لطفا صبرکنید
1
- اشتراک گذاری
«حروف جاره» یا «حروف جر» حرفهایی هستند که تنها بر سر اسم در میآیند، و اگر بر سر اسمى درآیند، آنرا مجرور میکنند. حروف جر بنابر نظر مشهور، هفده حرفاند که یکی از آنها، حرف جر «باء» است.
«باء» و معانى آن:
ادیبان عرب، معانی و کاربردهای گوناگونی را برای حرف جر «باء» اعلام کردهاند. البته ممکن است برخی از آنها تا حدودی مشابه هم باشند و با مقداری مسامحه، دو معنا را به یک معنا بازگرداند.
به هر حال به گفته صاحب المغنى اللبیب، حرف جر «باء» چهارده کاربرد دارد:
- الصاق(چسبیدن) که میتواند به صورت حقیقی یا مجازی باشد.
الف) الصاق حقیقى، مانند: «امسکت بزید»؛ زید را (به طور فیزیکی) نگهداشتم.
ب) الصاق مجازى، نظیر: «مررت بزید»؛ از کنار زید عبور کردم.
- تعدیه که کاربردش آن است که فعل لازم را متعدی نموده و یا فعل متعدی به یک مفعول را تبدیل به فعل دو مفعولی میکند. اگر حرف جر «باء» در این نوع از کاربرد مورد استفاده قرار گیرد، به آن «باء نقل» هم گفته میشود.
به عنوان نمونه، «ذهب» فعل لازم است و مفعول نمیخواهد؛ اما با استفاده از حرف جر باء، میتوان آنرا متعدی و دارای مفعول نمود:
]ذهب = رفت[ ، ]ذهب به = او را برد[
و نیز، «ضرب» فعلی متعدی، اما یکمفعولی است که با استفاده از باء میتوان آنرا دومفعولی کرد:
]ضربه = او را زد[ ، ]ضربه بالجدار = او را به دیوار کوبید[
- استعانت یا کمک خواستن، مانند: «الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَم»؛ خداوند با استفاده از قلم، به انسانها آموخت.
- سببیّت، مانند: «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ...»؛ شما به دلیل پرستش گوساله به خودتان ستم کردید.
- مصاحبت و همراهی، مانند: «یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا»؛ اى نوح! از کشتی فرود آی! به همراه مژده سلامتی از جانب ما!
- ظرفیّت، نظیر: «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ»؛ و به حقیقت خداوند شما را در جنگ بدر یارى کرد. «باء» در این کاربرد، معنایی مشابه با معنای حرف جرّ «فی» دارد.
- بدل و جایگزینی، مانند: «فلیت لى بهم قوما اذا رکبوا»؛ کاش به جای آنان، گروهی در اختیارم بود که هنگام سوار شدن ... .
- مقابله، مانند: «اشتریته بالف درهم»؛ آن جنس را در مقابل 1000 درهم خریدم.
- قسم، مانند: «باللّه لأفعلنّ کذا»؛ سوگند به خدا که فلان کار را انجام خواهم داد.
- به معناى حرف جر «إلى»، نظیر: «قد احسن بى»؛ همانا او نیکوییاش را به سمت من روانه داشت.
- تبعیض، مانند: «عینا یشرب بها عباد اللّه». چشمهای که بندگان خدا مقداری از آنرا مینوشند.
- مجاوزه، که در این کاربرد، معنایی مشابه با معنای حرف جر «عن» را خواهد داشت، مانند: «فاسئل به خبیرا»؛ از خدا درخواست کن که او آگاه است.
- استعلاء، مانند: «و منهم من إن تأمنه بقنطار ...». و در میان اهل کتاب، افرادی نیز یافت میشوند که اگر انبانی از طلا و نقره را نزدشان به امانت بگذاری، به تو برمیگردانند. [1]
- زائده: حرف جر «باء» در شش مورد، معنای خاصی ندارد؛ یعنی بود و نبودش چندان تفاوتی در معنا ایجاد نمیکند:
الف) زمانی که به فاعل متصل شود، مانند فعل تعجب «احسن بزید» یعنی چقدر زید زیبا (و یا نیکو رفتار) است.
ب) زمانی که به مفعول متصل شود، مانند: «لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة» بر اساس تفسیری که «ایدیکم» را مفعول «لا تلقوا» میداند، یعنی خود را به هلاکت نیاندازید.
ج) زمانی که به مبتدا متصل شود، مثل: «بحسبک درهم». یک درهم تو را کافی است.
د) زمانی که به خبر متصل شود، نظیر: «لیس زید بقائم». زید ایستاده نیست.
هـ) زمانی که به حالى که عاملش منفى است متصل شود، مثل: «فما رجعت بخائبة» من با حالت ناامیدی برنگشتم.
و) اگر به مشتقات «نفس» و «عین» متصل شود، البته اگر آنها در مقام تأکید باشند، مانند: «یتربّصن بانفسهنّ ...».[2] خودشان منتظر باشند
البته حروف زایده میتوانند عبارت را زیبا کنند؛ لذا کاملا بیفایده نیستند.
[1]. ر. ک: منظور از «قناطیر مقنطره» در قرآن
[2]. ر. ک: ذهنی تهرانی، سید محمد جواد، قواعد صرف و نحو و روش تجزیه و ترکیب، ج 1، ص 142- 143، قم، مؤلف، چاپ اول، 1371ش.