لطفا صبرکنید
24905
- اشتراک گذاری
به اعتقاد ما حضرت هارون(ع) از پیامبران الهی بود و در صحرای تیه[1] به مرگ طبیعی از دنیا رفت. اما گروهی از بنی اسرائیل گمان می کردند که حضرت موسی(ع) او را کشت.[2] بنابر آنچه در برخی منابع اسلامی آمده داستان مرگ هارون از این قرار است:
خداوند در صحرای تیه به موسی وحی نمود من میخواهم جان هارون را بگیرم؛ لذا او را به فلان کوه بیاور. حضرت موسی(ع) به اتفاق هارون -طبق دستور خداوند- به آن مکان رفتند. به درختی رسیدند که تا کنون شبیهش را ندیده بودند. در آن جا منزلی بود با تخت و فرش، و معطر به بوی خوش. حضرت هارون با دیدن جایی به آن زیبایی تعجب کرد. به برادرش موسی گفت: من دوست دارم بر این تخت بخوابم. موسی گفت: بخواب. هارون گفت: میترسم صاحب این خانه آمده و با ما دعوا کند، موسی فرمود: نترس من با تو هستم. هارون به برادرش گفت: تو نیز با من بخواب. هنگامی که هر دو خوابیدند، هارون قبض روح شد. .... هارون از دنیا رفت و با همان تختش به آسمان برده شد. پس از آن، حضرت موسی بدون برادرش به سوی بنی اسرائیل بازگشت؛ بنی اسرائیل به او گفتند تو هارون را کشتی؛ به دلیل این که ما او را دوست میداشتیم. موسی گفت: وای بر شما؛ آیا شما فکر می کنید من برادرم را کشتم!. زمانی که فشار از سوی مردم بر موسی زیاد شد، وی نماز خواند و دعا کرد، خداوند تخت هارون را بین آسمان و زمین آورد تا اینکه مردم او را مشاهده کردند، و هارون به آنها خبر داد که به مرگ طبیعی از دنیا رفت، و موسی او را نکشت، پس مردم حضرت موسی را تصدیق کردند و مرگ هارون در تیه بود.
[1]. «تیه» بیابان بى آب و علفى است که انسان در آن سرگردان مىشود. اکنون، «تیه» اسم شده برای همان بیابانی که قوم حضرت موسی(ع) در آنجا سرگردان شده بودند، این بیابان بخشی از بیابان سینا بوده است». مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 343، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 13، ص 372، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق،«قال صاحب الکامل أوحى الله تعالى فی التیه إلى موسى علیه السلام أنی متوف هارون فانطلق به إلى جبل کذا و کذا فانطلقا نحوه فإذا هما بشجرة لم یریا مثلها و فیه بیت مبنی و سریر علیه فرش و ریح طیبة فلما رآه هارون أعجبه فقال یا موسى إنی أحب أن أنام على هذا السریر فقال له موسى نم قال إنی أخاف رب هذا البیت أن یأتی فیغضب علی قال موسى لا تخف أنا أکفیک قال فنم معی فلما ناما أخذ هارون الموت فلما وجد حسه قال یا موسى خدعتنی فتوفی و رفع على السریر إلى السماء و رجع موسى إلى بنی إسرائیل فقال له بنو إسرائیل إنک قتلت هارون لحبنا إیاه فقال ویحکم أ فترونی أن أقتل أخی فلما أکثروا علیه صلى و دعا الله تعالى فنزل بالسریر حتى نظروا إلیه ما بین السماء و الأرض فأخبرهم أنه مات و أن موسى لم یقتله فصدقوه فکان موته فی التیه».