لطفا صبرکنید
20457
- اشتراک گذاری
چون در آیۀ 31 سورۀ بقره، رمز و راز برگزیدن انسان به عنوان خلیفه را علم به همۀ اسمای الاهی بیان کرد و فرمود: "علّم آدم الاسماء کلّها" و اسمی که در بردارندۀ همۀ اسما بوده و همۀ اسما جلوۀ آن است، اسم "الله" است. انسان خلیفۀ خدا است نه خلیفۀ رب؛ زیرا ربّ یکی از اسمای الاهی و جلوهای از اسم "الله" است.
با توجه به اینکه اولاً: مراد از اسما، حقایق عالیهای است که همۀ حقایق عالم از آن نشأت گرفته و حقایق عالم، اعم از غیب و شهود را شامل میشود. ثانیاً: تعلیم اسما به معنای اعطای آنها به انسان است. ثالثاً: حقیقت الاهی در کسوت آنها ظاهر و متجلی میشود، پس در حقیقت، انسان جلوگاه همۀ اوصاف الاهی و عهدهدار همۀ کارهای خدایی و خلیفۀ کامل الاهی بر ماسویالله است.
سؤال فوق را این گونه طرح میکنیم. حضرت آدم(ع)، خلیفۀ چه کسی بود و انسان خلیفۀ کیست؟ و با توجه به اینکه خلیفه از آن جهت که خلیفه و جانشین است باید عهدهدار وظایف و کارهای مستخلفعنه(جانشین شده از طرف او) و متصف به اوصاف او باشد، خداوند تا چه اندازه به انسان شایستگی اتصاف به صفات و عهدهداری افعال خود را داده و خدا نمایی انسان تا چه اندازه است؟
انسان،[1] خلیفۀ کیست؟
با توجه به آیات 30 و 31 سورۀ بقره، انسان خلیفۀ الله است.
توضیح: در آیۀ 30 از عبارت "انی جاعل فی الارض خلیفة..." و ضمیر متکلم وحده فهمیده میشود که متکلم(خداوند)، برای خود جانشین خلق کرد نه برای غیر، و در آیۀ بعد[2] رمز و راز برگزیدن انسان به عنوان خلیفه را، علم به همۀ اسمای الاهی بیان کرد و فرمود: "علّم آدم الاسماء کلّها"؛ به تعبیر دیگر، در آیۀ اوّل خداوند انسان را خلیفۀ خود و در آیۀ دوم، میزان قدرت جانشین خود و وسعت خلافت عطا شده به او را بیان کرد. و از آنجا که حقیقت خداوند در کسوت اسمای او جلوهگر است، با توضیح دو مطلب؛ یعنی اسما و دیگری معنای تعلیم آن به انسان روشن میشود، انسان خلیفۀ کیست و تا چه اندازه میتواند کار خدایی کند و اوصاف الاهی را کسب کند و در خود به ظهور برساند.
مراد از اسماء
اسم به معنای نشانه است. اسم لفظی، نشان و راهنمای مفاهیم ذهنی و مفاهیم ذهنی، اسم برای حقایق عینی و حقایق عینی اعم از غیب و شهود، اسم و نشان از آفرینندۀ خود دارند. حال باید دید اسمای خداوند که در این آیه به انسان تعلیم داده شد، کدام قسم از این اسمها است، آیا الفاظ مراد است، یا مفاهیم ذهنی و یا حقایق عینی؟
دانستن صرف الفاظ، یا صرف مفاهیم برای مسجود شدن آدم نزد فرشتگان کافی نیست؛ زیرا "کمال آگاهی از الفاظ، برای دستیابی به مقاصد قلوب است و فرشتگان برای پیبردن به مقاصد قلبها نیازی به الفاظ و لغات ندارند، بلکه بدون وساطت آن، مقاصد دلها را تلقی میکنند".[3]
صرف فهم مفاهیم ذهنی و درک صورتی از حقایق نیز پایینتر از مقام فرشتگان است؛ زیرا آنها با عین بعضی از حقایق عالم ارتباط دارند، نه با مفاهیم آنها، و درک آنها حضوری است نه حصولی، اگرچه همه حقایق عالم مشهود آنها نیست؛ لذا دلیل سجدۀ آنها بر انسان، فقط برای آگاهی او از مفاهیم حقایق نمیتواند باشد. پس، مراد از اسما همان حقایق از سویی و همه حقایق عینی از سوی دیگر است که فرشتگان را تحمل حمل و بالی برای پرواز به قلّۀ رفیع آنها نبود. و طبق آیات بعدی، اسما، همان حقایق غیبی عالم است؛ زیرا در آیۀ 33 فرمود: "الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض".[4] بنابر تفسیر برخی مفسران، مقتضای سیاق آیات 30 تا 33 سورۀ بقره این است که این غیب، چیزی جز همان اسمای تعلیم داده شده و غیر از مسائل مورد نظر در "انّی اعلم ما لا تعلمون"[5] نیست؛ یعنی چیزی که شما نمیدانید و فقط در حیطۀ علم من است به انسان دادم. پس اسما، حقایق غیبی است، فوق فهم وجود فرشتگانی که خود فوق عالم ماده و واجد بعضی از مراتب غیباند و همان حقایق عالیه است که همۀ حقایق عالم از آن نشأت میگیرد و همۀ حقایق عالم اعم از غیب و شهود را شامل میشود.[6]
معنای تعلیم
با توجه به مطالب گفته شده و تلقی بدون واسطۀ اسما توسط حضرت آدم(ع)،[7] به دست میآید که مراد از تعلیم، اولاً: اعطای علم شهودی و حضوری به اسما است، نه صرف آگاهی مفهومی به آنها. ثانیاً: علم لدنی و تلقی مستقیم از خدواند است، و چون علم، دارایی است، چه دارا بودن مفهوم و صورت شیء و چه دارا بودن خود شیء، این دو خصیصه که از معنای تعلیم الاهی(شهودی و لدنی بودن) ذکر گردید، حکایت از آن دارد که خداوند، آدم و انسان را دارای حقیقت عینی اسمای حسنا و ـ بنابر معنای پیش گفته شده از اسما ـ آیه و نشانه تمام نمای اسمای خود گردانید.
پس، با توجه به مطالب فوق و نیز چون آیه دلالت بر تعلیم همه اسما دارد و اسمی که دربردارندۀ همۀ اسما بوده و همۀ اسما جلوۀ آن است، اسم "الله" است. انسان، خلیفة الله است، نه خلیفۀ ربّ؛ زیرا ربّ یکی از اسمای الاهی و جلوهای از اسم "الله" است. در حقیقت، انسان مظهر تامّ الاهی و جلوهگاه همه اوصاف الاهی و عهدهدار همه کارهای خدایی برای ماسویالله است.[8]
[1]. از دلایل تفسیری دیگر مربوط به این آیه فهمیده میشود که خلافت اختصاصی به حضرت آدم ندارد و همه انسانها شأنیت و استعداد خلافت الاهی را دارند، از این جهت ما بحث را به صورت کلی برای انسان مطرح کردهایم، نه حضرت آدم(ع). ر. ک: جوادی آملی، عبد الله، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 41 و 293، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1380ش؛ مصداق خلیفةالله از دیدگاه قرآن، سؤال 1984(سایت 2023).
[2]. "وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ".
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 116- 117، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم.
[5]. من آن میدانم که شما نمیدانید.
[6]. ر. ک: تفسیر تسنیم, ج 3، ص 169.
[7]. لفظ «علّم» در آیه 31 خبر از نفی وساطت فرشتگان میدهد.
[8]. برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیات 30 تا 34 سوره بقره؛ تفسیر تسنیم، ج3، ص 17- 321.