3491
«سفسطه»، قیاسی است که در آن از قضایای وهمی(وهمیات) استفاده شود؛ و غرض از آن به غلط انداختن طرف مقابل و یا ساکتکردن او باشد.
در اواخر قرن پنجم پيش از ميلاد، جماعتى از اهل نظر در يونان پيدا شدند كه جستوجو برای كشف حقيقت را ضروری نمیدانستند و آموزگارىِ فنون را بر عهده گرفته بودند، و شاگردان خويش را در فنّ جدل و مناظره ماهر میساختند تا در هر مقام، بویژه در مورد مشاجرات سياسى بتوانند بر دشمن غالب شوند. اين جماعت به واسطهی تتبّع و تبحّر در فنون مختلف كه لازمهی معلمى بود، به «سوفيست»، يعنى دانشور معروف شدند؛ بنابر این، سوفيست(سوفسطائى) به كسانى گفته میشد كه به جدل میپرداختند. و به شيوهی آنان نیز سفسطه گفته میشد.
معتبرترين حكماى سوفسطائى پروتاغورس است كه به سبب تبحر و حسن بيانى كه داشت، جوانان طالب صحبتش بودند و بلندمرتبهاش میدانستند؛ و ليكن چون نسبت به عقاید مذهبى عامّه، ایمان راسخ اظهار نمیكرد، عاقبت تبعيدش كردند و نوشتههايش را سوزاندند.
سوفسطائيان را يكى از فرق شكاكان گويند. در دانش بشر آمده است كه شكاكان جماعتى از حكما هستند كه میگويند براى كسب علم و اعتماد به اطلاعات، هيچگونه ميزان و مأخذ درستى وجود ندارد، حسّ خطا میكند، عقل از اصلاح خطاى آن عاجز است و يک فرد در شرایط مختلف جسمى و روحى؛ ادراکهای مختلفی خواهد داشت و ...
در هر صورت سوفسطائيان بر اين عقيده بودند كه حقیقت و واقعیتی وجود ندارد، و حتی منكر حسيّات و بديهيّات و نظريّات بودهاند.