لطفا صبرکنید
21517
- اشتراک گذاری
اگر از پیروان تورات پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند خواهند گفت یاران موسی (ع) ، و اگر از پیروان انجیل پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند می گویند: یاران عیسی (ع)، و هم چنین اصحاب سایر پیامبران از دیگر پیروان شان بهتر و برترند. چون که یاران پیامبران در دوران وحی می زیسته اند و پیامبری و پیامبران را بهتر می شناختند.
پس چرا یاران و اصحاب پیامبر ما (ص) را شما شیعیان کافر مى دانید و حال آنکه رسالت پیامبر رسالتی جاودانی و فراگیر است. و او شریعت ساده و کامل را به ارمغان آورده است. و پیامبران و کتاب های آسمانی گذشته به آمدن او مژده داده اند، باز می پرسیم چگونه اصحاب او را که ایشان (ص) را یاری کردند، و به او ایمان آوردند، کافر قرار می دهید؟! پس شما چه چیزی برای رسالت محمدی گذاشته اید؟
وقتی شما می گوئید نزدیکترین یاران پیامبر (ص) مرتد شده اند چه ارزشی برای این شریعت الاهی قایل هستید؟ زیرا اگر چنان باشد که شما می گویید مسلمانانی که بعد از اصحاب آمده اند به طریق اولی کفر خواهند ورزید، چون شما می گوئید که آنان که به خاطر خدا و پیامبرش از جان و مال خود گذشتند، و با پدران و برادرانشان جنگیدند، و بعد از وفات پیامبر (ص) شهرها و آبادى ها را با شمشیر فتح نمودند، و علم و قرآن را به همه جا رساندند، مرتد شده اند!
دلیلی نداریم که اشخاص معاصر با پیامبران، لزوما نزد خداوند، ارزش بیشتری نسبت به سایر پیروان آنان داشته باشند و شما نیز برای سنت ادعایی خود دلیلی اقامه ننمودید، البته، همان گونه که دانشمندان شیعه، بارها اعلام نمودند، ما صحابه را کافر و مرتد؛ بدان معنایی که در ذهن شماست؛ تلقی نمینماییم، اما با استناد به قرآن کریم و تفاسیر مورد قبولتان، این مطلب را نیز نمیپذیریم که ارتداد افراد موجود در زمان وحی، به طریق اولی، کفر و ارتداد نسل های آینده آنان را نیز درپی خواهد داشت و یا این که اندک بودن پیروان واقعی پیامبران، دلیلی بر عدم حقانیت و بیارزش بودن رسالت آنان است و نیز بر خلاف برخی مستشرقین غربی، معتقدیم که اسلام، تنها با شمشیر پیشرفت ننموده، بلکه آموزههای آسمانی اسلام، که مطابق با فطرت انسان ها بوده، زمینه پیشرفت اسلام را فراهم نموده است.
پرسش شما در حقیقت به موضوعات مختلفی بازگشت مینماید که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:
1 – این که آیا لزوما اشخاصی که در زمان زندگی پیامبران و نزول وحی میزیستند، ارزش و اعتبار بیشتری نسبت به پیروان دیگری که در نسل های بعد به وجود میآیند، داشته و این سنتی الاهی است؟
2 - آیا شیعه قائل است که صحابه پیامبر(ص) کافر و مرتد شدند؟
3 - آیا اگر اشخاصی که در زمان پیامبران بودند، از آنان روی برگردانند، به طریق اولی، پیروان آنها در نسل های بعد نیز باید همین گونه باشند؟
4 - آیا بر فرض اعتقاد به ارتداد مؤمنان و پیروان، از ارزش رسالت پیامبران چیزی کاسته خواهد شد؟
5 - آیا اسلام ، تنها با قدرت شمشیر صحابه بود که عالمگیر گردید؟
اکنون به همین ترتیب به بررسی مطالب فوق میپردازیم:
شما در ابتدای پرسشتان، سخن از سنتی به میان آوردید که بر اساس آن، پیروان هر پیامبر، بهترین افراد میباشند که البته هیچ دلیل و مستندی برای این ادعا ارائه نفرمودید.
ما در آغاز بررسی سؤالتان، ابتدا ترجمه آیاتی از قرآن را ذکر نموده و شما را به دقت در آن فرامیخوانیم. خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: اگر منافقان و افرادی که در مدینه شایعه سازی مینمایند، از این کار زشت خود دست برندارند، ما تو را بر آنان مسلط نموده که در پی آن، چنین افرادی نتوانند در همسایگی تو در این شهر باقی بمانند. در این صورت، آنها اشخاص لعنت شدهای خواهند بود که هر کجا یافت شوند، دستگیر شده و به هلاکت خواهند رسید! این سنتی الاهی است که در امت های گذشته نیز وجود داشته و قابل تبدیل نیست [1] !
بعد از مطالعه این آیه باید بدانیم که اولا، مخاطب این آیه، اشخاصی هستند که به ظاهر مسلمان بوده و از صحابه و یاران پیامبر(ص) به شمار میآمدند [2] و ثانیا، منافقان و شایعهپراکنان، منحصر به افراد خاصی نبودند که همانند عبد الله بن ابی به نفاق مشهور باشند، بلکه این افراد به صورت ناشناس در میان اصحاب پیامبر(ص) پراکنده بودند و نفاق آنان در حدی بود که خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید که حتی تو هم نمیتوانی آنها را تشخیص دهی و فقط ما آنان را میشناسیم [3] ! با توجه به صراحت این آیات، آیا باز هم معتقدید که تمام اصحاب پیامبران، تنها بدین دلیل که در زمان وحی میزیستند، از بهترین افراد بودهاند؟!
شاید بگویید که این آیات مخصوص منافقان بوده و شامل صحابه بزرگوار نمیگردد! که در این زمینه، باید بگوییم تا کنون هنوز دانشمندی از اهل سنت، تعریف دقیقی از صحابه ارائه ننموده تا با استناد به آن بتوانیم دریابیم که صحابهای که واجب الاحترام هستند، چه اشخاصی میباشند!
اگر صحابه، شامل تمام افراد به ظاهر مسلمانی گردد که در زمان وحی میزیستند، نمیتوانیم احترام به آنان را واجب بدانیم، چون برخی آنها، طبق این آیات مورد لعن خداوند قرار گرفتهاند!
و اگر صحابه را به یاران خاص و خالص پیامبر تفسیر نماییم، اولا چگونه میخواهیم آنان را بشناسیم، در حالی که به تصریح خداوند، حتی پیامبر(ص) قدرت شناسایی آنها را نداشت! و آنان در میان مسلمانان پراکنده بودند و ثانیا ما شیعیان نیز احترام چنین اصحاب خاصی را واجب میدانیم، هر چند در مصادیق و تعداد آنها با سایر فرق اسلامی اختلافاتی داشته باشیم.
با مطالعهای در امت های قبل نیز، مشابه چنین وضعیتی را مییابیم. به عنوان نمونه، در قرآن و تفسیر آن میخوانیم که موسی(ع) به بنی اسرائیل فرمان داد که وارد سرزمین مقدس گردند و به دلیل نافرمانی از این دستور، مرتد نگردند ولی آنان نافرمانی فرموده (طبیعتا مرتد شدند)، تا جایی که موسی(ع) به خداوند عرضه داشت که من کسی جز خود و برادرم را در اختیار ندارم و خداوند به همین دلیل، آنها را چهل سال در بیابان آواره نمود [4] و موسی(ع) و هارون(ع) هر دو در این بیابان وفات نمودند، ولی بعد از چهل سال، یوشع بن نون(ع) به همراهی جمعی از بنی اسرائیل، سرزمین مقدس را فتح نمود [5] !
منصفانه نظر دهید، آیا پیروان نافرمان موسی(ع) چون در زمان او بودهاند، قابل تقدیرند، یا پیروانی که بعدها آمده و به همراه یوشع(ع)، فرمان چهل سال قبل موسی(ع) را اجرا نمودند؟!
هم چنین، ما و شما معتقدیم که مهدی آخر زمان(ع) روزی دنیا را پر از عدل و داد خواهد نمود، کاری که صحابه معاصر با پیامبر(ص) از عهده آن برنیامدند! ما پیروان خالص مهدی(ع) را از برخی صحابه نافرمان پیامبر(ص) برتر و والاتر میدانیم.
در ارتباط با قسمت بعدی پرسشتان، باید گفت که اگر مراد از ارتداد، همان است که موسی(ع)، اصحاب خود را از آن برحذر داشت، ولی آنان گرفتارش شدند [6] و اگر مراد از کفر همان است که عیسی(ع)بوی آن را از میان اکثریت اصحاب خود استشمام نمود [7] ، ما نیز معتقدیم که برخی صحابه دچار لغزش هایی گردیدند که بسیاری از آنها نیز بعدها آن را جبران نمودند، اما کفر و ارتداد صحابه؛ به معنای شرک و بت پرستی آنان؛ مورد پذیرش ما نیست که در این زمینه میتوانید به سؤالات 1015 (سایت: 1167) و 1970 (سایت: 2755) و 2791 (سایت: 3500) و 2792 (سایت: 3275) همین سایت مراجعه نمایید . البته باید بدانید، این تنها شیعه نیست که معتقد به بروز چنین لغزش ها و خطاهایی از جانب برخی صحابه است، بلکه کتب اهل سنت نیز مملو از نقل حکایاتی است که بر این امر دلالت می نماید، که به یک نمونه آن با استناد به یکی از قدیمیترین منابع روایی آنان اشاره مینماییم: راوی بیان میدارد: زمانی که بعد از فتح مکه، به همراه دیگر مسلمانان، با پیامبر(ص) روانه حنین بودیم، مشاهده نمودیم که در آن حوالی، درخت سدری به نام ذات انواط وجود داشته و کافران در کنار آن اجتماع نموده و سلاح خود را بدان آویزان مینمایند. ما هم به درخت سدر بزرگ و سرسبزی برخورد نموده و به پیامبر(ص) عرضه داشتیم که این درخت را برای ما همانند ذات انواط آنان قرار ده! پیامبر(ص) فرمودند که سوگند به کسی که جانم در دستان اوست، بنی اسرائیل به موسی(ع) گفتند که برای ما خدایی همانند خدایان کفار قرار ده .... شما هم مشابه همان موضوع را مطرح نمودید!!(به هوش باشید) تمام وقایع بنی اسرائیل برای شما تکرار خواهد شد [8] !! آیا این ماجرا که در زمان وحی اتفاق افتاد، لغزش کوچکی بود؟ و آیا شیعیان آن را نقل نمودهاند تا همواره، انگ مخالفت با صحابه را به آنها بچسبانید!؟ ما با تمام احترامی که برای صحابه قائلیم، ولی این امکان را دور از نظر نمیداریم که آنان و رفتاشان قابل نقد است.
در بخش بعدی پرسشتان، اولویتی را بیان نمودید که به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. استدلالتان این بود که اگر صحابه پیامبری، کافر و مرتد گردند، افرادی که بعد از آنها به وجود میآیند، به طریق اولی چنین خواهند شد! نمیدانیم، چرا ما شیعیان، همواره متهم به دوری از قرآن میشویم، در حالی که دیگران؛ بدون مطالعه این کتاب آسمانی؛ اقدام به طرح انتقاد از ما مینمایند!؟
خداوند صراحتاً، صحابه را تهدید نموده و به آنها میفرماید که: ای کسانی که ایمان آوردید! هر که از شما مرتد شود پس بزودی خداوند گروهی را برخواهد انگیخت که خدا آنها را دوست داشته و آنان نیز عاشق خدایند، این افراد جدید، در مقابل مؤمنان، ذلیل و در مقابل کافران، با عزت و اقتدار میباشند، آنها در راه خدا جهاد نموده و از نکوهش هیچ ملامتگری باک ندارند! [9] .
افراد مورد تهدید، به اجماع تمام مفسرین، اشخاصی بودند که در زمان وحی میزیستند و در مورد اشخاص جدید اختلاف نظر وجود دارد که ما آنها را افرادی میدانیم که در کنار علی(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند [10] و بیشتر اهل سنت معتقدند که آنها کسانی هستند که در ایام ابوبکر به جنگ با اصحاب رده روانه شدهاند [11] که قضاوت در این مورد خود مبحث جدایی است که باید در جای خود بدان پرداخته شود، اما ایراد ما این است که طبق هر دو تفسیر، قیاس اولویت ادعایی شما مورد مناقشه قرار می گیرد!
ما با این که صحابه رسول الله(ص) را از برترین امم میدانیم، ولی با این وجود، معتقدیم که حتی اگر تمام آنها کافر و مرتد هم میشدند، زیانی به محتوای رسالت محمدی وارد نمیآوردند، چون رسالت پیامبران، تنها با تعداد پیروانشان سنجیده نمیگردد، بلکه حق همواره حق است اگر چه یاور و پشتیبانی هم نداشته باشد و با مطالعه قرآن و نگاهی به زندگی رسولان الاهی به این واقعیت رهنمون خواهیم گشت. به عنوان نمونه:
1 - از ارزش و اعتبار رسالت نوح(ع)، به دلیل این که بعد از 950 سال تنها موجب ایمان افراد بسیار اندکی گردید [12] ؛ چیزی کاسته نشد!
2 – رسالت لوط(ع) که بعد از تبلیغ فراوان، نتوانست قوم خود را راهنمایی نموده و حتی همسرش نیز در کنارش قرار نگرفت و سرانجام عذاب الاهی شامل حال آنان گردید، رسالت بیارزشی نبود [13] !
3 - هود و صالح و شعیب و یونس(ع) نیز افراد ناموفقی نبودند، با این که تنها موفق به هدایت افراد اندکی گردیدند!
4 - هنگامی که موسی(ع) دچار نافرمانی تمام اصحاب خود، جز برادرش هارون(ع) گردید و صحابه خود را افراد فاسقی برشمرد [14] ، نمیتوانیم در محتوای رسالت او دچار تردید گردیم!
5 - عیسی(ع) از صحابه خود احساس کفر نمود [15] و بسیاری از اصحاب او در زمان حیات ایشان، دچار سهگانه پرستی شدند که در پی آن خداوند از این رسول بزرگوار پرسید که آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را خدای خود قرار دهید [16] !؟ آیا میتوانیم اظهار داریم که عیسی(ع) رسالت خود را به خوبی انجام نداده است؟!
6 – و در نهایت آیا اگر همان گونه که بیان شد، برخی صحابه رسول الله(ص) خواستار تعیین درختی برای پرستش گردیدند و یا برخی دیگر از آنها، مانع نگارش وصیت ایشان در واپسین لحظات عمرشان گردیدند [17] ، ما در رسالت ایشان شکی مینماییم؟!
خیر، این گونه نیست، بلکه ما رسالت تمام پیامبران و به ویژه رسول گرامی اسلام و انذار و بشارت آنان را حجتی از جانب پروردگار خود میدانیم، تا مردم بهانهای نزد خداوند نداشته باشند [18] و کم یا زیاد بودن تعداد پیروان خالص آنان را دلیلی بر حقانیت آنان ارزیابی نمینماییم!
در مورد قسمت پایانی پرسشتان که شمشیر صحابه و جهاد آنان را دلیل بر پاکی و عدم انحراف تمامشان تلقی نمودید، باید گفت که:
اولا: اگر بنا بر آن باشد که هر که بیشتر در راه اسلام شمشیر زده، سخن او برحق باشد، در میان تمام فرقههای اسلامی شکی نیست که در زمان حیات پیامبر(ص)، این علی(ع) بود که بیشترین جهاد را در راه خدا انجام داد و پایههای اسلام توسط ایشان مستحکم گردید. با مطالعه در تاریخ مشخص میشود که بسیاری از صحابه، حتی افراد سرشناسی از آنها؛ استقامت لازم را در میدان جنگ نداشتند [19] و بسیاری از آنها نیز مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند که چرا هر زمان که فرمان جهاد صادر میگردد، به زمین میچسبید [20] ؟! اما علی(ع) هیچگاه فرار ننموده و کرّار غیر فرّار لقب گرفت، پس اگر جهاد و شجاعت هم ملاک باشد یقینا باید مطیع امر علی(ع) بوده و حق را در طرفداری از او که به فرموده پیامبر(ص) هارون این امت است [21] ، جستجو نماییم و بدانیم که ایشان بعد از رحلت پیامبر(ص)؛ تا زمانی که فاطمه(س) همراه او بود؛ با دیگر صحابه همقدم و همراه نبود [22] و شما یا باید هوادار عقیده او باشید و یا او را در این مورد، نکوهش نمایید و عقیده دیگر اصحاب را ترجیح دهید که میدانیم در مقایسه با علی(ع)، آنها متحمل زحمات کمتری در راه حفظ اسلام گردیدند.
و ثانیا: ما پیشرفت اسلام را تنها در سایه شمشیر صحابه نمیدانیم [23] ، بلکه این حکمت و موعظه و جدال علمی نیکو [24] بوده که اسلام را در میان جهانیان گسترش داده است و حتی به عنوان نمونه، اکنون که علی(ع) و شمشیر او در میان ما نیست، سخنان برجای مانده از ایشان، که قسمت کوچکی از آن در نهج البلاغه ثبت شده است، راهنمای زندگیمان میباشد.
[1] - احزاب، 62-60 .
[2] - طبری، ابو جعفر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، دار المعرفه، بیروت، 1412 ه ق، ج 22، ص 34.
[3] - توبه، 101.
[4] - مائده، 26-20.
[5] - طبری، ابو جعفر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ، ج 6، ص 118.
[6] - مائده،21.
[7] - آل عمران، 52.
[8] - مسند احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت، بیتا، ج 5، ص 218.
[9] - مائده، 54.
[10] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ه ق، ج 36، ص 33-32.
[11] - ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1419 ه ق، ج 3، ص 123.
[12] - عنکبوت، 14؛ هود، 40.
[13] - هود،81؛ عنکبوت، 33.
[14] - مائده، 25.
[15] - آل عمران، 52.
[16] - مائده، 116.
[17] - بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری ، دار الفکر، بیروت، 1401 ه ق، ج 5 ، صص138-137.
[18] - نساء، 165.
[19] - ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 120.
[20] - توبه، 38.
[21] - صحیح بخاری، ج 4، ص 208 و ج 5، ص 129.
[22] - صحیح بخاری ، ج 5 ، ص 82 و 83 .
[23] - در این مورد به پرسش 3275 همین سایت مراجعه نمایید .
[24] - نحل، 125.