جستجوی پیشرفته
بازدید
21870
آخرین بروزرسانی: 1398/03/22
خلاصه پرسش
قدرت نفوذ شیطان بیشتر است یا خدا؟
پرسش
آیا قدرت نفوذ کلام شیطان از خدا بیشتر است؛ چون خدا به انسان گفت از این میوه نخور، اما انسان نافرمانی کرد و خورد، در حالی که شیطان گفت بخور و خورد قدرت نفوذ کلام کدام یک بیشتر است؟
پاسخ اجمالی

بدون شک، قدرت خداوند که خالق همه است، در تمام امور، بیشتر از شیطان است، اما این که حضرت آدم (ع) حرف شیطان را گوش کرد و از فرمان خدا سرپیچی کرد به دلیل قدرت نفوذ کلامی شیطان نبود، بلکه به جهت وسوسه کردن شیطان بوده است؛ زیرا انسان یک موجود مختار است و تحت تأثیر عوامل مختلف انتخاب خود را تغییر می دهد.

 

و این که حضرت آدم از میوه ای که خداوند از خوردن آن نهی کرده بود، خورد لطمه ای به معصوم بودن پیامبران وارد نمی شود؛ زیرا این کار فقط یک ترک اولی بود که از آدم سرزد، و نهی هم، نهی ارشادی بود، نه نهی مولوی، بنابراین در جایی که خدا امر و نهی مولوی دارد، پیامبران به هیچ عنوان سرپیچی نمی کنند.

پاسخ تفصیلی

قبل از بیان اصل پاسخ توجه به سه نکته لازم است؛

 

1. شیطان در وسوسه‏هاى خود، چهره خیرخواهى و دوستى آدم را به خود گرفت، بنابراین نباید تصور کرد که وسوسه‏هاى شیطان هر چند قوى و نیرومند باشد، از انسان سلب اختیار مى‏کند، بلکه باز انسان مى‏تواند با نیروى ‏خرد و ایمان در مقابل آن ایستادگى کند. به تعبیر دیگر، وسوسه‏هاى شیطانى، انسان را مجبور به کار خلاف نمى‏کند، بلکه نیروى اختیار هم چنان باقى خواهد بود، اگر چه مقاومت در مقابل آن نیاز به پایمردى و ایستادگى بیشتر و گاهى تحمل درد و رنج دارد، به هر حال این گونه وسوسه‏ها سلب مسئولیت از کسى نمى‏کند، همان طور که در مورد حضرت آدم نکرد، لذا ملاحظه مى‏کنیم، با تمام عواملى که در برابر آدم به عنوان تشویق به نافرمانى خدا از طرف شیطان وجود داشت، خداوند او را مسئول عملش دانست.[1]

 

2. طبق نظر شیعه هیچ پیامبرى مرتکب گناه نمى‏شود، و مى‏دانیم که حضرت آدم از پیامبران الاهى بود، بنابراین آن چه درباره پیامبران در قرآن آمده است که نسبت عصیان به آنها داده شده، همگى به معناى "عصیان نسبى" و "ترک اولى" است، نه گناه مطلق.

 

گناه مطلق همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هر گونه ترک واجب و انجام حرام را شامل مى‏شود، اما گناه نسبى آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سرزند، که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد. ممکن است گاهى انجام یک عمل مباح و حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نباشد، در این صورت انجام آن عمل،" گناه نسبى" محسوب مى‏شود، مثلاً اگر شخص با ایمان و ثروتمندى براى نجات فقیرى از چنگال فقر، کمک بسیار مختصرى کند، شک نیست که این کمک هر چند ناچیز باشد، کار حرامى نیست، بلکه مستحب است، ولى هر کس آن را بشنود مذمت مى‏کند آن چنان که گویى گناهى مرتکب شده است و این به خاطر آن است که از چنان انسان ثروتمند و با ایمانى انتظار بسیار بیشترى مى‏رود.

 

به همین نسبت، اعمالى که از بزرگان درگاه پروردگار سرمى‏زند، با موقعیت ممتازشان سنجیده مى‏شود، و گاهى با مقایسه به آن کلمه "عصیان" و "ذنب" (گناه) بر آن اطلاق مى‏گردد، فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاى حق، گناه محسوب شود؛ زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت براى آنها شایسته نیست، بلکه باید با توجه به علم و تقوا و موقعیتشان به هنگام عبادت غرق در صفات جلال و جمال خدا باشند.

 

سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده مى‏شود، به همین دلیل اگر یک "ترک اولى" از آنها سرزند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مى‏گیرند.[2]

 

بنابراین، نهى آدم از "شجره ممنوعه" نیز یک نهى تحریمى نبود، بلکه یک ترک اولى بود، ولى با توجه به موقعیت  حضرت آدم با اهمیت تلقى شد و ارتکاب این نهى (هر چند نهى کراهتى بود)، موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خدا گردید. البته این احتمال نیز وجود دارد که نهى آدم از شجره ممنوعه "نهى ارشادى" بود، نه نهى مولوى.

 

توضیح این که: گاهى خداوند از چیزى نهى مى‏کند به عنوان این که صاحب اختیار انسان و مولاى او است، و اطاعت فرمانش بر هر انسانى لازم است، چنین نهى را "نهى مولوى" نامند، اما گاهى از چیزى نهى مى‏کند، تنها به خاطر این که به انسان بگوید ارتکاب این عمل اثر نامطلوبى براى او دارد، درست همانند نهى طبیب از غذاهاى مضر و زیانبخش، شک نیست اگر بیمار مخالفت دستور طبیب را کند، نه توهینى به او کرده و نه مخالفتى با شخص او نموده است، بلکه ارشاد و راهنمایى او را نادیده گرفته و خود را به زحمت انداخته است.

 

در مورد داستان آدم نیز خداوند به او فرموده بود که خوردن از شجره ممنوعه نتیجه‏اش بیرون رفتن از بهشت و افتادن در زحمت و رنج است، این یک ارشاد است، نه فرمان، و به این ترتیب آدم تنها مخالفت نهى ارشادى کرد، نه عصیان و گناه واقعى.[3]

 

3. به علاوه در آیات دیگر شیطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده و از خود سلب کرده، و خود را به تمام معنا بى‏طرف قلمداد نموده است.[4] شیطان خطاب به انسان ها در روز قیامت مى‏گوید: خداوند، به شما وعده حق داد و من به باطل وعده‏تان دادم و خلف وعده کردم و لیکن شما را در گمراهى مجبور نکردم، این شما بودید که به اختیار، دعوتم را پذیرفتید، پس مرا سرزنش مکنید، بلکه خود را ملامت کنید.[5]

 

یا در آیه دیگر می فرماید: "به طور مسلم تو بر بندگان من تسلّطى نخواهى داشت، مگر آن گمراهانى که به میل خود تو را پیروى مى‏کنند".[6]

 

نتیجه: با دقت در آن چه ذکر شد می توان گفت: بی شک قدرت خدا از شیطان بیشتر است؛ زیرا شیطان مخلوق خدا است و قدر ت مخلوق از خالق بیشتر نیست. بنابراین، اگر می بینیم آدم از شجره ممنوعه استفاده کرد، به دلیل قدرت نفوذ کلام شیطان نبود، بلکه به خاطر وسوسه هایی بود که انجام داد و توانست در کارش موفق شود. البته همان طور که بیان شد این فقط یک ترک اولی بوده است. و در قیامت هم انسان ها به خاطر نافرمانی از روی اختیار خودشان مستحق عذاب می شوند؛ بنابراین ما نباید به دنبال مقایسه نفوذ کلام خدا و شیطان باشیم، بلکه باید بدانیم قدرت خدا بالاتر از هر قدرتی است، ولی این انسان است که با اختیار خود کاری را انجام می دهد.

 

 

[1]مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏6، ص 120،تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374.

[2]منظور از ترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحى برود.

[3]تفسیر نمونه، ج ‏6، ص 123، 124، 125.

[4]طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج ‏8، ص 48، چاپ جامعه مدرسین، قم، 1374.

[5]ابراهیم، 22.

[6]حجر، 24.

 

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها