
لطفا صبرکنید
1
از فرازهای مهم زندگى حضرت موسى(ع)، رفتن حضرتشان -به همراه نمایندگانی از بنیاسرائیل- به میعادگاه کوه طور، و سپس گوسالهپرستى امت او در همان هنگام است.
خدای متعال به موسى(ع) وحی فرمود تا براى گرفتن دستورات تورات به همراهی هفتاد نفر به کوه طور برود، تا حقایق تازهاى از جهان غیب براى آنها آشکار گردد.
زمان این سفر ابتدا سی شب بود؛ اما بنا به دلایلی ده شب دیگر بر آن افزوده شد: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً ...».[1]
تأخیر موسی(ع) در بازگشت و نیز زمینههاى انحرافی که در بنیاسرائیل وجود داشت، بدان انجامید که بسیاری از آنان در این مدت از خداپرستی دست بردارند.[2]
سامرى که فرد آگاه اما منحرف بود، رهبری جریان انحراف را بر عهده گرفت.
او با استفاده از زیور آلاتی که قوم یهود از فرعونیان به ارث برده بودند، مجسمهای مشابه گوساله برای آنان ساخت که صدایی شبیه گوساله نیز داشت! قوم موسی(ع) با دیدن این مجسمه، آموزههای توحیدى پیامبرشان را از یاد برده و آن مجسمه را به خدایی برگزیدند و گفتند: این است خداى شما و خداى موسی!
خداوند، موسی(ع) را از انحراف یهودیان آگاه کرد و او بعد از برگشت از میقات با خشم به نکوهش آنان پرداخت و حتی از سرزنش جانشین و برادرش هارون(ع) نیز دریغ نکرده و سپس با شدت تمام با سامری برخورد کرده و خدای دروغین او را نابود کرد.
در همین راستا موسی(ع) به سامری گفت: انگیزهات از این کار کفرآمیز چه بود؟!
سامری پاسخ داد: من از چیزهایی آگاه شده بودم که آنها نمیدانستند و چیزهایی از فرستاده خدا گرفتم، و سپس آنرا انداختم و اینگونه بود که هوای نفسم مرا فریب داد![3]
در اینکه مراد سامرى از این پاسخ چه بوده، مفسران دیدگاههایی را مطرح کردهاند، از جمله:
- مقصودش آن بود که به هنگام آمدن فرعونیان به کناره دریا، جبرئیل را سوار بر مرکبى دیدم که پیشاپیش آنان حرکت کرده و ایشان را برای ورود به جادههاى خشک شده درون دریا تشویق میکرد! من هم قسمتى از خاک زیر پاى او یا مرکبش را گرفتم، و براى امروز ذخیره کردم، و آنرا در درون گوساله طلایى افکندم و این صدای شگفتانگیز به دلیل همان خاک بابرکت است!
- منظورش آن بود که من در ابتدا به آموزههای موسى(ع) ایمان آورده و حتی به درجاتی رسیدم که دیگران بدان دست نیافتند، سپس دچار تردید شده و از آن آموزهها کناره گرفته و به بتپرستى گرایش یافتم، زیرا چنین عقیدهای در نظرم جالبتر و زیباتر بود![4]
بیشتر مفسران، تفسیر اول را برگزیده،[5] و شواهدی از تفاسیر روایی شیعه[6] و اهلسنت[7] برای آن ارائه کردهاند.
اما برخی -مانند ابو مسلم اصفهانی- چنین تفسیری را نپسندیده[8] و نقدهایی بر آن وارد کردهاند[9] که میتوان در جای خود بدانها پرداخت.
به هر حال، از ظاهر قرآن برمیآید که سامری مدتی همراه موسی(ع) و از یاران حضرتشان بود.
در آن زمان، توانایی سامری در ساخت گوسالهای از جنس فلز که توانایی تولید صدا را نیز داشته باشد، نشانگر نوعی توانایی در او بود که دیگران از آن بیبهره بودند، ولی اما در نهایت شیطان و هوای نفس او را فریفته و به وادی هلاکت انداخت.
آیا ساختن چنین چیز عجیبی، تنها با استفاده از نبوغش بود، و یا آنکه او از قدرتهای غیبی و ماورائی نیز استفاده کرد؟!
ظاهر قرآن میتواند با هر دو احتمال سازگار باشد؛ اما شاید این پرسش به ذهن آید که فردی با قدرت غیبی و معنوی چگونه میتواند همزمان فردی کافر و گمراه باشد؟!
پاسخ آن است که برخی افراد بیایمان نیز تواناییهای خارق العادهای داشتند، مانند ساحران زمان فرعون که قبل از ایمانشان نیز تواناییهایی داشتند که دیگران از آن بیبهره بودند؛ اما تفاوت این تواناییها با معجزات و کرامات آن است که خداوند در نهایت سحر ساحران و ادعای کرامت مدعیان دروغین کرامت را باطل خواهد کرد.
از اینرو باید گفت؛ داشتن قدرت نفسانی و توانایی انجام کارهای شگفتآور با کفر و شرک هم امکان دارد؛ چنانکه برخی مرتاضان -با آنکه معتقد به خدا و پیامبران نیستند- با انجام ریاضتهای نفسانی، به تواناییهای خارق العادهای دست مییابند. علاوه بر این، ممکن است فردی از راه سیر و سلوک در یک برههای به مقامات معنوی برسد، ولی مانند فردی که در آیه 175 سوره اعراف به او اشاره شده، در ادامه زندگیش دچار غرور و هواهای نفسانی شود و از راه حق منحرف شود.
بر این اساس، میتوان برداشت نمود که مشاهده امور خارق العاده از یک فرد به تنهایی نمیتواند نشان دهنده ارج و منزلت او نزد پروردگارش باشد و به همین دلیل، نباید تنها با مشاهده چنین اموری به سرعت به آن فرد اعتماد کرد و هر رفتار و گفتار او را حجت دانست.
[1]. اعراف، 142.
[2]. به عنوان نمونه، ر. ک: قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، ج 2، ص 62، قم، دار الکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.
[3]. اعراف، 142 – 149؛ طه 83 – 96. ر. ک: مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 267 – 282، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[4]. ر. ک: تفسیر نمونه، ج 13، ص 282.
[5]. ر. ک: صادقى تهرانى محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 19، ص 179، قم، فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، 1365ش.
[6]. تفسیر قمى، ج 2، ص 63؛ بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 773، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.
[7]. سیوطى جلال الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج 4، 304- 305، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، 1404ق.
[8]. فخرالدین رازى، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 22، ص 96، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، 1420ق.
[9]. همان؛ ر. ک: طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 14، ص 196، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1417ق.