطری بودن وجود خدا در بشر نبود انبیای الاهی نه تنها دچار مشکلات و سختیهای بیشماری در ایفای رسالت خویش میشدند، بلکه پیشرفت چندانی نیز در رسالت خویش بدست نمیآوردند».
پروردگار حکیم نیز در قرآن کریم به فطری بودن خداجویی برای انسان اشاره میکند و به پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»؛[11] پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست، اين است آيين استوار ولى اكثر مردم نمىدانند.
فطرت، اسم مصدر است، و در اینجا به معناى نهفته بودن و قرار دادن خداشناسى به طور اجمال در روح و روان انسان است كه شرح و تفصيل آن از لحاظ اصول اعتقادى، اخلاقى، قلبی و عملى، در دین حنیف آمده که همان اسلام است؛ از اینرو، پروردگار متعال نسبت به ملازمت و التزام به اصول اعتقادى و برنامه دين اسلام و مكتب قرآن تأکید فرمودهاند و به پیامبر نیز امر نمودهاند که به امت و پیروانش یادآور شود به سوی دین حنیف که اسلام است روی آورند، تا این فطرت اقتضایی بشر از طريق پيروى از برنامه مكتب قرآن و توجه كامل به اصول اعتقادى و وظايف دينى به صورت فعليت درآيد و انسان به حقیقت انسانیت برسد و سعادتى كه در انتظار بشر و غرض از خلقت او است، بدان نائل شود.[12]
کلمه شریف «لا اله الّا الله»، سر آغاز و سرلوحه دعوت تمامی انبیای الاهی بوده، حتی پیامبر اسلام(ص) نیز در اولین مرحلهای که مأمور به آشکار نمودن دعوت خویش شده بودند، مردم را با این کلمه شریف، دعوت به توحید و یکتاپرستی نموده و فرمودهاند: «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا»؛ بگویید خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید.
ذكر شريف لا اله الا اللَّه دارای سه دلالت است: 1. دلالت مطابقى بر توحيد در عبادت و نفی تمامی خدایان، غیر از الله، 2. دلالت التزامى بر ساير اقسام توحيد؛ مانند توحید ذاتى، صفاتى، افعالى و نظرى، 3. دلالت اقتضايى بر تصديق به آنچه را پیامبر آورده است؛ یعنی، پس از اقرار به انحصار الوهيت در خداوند، بايد به تمام سخنان او از ارسال رسل، انزال كتب و نصب جانشین براى حفظ دين و تشریع احكام معتقد بود. [8]
هر انسان مسلمان باید به مضمون و مفاد تمام این سه دلالت، اعتقاد و التزام قلبی و عملی داشته باشد، تا برای او اخلاص در جمیع مراتب توحید حاصل شود.[9]
ممکن است در ذهن انسان سؤالی مطرح شود و آن اینکه دعوت به توحید و یکتاپرستی، فرع بر اثبات اصل وجود پروردگار است؛ یعنی اول باید ثابت شود این جهان دارای خدا و پروردگاری است، سپس یگانگی او اثبات شود؛ چرا انبیای الاهی قبل از اثبات پروردگار برای مردم، آنان را دعوت به پذیرش یگانگی چیزی نمودهاند که هنوز وجودش را برای مردم اثبات نکردهاند؟ در جواب این اشکال و سؤال میگوییم: «اصل وجود پروردگار، امر فطرى است که در نهاد هر بشر خردمند قرار داده شده و محتاج به تعليم و دعوت انبیا نيست، حتی اساس تصدیق و پذیرش دعوت انبیا بر توحيد و یگانگی صانع و آفريدگار جهان و نفى كثرت و تعدد از ساحت مقدس او همین فطری بودن اصل وجود خدا در بشر میباشد.[10] و اگر این فطری بودن وجود خدا در بشر نبود انبیای الاهی نه تنها دچار مشکلات و سختیهای بیشماری در ایفای رسالت خویش میشدند، بلکه پیشرفت چندانی نیز در رسالت خویش بدست نمیآوردند».
پروردگار حکیم نیز در قرآن کریم به فطری بودن خداجویی برای انسان اشاره میکند و به پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»؛[11] پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست، اين است آيين استوار ولى اكثر مردم نمىدانند.
فطرت، اسم مصدر است، و در اینجا به معناى نهفته بودن و قرار دادن خداشناسى به طور اجمال در روح و روان انسان است كه شرح و تفصيل آن از لحاظ اصول اعتقادى، اخلاقى، قلبی و عملى، در دین حنیف آمده که همان اسلام است؛ از اینرو، پروردگار متعال نسبت به ملازمت و التزام به اصول اعتقادى و برنامه دين اسلام و مكتب قرآن تأکید فرمودهاند و به پیامبر نیز امر نمودهاند که به امت و پیروانش یادآور شود به سوی دین حنیف که اسلام است روی آورند، تا این فطرت اقتضایی بشر از طريق پيروى از برنامه مكتب قرآن و توجه كامل به اصول اعتقادى و وظايف دينى به صورت فعليت درآيد و انسان به حقیقت انسانیت برسد و سعادتى كه در انتظار بشر و غرض از خلقت او است، بدان نائل شود.[12]
[1]. أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ - أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه.
[2] . أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُُ.
[3]. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه.
[4]. لَا إِلَهَ.
[5]. دعاس، حميدان، قاسم، اعراب القرآن الكريم، ج 3، ص 20، دارالمنير و دارالفارابى، دمشق، چاپ اول، 1425ق.
[6]. شريف لاهيجى، محمد بن على، تفسير شريف لاهيجى، محقق، حسینی ارموی، مير جلال الدين، ج 4، ص 172، دفتر نشر داد، تهران، چاپ اول، 1373 ش؛ طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، محقق، قصير عاملى، احمد، ج 9، ص 300، دار احياء التراث العربى، بيروت، بیتا؛ البحر المديد فى تفسير القرآن المجيد، تحقيق، احمد عبدالله، قرشى رسلان، ج 5، ص 279، حسن عباس زكى، قاهره، 1419ق.
[7]. زیرا پیامبران دیگر مانند حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و...، نیز رسول بودهاند و رسالت اختصاص به حضرت محمد ندارد.
[8]. طيب، سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص 143 - 144، اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش.
[9]. همان.
[10]. كلينى، محمد بن يعقوب، حسينى همدانى نجفى، محمد، درخشان پرتوى از اصول كافى، ج 1، ص 176، چاپخانه علميه، قم، چاپ اول، 1363ش.
[11]. روم، 30.
[12]. حسينى همدانى، سيد محمد حسين، انوار درخشان، محقق، بهبودی، محمد باقر، ج 12، ص 419 - 420، كتابفروشى لطفى، تهران، چاپ اول، 1404ق.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات